دانش آموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا س
چکیده: (۹۶۶۶ مشاهده)
کاربردِ استعارههای گسترده و گوناگون در متونِ عرفانی موجب شده است که دیدگاههای نوی پیشروی مخاطب باز شود و فهمِ افراد در بابِ عالم معانی گسترش یابد. در واقع، استعاره به سبب عملکردِ تداعیگری-اش در متونِ عرفانی به تسهیل شماری از تجارب نو کمک میکند؛ تجاربی که از دایرۀ تجربۀ مستقیم فرد خارج است. این پژوهش بر اساسِ دیدگاههای لیکاف و جانسون، دو نظریهپرداز معنیشناسی شناختگرا، انجام شده است. این دو نظریهپرداز بر این باورند که استدلال و مفهومسازی بستگی لاینفک با ویژگیهای فیزیکی و محیطی دارند. در اشعار مولوی مجموعِ مفهومسازیها و استدلالها با توجه به قابلیتهای بیولوژیکی و تجربه-های جسمانی و اجتماعی انسان طرح شده است. شبکهای از روابطِ استعاری در نظامِ شناختی مولوی وجود دارد که به شکلِ «زنجیرهای» از زمانِ نطفه بستن و تشکیلِ جنین در رحم آغاز و تا فطامِ کودک ادامه می-یابد. افزون بر این، بارداری مریم(س) و زایشِ عیسی(ع)، یکی از پرکاربردترین استعارهها برای تبیین معانی و معارفِ مولوی از جمله «وحدت اولیا» است. همچنین در درون این شبکه، مولوی از رابطۀ «مادر و کودک» برای تبیین و تفهیمِ رابطۀ «خداوند و انسان» استفاده میکند. در این مقاله، برای رسیدن به نتیجۀ بهتر، پیوندهای مادر و همۀ تصویرهای مرتبط با آن (از جمله پستان و شیر) تحلیل، و در صورتِ لزوم به ابیاتِ مثنوی نیز استناد شده است. مولوی توانسته است در زبان هنری خود، مراحلِ سیر و سلوک و احوال روحانی را با طبیعیترین تجربههای فیزیکی انسان، یعنی مراحل رشد وی، تبیین کند.
نوع مقاله:
نقد عملی |
موضوع مقاله:
استعاره شناسی دریافت: 1393/12/20 | پذیرش: 1394/4/1 | انتشار: 1394/5/19