جستجو در مقالات منتشر شده


۲۶ نتیجه برای هرمنوتیک

حسن آب نیکی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۷ )
چکیده

مدت زمانی است که هرمنوتیک در ردیف رقیب پوزیتیویسم در حوزه علوم شناختی و انسانی سربرآورده است و توانسته تا حدود زیادی بر آن غالب شود. یکی از حوزه‌هایی که این شاخه معرفتی توانسته در آن نفوذ یابد، حوزه ادبیات و تفسیر و تأویل متون ادبی است. این مقاله قصد دارد به بررسی این امر همت گمارد و اصطلاحی به نام هرمنوتیک ادبی و چگونگی کاربست آن را برای تفسیر متون ادبی، به‌ویژه رمان خلق کند. بنابراین، برای نیل به این امر ابتدا هرمنوتیک و سپس هرمنوتیک ادبی و نحله‌های مختلف آن تعریف، و در نتیجه‌گیری به این مهم اشاره می‌شود که انتخاب هر یک از این نحله‌ها برای تفسیر چه الزاماتی در پی دارد.

دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

یکی از مهم‌ترین مسائل بخش ارجاع در فلسفه زبان، معنای نام­های خاص است. دو شخصیت اصلی این مبحث فرگه و میل هستند. فرگه علیه دیدگاه میل، چند معما را مطرح کرده است. یکی از این معماها، معمای بافتار باور است. معمای بافتار باور بیانگر آن است که دیدگاه میل نادرست است؛ زیرا مستلزم تقریری از اصل جانشینی (S) است که آن تقریر در بافتار باور منشأ تناقض است. اصل S را به دو تقریر می­توان بیان کرد. فرگه در معمای خود نشان می­دهد که S۱ در بافتار باور منشأ تناقض می­گردد و از آنجایی که دیدگاه میلی مستلزم S۱  است، با نقض S۱ نقض می­شود. در حالی که، اگر دیدگاه فرگه درباره نام­های خاص پذیرفته شود، از آنجا که مرجع نام­های خاص در بافتار باور همان معنای آنها در بافتار معمولی است و معنای آنها در بافتار معمولی متفاوت است، S۲ که شهودی‌تر از S۱ است، در هیچ بافتاری نقض نمی­شود. کریپکی که یکی از مدافعین برجسته دیدگاه میلی است، نشان می­دهد که معمای بافتار باور، در صورت پذیرفتن دیدگاه فرگه در باب معنای نام­های خاص نیز قابل بازتولید است. وی با استفاده از دو اصل شهوداً صادقِ رفع نقل قول و ترجمه، معمای اول خود و با کمک‌گرفتن از فقط اصل رفع نقل قول، معمای دوم خود را طراحی می­کند. دیوید سوسا که از مدافعین دیدگاه فرگه­ای است، مدعی است که معمای فرگه علیه میل را که کریپکی معتقد است، توانسته با دو معمای مشابه، خنثی کند، مجدداً احیاء کرده است. از نظر وی تقریری از اصل هرمنوتیککه دیدگاه میلی مستلزم آن است، در بافتار باور نقض می­شود. در این مقاله پس از تبیین پیشنهاد سوسا، نگرانی­ای­ درباره آن مطرح می­شود؛ نگرانی ناظر به تحلیلی‌بودن سطر ۷ معمای فرگه، سطر ۸ معمای اول کریپکی و سطر ۷ معمای دوم کریپکی است. سوسا معتقد است که این سطور بدیه-تحلیلی هستند. در حالی که با توجه به سناریو­ی معماها، تحلیلی‌بودن این سطور واضح نیست. به‌سبب همین عدم وضوح است که برخی مانند استینبرگ منشأ تناقض را در معماهای سه‌گانه سطور مذکور می­داند.


دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۹ )
چکیده

«هرمنوتیک» علمی است که مسئله «فهم»، به‌ویژه فهم متون و چگونگی روند آن را بررسی می‌کند. «تأویل» اصطلاحی است که بیشترین کاربرد را به عنوان معادل عربی آن دارد. از آنجا‌که امروزه هرمنوتیک در حوزه‌‌های مختلف و به‌ویژه به عنوان یک روش نقدی از اهمیت به‌سزایی برخوردار است، بررسی ریشه‌‌ها و بیان جایگاه آن در زبان و ادبیات عربی به‌طور مستقل و بدون وابستگی کامل به دستاوردهای غرب در این زمینه، ضروری به‌نظر می‌رسد. این جستار، بررسی تاریخچه کاربرد تأویل در زبان و ادبیات عرب و رویکردهای مختلف آن را به‌دنبال دارد و با بیان اینکه هر نقد، خود نوعی تأویل است، به اهمیت این پدیده در نقد معاصر عرب و معرفی نمونه‌هایی از انواع تأویل‌‌های ادبی با گرایش‌‌های مختلف پرداخته است. روش و منهج این جستار توصیفی است و با شیوه مطالعه کتابخانه‌ای انجام گرفته است.
محمدرضا بهشتی، زهرا داوری،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده

میان هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، به ویژه نظریه های معطوف به خواننده پیوندی ضروری وجود دارد. این پیوند در رویکرد پدیدارشناسانه هرمنوتیک فلسفی و تبار پدیدارشناسانه این نظریه ها ریشه دارد. از این منظر، هرمنوتیک فلسفی، درواقع فلسفه ای هستی شناسانه در باب تفسیر متن است. وجه فلسفی هرمنوتیک فلسفی در «وجودی بودن» آن است و وجودی که گادامر و ریکور از آن می گویند، وجودی تفسیرشده است؛ به این اعتبار، تفسیر متن (حلقه رابط میان هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی) در محور اندیشه هرمنوتیکی گادامر و ریکور قرار دارد. تفاوت در رویکردهای دو نمایند ه هرمنوتیک فلسفی به متن و تفسیر، تابعی است از تفاوت در دو راهی که هر یک از آن ها برای رسیدن به وجود در پیش گرفته اند. مهم ترین وجه تمایز، توجه ریکور به جنبه معرفت شناسانه و تأکید گادامر بر هستی شناسی ای مستقیم در روند تفسیر است. این تفاوت اصلی منشأ چهار تفاوت جزئی تر است: «زمانمندی»، «زبانمندی»، «ویژگی دیالکتیکی» و «عینیت گرایی». در این مقاله، پس از بحث در نحوه رابطه هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، آرای گادامر و ریکور در باب متن بررسی می شود. ابتدا مفهوم متن در نظر هر یک جست وجو می شود، سپس با تمرکز بر چهار محور تفاوت ذکرشده، رویکرد تفسیری آن ها به متن با یکدیگر مقایسه، و در پایان، مباحث جمع بندی می شود.
محمود فتوحی رودمعجنی، محمد افشین وفایی،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده

نظریه تاریخ ادبی هرمنوتیکی به جای سرگذشت مؤلف و متن، «تاریخ خوانندگان متن» یا «تاریخ ادبیات مخاطبان» را پیشنهاد می¬دهد. از این دیدگاه، عیار ادبیت یک متن مثلاً دیوان حافظ بر اساس میزان سرزندگی، پویایی و قابلیت مکالمه اش با نسل های روزگاران مختلف سنجیده می شود. پس مورخ ادبی، باید «تاریخ تأثیر» حافظ در مخاطبان پس از خود را به نگارش درآورد. او با این کار در حقیقت تاریخ «حیات دیوان حافظ» و «تاریخ معانی شعر حافظ» یعنی سرگذشت یک متن پس از تولد، و حرکت آن در تاریخ را می نویسد. این مقاله از رهگذر بازشناسی خوانندگان حافظ در سده نهم به بررسی پژواک صدای این شاعر در حدود یک سده پس از مرگ وی می پردازد و بر اساس اطلاعات به دست آمده از منابع سده های هشتم و نهم، خوانندگان را بر مبنای نوع خوانشی که از کلام حافظ دارند رده بندی می کند. همچنین پایگاه اجتماعی حافظ را بر اساس اطلاعات زندگی نامه ای و نیز القاب و عناوینی که به حافظ می دهند نشان می دهد و در نهایت سیر تطوّر موقعیت و معنای شعر حافظ را از سادگی به پیچیدگی و از گفتمان ادبی به درون گفتمان قدسی به تصویر می کشد.

