جستجو در مقالات منتشر شده


۱۱ نتیجه برای هلیدی


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

مسأله­ی تحقیق این است که مترجم تا چه حد کارکرد (نقش) متن مبدأ را در نظام متن مقصد، حفظ و از سبک متن مبدأ در انتقال معنا تبعیت کرده است؟ پژوهش بر اساس نقش­گرایی نظام­مند هلیدی و متیسن و با روش توصیفی-  تحلیلی انجام شد. هدف نگارندگان این بود که در چارچوب فرانقش­ متنی، به بررسی مقایسه­ای ساخت موضوعی در متون شعری از دفتر اول مثنوی مولوی و ترجمه­ی انگلیسی آن از جاوید مجدِّدی بپردازند و به سؤالات زیر پاسخ دهند:
 ۱. بر اساس نظریه­ی نقش­گرای هلیدی، انواع آغازگر در متون این شعر مثنوی مولوی و ترجمه­ی انگلیسی آن کدامند؟ ۲. با توجه به تحلیل مقایسه­ای ساخت موضوعی در متون مبدأ و مقصد، چه تغییراتی در معنای متنی شعر ترجمه، رخ داده و مترجم تا چه حد در انتقال مفاهیم، موفق بوده است؟
مطابق مدل هلیدی، بسامد کاربرد آغازگر­های تجربی و مرکب و نیز فراوانی انواع نشان­دار و بی­نشان آن­ها در بند­های شعر مثنوی و متن ترجمه­ محاسبه شدند. مترجم در ترجمه­ی ۹۰% از بندهای حامل آغازگر بی­نشان، موفق بوده است، ولی در ترجمه­ی ۶/۶۶ % از موارد بندهای حامل آغازگر نشان­دار، با عدم رعایت سبک متن مبدأ در نشان­داری آغازگر، و ترجمه­ی آن­ها به بندهایی بی­نشان، در انتقال معنا و تأکید مورد نظر نویسنده، موفقیت کمتری داشته است. بر اساس دیدگاه «معادل نقش­بنیاد هلیدی در ترجمه»، شباهت در به­کارگیری انواع آغازگر در متن مبدأ و ترجمه، می­تواند نشان دهنده­ی تبعیت مترجم از سبک متن مبدأ در انتقال معنای متنی در مسیر نیل به معادل کارکردی در ترجمه باشد.


 

دوره ۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده

انسان ماهیتی تعاملی دارد و همیشه کوشیده است در گذر زمان طرز فکر، انتظارات و یا جهان‌بینی خود را به بشر عرضه کند. از آنجا که در گذشته وسایل ارتباط جمعی به‌آسانی در دسترس همۀ افراد نبوده است، «دیوارنوشته‌ها» ابزار قدرتمندی برای انتقال اندیشه‌ها و تمایلات به شمار می‌رفتند. در این پژوهش می‌کوشیم الگوهای رایج معنایی و گرایش‌ها را در دیوارنوشته‌های فارسی و انگلیسی بررسی کنیم تا با رفتارشناسی و جامعه‌شناسی این دو فرهنگ بیشتر آشنا شویم. یافته‌های تحقیق نشان می‌دهند که دیوارنوشته‌ها از نظر زبانی الگوی مشخصی را دنبال می‌کنند و نظام‌مند هستند؛ به‌ طوری که می‌توان آن‌ها را با نقش‌های هفت‌گانۀ زبانی هلیدی مطابقت داد. منظور از نظام‌مند بودن، قابل بررسی بودن آن‌ها در چارچوب زبان‌شناسی و فرهنگی است. نتایج تحقیق نشان داد تفاوت‌هایی در اهداف زبانی و گرایش دیوارنوشته‌ها در زبان فارسی و انگلیسی وجود دارد. در دیوارنوشته‌های فارسی، نقش‌های «ابزاری»، «تخیلی» و «تعاملی»، بیشتر هستند. نتایج پژوهش‌هایی که در حوزۀ انسان‌شناسی انجام شده‌اند مهر تأییدی بر وجود این ویژگی‌ها در جوامع شرقی است. در دیوارنوشته‌های انگلیسی نیز نقش‌های «فردی» و «تنظیم‌کننده» نسبت به زبان فارسی بیشتر هستند که این تفاوت‌ها نیز مربوط به شاخص‌های فرهنگی دو زبان است. نقش‌های زبانی هلیدی ابزار مناسبی برای بررسی گرایش‌های دیوارنوشته‌ها به شمار می‌رود.

