جستجو در مقالات منتشر شده
۶ نتیجه برای هگل
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
در این مقاله سعی میکنیم که منطق و متافیزیک هگل را در قلمروی منطق جدید بازسازی کنیم. گراهام پریست مدعی است که میتوان منطق هگل را با خوانشی فراسازگار از منطق جدید که به دوحقیقتباوری موسوم است، تطبیق کرد و او حکم به دوحقیقتباوربودن (Dialetheist) هگل میدهد. در این مقاله، ابتدا گزارش پریست را از دیالکتیک و تناقض دیالکتیکی هگل توضیح میدهیم و سپس دلایل او را له مدعای بالا بررسی میکنیم. برای اینکه بتوانیم مقایسهای میان دوحقیقتباوری و منطق هگل داشته باشیم، بهاختصار و بهصورت غیرفنی معناشناسی (Semantics) یک منطق دایالتیک (Dialetheic) را توضیح میدهیم. در انتها با ایجاد یک پرسش و نقد، سعی میکنیم ادعای پریست را به چالش بکشیم یا دست کم راه را برای بازگشایی مجدد مسئله باز کنیم و به این نتیجه برسیم که منطق و متافیزیک هگل را نمیتوان با منطق فراسازگارِ دوحقیقتباورانه مدل کرد.
دوره ۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
در عالم غرب مساله «بیلدونگ» بیش از هر کسی در اندیشه هگل مورد توجه قرار گرفته است. او در کتابهای پدیدارشناسی روح و عناصر فلسفه حق و همچنین خطابههای نورنبرگ بر این موضوع تمرکز بیشتری نموده است. در مقاله حاضر دو نکته محوری در اندیشه هگل مورد تاکید قرار گرفته است؛ الف) ضرورت تمایزنهادن میان گونههای مختلف بیلدونگِ «الهیاتی-اخلاقی»، «طبیعی-انسانشناسانه»، «سیاسی» و در نهایت بیلدونگ «فرهنگی-تاریخی» هگلی؛ و سپس رفع اتهام از سیستم هگلی، مبنی بر تلاش در جهت حذف خدا و نگره الهیاتی از مفهوم بیلدونگ، ب) اثبات این مطلب که از نظر هگل فرآیند تعلیم و تربیت همزمان «طبیعت»، «فرد» و «جامعه انسانی» را در بر گرفته و بر خلاف تصور رایج، محدود به فرد انسانی نخواهد بود. ازاینرو وی به هنگام بحث از آگاهی، آزادی، از خودبیگانگی و نظایر آن در واقع مراتب شکلگیری تعلیم و تربیت در این سه ساحت را تبیین میکند.
دوره ۶، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
نگاه غیرتعمیم گرا به هویت سرزمینی و وابسته دانستن آن به اندیشههای سیاسی در سالیان اخیر در مطالعات جغرافیای سیاسی انتقادی مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا مبدا اولیه وابسته دانستن مفهوم هویت سرزمینی به دولت؛ به اندیشههای هگل باز میگردد. از نظر وی هویت سرزمینی صورت عقلانی اندیشه برساخت شده توسط دولت در روی زمین میباشد که در هر جابهجایی از تاریخ شکلی از این پدیدار ظاهر میگردد. در این راستا اندیشه سیاسی رهبر فره ایزدی یکی از عناصر مهم در ساخت هویت سرزمینی در عصر هخامنشی بود که در طی آن رهبران سیاسی برگزیده خدا بر روی زمین دانسته شده و در سایه وجودی او امکان شکل یابی انسجام اجتماعی و تداعی یک قلمرو سیاسی میسر گردید. در این پژوهش کوشش گردیده با روش تحلیل محتوای متون تاریخی مولفههای موثر در برساخت هویت اجتماعی در عصر هخامنشیان در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی روح هگل تبیین گردد. یافتههای تحقیق بیانگر آن است که برساخت آگاهی نسبت به جایگاه پادشاه در عصر هخامنشی حاصل یک سنتز تاریخی بود که تفسیر سنتی از پادشاهان مقتدر جای خود را به پادشاه منتسب به اهورمزدا میدهد. این مشروعیت قدسی قادر گردید جمعیت نامتجانس تابع حکومت هخامنشیان را در قالب یک هویت مشترک یکپارچه نماید. ضمن اینکه غیریت سازی ژئوپلیتیکی هخامنشیان با حکومتهای پیرامونی بهویژه دولت- شهرهای یونانی جلوهای از تعارض اندیشه پادشاه فره ایزدی با اندیشههای معارض بود که در برساخت انسجام سرزمینی مردم ایران موثر بود.
