۸ نتیجه برای گریماس
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
ادبیات کهن فارسی به دلیل وسعت دامنه و عمق محتوا مسائل پژوهش نشدۀ فراوانی دارد. یکی از قالب های ادبی در متون گذشتۀ فارسی، ساختار داستان مینی مال و داستان بلند است. در این پژوهش، چارچوب ساختاری دو اثر از عطار (مصیبت نامه و منطق الطیر) را براساس دو الگوی لباو و والتسکی (۱۹۶۷) و گریماس (۱۹۶۶) بررسی کرده ایم. فرضیه نگارندگان این است که ساختار داستان های مصیبت نامه به دلیل اینکه به قصه و حکایت شبیه است (ازلحاظ پیرنگ و وجود درس اخلاق)، با الگوی لباو و والتسکی مطابقت دارد؛ ولی ساختار کلی داستان منطق الطیر به دلیل شباهت به داستان بلند، مطابق معیارهای الگوی گریماس است. اگر چه در منطق الطیر نیز حکایت های کوتاه فراوانی هست که براساس الگوی لباو قابل بررسی است، مقصود ما در این پژوهش، ساختار کلی کتاب به عنوان یک داستان بلند است. روش این پژوهش توصیفی- تحلیلی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای است. نخست به بررسی ساختار داستان مینی مال در مصیبت نامه و انطباق آن با الگوی لباو و در گام بعدی به بررسی ساختار داستان بلند در منطق الطیر و مطابقت آن با الگوی گریماس می پردازیم و در پایان به این نتیجه دست می یابیم که انطباق دو الگوی ساختاری نام برده بر آثار یک نویسنده علاوه بر تفاوت در زبان و ساختار این آثار، تفاوت های ساختاری این دو الگو در قالب های ساختاری مختلف را نیز نشان می دهد.
نرگس خادمی،
دوره ۴، شماره ۱۳ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
یکی از جایگاه هایی که زن گاهی در آثار کلاسیک فارسی در آن قرار می گیرد، جایگاهی است که در آن به عنوان کنیز، در خدمت فرد یا گروهی از افراد دیگر است. زن در این جایگاه، در نقشی منفعل و اغلب به عنوان یک هدف جنسی صرف و در خدمت غرایز فردی در جایگاه اجتماعی بالاتر است. هدف این جستار ارائه تحلیلی از کنیزک به عنوان عاملی داستانی در مثنوی مولوی است. بدین منظور از الگوی کنشگرهای گریماس که الگویی کارآمد در تعیین میزان کنش مندی یا کنش پذیری یک عامل داستانی است، استفاده نمودیم. گریماس در معنا-شناسی روایی الگویی را پیشنهاد می دهد که شامل شش کنشگر است. این کنشگرها تمامی کنش های داستانی را تحت پوشش قرار می دهند.این شش کنشگر عبارتند از کنشگر، شئ ارزشی، فرستنده، گیرنده، بازدارنده و سود برنده. در راستای هدف این جستار، با بررسی شخصیت کنیزک در ارتباط متقابل او با عوامل داستانی دیگر، طبق یک بررسی آماری به این نتیجه رسیدیم که شخصیت کنیزک، تقریبا در تمام موقعیت های چهارده گانه ی بررسی شده، در جایگاه شئ ارزشی و به عنوان مفعول شخصیت هایی چون شاه، خلیفه و پهلوان قرار می گیرد و از آنجایی که در تمام موارد بررسی شده، نیروی تحریک کننده ی کنشگر عامل شهوت است، کنیزک در تمام موقعیت های بررسی شده، کاملا منفعل و در نقش یک هدف جنسی است.