دوره ۷، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۵ )
چکیده

نظریه مایکل هلیدی تحت عنوان «زبان­شناسی سیستمی- نقشی» از مهم­ترین نظریات زبان­شناسی است که در چارچوب نقش­گرایی به شکلی سازمان­یافته و منظّم به تحلیل متون مختلف ادبی می­پردازد. او در بخشی از این نظریه از مؤلفه­هایی سخن می­گوید که یک متن منسجم بایستی از آنها برخودار باشد. سپس رقیّه حسن در یک نظریه جداگانه تکمیل کننده نظریه همسرش مایکل هلیدی با عنوان نظریه هماهنگی انسجامی به­شمار می­رود.      برخی منتقدان - همچون زکی مبارک، موسی سلیمان و ابن طقطقی-  بر این باورند که مقامات به عنوان یکی از کهن­ترین انواع روایی از انسجام لازم برخوردار نیست. گرچه این نظر تاحدودی صحیح است و هدف آموزش زبان از سوی مقامه نویسان تا حدودی باعث شده که به انسجام و پیوستگی متنی  و معنایی چندان وقعی ننهند؛ اما در میان انبوه مقامات برخی­ها از چنان انسجامی برخوردارند که با آثار روایی منسجم و در هم تنیده معاصر برابری می­کنند. از آن جمله است مقامه مضیریه بدیع­الزمان همدانی که در این نوشتار می­کوشیم در پرتو نظریه هلیدی و نظریه تکمیلی رقیه حسن عوامل انسجام و هماهنگی انسجامی را در آن مورد بررسی قرار دهیم. برآیند این پژوهش نشان می­دهد که مجموعه عوامل انسجام از قبیل دستوری، واژگانی و پیوندی به همراه سایر ویژگی­های هماهنگی انسجامی مانند زنجیره­ها و تعامل بین زنجیره­ها باعث انسجام اجزای این مقامه شده­اند.  

دوره ۷، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده

 نظریه نظم عبدالقاهر جرجانی از جمله نظریات زبانی ارزشمند در میراث اسلامی ماست که در بسیاری از مبانی و مفاهیم، ارتباط تنگاتنگی با جدید ترین نظریات زبانی و نقدی معاصردارد. از جمله این نظریات، نظریه نقش‌گرای هلیدی می‌باشد آنجا که ما شاهد نقاط اشتراک فراوانی میان مفاهیم و اصول به کار رفته از جانب جرجانی و هلیدی می‌باشیم. پژوهش حاضر بر آن است تا با روشی توصیفی – تحلیلی، در سه بخش اساسی به بررسی برخی از این اشتراکات پرداخته تا با درنوردیدن بعد زمانی بین دو اندیشه زبانی متعلق  به دوران قدیم و معاصر، برخی جوانب نقش‌گرایانه نظریه نظم را آشکار ساخته و ثابت کند زبان به مثابه پدیده‌ای بشری، زمان و مکان و قومیت خاصی نمی‌شناسد. این سه بخش عبارتند از: نظریه نظم و دستور نظام مند، نظریه نظم و بافت، نظریه نظم و ساخت متنی. از یافته های پژوهش می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: تقارب بین مفهوم نظم (اراده معانی نحوی) نزد عبدالقاهر و مفهوم دستور نظام مند نزد هلیدی، اهتمام هر دو نظریه‌پرداز به بافت (زبانی و غیر زبانی) و نقش ویژه آن در تبیین معنای متن، اتفاق نظر هر دو نظریه‌پرداز در نقش بی بدیل متکلم و مخاطب بر چینش کلمات و تأثیری که این چینش بر بار اطلاعاتی کلام دارد.  

