جستجو در مقالات منتشر شده
۷ نتیجه برای گفتمان ادبی
بهرام بهین،
دوره ۳، شماره ۹ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده
راندن شاعران از جمهوریت افلاطون برای ایجاد جامعه ای عاری از مسئولیت گریزی نخستین گام در نوشته های فلسفی نظرورزانه ی غربی در انتقاد از هنر و ادبیات است. از دیدگاه افلاطونی، نگارش «غیرمسئولانه»ی غیرعقلایی، که شعر به دلیل ماهیت الهامی، تبلور جدی آن است، نظام اجتماع ایدآل یونانیان را می آشوبد و باید از آن به نفع نوشتار فلسفی نظرورزانه، که عقلایی و حقیقت جو است، احتراز کرد. با وجود عدم امکان تعیین دقیق صحت و سقم این نظرات، آن ها در طول تاریخ در اشکال مختلف بیان شده و بحران های جوامع بشری به آن نظرات نسبت داده شده اند. در این مقاله، با توجه ویژه به دوره ی مدرن، بحث می شود که به دلیل نقصان در «گفتمان فلسفی» مدرن، نوشته های فلسفی به ظاهر «مسئولانه» خود خطرناک و عامل بحران های سیاسی و اجتماعی بوده اند. شاید نگارش برآمده از «گفتمان ادبی» بتواند نقش «مسئولانه تری» داشته باشد.
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده
یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، بهویژه در شرق، کارکرد خلسهای آن است. از دیدگاه نشانه-معناشناختی، در گفتمان ادبی خلسه زمانی شکل میگیرد که کنشها در وضعیتی فرعی قرار گیرند و جای خود را به شوِش، یعنی فرآیندی تنشی- عاطفی دهند که در آن شوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها گردد و تحت عظمت و اراده یک «دیگر» فراسوژهای «شدنی» آنی را تجربه کند. در واقع، خلسه فاصله بین استقرار در مرز کنش و عبور به هاله معنایی جدید را که با تغییر یا استحاله همراه است، آنقدر کاهش میدهد که گفتمان ادبی ما را با وضعیتی کوبشی یا تکانهای مواجه میسازد. در چنین حالتی، آنچه به طور طبیعی پایان یک فرآیند است، در ابتدای آن رخ میدهد. به همین دلیل، خلسه ادبی کارکردی است که همه محاسبات گفتمانی را به هم میریزد، و خارج از هر نوع زنجیره استدلالی و روایی، سبب غافلگیر شدن و ایجاد وضعیتی استعلایی میگردد؛ گویا خلسه وضعیتی است که سوژه گفتمان به واسطه آن خود را در انفصال کامل با آنچه حضور ارجاعی و عینی است مییابد و در نوعی غیاب قرار میگیرد که سرچشمه گریز از ایستایی و تحمل کنشهای زمانمند است. کارکردهای نشانه- معناشناختی خلسه ادبی کداماند؟ چگونه خلسه ادبی زمان کنشی را به زمان شوِشی تغییر میدهد؟ چگونه خلسه ادبی شرایط استعلای سوژه گفتمان را فراهم میسازد؟ با توجه به توضیحات بالا، هدف از این مقاله تحلیل نشانه- معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی به منظور تبیین ساز و کارهای آن برای دستیابی به الگویی است که بتواند فرآیند تولید خلسه ادبی و نقش آن در تبیین معنا را مطالعه کند.
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
دومینیک منگنو در حوزۀ تحلیل گفتمان ادبی، تعریفی تازه از روابط بین متن، نویسنده و جامعه میدهد. از دیدگاه منگنو، خلق یک اثر ادبی حاصل حضور نویسنده در پیرامکانی است که او آن را پاراتوپی مینامد. به عقیدۀ او، پاراتوپی شرط لازم برای پیدایش اثر ادبی و خلق ادبی شرط لازم برای هستی یافتن پاراتوپی است. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر پاراتوپی در گفتمان ادبی نویسندگانی است که به روایت زندگی شخصیتی واحد پرداختهاند. نظر به اهمیت جایگاه حلاج در عرصۀ عرفان اسلامی، وی موضوع متون بسیاری از نویسندگان بوده است. نویسندگانی نیز برای ابهامزدایی از آموزهها و ادعاهای او به خلق روایتهایی از زندگیاش مبادرت ورزیدهاند؛ در این بین، لویی ماسینیون و عبدالحسین زرینکوب در دو اثر مصائب حلاج و شعلۀ طور، با وجود بهرهگیری از منابع و مآخذ یکسان و نیز توافق نسبی در باب حقانیت حلاج، گفتمانهایی بهغایت متفاوت از زندگی وی ارائه کردهاند. شناخت چرایی توجه این دو نویسنده به حلاج، با وجود داشتن ایدئولوژیهای گوناگون و رویکردهای متفاوت به تاریخنویسی و نیز چیستی تفاوتهای روایی و گفتمانی این دو اثر، پرسشی است که مؤلفان تلاش کردهاند تا پاسخی برای آن بیابند. از این رو، در پژوهش حاضر، با نظر به رویکرد منگنوی پاراتوپیِ دو نویسنده و تجلی آن را در گفتمانهای ادبی مذکور بررسی کردهایم تا به شناخت شرایط تکوین دو اثر و همچنین، از خلال درک تفاوتها به خوانش روشنتری از آنها نائل شویم.
