۱- بخش زبان های خارجی و زبان شناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز ، javid@javidedu.com
۲- دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه گیلان
چکیده: (۷۱۶۸ مشاهده)
امروزه یکی از بنیادیترین و بحثبرانگیزترین مباحث نظری در حوزه نقد ادبی اجتناب از کلاننظریه در خوانشهای ادبی است. نظریهپردازان برجستۀ این حوزه که با عنوان نئوپراگماتیستها شناخته میشوند، تری ایگلتون، استنلی فیش، استیون نَپ و والتر بن مایکلز نام دارند و تأکیدشان بر این است که امروزه مسیر نقد و نظریه از اهداف اولیه خود در اوایل قرن هجدهم درجهت ارتقای عدالت اجتماعی منحرف و به بتوارهای تبدیل شده است که بهخودیخود جامعه سلسلهمراتبی را تقویت و بازتولید میکند. در دهه 1980م، شاهد اوج مباحث و خوانشهای نظری در قلمروی مطالعات ادبی بودیم؛ اما در همین دهه مباحث ضدنظری و نظریه به اوج خود میرسد و آرای نَپ و مایکلز را یکی از بیانیههای کلیدی خود برمیشمرد. نَپ و مایکلز معتقدند که مباحث نظری از انفصال مباحثی تجزیهناپذیر مانند معنا ـ نیت، زبان ـ کنشگفتار و نظریه ـ عمل بهوجود آمده و مسبِب پیدایش «تجارت نظری» شدهاند. از نظر این دو منتقد با توجه به اینکه دغدغههای مربوط به نویسنده مسائلی «تجربی»اند، واکنش نظری به این مسائل نهتنها راهکاری ارائه نمیکند، بلکه صرفاً یک «اغوای نظری» است. در این مقاله سعی شده است تا با مرور فشرده آرای متفکران درباب نظریه و مفاهیم همبسته آن، مانند ضدنظریه، فرانظریه و پساتئوری، بهطور خاص به اندیشههای این دو پرداخته شود، واکنشها به آنها و خطاهای موجود در استدلالشان مرور گردد و در پایان نیز پیام مقالۀ نَپ و مایکلز برای جامعۀ ادبی کشورمان مورد بررسی قرار گیرد.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
نظریه ادبی دریافت: 1397/6/19 | پذیرش: 1402/11/14 | انتشار: 1398/7/10