دوره ۷، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

مقاله‌ی حاضرتلاشی برای تعیین بسامد و نقش جزئیات، با رویکردی مقابله‌ای بین نویسندگان زن و مرد، در چارچوبʼ دستور نقشگرای نظام‌مندʻ است. دو داستانʼ تیله-شکسته ʻنوشته سیمین دانشور (۱۳۸۰) و داستانʼ همانطورکه بودʻ نوشته‌ جعفرمدرس صادقی( ۱۳۸۵) داده‌های پژوهش حاضر هستند که بر اساس مفاهیم مطرح در ʼ فرانقش اندیشگانیʻ و نظام گذرایی بررسی شده‌اند. از آنجا که ارائه اطلاعات جزیی در دستور نقشگرا در قالب افزوده های حاشیه ای در متن بازنمایی می شود، ابتدا افزوده های حاشیه‌ای موجود در هر دو داستان استخراج و با توجه به اصول دستور نقشگرا و بافت زبانی طبقه‌بندی شده است. پس از تجزیه و تحلیل داده‌ها مشخص شد که دانشور نسبت به مدرس صادقی از افزوده‌های کمتری استفاده کرده است ولی تنوع افزوده‌های به کار رفته در آثار او، بیشتر است. در هر دو داستان تعداد افزوده‌های مربوط بهʼ مکانʻبیشترین میزان را به خود اختصاص داده است. در اثر نویسنده‌ی مرد هیچ افزوده‌ای مربوط بهʼ منبع و ظاهرʻ به چشم نمی‌خورد؛ در حالی که نویسنده‌ی زن، این افزوده‌ها را به کار گرفته است. دانشور تمام آن‌ها را به صورت نقل قول بیان می‌کند؛ بدین صورت که وی در روایت داستان از دهان شخصیت اول، در هر موقعیتی به خوبی حرف‌های دیگران را به خاطر می-آورد. به نظر می رسد بررسی متون ادبی از این منظر زوایای جدیدی از این آثار را در ادبیات داستانی، نقد ادبی و سبک شناسی آشکار می کند. معرفی این مقوله و کاربست آن در سبک‌شناسی داستان از دیگر اهداف جستار حاضر است.

دوره ۸، شماره ۶ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

زبان­شناسی نقش­گرا زبان را به­عنوان یک نظام معانی به همراه صورت­هایی می­داند که از طریق همین صورت­ها، معانی تشخیص داده می­شوند. در دستورِ نقش­گرای هلیدی، علاوه­بر فرانقش تجربی و بینافردی که در درک تجربه­ها و بیان روابط بینافردی دخیل­اند، مؤلفۀ معنایی دیگری هم به نام فرانقش متنی وجود دارد که به­نوعی، مکمل دو فرانقش یادشده است. در این فرانقش، زنجیره­ها و توالی­های موجود درگفتمان شکل می­گیرند و همچنان­که کلام پیش می­رود، پیوستگی جریان سخن نیز ساماندهی می­شود. زبان میان خود و بافت ارتباط برقرار می­کند تا به تناسبِ بافتی که در آن بیان شده و با توجه به ویژگی­های مترتب بر آن بافت، متن­آفرینی کند. نوشتار حاضر بر آن است تا ویژگی­های زبان­شناختی روزبهان بقلی را در کتاب عبهرالعاشقین براساس فرانقش متنی واکاوی کند و به کشف نظام معنایی موجود در متن و چگونگی ارتباط متقابل با خواننده دست یابد. بدین­منظور بخش­هایی از این کتاب برای بررسی از منظر فرانقش متنی انتخاب و در آن به تحلیل و بررسی انواع آغازگرها و میزان بسامد آن­ها پرداخته شده است. آن­گاه با تعیین درصد انواع آغازگرها و میزان بسامد هریک، مشخص شد که درصـد وقـوع آغـازگر متنـی بـسیار بیـشتر از آغازگر بینافردی است. این امر نشان­دهندۀ انسجام و هماهنگی بیشتر بندهای عبهرالعاشقین است که درواقــع رابطۀ منطقــی و معنـایی بــین دو بنــد را بــه­وجــود مــی­آورد؛ در حــالی­کــه آغــازگر بینــافردی نگــرش، احــساسات و قضاوت گوینده را در ارتباط با پیام نشان می­دهـد. وجود آغازگرهای تداومی، ساختاری و افزودۀ پیوندی، سهم بسزایی در پیوستگی کلام و انسجام میان بافت و گسترش مفهوم در بندهای به­هم پیوسته دارد.
حسین رضویان، وجیهه احسانی،
دوره ۸، شماره ۲۹ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

