۱۳ نتیجه برای نمایشنامه
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
رویکرد بیشمتنیت ژرار ژنت عبارت است از بررسی رابطه میان دو متن ادبی، به گونهای که بیش متنتفسیر پیش متننباشد. در این ساحت هر متن قابلیت مقایسه با متون مشابه را پیدا میکند؛ به طوری که افق جدیدی از پیوندهای ادبی - فرهنگی مختلف در اختیار خواننده قرار میدهد.
در این مقاله کوشیدهایم ضمن نیم نگاهی به دیدگاههای مختلف نظریهپردازان بینامتنیت، به تشریح و توضیح ترامتنیت ژنتی بپردازیم و پس از آن با به کارگیری بخش بیشمتنیت این دیدگاه، مشابهتهای داستانی منظومه لیلی و مجنون و نمایشنامه سیرانودوبرژراک را ارائه دهیم.
دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
مقاله حاضر به بررسی و نقد نمایشنامه «مرگ فروشنده»، ترجمه بینزبانی آن به فارسی و ترجمه بینفرهنگی- بیننشانهای آن به یک تلهتئاتر ایرانی میپردازد. نمایشنامه از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه شده و ترجمه فارسی مبنای ترجمه بیننشانهای آن بوده است. بر این اساس نگارنده هر دو ترجمه را با متنهای پیشین مربوطه مقایسه کرده و در هر دو ترجمه، نشانههایی که مشخصاً کارکرد ایدئولوژیک دارند تعیین و بررسی شدند. سپس با بسط نظریه نشانهشناسی انتقادی برای نقد ترجمه، انواع این نشانهها و چگونگی تغییرات و حفظ این نشانهها در تلهتئاتر تحلیل و نقد شدهاند. یافتههای به دست آمده نشان داد که در ترجمه بینزبانی هیچ سانسوری وجود نداشته ولی در تلهتئاتر تقریباً همه نشانههای دارای کارکرد ایدئولوژیک خاص حذف شدهاند و درواقع متن آنقدر سانسور شده که گاهی حتی انسجام خود را از دست داده است. مترجم/ کارگردان سعی کرده تا جایی که میتواند متن را مطابق فرهنگ مقصد تغییر دهد و از طریق حذف و اضافهکردن نشانههای منطبق با دیدگاهها و سنتهای غالب متن مقصد و حذف کامل نشانههایی که با این دیدگاهها منطبق نیستند و در حقیقت از طریق حذف و اضافههای کاملاً مشهود با کارکردهای ایدئولوژیک مشخص دیدگاههای فرهنگ و سنت غالب جامعه مقصد را از طریق ترجمه به دریافتکنندگان اعمال کند؛ به همین دلیل متنی آفریده که در برخی موارد کاملاً انسجام خود را از دست داده و یا نسبت به متن پیشین معناهای متفاوتی پیدا کرده که گاه حتی در تضاد کامل با معناهای موردنظر متن اصلی بودهاند.
محمدجعفر ی وسفیان کناری،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
این مقاله قصد دارد تا با به کارگیری «اصل همیاری گِرایس»، سبک ارتباطیِ گفتگوهای نمایشنامه «مِلودی شهر بارانی» (اکبر رادی، ۱۳۷۸) را تحلیل کند. «اشارتگرهای مکالمه¬ای» در روند یک ارتباط کلامی معمولاً ناشی از این ضرورت¬اند که دو سوی رابطه ناگزیرند گفته های خود را منسجم، شفاف و مرتّب ادا کنند. کشف این مسئله که آیا اِعمال الگوهای کاربردی زبان¬شناسی می¬تواند در فرآیند تحلیل روابط نمایشیِ معنادار میان شخصیت¬های درام مفید باشد یا خیر، در اولویت پژوهشی مطالعه حاضر قرار دارد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی و با مورد مطالعاتیِ منتخب از مجموعه نمایشنامه¬های معاصر ایرانی انجام می شود. «ملودی شهر بارانی» از نظر نمایشی واجد ارجاعات و اشارات صریح یا ضمنی مکررّی به گفتمان¬های اجتماعی، سیاسی و جلوه¬های فرهنگی و بومی موقعیت¬های زبانیِ رخداد اصلی است. تقابل نمایشی اشخاص ماجرا غالباً با توسعه تدریجی الگوی منسجمی از گفتگوهای معنادار پی¬ریزی شده و سپس در کلیّت نقشۀ داستانی اثر تعمیم یافته است. از این لحاظ می توان گفت که بافت¬های کلامی چندگانه و متکثّری همزمان در فضای رخداد اصلی نمایشنامه شکل می¬گیرند که فارغ از خاص¬بودگیِ هویت زمان و مکان روایی، واجد ظرفیت های زبانی مشخصی برای تحلیل اند.