مریم شیبانیان،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
نظریۀ معناسبکشناسی یکی از متأخرترین رویکردهای نظریۀ دریافت است که تاکنون در ایران ناشناخته باقی مانده است. ژرژ مولینیه (۱۹۴۴ ـ ۲۰۱۴م) در سال ۱۹۹۳م برای اولین بار این نظریه را مطرح کرد. در این مقاله، بهمنظور شناخت جایگاه این رویکرد در نظریۀ ادبی به مطالعۀ مفهوم ادبیت، بنیادیترین مفهوم تشکیلدهندۀ آن، میپردازیم. ابتدا سیر تحولی نگرشهای گوناگون به این مفهوم را ازنظر میگذرانیم و از این رهگذر، برخی تفاوتهای اساسی این رویکرد با سایر رویکردهای معطوف به ادبیت را بیان میکنیم؛ سپس عناصر پایهای نظریۀ معناسبکشناسی را توضیح میدهیم و در ادامه میکوشیم به این سؤالات پاسخ دهیم: از دیدگاه این نظریه، چه متنی ادبی بهشمار میرود و معیارهای ادبیت متن کداماند؟ چه عاملی باعث میشود در میان متون ادبی، اثری فاخر و اثری نازل شمرده شود؟
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
جستار پیشرو میکوشد تا در چارچوب رویکرد نشانه ـ معناشناسی به تحلیل گفتمان ادبی به واکاوی ابعاد پدیداری معنا در داستان کوتاه «درخت گلابی» اثر گلی ترقی بپردازد. روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی است. درواقع نگارنده سعی دارد تا با تکیه بر گفتمان ادبی نویسنده و به شیوۀ تحلیل نشانه ـ معناشناختی و با تکیه بر حضور پدیداری سوژۀ داستان نشان دهد چگونه گفتهپرداز ـ راوی مؤلفههای پدیداری را در بطن گفتمان میپروراند و فرایند تولید و دریافت معنا را تحتتأثیر قرار میدهد و در این میان گاه کنش روایی را به حاشیه میراند و گاه در راستای احیای آن قدم برمیدارد. هدف اصلی جستار پیشرو پاسخگویی به پرسشهای زیر است: ۱. ابعاد پدیداری معنا تابع چه مؤلفههای گفتمانی و نشانه معنایی است و کارکرد آنها چیست؟، ۲. چگونه میتوان جایگاه کنش را در کلیت نظام گفتمانی اثر حاضر تبیین کرد؟ بنابراین فرضیههای پژوهش حاضر از این قرارند: ۱. ابعاد پدیداری معنا در گفتمان برونداد و تابع شوِش ، تنش و تطبیق است که دارای کارکرد زیباییشناختی است؛ ۲. برهمکنش این مؤلفهها کنش روایی را از طریق برهمریختن نظم و ایجاد آشفتگی در افعال مؤثر به حاشیه میراند و درادامه با ثبات نشانه ـ معنایی افعال وجهی و شکلگیری درونۀ عاطفی عشق بار دیگر کنش در مرکزیت میدان گفتمانی قرار میدهد. بیشک این تعاملات با سبکهای حضور نشانه ـ معناشناختی پیوندی تنگاتنگ دارند.
