جستجو در مقالات منتشر شده
۵ نتیجه برای چندصدایی
فریده رهگوی،
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
اصطلاح گفتمانِ چندصدایی ـ نظریه ای که با نام میخائیل باختین، فیلسوف و زبان شناس روس گره خورده است- برای خواننده ایرانی اصطلاح ناآشنایی نیست. با این حال، دلالت¬های آن در حوزه های مختلف، اعم از فلسفه، زبان، ادبیات و فرهنگ برای او چندان آشکار نیست. این مقاله با رویکرد زبان شناختی، این نظریه را از پیامدهای استفاده از شیوه بازنمایی گفتمان غیرمستقیم آزاد تلقی می کند که خود، یکی از چند شیوه ارائه گفتار و اندیشه شخصیت¬های داستانی است که در نگاهی طیفی به موضوع، بین دو شیوه موسوم به نقل قول غیرمستقیم و مستقیم قابل بحث است. در بازنمایی گفتار (و نوشتار) و اندیشه شخصیت¬ها، امکان به کارگیری شیوه¬های دیگری به جز این سه شیوه، در اختیار نویسنده ها هست. چنین امکان¬هایی، موضوع مطالعه انگاره های (مدل¬های) مختلف بازنمایی گفتمان را تشکیل می¬دهد. این مقاله با نظر به انگاره سمینو و شرت۲ (۲۰۰۴م.) که بر انگاره شرت و لیچ۳ (۱۹۸۱م.) استوار است، به معرفی پنج شیوه بازنمایی می¬پردازد و بدون امتیاز قائل شدن بر یکی در مقابل دیگری، هر کدام را مقوله¬ای در طول یک پیوستار تعریف می¬کند؛ در یک سمت این پیوستار، صدای محض راوی شنیده و گفتمان از زاویه دید او بازنمایی می¬شود و در سمت دیگر آن، صدای محض شخصیت به صورت نمایشی ارائه می¬شود و بازنمایی گفتمان از زاویه دید او صورت می¬گیرد. مقوله غیرمستقیم آزاد شیوه¬ای است که گفتمان از طریق آن همزمان از زاویه دید راوی و شخصیت بازنمایی می¬شود؛ ازاین رو، همزمان دو یا چند صدا شنیده¬ می شود. مقوله¬های یادشده، در سه تراز گفتمانیِ گفتار، نوشتار و اندیشه به ترتیبی که ذکر شد، براساس ملاک های نحوی (صوری) و نیز ملاک های معناشناختی و منظورشناختی۴ (نقشی) تعریف می¬شوند. داده¬های این بررسی از ده داستان بلند، ده داستان کوتاه و ده گزارش خبری روزنامه، با حجم برابر و گزینش تصادفی فراهم آمده است. چنین گزینشی ضمن امکان دادن به مطالعه شیوه¬های یادشده در گفتمان ادبی (داستان)، بررسی مقابله¬ای آن را با یک گفتمان رسانه¬ای (گزارش روزنامه) نیز ممکن ساخته است.
دوره ۶، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
در این مقاله به بررسی گفتمانی ابیات تخلص در غزلهای حافظ پرداخته شده است؛ چنانکه با نگاه گفتمانشناختی باختینی به ابیات تخلص حافظ روشن شد که هرچند در همه آنها حافظ خود را خطاب قرار میدهد و بیت آخر را بهعنوان امضای اشعارش بهگونهای نتیجهگیرانه میسراید، اما در این خطابقراردادن خود، یک گوینده واحد وجود ندارد؛ به عبارت روشنتر، این «خود» که درواقع طرف مکالمه حافظ است، هربار موضعی متفاوت و نقطهنظری «دیگر» دارد. در این میان، این خطابکننده حافظ گاه با حافظ همموضع و موافق میشود، او را میستاید، از او دفاع میکند و گاه در مقابل او میایستد، او را سرزنش میکند، با او به مخالفت برمیخیزد و حتی علیه او میشورد. با این تعبیر به نظر میرسد که نهفقط این تنها «صدا»ی حافظ نیست که میسراید، بلکه «صدا»های دیگر با نقطهنظرهای گوناگون حافظ را «صدا میزنند» و به این ترتیب در لایهای دیگر از متن با خواننده تعامل دیالوگی برقرار میکنند. آنچه این ابیات را از بیتهای دیگر یک غزل متمایز میکند، این است که در ابیات تخلصی، حافظ بهوضوح میگوید که «من باید دیگرِ خود شوم، من دیگرِ خود هستم». در این مقاله کوشش شده ویژگیهای گفتمان چندصدایی بهصورت انگارههایی عملیاتی پیشنهاد شود و به این ترتیب سه الگوی ساختاری چندآوایی و و سه الگوی محتوایی چندآوایی (نقطهنظرهای گوینده و امکانات مفصلتر آنها) در بیتهای تخلصی حافظ به دست داده شود.
