1- دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
2- استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران ، sadeghifatemeh@pnu.ac.ir
چکیده: (1104 مشاهده)
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانیای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساختزدایی دریدایی است. در این پژوهش با بهکارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانۀ محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوۀ پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار بهصورت نمونهگیری هدفمند انجام شده است. مؤلفههای ساختزدایی، از جمله تقابلهای دوگانه، تصمیمناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلفزدایی و تکرارپذیری را بهخوبی در آثار شمس میتوان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که آثار محمدرضا شمس با بهرهبردن از این ویژگیها، خوانش را بهسوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت میکند. سیّالیت بینامتنی و لایههای چندگانۀ معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نهتنها مصرفکنندهای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا میکند.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نقد ساختارگرا دریافت: 1402/8/27 | پذیرش: 1403/2/30 | انتشار: 1403/2/10