دوره ۳، شماره ۱۲ - ( ۹-۱۳۸۵ )
چکیده

پل ریکور‏، اندیشمند فرانسوی، در نظریه هرمنوتیک ادبی خود اولویت را به متن می‌دهد و در گروه متن محوران گنجانده می‌شود. وی در نظریه خود این سوال کلیدی را بررسی می‌کند که آیا متن ادبی دارای استقلال معناشناختی است یا خیر؟ از نظر وی متن از سه جنبه دارای استقلال معناشناختی است: ۱.از نیت نویسنده، ۲.از خواننده اولیه، ۳. اوضاع اجتماعی تاریخی تولید متن. براساس این تفسیر، متن رشته‌ای از الفاظ دارای معناست و آگاهی، قصد و نیت صاحب سخن در شکل‌دهی معنای آن سهمی ندارد. معنای متن واقعیتی قائم به متن و مستقل از مؤلف و وضع تولید خود است که مفسر و خواننده متن آن را می‌فهمند. البته در باب استقلا معنایی متن نیز مناقشات زیادی تا به حال وجود داشته است که هر یک از مناقشات به جنبه خاصی از آن توجه کرده‌اند. یکی از این مناشقات موضوع مقاله حاضر است که قصد دارد هرمنوتیک ادبی متن محور ریکور را از منظر کاربرد آن برای تفسیر رمان سیاسی بنگرد. بنابراین در این مقاله مفاهیم سیاسی موجود در یک رمان سیاسی مهم هستند، مفاهیمی مثل قدرت، اقتدار، و... که می‌توانند مدل متن محور ریکور را مدلی شکننده سازد، چرا که کار ریکور چارچوبی را برای تفسیر متون سیاسی، به‌طور عام، و رمان سیاسی، به طور خاص، واسطه تمرکزش بر معنا (استقلال متن از نویسنده و شرایط تاریخی اجتماعی) ارائه نمی‌دهد.
 

دوره ۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

درک زیبایی در شعر عربی دوره پیش از اسلام اگر با شناخت عناصر فرهنگی همراه نشود در فرم و تصویر محدود خواهد شد. در باب اشعاری که از ویژگی، سبک­ها و معانی این اشعار تقلید کرده و بر همان منوال پیش رفته است نیز وضع چنین است. درک زیبایی­شناسی فارسی­زبانان از چنین اشعاری در صورتی که با دانش پیش­زمینه­ی فرهنگی همراه نباشد، سطحی و در حد همان وزن و قافیه خواهد بود. از دیدگاه رویکرد هرمنوتیک فلسفی در باب اشعار عربی معناگرا، حکمت‌آمیز و عرفانی، همانند اشعار فارسی همسان، شناختِ متناسب فرهنگی و همچنین جنبه­های فرازمانی و قابلیت اطلاق در معنا باعث می­شود تا خواننده، از زیبایی­های نهفته در عالم معنایی شاعر نیز بهره­مند شود. در این اشعار به دلیل اشتراک فرهنگی موجود، خواننده درک زیبایی­شناسی کاملی دارد؛ زیرا عناصر فرهنگی همسان به عنوان عامل جهت‌دهنده­ی پویا، حضور فرازمانی داشته و خواننده می­تواند با حاضرسازی این عناصر، درک زیبایی­شناسی عمیق‌تری داشته باشد. در این حالت اشعار عربی مورد نظر در حقیقت تفاوتی جز زبان ظاهر با اشعار فارسی ندارند.

دوره ۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده

مساله اصلی هرمنوتیک فلسفی، فهم است. اینکه فهم در چه بستری، چگونه و متاثر از چه مولفه‌هایی تعین پیدا می‌کند. گادامر با تاکید بر سنت و تاریخ، این مولفه‌های تاثیرگذار را تشریح نموده و با بیان ویژگی‌های هستی‌شناسانه فهم بشری بر کثرت‌مندی فهم، تاکید می‌کند. از این منظر رویکردهای سوبژکتیویستی و غیرکثرت‌گرا انکار می‌شوند. در این نوشتار برآنیم تا بر مبنای شاخصه‌های فرآیند فهم در رویکرد هرمنوتیکی گادامر یعنی تاریخمندی، کثرت‌مندی، واقعه‌مندی، کاربردمندی و زبانمندی، رابطه و نسبت آن را با تمامیت‌انگاری و کثرت‌انگاری سیاسی مورد بررسی قرار داده و هم‌گرایی یا عدم سازش مبانی هرمنوتیک فلسفی با کثرت‌انگاری سیاسی به عنوان یک رویکرد کثرت‌گرا و واگرایی یا سازش هرمنوتیک فلسفی با تمامیت‌انگاری سیاسی به عنوان یک رویکرد غیر‌کثرت‌گرا را امکان‌سنجی کنیم. اگرچه گادامر را نمی‌توان فیلسوف سیاسی تمام‌عیار دانست ولی می‌توان براساس رویکرد هرمنوتیکی وی، نسبت میان نظام‌های سیاسی و پایه‌های معرفتی آنها را بررسی و ارزیابی نمود.

دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده

اندیشه وجودی (اگزیستانسیالیسم) یکی از چندین اندیشه فلسفی بود که در قرن اخیر بر مباحث نقد ادبی تأثیر گذاشت و شالوده شکل‌گیری نظریه‌های ادبی شد. سارتر مهمترین مانیفست ادبیات متعهد قرن، «ادبیات چیست؟» را نوشت و تفکر فلسفی هایدگر، جریان هرمنوتیک را در مسیری جدید هدایت کرد که در آن، متن برخلاف هرمنوتیک سنتی، معنای قطعی خود را از دست می‌داد. نکته قابل توجه، دیدگاه‌های کاملاً متفاوت و گاه متضادی بود که این دو فیلسوف هم مسلک وجودی داشتند. ریشه این تفاوت در دیدگاه را گذشته از علاقه سارتر به مارکسیسم، باید در اندیشه دکارتی وی و فلسفه ضد دکارتی هایدگر جستجو کرد.
در این مقاله پس از اشاره به زمینه‌هایی که سبب شد از درون یک اندیشه فلسفی دو نظریه ادبی متفاوت به وجود آید، ابتدا به بررسی جایگاه دو فیلسوف و نظریه‌پرداز اصلی این مکتب، یعنی هایدگر و سارتر در جریانهای ادبی معاصر پرداخته می‌شود. در ادامه نیز از چگونگی تأثیرگذاری و بازتاب این نظریه‌‌ها بر آرای نویسندگان، شاعران و نظریه‌پردازان ایرانی کسانی چون آل‌احمد، شریعتی، خانلری و داریوش آشوری سخن به میان خوهد آمد.

 

دوره ۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده

اندیشه­های فلسفی و زبان­شناختی گادامر و ریکور در هرمنوتیک فلسفی پیرامون چگونگی تحقق فهم، بسیار مهم هستند. مفاهیم «آمیزش افق­ها» از گادامر و «فهم خود از طریق دیگری» از ریکور مهم ترین مسائل مطرح شده در این حوزه به شمار می روند. این دو مفهوم فلسفی در پی دستیابی به فهم بین­فرهنگی هستند. از سوی دیگر، استراتژی­ها و رویکرد­های دوگانه­باورانه ترجمه در قالب دوگانه­باوری بومی­سازی/ بیگانه­سازی ونوتی و نظریاتی مشابه آن نتوانسته اند راه را برای تفاهم بین فرهنگ­ها هموار کنند. این مقاله می کوشد با تکیه بر آرای یاد شده گادامر و ریکور این معضل دوگانه باورانه نظریه ترجمه را رفع کند. با تکیه بر این نظر گادامر که هر فهمی در زبان رخ می­دهد و این نظر ریکور که بشر با وجود تنوع های گوناگون وحدتی خاص دارد، ترجمه به عنوان پدیده­ای زبان شناختی و فرهنگی بازاندیشی می­شود که می تواند در نزدیکی فرهنگی و زبانی انسان­ها و دستیابی به گونه­ای از وحدت بین­فرهنگی تأثیری بسزا داشته باشد. در نتیجه، این پژوهش بر آن است که در مقابل رویکرد دوگانه­باورانه بومی­گرایی- بیگانه­سازی به ترجمه، ترجمه را از زاویه دید هرمنوتیک فلسفی به مثابه نوعی فهم بین­فرهنگی معرفی کند و رویکرد نوینی را درباره پدیده ترجمه پیشنهاد کند که همزمان توجه به دو فرهنگ دخیل در فرایند ترجمه و پاسداشت و احترام فرهنگ دیگری را لحاظ می­کند.

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده

اشعار سعدی از دیرباز به صفت سهلِ ممتنع شهرت دارد. چنین خصوصیتی در بسیاری از اشعار متنبی نیز دیده می شود. در این جستار برآنیم تا به واکاوی صفت سهلِ ممتنع در برخی از غزل های سعدی که جنبه حکمت یا عرفان دارند و همچنین در اشعار معناگرا و حکمت آمیز متنبی بپردازیم. در این باب از دو رویکرد ساختارگرایی و هرمنوتیک فلسفی ـ که به نوعی نقطه مقابل یکدیگر می باشندـ بهره می گیریم. بنابراین با سؤال از چگونگی کارآمدی دو رویکرد مذکور به واکاوی عیار صفت سهلِ ممتنع در اشعار مورد نظر پرداخته شده است. با رویکرد ساختارگرایی، زیبایی از حالت جزئی و عینی خارج شده و تحلیل اشعار وارد فضای ذهنی پویا می گردد. اما با رویکرد هرمنوتیک فلسفی مواردی چون: تاریخمندی،اطلاق،انکشاف،پویایی،معناداری فرا زمانی و فرامکانی در اشعار مورد نظر حضور پویا دارند. عناصری چون: وزن و قافیه و صور بیانی معیار کارآمدی برای تحلیل صفت سهلِ ممتنع در شعر سعدی و متنبی نیستند. در پژوهش حاضر روشن شد که رویکرد هرمنوتیک فلسفی می تواند عیاری باشد برای سنجش صفت یاد شده در شعر سعدی و متنبی.