دوره ۶، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده
اگرچه مطالعه منظم طرح داستان توسط صورتگرایان و بهخصوص با بررسی پراپ وارد دنیای ادبیات گردید، پس از پراپ روایتشناسان ساختارگرا ازجمله گریماس در تلاش بودند تا ضمن رفع ایرادات مطالعه پراپ، به الگویی جامع برای مطالعه روایتها دست یابند. پژوهش حاضر ضمن بررسی داستان حضرت یوسف (ع) برمبنای دیدگاه پراپ و گریماس در متن قرآن تلاش دارد به این سؤالات پاسخ دهد که: آیا یافتههای پراپ با داستانهای قرآن مطابقت دارد؟ آیا میتوان زنجیرههای سهگانه گریماس را در داستانهای قرآن هم یافت؟ آیا پس از تحلیل داستان حضرت یوسف (ع) بهعنوان نمونهای از قصص قرآن میتوان گفت میزان کارایی کدام دیدگاه در تحلیل قصص قرآن بیشتر است؟ دادهها از ترجمه محمدرضا صفوی از قرآن جمعآوری و سپس به روش توصیفی- تحلیلی مورد بررسی گرفته است. نتایج حاکی از این است که: ۱. دیدگاه پراپ اگرچه قابلیت زیادی در تحلیل داستانها دارد، ولی تحلیل داستانهای قرآن برمبنای آن مستلزم ایجاد تغییراتی اساسی در آن است؛ ۲. زنجیرههای گریماس با توجه به اینکه وابسته بهنوعی خاص از متون روایی نیستند، در داستانهای قرآن کریم هم یافت میشوند؛ ۳. با توجه به تحلیل داستان حضرت یوسف (ع) بهعنوان نمونهای از قصص قرآن میتوان گفت میزان کارایی دیدگاه گریماس نسبت به دیدگاه پراپ در تحلیل قصص قرآن بیشتر است.
دوره ۷، شماره ۱۴ - ( ۱۲-۱۳۹۹ )
چکیده
از روزهای آغازین نزول قرآن تلاشهای بسیاری برای درک آیات الهی صورت گرفته است. فهم فکورانه آیات با چگونگی ترجمه دقیق و نیز درک معنایی درست از آیات، ارتباط مستقیم دارد به همین جهت، ازجمله چالشهای مهم در ترجمه قرآنکریم، شناسایی دقیق معنای واژگان است. یکی از واژگان قرآنی که مترجمان بسیاری در مورد آن سکوت کردهاند واژه «بیان» در آیه «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (الرحمن/۴) است. به دیگر سخن، مترجمان معنای دقیقی برای این واژه ذکر نکردهاند. الگوی «مربع معناشناسی» یکی از الگوهای منتخب و روشی برای بازنمود ژرفساخت معنایی متن، مبتنی بر روابط تقابلی است که توسط الگیرداس گریماس تبیین شده است. در این پژوهش سعی بر آن است تا با بهرهگیری از این مربع، معنایی دقیق واژه «بیان» یافت شود. این پژوهش سعی دارد تا از طریق واکاوی دوگان تقابلی «سخن» و «سکوت» معنایی دقیق برای واژه «بیان» ارائه نماید. در این راستا لایههای معنایی متناسب با هریک از این دوگان مورد واکاوی قرارگرفته است. در نوشتار حاضر حد مشترک «گفتار انسان» در نظر گرفتهشده بنابراین صداهای دیگری مثل «همس» که در برخی آیات به آنها اشارهشده است موضوع این پژوهش نیست. بررسیهای انجامشده در این پژوهش، نشان میدهد که معنای «بیان»، سخن گفتن فصیح و اعم از نطق است.
فاطمه ثواب، محمد علی محمودی،
دوره ۸، شماره ۳۱ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
به اعتقاد گروهی از پژوهشگران، مربع معنایی گریماس در برخی از متون ساختاری مکانیکی و منجمد دارد و به خوبی نمایانگر معانی موجود در یک گفتمان نمیباشد؛ بنابراین مربع تنشی را که کاربردی پویا و سیّال دارد، برای این امر مناسب میدانند. این در حالی است که میتوان به مدد «مربعهای معنایی متوالی»، معانی موجود در ژرفساخت یک روایت را بهگونهای سیّال و متحرک به تصویر کشید و یا به عبارتی دیگر میتوان مراحل تولید معانی موجود در یک روایت را از معنای اولیه تا معنای نهایی آن به نمایش درآورد. در همین راستا، ما در این پژوهش با پیشنهاد الگوی جدید «نردبان معنایی»، به تجزیه و تحلیل چند روایت در ژانر غنایی پرداختهایم تا ضمن کشف معانی درونی و ژرفساختی آنها، به اثبات ویژگی دینامیکی معنا در مربع معنایی نیز بپردازیم. پس از تجزیه و تحلیل مشخص شد که فرایند نردبان معنایی به مدد مربعهای معنایی متوالی، نمایانگر جابجایی و سیّالیت معانی یک روایت است و مربعها کاربردی مکانیکی و منجمد ندارند و فرآیند نردبان معنایی در تمامی روایتها قابل تطبیق و اجرا است.