سحر غفاری، سهیلا سعیدی،
دوره ۷، شماره ۲۵ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده
قسمت اعظم رمانهای جنگی فارسی که با موضوع جنگ ایران و عراق نگاشته شدهاند، به مضامین عقیدتی و سیاسیِ همسان پرداخته و بنابر مصالح اجتماعی، درجهت ترویج گفتمانی واحد عمل کردهاند؛ اما در این میان شاهد ظهور آثاری متفاوت، مانند رمان شطرنج با ماشین قیامت نوشتۀ حبیب احمدزاده نیز هستیم که تاحدودی از آثار تکگویه فاصله گرفته و از عناصر موجد چندآوایی بهره بردهاند. درواقع، رمان مذکور از جهاتی چند، با تعریفهایی که باختین در مبحث کارناوالگرایی درباره رمانهای چندآوایه بیان کرده است، مطابقت دارد. شطرنج با ماشین قیامت با وارد کردن جسمانیات به زندگی قهرمان و همچنین کاربرد گفتار کوچهبازاری و دشنامآلودِ یکی از شخصیتهای داستان، موجب تکثر نگرشها و سبکهای زبانی داستان میشود. جهانبینی راوی تنها دیدگاه ابرازشده در داستان نیست؛ این جهانبینی بهواسطۀ پرسشهای وجودشناسانه و ضد گفتمان یکی دیگر از شخصیتها، اقتدار معهود خود را ازدست میدهد. پدیدۀ قرینهسازی و خلق جفتهای تقلیدی برای اشخاص و وقایع داستان نیز برخاسته از خصلت دوسویۀ کارناوال است؛ ضمن اینکه بهتعویق افتادن کنش قهرمان/ راوی در انجام وظایف نظامی و مشغول شدن به امور غیرمتعارف، پیروزی را بهعنوان امری مسلم بهتأخیر میاندازد و به این ترتیب، موجب خدشهدار شدن عامل کلیدی زمان خطی در رمانهای تکگویه میشود.
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده
در میان انواع بلاغی کاربردی در شاهنامه، استعاره یکی از تأثیرگذارترین نمونههای بلاغی است که فردوسی با استفاده از آن توانسته در آنِ واحد به تخیلسازی، اغراق، حرکت و تصویرسازی بپردازد و از آن بهعنوان ابزاری جهت ایجاد فضای گفتمانی بهره ببرد و با کاربرد آن، فضایی گفتوگومحور بهوجود آورد. از آنجایی که در رجزهای شاهنامه با متن گفتمانی روبهرو هستیم، درمییابیم که هر کلمه نقبی است به ادراک کلمۀ پیشین و راهی است به سوی ادراک کلمۀ آتی. هر واژه یا با واژۀ دیگر و بیگانه برخورد میکند یا اینکه نظام اعتقادی و ذهنی مخاطب را هدف میگیرد. در رجز هر دو حالت وجود دارد. پس رجز نظامی گفتوگومدار است و گفتوگوهای آن به سوی استعارهسازی حرکتمیکند؛ یعنی بخشی از استعارهسازیهای رجزهای شاهنامه به ایجاد نوعی فضای گفتوگومدار منجر شدهاند. با توجه به نظریۀ باختین، میان گفتوگومندی و چندصدایی رابطهای تنگاتنگ وجود دارد و زبان نیز در سرشت خود «گفتوگو» است، صرفنظر از اینکه چه پاسخی بهصورت بالفعل ارائه خواهد شد. چندصدایی نیز ویژگی گفتوگومندی است و شاهنامه نیز متن گفتوگومدارِ چندصداست. هدف از تحقیق پیش رو این است که با تکیه بر نظریۀ گفتوگومداری باختین و ارتباط آن با استعارهسازی، به بررسی ارتباط رجزهای شاهنامه با روایتسازی بپردازد و نشان دهد که این ویژگی چگونه در بازپردازی وجوه کنش، تعلیق و تعویق آنها دخالت دارد و میتواند سبب بروز فضای گفتوگومدار و گسترش آن برای انتقال کنشها شود.
امید همدانی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
سنتی در نقد و نظریۀ ادبی و نیز در بحثهای فلسفۀ ادبیات معاصر وجود دارد که قائل به افتراق میان ارزش زیباییشناختی آثار ادبی و ارزش شناختی آنهاست. بنا به این نظرگاه، حتی اگر اثری برخوردار از ارزش شناختی باشد، این امر چیزی به ارزش ادبی آن اضافه نمیکند و از دیگر سو نادرست یا ناموجه بودن نظرگاهها یا چشماندازهای مطرح در اثر ادبی خللی به ارزش زیباییشناختی آن وارد نمیکند. در این مقاله به نفع موضع مقابل، یعنی دیدگاه شناختگرایان ادبی، استدلال و سعی شده است با تشبث به آزمایشی فکری و مفهوم جهانهای ممکن، نشان داده شود که قائل شدن به این افتراق چندان موجه نیست. همچنین برای تقویت جنبۀ اثباتی مقاله در بخش آزمایش فکری، این اندیشه بیان و صورتبندی میشود که فهم چندصدایی بهمثابۀ مزیتی زیباییشناختی بدون لحاظ کردن جنبههای شناختی آثار ادبی، معنای محصلی ندارد. سپس به استدلال نهادی بهمثابۀ قویترین استدلال علیه موضع شناختگرایان ادبی پرداخته شده است و اشکالات جدی آن در چارچوب نظریۀ ادبی و فلسفۀ ادبیات مطرح شده است. ماحصل مقاله موجه داشتن این نظرگاه است که ارزش شناختی بر ارزش زیباییشناختی اثر میافزاید و توجه به این امر راه را بر درک دقیقتر و جامعتری از ارزش آثار ادبی میگشاید.