مرضیه لطفی، فردوس آقا گل زاده، بهرام مدرسی، حیات عامری،
دوره ۱۳، شماره ۵۰ - ( ۳-۱۳۹۹ )
چکیده
عنوان آثار پوچنما عناصری ازقبیل بازیهای زبانی، کلیشههای اغراقآمیز، تکرار، ترکیبات بیربط و حتی عبارات ابتکاری را بهدنبال دارد که از زبان شخصیتهایی بیان میشود که معمولاً در تراژدیکمدی اسیر شرایط جبری و فشارهای ناخوشایند ناخودآگاهاند. آخر بازی و در انتظار گودو دو نمایشنامه پوچنمای ساموئل بکت است که مسئله محوری آنها، تواناییها و ناتوانیهای زبانی است. در این دو اثر، زبان هرگز بهعنوان ابزاری برای ارتباط مستقیم بهکار نمیرود یا همچون پردهای درنظر گرفته نمیشود که فرد بتواند حرکات تاریک ذهنی شخص را بر آن مشاهده کند؛ بلکه تمامی قابلیتهای نحوی، دستوری، و بهویژه قابلیتهای بینامتنیِ زبان بهکار گرفته میشود تا خواننده بداند که وابستگی ما به زبان تا چه حد است و به چه میزان به مراقبت دربرابر قواعد تحمیلی زبان نیازمندیم. در نمایشنامه اتاق، هارولد پینتر با بهکارگیری اغراق، کلیشه، تکرار، مکث و سکوت در کنار دیالوگهای معمولی، مکتب فکری پوچنمایی را به خواننده منتقل میکند. ویرخیلیو پینیرا نیز در نمایشنامه هوای سرد با استفاده از المانهای پوچنمایی،درماندگی، افسردگی و سرگشتگی را درنهایت به پوچی ختم میشود، بهتصویر درآورده است. درنهایت صادق هدایت در رمان بوف کور، مانند دیگر نویسندگان نامبرده، پوچنمایی را ارائه کرده است. تحقیق حاضر از آن جهت که به تحلیل آثار پوچنما از نگاه روایتشناختی میپردازد، حائز اهمیت است. بسیاری از پژوهشهای انجامشده در این زمینه بُعد روایتشناختی و زبانشناختی را در تحلیل اینگونه آثار لحاظ نکرده و بیشتر به جنبههای دیگر ازجمله فلسفی پرداختهاند. نگارندگان در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی، ساختار روایتشناختی این پنج اثر پوچنما را بررسی و تحلیل کردهاند تا عملگرهای روایتشناختی را در این آثار شناسایی کنند. ضرورت تحقیق نیز ارائه عملگرهای روایی برای شناسایی آثار پوچنماست. نویسندگان با مقایسه و بررسی عملگرهای گِرِمس (۱۹۶۶)، کنشگرهای روایتشناختی را برای شناخت آثار پوچنما ارائه دادهاند. گِرِمس شش عملگر در روایتشناسی آثار ساختگرا پیشنهاد داده و نگارندگان با تحلیل مقایسهای عملگرهای وی در الگوی پیشنهادیاش، الگویی درباره شناختن عملگرهای پوچنمایی ارائه کرده و به این نتیجه رسیدهاند که فاعل که یکی از عملگرهای پیشنهادی گِرِمس است، همواره دارد رنج میکشد؛ از این رو مفهوم فاعل گِرِمس با مفهوم فاعل اثر پوچنما منطبق نیست. هدف در آثار پوچنما محقق نمیشود و شخصیتها با ناکامی مواجهاند. از یاریگر به مفهومی که گِرِمس بیان کرده، اثری نیست و شخصیتها بهناچار از تکرار جهت گذران وقت کمک میگیرند و اَبَریاریگری که با قدرت مافوق طبیعی به یاری شخصیتها بشتابد، هرگز در آثار پوچنما ظاهر نمیشود. در این آثار، شخصیتها از هیچ چیزی نفع نمیبرند؛ بلکه همواره درد مشترک دارند و آن، تنهایی و انزواست. المانهای تکرار، قدرت، درد مشترک و ناکامی، مکمل دیگر عملگرهای پیشنهادی در آثار پوچنماست.
سعید اخوانی، محسن مراثی،
دوره ۱۷، شماره ۶۶ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده
ازآنجاکه بخش عمدۀ نقاشی ایرانی پس از اسلام، در خدمت کتابآرایی و مصورسازی متون قرار داشته است و عمدۀ متونی که مصورسازی شده، کتب ادبیاند و با توجه به نقش ویژۀ شعر و ادبیات در تاریخ اندیشۀ ایران، بهعنوان یک نظام دانایی و معرفتی، موضوعی که مطرح میشود این است که در ایران، نسبت میان تاریخ نگارگری و تاریخ ادبیات چگونه بوده و تغییر گفتمانهای ادبی چه تأثیری بر تاریخ نگارگری داشته است؟ برای روشن شدن ابعادی از موضوع در این مقاله، تلاش شده است تا به برشی از یک مقطع زمانی پرداخته شود که در آن، تاریخ ادبیات دچار گسست و تغییر گفتمان ادبی شده است. در این راستا، نگارههای نسخۀ هفتاورنگ جامی که در دربار سلطان ابراهیم میرزا مصورسازی شده، مورد خوانش قرارگرفته است. در این بررسی از آموزههای نشانهشناسی فرهنگی مکتب تارتو و مفاهیم مطرح در ترجمۀ بینانشانهای بهره گرفته شده است. نتایج حاصل از این مقاله نشان داد که با تغییر گفتمان ادبی از زمان جامی تا ابراهیم میرزا، نگارگری نیز در ساحت فرم و محتوا دچار دگرگونی شده است. برخلاف جامی، هفتاورنگ برای سلطان ابراهیم میرزا نه ابزاری برای انتقال مفاهیم صوفیانه، بلکه متنی ادبی و هنری بوده و جنبههای ادبی و زیباشناختی اثر در اولویت اول او قرار داشته است. این جنبههای ادبی و زیباشناختی نیز براساس نگرشها و مفاهیم مکتب وقوع شکل گرفته است.