دوره ۷، شماره ۲۷ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده

در ادب فارسی بویژه ادبیات عرفانی، نگرشهای تأویلی، جایگاه ویژه‌ای دارد. در این‌میان، عین‌القضات همدانی نمونه برجسته این نگرشهای تأویلی است. آشکارترین ویژگی دیدگاه ادبی عین‌القضات، دریافت متمایز و خاصّ وی در باب مبحث «تأویل» است. شاید به جرأت بتوان گفت در کل آثار منثور فارسی نمی‌توان فردی را یافت که تا این حدّ و با این گستردگی به «تأویل» و بررسی جزئیّات آن پرداخته باشد. عین‌القضات تقریباً در تمامی آثارش بر این است که به تأویل آنچه به زبان رمز بیان شده‌است، بپردازد و به بیان چگونگی فهم درست اهتمام دارد. وی افقهای تازه‌ای در تأویل بیان می‌کند که در نوع خود بسیار بی‌نظیر است.
این مقاله می‌کوشد به بررسی جایگاه عین‌القضات همدانی در جستارهای‌هرمنوتیکی ـ درعرصه‌های رایج هرمنوتیکی مانند فهم متن، رابطه لفظ ومعنا، لذّت متن، تک معنایی وچندگانگی معنایی ـ بپردازد وبه دور از کژروی و افراط‌گرایی و خلط مباحث، پیوند او را با مباحث هرمنوتیکی، که دردهه‌های اخیر به رویکردی گسترده در فهم دانشهای بشری تبدیل شده‌است بیان کند و به این پرسش اساسی پاسخ دهد که آیا می‌توان نگرشهای سنتّی نویسنده‌ای ژرف‌اندیش را که حدود هزارسال پیش می‌زیست در چارچوب نظریه‌پردازی هرمنوتیکی نوین ورویکردهای جدید نقد ادبی جای داد وتعمیم وبازسازی کرد یا نه.
 
عیسی امن خانی،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

مدتی است که کاربست نظریه‌های فلسفی/ادبی در ایران معمول گردیده، پژوهش‌های فراوانی بر اساس این نظریه‌ها انتشار یافته‌است؛ گسترش چنین پژوهش‌هایی دلایل متعددی مانند پیروزی تئوریک طرفداران کاربست نظریه‌ها بر سنت‌گرایان و ... دارد. هرچند که نمی‌توان نوآوری برخی از این پژوهش‌ها را انکار کرد اما چشم پوشیدن بر ضعف‌ها وکاستی‌های چنین پژوهش‌هایی نیز پسندیده نیست. مقالۀ حاضر با نقد و بررسی پژوهش‌های شالوده شکنانه (یکی از نظریه‌هایی که با اقبال پژوهشگران مواجه شده است) به برخی از این کاستی‌ها اشاره خواهد کرد. ضعف و کاستی‌های پژوهش‌های شالوده‌شکنانه را (حداقل) می‌توان در ذیل سه عنوان قرار داد: الف: لغزش در درک مفاهیم شالوده‌شکنی (به عنوان نمونه برخی از تقابل‌های این پژوهش‌ها، تقابل‌های دریدایی و شالوده‌شکنانه نیستند و یا اینکه در برخی از آنها به عناصر برون‌متنی چون طبقه، تحصیلات و ... توجه شده است حال آنکه از نظر دریدا و شالوده‌شکنان چیزی بیرون از متن وجود ندارد) ب: تقلیل و ساده‌سازی مفاهیم دریدایی مانند تقلیل مفهوم راز به عرفان پ: خلط شالوده شکنی با هرمنوتیک.
هاله کیانی بارفروشی، قدسیه رضوانیان،
دوره ۱۰، شماره ۳۷ - ( ۳-۱۳۹۶ )
چکیده

