دانشگاه شهرکرد ، a.mohammadi344@gmail.com
چکیده: (1084 مشاهده)
گرایشهای رشته زبان و ادبیات فارسی در کنار برخی فایدهها، اشکالاتی بنیادین نیز دارند. مهمترین اشکال، فقر مبانی نظری در تعریف این گرایشها است. همین فقدانِ بنیانهای نظریِ مشخص و روشمند موجب دخالت برخی مبانی و پیشفرضهای ناآگاهانه در هدفگذاری و تعریف این گرایشها و برنامههای درسی آنها شده است. در مقاله حاضر با مرور برخی از این گرایشها به بحث درباره این مبانی غیرروشمند و مشکلات و آسیبهای آنها پرداختهام. مهمترین این موارد عبارتند از: فهم متعارف از ادبیات و مفاهیم وابسته، تغییر ماهیت برخی دروس و گرایشها در اثر سلطه ادبیات عامیانه، تقلیلگرایی در نگاه به متون و موضوعات بهخاطر تأکید سطحی بر بومیسازی، و تکیه بر رویکرد تکرشتهای. هر یک از این موارد پیوندی نزدیک با یکدیگر دارند؛ یعنی وجود یکی از این موارد (بهویژه تکیه بر فهم متعارف از ادبیات) در هر گرایش، دیگر اشکالات را نیز در آن گرایش ایجاد کرده است. این مبانی غیرروشمند، بیش از همه بر ضعف نگاه پژوهشی در ادبیات دانشگاهی اثرگذار هستند و به فاصله گرفتن از نگاه پژوهشی، انتقادی و مسألهمحور در این گرایشها دامن زدهاند. در این مقاله بر برخی از معیارها همچون توجه به رویکرد میانرشتهای برای گسترش روشمند و پژوهش-محور رشته ادبیات نیز تأکید شده است.
نوع مقاله:
پژوهشي اصيل |
موضوع مقاله:
روش تحقیق ادبی دریافت: 1401/1/27 | پذیرش: 1401/5/10 | انتشار: 1401/5/10