جستجو در:
نقد و نظریه ادبی، به واسطه رویکرد بینارشتهای خود، غالباً منطوی بر مفاهیم ادبی، فلسفی، اجتماعی، تاریخی و...، است. همین امر موجب پیچیدگی و سختفهمی نظریهها میشود. بر همین اساس کتاب «نگاهی تازه به نظریه ادبی»(1400) نوشته عیسی امنخانی، با رویکردی نو و با لسانی ساده، قصد دارد تا به تبیین و تنقیح نظریههای ادبی، سرچشمههای آن و همچنین کاربست این نظریهها در متون ادبی، اهتمام جوید. مهمترین اصل و فرض کتاب این است که نظریههای ادبی به واسطه «اقتدارستیزی خودبنیاد» پدید آمدهاند و ظهور و پیدایش هر «نظریه» ناشی از «موازیکاری» و «تقابل» آن با نظریه(های) رقیب است. لذا فرض بنیادین کتاب مبتنی بر پیدایش «اقتدارستیزانه» نظریههاست و بر همین اساس نیز کل نظریههای ادبی را به سه رویکرد یا سه زیرمجموعه نظریه-های مؤلف/سوژهمحور؛ نظریههای مؤلف/سوژهستیز و نظریههای ساختارستیز، تقسیم میکند و بر اساس «عنصر غالب» و «شباهت خانوادگیِ» هر نظریه، آن را در یکی از سه رویکرد مذکور طبقهبندی میکند. رویکرد نوبنیاد کتاب،که برخاسته از ذهن نو جو، نقّاد و متفطن نویسنده است، با این حال در فرایند کتابت، دچار سادهسازی و تقلیل-گراییهای مکرر، اعمال محدودیت، و در نهایت «تناقضهای بنیادین» شده است که در ادامه مقاله به طور مبسوط به تبیین وجوه متفاوت آن خواهیم پرداخت. |
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |