استادیار دانشگاه کردستان ، njabari@uok.ac.ir
چکیده: (۷۳۶۴ مشاهده)
بیهقی، دبیر نامدار دربار غزنوی، با فردوسی همعصر بود. او در تاریخی که پس از 37 سال دبیری نوشت و در آن بسیاری از جزئیات رفتارها و اندیشههای درباریان غزنوی را آشکار کرد، هیچ نشانی از فردوسی و تعاملش با دربار محمود را بهدست نمیدهد. از سوی دیگر او برای اثرگذاری بیشتر کلام بر خواننده، در تاریخش به شعرهای شاعران استناد میکند؛ اما در شواهد شعری او، یادی از شاهنامه نیست و باوجود سازگاری تام ابیاتی از شاهنامه با پایانبندی رویدادهای تاریخ بیهقی، از استناد به آن میپرهیزد. این موضوع در تحلیلهای پژوهشگران با طرد فردوسی از دربار محمود مرتبط دانسته شده و گمانهزنیهایی را موجب شده که تکیۀ بیشتر آن تحلیلها بهشیوۀ برونمتنی بر بازخوانی زندگی فردوسی (هرکسی از زاویهای) متمرکز بوده و نگاه درونمتنی بر شاهنامه را فروگذاشتهاند. نقد و ارزیابی آن تحلیلها نشان میدهد پژوهشگران خواستهای درونی خود را بر تحلیلها تحمیل کردهاند و همین هم ضعف بزرگ آن پژوهشها را آشکار میکند. بررسی نگاه افسانهستیزانهای که ادیبان و نویسندگان زمانۀ بیهقی داشتند، نگاه تازهای را پیش میکشد که نویسنده این جستار بهشیوۀ توصیفی ـ تحلیلی آن را موضوع پژوهش خود قرار داده و به این نتیجه دست یافته که بیهقی در منظومۀ فکری خود، ژانر افسانه را خِردآشوب و غیرجدی میپنداشته و شاهنامه را هم از این قاعده جدا نمیدانست؛ به همین دلیل یاد آن را در تاریخ خود فروگذاشته است.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نظریه تاریخ ادبیات دریافت: 1398/10/10 | پذیرش: 1398/12/5 | انتشار: 1399/12/10