جستجو در مقالات منتشر شده


۳ نتیجه برای هوسرل


دوره ۵، شماره ۳ - ( ۳-۱۴۰۴ )
چکیده

  در نیمۀ دوّم قرن نوزدهم و با ظهور بُحرانهای عمده در ابعاد متعدّد متافیزیک، یکی از تلاش­های عُمده برای نجات متافیزیک از بُحران، مُساهمت­های مکتب فلسفی ماربورگ بود که با تلاش­های روش­شناسانه از ۱۸۷۰ تا جنگ جهانی اوّل در این راه همّت گماشتند. در این نوشتار بعد از تشریح بی­طرفانۀ این فعالیّت­ها خواهیم دید که از موضعِ پدیدارشناختی، مُساهمت­های آنها بنا به دو دلیل موضوعی و روش­شناختی چنانکه باید رادیکال نبوده است؛ بعبارتی از نظر هوسرل نجات فلسفه از بُحران نه در نجاتِ آن در قامتِ معرفت­شناسی یا منطق علوم بلکه در نجاتِ سوژه در پیِ فهم و پیکربندیِ سه بُحران فلسفه، علم و بحرانِ انسان اروپایی نهفته است [نقد موضوعی]، از حیث روش­شناختی نیز، روش استعلایی ماربورگی­ها نه پیش­رونده همچون پدیدارشناسی بلکه پس­رونده است.  

 

دوره ۵، شماره ۳ - ( ۳-۱۴۰۴ )
چکیده

پرسش از ماهیت ادراک، در دو نظام فکری حکمت اشراق سهروردی و پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، به‌گونه‌ای بنیادین مطرح است. این پژوهش با روش تحلیلی‌ـ‌تطبیقی می‌کوشد نشان دهد که ادراک در هر دو رویکرد، نه بازنمایی ذهنی، بلکه رخدادی حضوری و وجودی است. در حکمت اشراق، نور به‌مثابه حقیقت قائم‌بالذات، شرط امکان شناخت است و ادراک به‌صورت اتحاد نوری میان عالِم و معلوم تفسیر می‌شود. در مقابل، هوسرل ادراک را ساختاری جهت‌دار در آگاهی می‌داند که پدیدار از طریق آن، در قالب «نحوه‌ی داده‌شدگی» (Gegebenheit) ظهور می‌یابد. یافته‌ها نشان می‌دهند که «نور» در فلسفه سهروردی و «قصدیت» در پدیدارشناسی، هر دو نقش واسطه در فرآیند ظهور را ایفا می‌کنند. بنابراین، نتیجه آن است که شناخت راستین در هر دو نظام، حاصل حضور شهودی حقیقت در آگاهی است، نه محصول صرف تحلیل مفهومی.
داوود عمارتی مقدم، داوود عمارتی مقدم،
دوره ۱۰، شماره ۳۸ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده

مقاله حاضر بر آن است تا با بررسی پژوهش­های مبتنی بر رویکردهای پدیدارشناختی در حوزه زبان فارسی، کاستی­های بنیادین این دسته از پژوهش­ها را روشن کند. برای این منظور، مقالات پژوهشیِ حدود یک دهه اخیر که در نشریات دانشگاهی کشور منتشر شده و مدعیِ کاربستِ روش پدیدارشناختی بوده‌اند، گردآوری شده و شیوه استفاده آنان از روش پدیدارشناسی با آنچه سردمداران این مکتب به‌خصوص ادموند هوسرل (۱۸۵۹-۱۹۳۸م) درنظر داشته‌اند، مقایسه شده است. مقالات مورد بررسی (هجده مقاله) به‌لحاظ نحوه به‌کارگیری روش پدیدارشناختی، به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱. مقالاتی که با استفاده از یکی از رویکردهای پدیدارشناختی همچون رویکرد هوسرلی یا رویکرد نقد مضمونیِ ژرژ پوله، به تفسیر و خوانش یک اثر یا تعدادی از آثار ادبی پرداخته‌اند. ۲. مقالاتی که رویکرد پدیدارشناختی را با مضامین شعری یا دیدگاه‌های نظریِ یک شاعر قابل مقایسه دانسته‌اند.
 ۳. مقالاتی که کاربرد اصطلاح پدیدارشناسی در عنوان یا متن آن­ها کاملاً «تزیینی» است و دستاوردهای مقاله عمدتاً بر اساس به‌کارگیری رویکردهای دیگری حاصل شده است. در پایان نشان داده شده است که به‌دلایلی ازجمله بدفهمیِ مبانیِ نظری و روش‌شناختیِ رویکرد پدیدارشناختی، بسنده کردن به شباهت‌های ظاهری میان اصطلاحات خاص این رویکرد و مضامین موجود در اشعار شاعران و نیز آرای نظریِ آن‌ها، کاربرد نادرست رویکرد پدیدارشناختی در خوانش و تفسیر آثار ادبی، کاربرد سهل‌انگارانه اصطلاح «پدیدارشناسی» در عنوان و متن مقاله، و مهم‌تر از همه نبودِ درک صحیح از مفهوم «چارچوب نظری پژوهش»، این دسته از پژوهش­ها کاستی­ها و بدفهمی­های بنیادینی را به‌بار آورده‌اند که دست‌کم با آنچه بنیان‌گذاران این رویکرد در پی دستیابی به آن بودند، همچنان فاصله بسیار زیادی دارد.


صفحه ۱ از ۱