ابراهیم خدایار، محمدجعفر یوسفیان کناری، مریم الهامیان،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
یکی از گونه های ادبی منثور رایج در زبان فارسی، مناظره است. در مناظره¬های منثور، دو یا چند شخصیت به شیوۀ گفت وگونویسی، موضوعات گوناگون را به میان می کشند و در نهایت، نگارنده با نوعی جمع بندی از زبان آن ها به نتیجۀ مورد نظر می رسد. ساختار این نوع مناظرهها بیشتر بر گفت¬وگونویسی استوار بوده و از توصیف و تحلیل های داستان گونه به دور است. در دورۀ مشروطه، به این نوع مناظره ها واژۀ «چیزنویسی» یا شیوه «تئاترنویسی» اطلاق شده است. نزدیکی ساختار ظاهری و اسلوب گفت وگونویسی در این گونۀ ادبی و گونۀ نمایشنامه، این سؤال را به ذهن متبادر می کند که آیا امکان خوانش نمایشی از مناظره¬های منثور وجود دارد؟ لحن و زبان نمایشی، کنش نمایشی گفت¬وگومحور، کشمکش، زمان و مکان از جنبه های نمایشی قابل شناخت از گفت وگوست که در این مقاله بررسی شده¬اند. دستاورد این مقاله، معرفی الگویی گفت وگومحور برای بررسی جنبه¬های نمایشی مناظرههاست. این الگو بر اساس مقایسۀ تطبیقی دیالوگ در نمایشنامه و گفت¬وگو در مناظرۀ منثور و شناخت نقاط مشترک این دو گونه ادبی با یکدیگر پیشنهاد شده است.
کاووس حسن لی، شهین حقیقی،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
اکبر رادی از نمایشنامه¬نویسان نام¬آشنای ایرانی ا ست که در پردازش آثار هنری خود از سبک، زبان و بیان ویژه ای برخوردار است. از دیرباز، او به واقع¬گرایی در ادب نمایشی نام بردار بوده؛ اما گاهی نیز در طرح دیدگاه¬های اجتماعی خود، از زبان و بیان نمادین بهره برده که برایند آن، خلق تیپ¬ها و فضاهای نمادینی است که با وجود ملموس و واقعی بودن، می¬توانند نمونه ای برای تیپ¬های مشابه و شرایط همسان باشند. ازاین رو، برخی آثار رادی تن به تأویل های گوناگون می¬دهند و می توان از رویکردهای مختلف به آن¬ها نگریست. ازجمله آثار رادی که از چنین قابلیتی برخوردار است، نمایشنامه «از پشت شیشه¬ها»ست. در این اثر، رادی با به کارگیری صنعت های مدرن، کوشیده است تا چالش بی¬امان و آشتی¬ناپذیر روشن-فکر امروز را با جریانِ نوگراییِ بی¬ریشه به نمایش درآورد. در این پژوهش، تلاش شده است تا شگرد رادی برای بیان نمادین دیدگاه¬هایش در نمایشنامه یادشده واکاوی شود. نتیجه پژوهش نشان می دهد، نویسنده این بیان نمادین را با پردازش شخصیت زن و وانهادن نقش اساسی روایت بر دوش او خلق کرده است. در این روایت، نویسنده با به کارگرفتن شگرد قرینه¬سازی، دو تیپ زن را در کنار و دراصل، در برابر هم قرار داده است؛ یکی، زنی است متجددمآب با تجددی بی اصالت و دیگری، زنی معمولی از نوع امروزیِ آن با همان دغدغه¬های فکری و روانی. از این دیدگاه، هریک از شخصیت ها، به ویژه زنان نمایشنامه، می¬توانند نماینده یک تیپ یا مرام فکری و فرهنگی خاصی باشند که در فضای اثر، در کنار هم نقش¬آفرینی و دراصل، طرح دیدگاه می کنند.