همواره صاحب‌‌‌‌نظرانروش‌های مختلفی را برای گروه‌بندی یا به تعبیری، تعیین سبک آثار، مطرح کردند.بنابراین وجوداختلاف‌نظرها وجدال‌های فراوان برسر تعیین سبک آثار دراین میان امری اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. در این جستار نویسندگان به‌دنبال تأیید یا رد روش‌های دیگر سبک شناسی نیستند، بلکه معیاری نو را به عنوان شاخص سبکی مطرح می‌سازند. دراین مقاله استعاره دستوری گذرایی به عنوان شاخصی برای تعیین سبک پیشنهاده شده است. به این منظور داستان "مدیر مدرسه‌" از جلال آل احمد و "اسرار درّه‌ی جنّی" از ابراهیم گلستان به عنوان نمونه انتخاب و به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و مقایسه شده است. در این آثار استعاره‌های دستوری گذرایی استخراج و به‌لحاظ میزان کاربرد باهم مقایسه شده‌اند. طبق بررسی‌های انجام شده، در کتاب اسرار درّ‌ه‌ی جنّی ابراهیم گلستان، تعداد استعاره‌ی دستوری در مقایسه با اثر جلال بسیار محدود است و بیشتر با استعاره‌ی دستوری گذرایی از نوع تبدیل ذهنی به وجودی و بعد از آن تبدیل ذهنی به رابطه‌ای روبرو هستیم. اما در کتاب مدیر مدرسه‌ی جلال، برخلاف اسرار درّ‌ه‌ی جنّی ابراهیم گلستان، استعاره‌ی دستوری گذرایی بکار رفته بسیار چشم‌گیر است و بیشتر این استعاره‌ها از نوع تبدیل فرآیند رابطه‌ای به مادی و بعد از آن کلامی به مادی ‌است. نتایج به دست آمده فرضیه مارا، مبتنی بر کاربرد استعاره‌ی دستوری به‌عنوان شاخص، سبک تأیید می‌کند چرا که بر اساس بررسی‌ این دو اثر، هم در میزان استعاره‌دستوری بکاررفته و هم در نوع آنها، تفاوت کاملأ مشهود است.        

دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

در این پژوهش به بررسی چگونگی استفاده از ساخت استعارۀ دستوری و کاربرد آن در دو گونه متون علمی تخصصی و متون علمی همگانی در یک­صد مقالۀ علمی ـ پژوهشی پزشکی و یک­صد مقالۀ علمی همگانی با موضوعات مشابه در رسانه­های گروهی می­پردازیم. هدف از این پژوهش یافتن وجه تمایز ساختارهای زبانی مورد استفادۀ خبرنگاران علمی و نویسندگان متون علمی آکادمیک برای انتقال نظرات متخصصان موضوعی در متن بر پایۀ دستور نظام­مند نقش­گراست. مفهوم استعارۀ دستوری اصطلاحی است که هلیدی به­کار می­برد و منظور از آن تغییر مقوله­ای دستوری به مقوله­ای دیگر است؛ بدین ترتیب که در جریان این فرایند فعل­ و صفت­ به اسم و بند به گروه­ اسمی تبدیل می­­شود که در نتیجۀ آن تراکم واژگانی متن و میزان انتزاع و پیچیدگی آن افزایش می­یابد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که نویسندگان متون علمی همگانی که بیشتر گزارش­گران علمی رسانه­های گروهی هستند در روند ساده­سازی مقالات علمی تخصصی برای انتشار در رسانه­های گروهی علاوه بر پرداختن به واژه­ها، در سطحی دیگر به ساده­سازی ساختارهای دستوری نیز می­پردازند. در راستای انجام این امر مهم، به­منظور انطباق متن ساده­شده با روند طبیعی انتقال معنا از طریق زبان و کاهش تراکم واژگانی جمله­ها، پرهیز از به­کارگیری استعارۀ دستوری یا تبدیل فرایند به ماهیت از مواردی است که آشکارا از سوی نویسندگان متون علمی ساده­شده، رعایت شده است.

دوره ۱۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده

دستور نظام‌مند ‌ـ‌ نقش‌گرای هلیدی زبان را در بافت بررسی می‌کند. در بررسی متون برمبنای این نظریه با سه فرانقشِ اندیشگانی، بینافردی و متنی مواجه هستیم که فرانقش اندیشگانی خود به دو فرانقش تجربی و منطقی تقسیم می‌شود. در فرانقش تجربی، فرایندهای شش‌گانه، مشارکان و عناصر پیرامونی بررسی می‌شوند. به اعتقاد برخی صاحب‌نظران گرشاسب‌نامه، در میان متون پهلوانی، بهترین منظومۀ پهلوانی پس از شاهنامه است، از همین روی در این پژوهش  تحمیدیّه‌های شاهنامه و گرشاسب‌نامه برای مقایسه برمبنای فرانقش اندیشگانیِ (تجربی) دستور نظام‌مند ‌ـ‌ نقش‌گرای هلیدی انتخاب شده‌اند تا مشخص شود تحمیدیه‌های این دو اثر، به‌لحاظ زبانی، تا چه پایه به یکدیگر نزدیک هستند و اگر این فرض را درست بگیریم که اسدی در گرشاسب‌نامه سعی داشته است اثری هم‌پایۀ شاهنامۀ فردوسی بسراید، تا چه میزان به مقصود خود نائل شده است؟ پس از بررسی مشخص شد هم در شاهنامه و هم در گرشاسب‌نامه فرایند مادی بیشترین درصد را به خود اختصاص داده است. با توجه به ژانر این دو اثر که حماسی است، این میزان توجه به فرایند مادی طبیعی و قابل پیش‌بینی است. از آن‌جا که ماهیت تحمیدیه حمد و ستایش خداوند است، خداوند مشارک اصلی در بیشتر این فرایندهاست و درصدها به‌صورت تقریبی با هم برابر است. با اندکی اغماض می‌توان اذعان داشت اسدی توانسته است هم‌پای فردوسی از پس سرودن تحمیدیۀ گرشاسب‌نامه برآید و تحمیدیۀ گرشاسب‌نامه از منظر فرانقش اندیشگانی با تحمیدیۀ شاهنامه برابری می‌کند.

دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

مقالۀ حاضر بر آن است تا در چارچوب دستور نقش‌گرای هلیدی به تحلیل گفتمان مولانا در غزلیات شمس براساس «فرانقش بینافردی» بپردازد. در مطالعه و بررسی متون مختلف، آنچه اهمیت دارد درک پیام و هدف اصلی نویسنده از نگارش آن متن است. در متون ادبی همیشه منظور گوینده به‌طور دقیق آن چیزی نیست که در نگاه اول به نظر مخاطب می‌رسد، بلکه نویسنده مفاهیم و لایه‌های معنایی پنهانی را در پس کلمات ظاهری آورده است که هدف اصلی او را در بر دارد. دستیابی به دنیای فکری و جهان‌بینی نویسنده، فضای ذهنی عمیق و متفاوتی برای خواننده ایجاد می‌کند. این پژوهش به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد که دستور نظام‌مند نقش‌گرای هلیدی چگونه در تجزیه و تحلیل متون ادبی کارامد است. در فرانقش بینافردی چگونه به ساختی بزرگ‌تر از جمله یعنی متن پرداخته می‌شود و امکان تحلیلِ متن ایجاد می‌گردد. فرضیۀ پژوهش این است که فرانقش بینافردی میزان تعامل گوینده با مخاطب را نشان می‌دهد و فضای بازتری برای تحلیل گفتمان ایجاد می‌کند. بی‌تردید نتایج حاصل از چنین تحقیقی، ویژگی‌های غزلیات شمس و زوایای پنهانی را از گسترۀ اندیشگانی و مهارت‌های بلاغی و زبانی مولانا بر اهل پژوهش آشکار خواهد کرد. جامعۀ آماری، غزلیات شمس و روش به کار رفته تحلیلی ـ توصیفی است. این تحقیق نشان داده است نظریۀ نظام‌مند نقش‌گرای هلیدی در بررسی کیفی و کمّی متن، در تجزیه و تحلیل گفتمان کارامد است. براساس فرانقش بینافردی، میزان تعامل گوینده با مخاطب و ویژگی‌های غزلیات شمس مشخص و امکان تحلیل گفتمان ایجاد شده است.
 

دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

در این مقاله کوشش شده است با بهره‌گیری از توان فرانقش تجربی، فرایندها و مشارکان بخشهایی از منظومۀ غنایی «ویس و رامین» و داستان حماسی «رستم و اسفندیار» بررسی شود. روش این پژوهش تحلیلی آماری است. یافته‌های این تحقیق عبارت است از: ۱- فریندهای مادی زیاد در کنار فرایندهای بیانی‌ و رفتاری‌ در داستان رستم و اسفندیار، فضایی پرشور، حماسی و سرشار از کنش و حرکت ایجاد کرده است در حالی که فرایندهای ذهنی، وجودی و رابطه‌ای، پویایی را از منظومۀ ویس و رامین گرفته است تا برای بیان دغدغه‌های عاطفی و احساسات شخصی شخصیت‌های داستان مناسب باشد. ۲- در « رستم و اسفندیار»، مشارکان فعال و در «ویس و رامین» مشارکان غیر فعال، بسامد بیشتری دارد. ۳- تطابق معنایی روساخت و ژرف‌ساخت فرایندها در «ویس و رامین» نسبت به «رستم و اسفندیار» بسیار کمتر است. این پژوهش نشان می‌دهد که چگونه نوع ادبی غنایی و عاشقانه بر برخی از فرایندها سایه می‌اندازد و فرایندهایی که علی‌الظاهر، تصویرساز جهان آفاقی است، در ژرف‌ساخت، دنیای درونی شاعر و ذهنیت شخصیت‌های داستان را انعکاس می‌‌دهد.
 

صفحه ۱ از ۱