محسن شریفی صحی،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده
نگارنده که طی مطالعات خود، اپیدمی دلبستگی و تعلق خاطر برخی اساتید و دانشجویان ادبیات را به گریماس و نظریۀ وی در باب الگوی کنشگر مشاهده کرده است، به نکاتی دست یافته که در این مجال عرض میکند. مهمترین معیارهای تشخیص یک مقالۀ علمی و پژوهشی در وادی ادبیات، وجود نوآروی در موضوع، سخن جدید و ابداع روشی نوین در ارزیابی مسائل ادبی است. لیکن برای کسانی که دغدغۀ آفرینش اثری درخور و شایسته ندارند تا هم محققان را به کار آید و هم آبرویی به نویسنده افزاید، مقاله سازی بهترین راهکار است. مقالاتی که صرفاً با معرفی یک نظریه و اجرای عملیات چسباندن متون شعر و نثر کلاسیک فارسی به نظریات مذکور ساخته میشوند، به وفور در نشریات علمی-پژوهشی چاپ میشوند و برخی داوران و ارباب نشر مقالات نیز که از کاروان غافلانند، به این امور عنایتی ندارند. نتیجۀ ارزیابی بیش از ۲۰ مقاله که طی سالهای ۸۷ تا ۹۲ با بهرهگیری از نظریۀ گریماس قلمی شدهاند و نویسندگان آن، متون شعر و نثرِ ادبیات فارسی را به بدترین وجهی در مسلخ این نظریه قربانی کردهاند، کجروی و رونویسی نویسندگانی است که به هر شیوهای متوسل شدهاند تا مقالهای به چاپ برسانند.
حمیدرضا شعیری،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
در پاسخ به گزارش و یادداشتی باعنوان «گریماس یک روش مرده» که در قسمت نقد مقالات در مجله علمی- پژوهشی نقد ادبی شماره ۳۴ تابستان ۹۵ منتشر شده است، درصدد برآمدم تا کوتاه، مطلبی را به سطر آورم. باید بگویم که این یادداشت و گزارش منتشرشده، خود به نقد نیاز دارد و همین عامل مرا واداشت تا کمی سکوت بشکنم.
دانشجوی عزیز، آقای محسن شریفی صحی، مطلب خودشان را باعنوان جنجالی «گریماس یک روش مرده» آغاز کردهاند که واژه مرده هم در عنوان اصلی و هم در آغاز متن تکرار شده است. اولین سؤالی که به ذهن بنده خطور کرد، این بود که مگر روش علمی میمیرد؟ اما وقتی اصل یادداشت و گزارش را خواندم متوجه شدم که عنوان هیچ ارتباطی با متن ندارد؛ زیرا در متن اصلی بحث استفادۀ تکراری و گاهی نادرست و همچنین سرقت نظری مطرح شده است؛ بنابر این دریافتم که عنوان فقط کاربرد جنجالی دارد. اما پرسش مهمتر این است که این دوست عزیز تا چه اندازه گرمس را میشناسد؟ آیا مقاله، اثر یا کتابی از گرمس را به زبان اصلی خوانده است؟ آیا زبان فرانسه را میشناسد؟ اگر پاسخ به این سؤالات منفی باشد، چگونه و با اتکا به کدام حکم میتوان روش گرمس را مرده پنداشت؟
دوره ۱۲، شماره ۵۷ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
Copyright: © ۲۰۲۳ by the authors. Submitted for possible open access publication under the terms and conditions of the Creative Commons Attribution (CC BY -NC) license https://creativecommons.org/licenses/by/۴,۰/).
|
ادبیات شفاهی درحقیقت تاریخ و فرهنگ گویای هر ملت است و داستان اصلی و کرم از داستانهای معروف ادبیات ترکی است که بهصورت شفاهی و سینهبهسینه انتقال یافته و درنهایت بهصورت مکتوب درآمده است. این پژوهش به تحلیل ساختار روایی این داستان، بر پایۀ الگوی روایی گریماس پرداخته و هدف از آن تشخیص و تحلیل عناصر روایی، و تبیین کارکردهای آن در ساختار این داستان است. از داستان اصلی و کرم چندین روایت و نسخۀ مکتوب وجود دارد که نسخۀ مورد استناد ما، نسخۀ سیروس قمری است. در این پژوهش به روش تحلیل کیفی و کمّی و با بهرهگیری از مطالعات کتابخانهای و اَسنادی زنجیرههای روایی، الگوی کنشی و مربع معناشناسی را در داستان اصلی و کرم تحلیل و بر مبنای نظریۀ گریماس، روایتشناسی کردهایم. دستاوردهای پژوهش گویای آن است که این داستان طرح و پیرنگی منسجم دارد و مؤلفههای ششگانۀ الگوی کنشیِ روایتشناسی گریماس، تطابق معناداری با اجزای روایت در آن دارد.