با رشد مجلات و پژوهش‌های ادبی دانشگاهی در سال‌های اخیر، رویکردهای آسیب‌شناختی در جهت تبیین ضعف‌ها و کاستی‌های این پژوهش‌ها شکل گرفته‌است. اما به نظر می‌رسد اغلب این پژوهش‌ها به توصیف معلول پرداخته-اند‌ و کمتر رویکردی علّی به تحلیل این مسأله دارند.
در این مقاله پژوهش‌های ادبی دانشگاهی در سه سطح مورد بررسی قرار گرفته‌اند: سطح اول به بررسی هژمونی‌های ایدئولوژیک حاکم بر تلقی از ماهیت ادبیات و پژوهش‌ادبی در ایران و تأثیرات آن‌ها در پژوهش‌های ادبی دانشگاهی اختصاص یافته‌است. بر این اساس الگوهای فکری حاکم بر پژوهش‌های ادبی، نوعی ماهیت تعلیمی، تفسیری، توصیفی و ذوقی را برای آن متصور می‌داند. سطح دوم به «روش پژوهش» در پژوهش‌های ادبی دانشگاهی می‌پردازد و به کاربردن نظریه‌های ادبی را به عنوان «روش علمی» برای پژوهش ادبی با توجه به رویکردهای فرارشته‌ای، کثرت‌گرایی نظری، نگاه پساپارادایمی و مرکزگریز به این نظریه‌ها با پرسش مواجهه می‌کند و در سطح سوم نیز اجزای یک مقاله‌ی علمی پژوهشی با طرح مفاهیم روش‌شناسی هرمنوتیک و مسأله‌مندسازی مورد توجه قرارگرفته‌است؛ اجزایی که نتایج این پژوهش نشان‌می‌دهد اغلب کلیشه‌ای و غیرضروری پنداشته می‌شوند.

دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۲۵ )
چکیده

إن محمد مجتهد الشبستری (۱۳۱۵ﻫ.ش) هو من جمله المجددین الدینیین المعاصرین الإیرانیین، حیث استفاد من علم تفسیر المتون المسمی بالهرمونیتیک لیعمل تأملاته فی الدین ویطالع النصوص الدینیه. وإن مرکز الثقل فی فکر الشبستری وعنایته إنما هو ما یسمی بالتجربه الدینیه، التی هی فی حقیقتها حصیله قراءته الدینیه ومطالعاته. من وجهه نظر شبستری، فإن هذه المقوله لها اعتبارها فی دائره الفرد (الدائره الخاصه). ومن جهه، فإن له نظراته الخاصه فی الدائره السیاسیه، حیث کشف عنها وأوضحها بجلاء. وهی نظرات متفاوته ومختلفه عما علیه تلک الآراء السیاسیه الرائجه فی الفکر الشیعی، وثمه سؤال مطروح ههنا من شقین ألا وهما: أولا- ما هی العلاقه فیما بین القراءه الدینییه للشبستری، والتی ظهرت فی قالب مقوله التجربه الدینیه وبین آرائه السیاسیه؟ وثانیا- هذه العلاقه لأی درجه والى أی حد منسجمه ومبنیه علی أساس منطقی؟ وللإجابه علی هذا السؤال: فإن هذه الفرضیه التالیه مطروحه ومقترحه للإفصاح عن هذا الاستفهام، وهی: إن القراءه الدینیه للشبستری وآراءه السیاسیه متوافقه ومؤتلفه ومنسجمه مع بعضها وفیما بینها، لکن هذا الانسجام لا یتفق مع الأسس المنطقیه ولا یستند إلیها، ذلک أن آراءه السیاسیه مبتنیه علی مطالعاته وتأمله لمسأله محوریه الإنسان فی المدنیه الحدیثه أی أنه مرکز الثقل فیها، حیث إن مضامین هذه المطالعات والقراءات متعارضه وغیر متفقه مع مبانی علم تفسیر المتون (هرمونیتیک) وخاصه المباحث الفلسفیه منها والتی کانت محل اهتمامه ومصدره فی دراسته.
فرزاد بالو،
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده

گادامر تحت تأثیر آرای هایدگر درباب مقوله فهم، زبان، زبانمندی و تاریخمندی فهم و... هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد. او بی­آنکه در خوانش متن، «همچون اسلاف خود شلایرماخر و دیلتای» با اتخاذ روش و محوریت­بخشی به مؤلف در پی دستیابی به نیت مؤلف برآید و یا خواننده را نقطه کانونی مقوله فهم و خوانش متن قرار دهد، با الهام از فلسفه هستی­شناختی هایدگری، بر این باور است که تناظری سوژه ـ سوژه میان خواننده و متن برقرار است و امتزاج افق نتیجه نهایی گفت‌وگوی میان خواننده و متن به شمار می­آید. این درحالی است که یکی از مهم­ترین بدفهمی­ها درباب هرمنوتیک فلسفی گادامری در پژوهش­های رایج آن است که به‌اشتباه از هرمنوتیک فلسفی به هرمنوتیک خواننده/ مفسرمحور تعبیر می­شود. این اشتباه در دلایلی همچون بی‌‌توجهی به تغییر رویکرد روش‌محورانه در هرمنوتیک فلسفی به رویکرد دیالکتیکی، تلقی نادرست از مفهوم انطباق یا کاربرد در هرمنوتیک فلسفی، توجه نکردن به مفهوم بازی در هرمنوتیک فلسفی، جدا انگاری سوژه و ابژه و عدم التفات به امتزاج افق­ها در هرمنوتیک فلسفی، تفکیک قائل نشدن میان قلمرو هرمنوتیک فلسفی و نقد خواننده­محور (هرمنوتیک ادبی) و... ریشه دارد. پژوهش حاضر که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است، ریشه­های این بدفهمی را واکاوی می‌کند.  
 

دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۱۱-۱۳۸۳ )
چکیده

در بستر فلسفه تطبیقی و بینا فرهنگی نوع مواجه یک فیلسوف با فیلسوف دیگر مسأله بسیار مبنایی است. با توجه به این نکته مواجه خاص فارابی با دو همپرسه افلاطون به نام منون و گورگیاس بررسی می‌شود. مواجه او در قالب اصطلاح و عنوان خوانش دیالکتیکی و هرمنوتیکی قابل طرح است. در این عبارت هرمنوتیکی اشاره به آن دارد که بین فارابی و متون منون و گورگیاس و نیز در درون این دو متن سطوح، لایه‌ها و واسطه‌های متعدد و متفاوتی وجود دارد؛ دیالکتیکی بدین معنا است که خوانش وی به‌صورت سوال و جوابهای مفید و مختصر است و در نهایت، خوانش یعنی ساختن معنا با عنایت به متن و زمینه. ویژگیهای خوانش هرمنوتیکی و دیالکتیکی فارابی از منون و گورگیاس عبارت است از: وی این دو همپرسه را براساس مضمون یا موضوع آنها بمثابه دو بخش یا سطح در کل فلسفه افلاطون خلاصه می‌کند، از این رو برای فهم این دو همپرسه باید آنها را در بستری وسیعتر قرار داد که در آن این دو با کل و نیز همپرسه‌های قبل و بعد از خود ارتباط دارند. علاوه بر آن، گورگیاس در ارتباط با یا در مجموعه‌ای از همپرسه‌ها قرار دارد که در مجموع شبکه‌ای را در پیوند با منون برقرار می‌سازند. براساس روایت فارابی فلسفه افلاطون با پژوهش در باب کمال انسان به‌عنوان اولین سطح در همپرسه الکیبیادس اول شروع می‌شود. برای این کمال به شناخت نیاز است که همپرسه تئاتتوس به‌صورت مضمونی به این سطح دوم می‌پردازد. وی پس از آن متوجه پژوهش در باب سعادت در همپرسه فیلبوس و چگونگی شناخت آن در پروتاگوراس می‌شود. همچنین، افلاطون در خصوص کیفیت و چگونگی کسب این دانش خاص در همپرسه منون به جستجو می‌پردازد. بنا به گفته فارابی در منون (به معنای ثابت) به‌عنوان سطح پنجم فلسفه افلاطون وی به دنبال این مهم است که آیا کسب این دانش میسر می‌باشد و در صورت مثبت بودن با چه روشی این کار باید انجام شود. در این راستا، افلاطون مورد روایت فارابی این چنین شناختی را از طریق صناعت/تخنه ممکن می‌داند. از این رو قدم بعد جستجو و یافتن این قبیل صناعات معروف در میان شهروندان شهرهای مختلف است. بنا به گفته فارابی صناعات مذکور برای افلاطون شش تا است که با قیاس کلامی در همپرسه اوتیفرون شروع و با مقوله زبان، شعر، خطابه، سفسطه ادامه یافته و به صنعت دیالکتیک در همپرسه پارمنیدس پایان می‌پذیرد. بنا بر روایت فارابی گورگیاس (به معنای خدمت) پس از همپرسه ایون در باب شعر و قبل از سوفیست درباره سفسطه قرار دارد. در این متن افلاطون در پی این دو مسأله است که آیا این صنعت به ما شناخت یا صرفاً روش داده و چه میزان از این صنعت شناخت است.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

