استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فرهنگیان تهران. ایران ، asemanekavir@gmail.com
چکیده: (۱۵۳۰ مشاهده)
اسطورهها و آیینها از عناصر بنیادین زیست و فرهنگ بشریاند که آرزوها و هراسهای آدمی را بازتاب میدهند. مواجهه با مرگ و مرگآگاهی یکی از بنیادیترین درونمایههای اسطورهای و آیینهای آن است. از برجستهترین قالبهایی که میتواند محملی برای درونمایههای اسطورهای و آیینی ازجمله مرگآگاهی قرار گیرد، روایتهای داستانی معاصر است. نوشتار حاضر براساس رویکرد اسطورهشناسی، با روشی توصیفی ـ تفسیری و با هدف آشکارگی تأثیر درونمایۀ مواجهه با مرگ و رسیدن به مرگآگاهی، که از خلال آیین پاگشایی شکل میگیرد، به بررسی ساختار و ژرفساخت داستان «فال خون» نوشتۀ داوود غفارزادگان میپردازد. داستان «فال خون»، برای برجسته کردن درونمایۀ مرگآگاهی، آشکارا براساس ساختار پاگشایی: جدایی، رازآموزی و رازآموختگی شکل میگیرد. شخصیت اصلی داستان که سربازی نوآموز است، در مأموریت خود با پدیدار و رویدادهای گوناگونی در رسیدن به مقصد خویش روبهرو میشود. این رخدادها زمینهای را فراهم میکنند تا سرباز نوآموز دشوارترین و نهاییترین آزمون خویش را پشت سر بگذارد. دشوارترین آزمون شخصیت اصلی داستان «فال خون»، رسیدن به مرگآگاهی و پذیرفتن مرگ بهسان جزئی از هستی خویش است. این درونمایه که از دغدغههای نخستین و همیشگی بشر بوده است، در داستان «فال خون» در کنار عناصر اسطورهای همچون کوه، درخت، عدد، گاو، نام و کلبه مینشیند تا به روایت داستانی مدرن، رنگ اسطورهای و آیینی کهن ببخشد. بدینترتیب، هنر، ادبیات و اندیشههای مدرن امروزی نهتنها از سویههای اسطورهای و آیینی کهن نمیتوانند جدا شوند، بلکه این سویهها با درآمیختن با تأملات همیشگی آدمی، ازجمله مرگآگاهی، زمینۀ غنا و پرتوشگی روایتهای داستانی امروزین را مهیا میسازند.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نقد داستان معاصر دریافت: 1402/3/5 | پذیرش: 1402/7/10 | انتشار: 1402/7/10