چیمن فتحی، رامین محرمی، بیژن ظهیری، شهریار گیتی،
دوره ۱۱، شماره ۴۳ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده
باوجود هماهنگی و همسانی شاهنامهی فردوسی با آنچه هگل در درسگفتارهای زیباییشناسی درباره ویژگیهای حماسه اصیل برمیشمارد، وی شاهنامه را حماسهای غیرمنسجم و فاقد مرکز عملکردیِ مستقل میخواند که نمیتوان به آن عنوان حماسه واقعی را داد. او حماسه اصیل را جلوه تمامیت جهان یک قوم میداند که حاصل تعینیابی و تظاهر انسانی اسطورههای نامنسجم و نابسامان پیشین، یعنی ایدئالشدگی طبیعت بهوسیله روح است. بنابراین شعر حماسی اصیل را، بهمثابه نخستین مرحله خودآگاهی روح مطلق، میتوان هنر ناب (مطلق) تلقی کرد که با ایجاد نوعی خودآگاهی جمعی در اجتماع تاریخی، از بالاترین درجه همنوایی ذهن و عین برخوردار است. زیباییشناسی شاهنامهی فردوسی هم بر تحقق عینیِ محتوای اساطیری آن، یعنی «ستیزگی و آمیزگی نیروهای متضاد هستی»، از رهگذار گرایشهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و به تعبیر دیگر بر تظاهر یگانگی انداموارِ دوگانهها استوار است. در این مقاله، نخست با استفاده از دیدگاه خود هگل درباره حماسه اصیل و نیز با بهرهگیری از یافتههای پژوهشهای دیگران، به نظرات او درباره شاهنامه پاسخ داده شده است؛ سپس با تکیه بر مقولاتی خاص از «فلسفه روح» هگلی، ازجمله خانواده، نظام نیازها و کشور یا دولت، در مقوله اخلاق اجتماعی، بهشیوه تحلیل تطبیقی، سرشت زیباییشناختی شاهنامه در خلال تمامیت حماسی، در مؤلفههای برونهمسری، تضاد و تمامیت در جهانپهلوان شاهنامه، بنمایههای واگشتی و کلیت در طبقات چندگانه اجتماعی نشان داده شده؛ و بدین ترتیب، با تطبیق عناصر تمامیتبخش حماسی در شاهنامه بر اصلیترین شاخصههای حماسه اصیل هگلی، بیان شده است که شاهنامهی فردوسی نیز، همچون بعضی از بزرگترین حماسههای اصیل جهان، با برخورداری از شاخصترین ویژگیهای حماسه اصیل ـ برخلاف دیدگاه هگل ـ حماسهای اصیل است و ضمن دربرداشتن قدرت انتقال فهم مشترک دینی و اخلاقی از جهان، هنری جهانشمول و ماندگار شمرده میشود.
فواد مولودی،
دوره ۱۴، شماره ۵۵ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
در مقالۀ حاضر کوشیدهایم از منظری فلسفی، نسبت اسطوره و داستان مدرن ایرانی را نشان دهیم. هگل در صورتبندیِ ایدئالیستی خود از تاریخ فلسفۀ هنر نشان داد که در مراحل آغازین تمدن، هنر نتیجۀ پیوند «مطلق» با «کل جوهری» بوده است، اما در مراحل متأخر، مطلق از وحدت خلسهآور خود با کلیت به درآمده است و بهتبع این، هنر نتوانسته است یگانگی مطلق با کلیت را نشان دهد. هایدگر و لوکاچ نیز متأثر از هگل بودند و گسست هنر معاصرشان از ذات را نشانۀ زوال میدانستند، اما اعضای مکتب فرانکفورت آرای جدیدی طرح کردند و نشان دادند که هنر و ادبیات مدرن به انحای مختلف از واقعیت فاصله گرفته و برای پیوند با ذات، کلیت و وحدت کوشیده است. در داستان مدرنیستی یکی از راههای برقرای نسبت با وحدت و کلیت، نمایش اسطوره در داستان است. در این داستانها به موازات فرمزدایی و نمایش ازهمگسیختگی جهان معاصر در فرم تازه، شاهد حرکت به گذشته نیز هستیم و وحدت اساطیری در قالب آوانگاردیسم فرمی نشان داده میشود. این دیالکتیک خود متضمن وحدت است. از این منظر، در داستان مدرن ایرانی، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ش، هدایت و گلشیری نمایندۀ اصلی دو گسست بنیادین هستند که همزمان با فرمزدایی مدرن از فرمهای رایج زمانۀ خود، رجعت به گذشته نیز داشتند و اسطورههای ایرانی را در قالب استحاله و واسازی، در آثار خود گنجاندند. در مقالۀ حاضر، نشان دادهایم که این دو نویسنده در حرکتی دیالکتیکی، هم روح امر مدرن و هم ضرورت بازنمایی و بازخوانی امر تاریخی را نشان دادهاند.
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۹۱ )
چکیده
در مناطق محروم، سیاست های حمل ونقل نقشی حیاتی در توسعه ایفا می کند. برخی پژوهشگران دسترسی نداشتن به نظام حمل ونقل روستایی و عناصر تشکیل دهنده آن را یکی از مهم ترین موانع در راه تحقق اهداف توسعه پایدار روستایی می دانند. بنابراین، قابلیت دسترسی به حمل ونقل روستایی به عنوان یکی از مؤلفه های مهم توسعه پایدار می تواند آثار مختلفی بر تغییرات اندام وار مناطق روستایی داشته باشد. اگر روستا و سکونتگاه های روستایی را موجودی زنده تلقی کنیم، تغییرات اندام وار شاکله های اقتصادی، اجتماعی و کالبدی سکونتگاه های روستایی را دستخوش تغییرات ساختاری می کند. این مقاله نشان می دهد چگونه قابلیت دسترسی به نظام حمل و نقل روستایی بر تغییرات اندام وار در نواحی روستایی تأثیر نهاده است. به این منظور، در تحقیق حاضر ۲۷ روستا و ۴۰۰ نفر از ساکنان بخش ئیلاق جنوبی شهرستان دهگلان انتخاب شده است. پس از تکمیل پرسش نامه، داده های حاصل از مطالعات میدانی با استفاده از نرم افزار SPSS و Arc-GIS تحلیل و ارزیابی شده است. یافته های تحقیق گویای این است که قابلیت دسترسی به حمل و نقل بر تغییرات اندام وار نواحی روستایی بخش ئیلاق جنوبی مؤثر بوده و در این میان زیر ساخت های حمل و نقل بیشترین تأثیر را بر تغییرات اندام وار منطقه مورد مطالعه داشته است.