روایت انگلیسی " ماجراهای حاجی بابای اصفهانی" به لحاظ برانگیختن تمایلات انتقادی- اجتماعی خوانندگان ایرانی یکی از پرمناقشه‌ترین متون ادبی ایران به‌شمار می‌رود. این مقاله بر سر آن نیست که با محک زنی اعتبار گزاره‌های این‌گونه تفاسیر آنها را ابطال و یا اثبات کند و یا تفسیر بدیلی ارائه دهد، بلکه درصدد آن است با جایابی این تفاسیر در یک چشم‌انداز وسیعتر، نشان بدهد که در چه شرایط و چگونه این متن واحد می‌تواند مقدمات ظهور تفاسیر جدیدتر و هماهنگ‌تر با افق معاصر واقعیاتهای امروزین را فراهم آورد. روش تحقیق متن، نظریه "معنای اضافی" پل ریکور است و از طریق آن نشان داده شده که "جهان متن" چگونه و تحت چه شرایطی ظرفیت ارائه قرائتهای متعدد را از خود نشان می‌دهد. در مرحله بعد "جهان خواننده" و رابطه دیالکتیکی آن با "جهان متن"کنش خواندن را به مثابه یک فرایند "تامل در خود" تعالی می‌بخشد
فرزاد بالو، رضا رضاپور،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده

«خاموشی و سکوت» در آثار و اشعار مولانا از مفاهیمی است که ذهن و زبان پژوهشگران را به خود مشغول کرده است؛ چنان‌که با تأملی در کارنامۀ مولوی‌پژوهی، کتاب‌ها و مقالاتی را می‌یابیم که از نظرگاه‌های مختلف عرفانی، کلامی، زبان‌شناختی و... کوشیده‌اند این مفاهیم را شرح دهند. در این پژوهش، با دیدگاه انتقادی ـ تحلیلی، ضمن طبقه‌بندی و شرح رویکردهای گوناگونی که پژوهشگران با محوریت موضوع خاموشی و سکوت در آثار و اشعار مولانا داشته‏اند، این پرسش بنیادین مطرح شده که حلقۀ مفقودۀ این پژوهش‏ها کجاست. این حلقۀ مفقوده بی‌توجهی پژوهش‏ها به سکوت از منظر هرمنوتیکی و آشکارکنندگی آن است. سکوتی هرمنوتیکی که به‏وسیلۀ آن کلام حق بر زبان عارف بازتاب می‏یابد. به تعبیر دیگر، در این پژوهش، تبدیل شدن عارف به زبان حق به‏وسیلۀ ساحت هرمنوتیکی سکوت میسر دانسته شده، نه‌فقط از طریق سکوت صِرف مولانا در مقام عارف.
 

اسماعیل گلرخ ماسوله، ابراهیم خدایار، سید علی قاسم زاده،
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده

در این مقاله، آثار نقدی پورنامداریان با رویکرد هرمنوتیک فلسفی تحلیل و بازخوانی می‏شود. مسئله این است که آیا فلسفه هرمنوتیکی در آثار نقدی نویسنده مورد نظر مبنای تفسیر آثار ادبی قرار گرفته است و اگر چنین است، چه مفاهیم و موضوعات هرمنوتیکی مبانی کار او را تشکیل ‏می‏دهد. فلسفه هرمنوتیکی با  بسیاری از موضوعات و مفاهیم خود در نقد ادبی نفوذ کرده است. به‌نظر می‏رسد پورنامداریان نیز در آثار خود از بسیاری از این مفاهیم بهره برده و بسیاری از جلوه‏ها و اندیشه‏های برآمده از این فلسفه مبنای کار وی در نقد و تحلیل آثار ادبی قرار گرفته است. اما او در بهره‏گیری از این مفاهیم، صرفاً خود را در محدوده منتقد مقلد قرار نداده است که تحت تأثیر یکی از رویکردهای اندیشگانی مرتبط با هرمنوتیک فلسفی قرار گرفته باشد؛ بلکه وی علاوه‌بر آگاهی از دانش جهانی نقد در زمینه هرمنوتیک (علم تأویل جدید)، با تکیه بر میراث تأویل، مخاطب را با چشم‏انداز جدیدی در زمینه نقد ادبی روشمند آشنا می‏کند. عنوان‏ها و لایه‏های این مقاله که متأثر از این مفاهیم است، عبارت‌اند از: تأویل، تکثر معنایی، رمز و تمثیل، اسطوره‏زدایی در متن‏های رمزی، ساخت‏شکنی، گراماتولوژی، نظریه مرگ مؤلف، بینامتنیت، ابهام و بی‏معنایی (چندمعنایی)، التفات و چندمعنایی، ارتباط ساخت‏شکنی و چندمعنایی با شعر تعلیمی و حکمی، چندمعنایی و تعهد اجتماعی در شعر و ادب. وی در آثار نقدی خود گاه این موضوعات را به‌طور مستقیم تحلیل و بررسی کرده و گاهی نیز در مقام رویکردی مخصوص چنان در آثارش حلّ و هضم و جذب نموده که آن‏ها را چون گفتمانی ازآنِ خود کرده است.
 


صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