دوره ۷، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده
در این پژوهش تلاش برآنست تا سازوکار دریافت زاویهدید در حوزۀ داستان و نمایش بررسی شود. برای این منظور دو نمونۀ داستانی («حلزونشکن عدن» از شهریار مندنیپور) و نمایشی («سپنج رنجشکنج» از محمود استادمحمد) بررسی میشوند. وجه اشتراک نمونههای برگزیده در این است که زاویهدید شخصیتهای غایب در هردو اثر، از خلال اظهارات افراد حاضر در جهان داستانی و نمایشی خلق میشود. برای درک این فرایند، تلفیقی از رویکرد زبانشناختی دانیل مکاینتایر مبنیبر رهیافت «انتقال اشاره» و آراء ماری لار رایان پیرامون «جهانهایممکن» بهعنوان چارچوب نظری پژوهش اتخاذ شدهاند. مسئلۀ اصلی این پژوهش کشف قابلیتهای روایتشناسانۀ زاویهدید در فضاهای داستانی یا نمایشی بیرون از قاب اصلی ماجراست؛ بهاینمعنا، هدف اساسی مقالۀ حاضر ارزیابی روند خلق یا بازتولید زاویهدید اشخاص غایب در صحنۀ وقوع ماجراست. دادههای این پژوهش براساس شاخصهای روایتشناختی مکاینتایر و رایان تحلیل میشوند؛ بنابراین، نمونهها با انتخاب روش پژوهش تحلیلیـ توصیفی بررسی میشوند. نتایج بهدستآمده از پژوهش نشان میدهد که بهرغم تمایزات ماهوی جهان داستانی و نمایشی، اشخاص اصلی ماجرا اغلب بهکمک نشانگرهای زبانشناختی که در روند مکالمه مؤثرند، فرصت مییابند تا با گسترش دامنۀ دلالتهای کلامی و عمق میداندید روایی، زاویهدید شخصیتهای غایب ازصحنه را هدایت کنند و برنحوۀ ادراک تماشاگر فرضی (خواننده) اثرگذار باشند.
دوره ۸، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
«جورج گوردون لرد بایرون»، شاعر انگلیسی تبار سدۀ نوزدهم، در آثار خود به شدت تحت تأثیر ادبیات فارسی و شرقی قرار گرفتهاست. حیات این شاعر مقارن با شروع پیدایش «عصر ویکتوریایی»، وسبک «رمانتیسیسم» و آغاز نمود اثرپذیری ادبیات اروپا از ادبیات ایران و زبان پارسی است؛ از اینرو وی به عنوان چهرۀ شاخص و نماد رمانس اروپا و از متأثران ادبیات فارسی شناخته میگردد.
در این پژوهش سعی شده است با ابزار کتابخانه ای و اسنادی و تکیه بر شیوۀ تحلیلی و تطبیقی، سهم نمایشنامۀ «مانفرد» از میان آثار لرد بایرون در اثرپذیری از ادبیات فارسی روشن گردد. نتیجه آن که، اثر مذکور به شکل چشمگیری از جهت «نمادها»، «مفاهیم»، «خیالانگیزی» و حتی «واژگانی»، تحت تأثیر آثار زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ و اساطیر شرقی است که در اثر مطالعات بایرون در ناخودآگاه وی گرد آمده است. همچنین داده های پژوهش نشان می دهند که دو مقولۀ «آیین زرتشتی» و «عرفان گرایی» در اثرپذیری بایرون از ادبیات فارسی، دارای بیشترین سهم بودند که وی در شخصیت سازی و فضاسازی اثر خود ، از آنها بهره گرفته است.
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
در ادبیات جهان تا به امروز صرفنظر از اینکه نویسندگان یا شاعران از کدام اقلیم جغرافیایی باشند و به کدام دوره از تاریخِ کدام کشور تعلّق داشته باشند؛ همواره از دنیای زنان نوشتهاند و چه بسا اندیشههایی یکسان و مشابه را نیز در خلق آثارشان متجلّی ساختهاند. در این پژوهش تطبیقی در وهله نخست جایگاه، نقش و ویژگیهای زنان و سپس نیازها و خواستههای آنان در جامعه و خانواده در ادبیات ایران و اسپانیا مورد بررسی قرار میگیرد. در جهت محدود ساختن حوزه مطالعاتیِ پژوهش به داستان کوتاه"لاک صورتی" جلال آلاحمد و نمایشنامه "یرما" از فدریکو گارسیا لورکا به عنوان دو اثر از دو نویسنده صاحب نام و صاحبنظر در هر دو کشور اکتفا شدهاست. در آغازِ جستار برای آشناییِ بیشتر با گرایشهایِ فکریِ هر دو نویسنده به معرّفی اجمالی تاریخ زندگی و فعالیّتهای سیاسی- اجتماعی- فرهنگی ایشان پرداخته شده؛ در ادامه با تکیه بر متن دو داستان و تحلیل محتوای آن، دربارۀ نیاز و خواستۀ زنان که در این پژوهش درونمایۀ اصلی داستان قلمداد شده سخن به میان آمده است. اینکه در این دو داستان چگونه این خواستهها و نیازها در ارتباط با مردان، خانواده، جامعه و سنّتهای آن توصیف و تعریف شده است و اینکه چگونه با توجه به تفاوت مردان و زنان با یکدیگر به این خواستهها و نیازها پاسخ داده میشود از جمله مباحثی است که در این پژوهش بررسی گردیده است.
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده
پژوهش حاضر در چارچوب سیاستگذاری آموزشی دانشگاهی در ایران قرار میگیرد. هدف اصلی این پژوهشِ توصیفی ـ تحلیلی، بررسی ضرورت بازنگری محتوای کمّی و کیفی سرفصل درس نمایشنامه در رشتۀ زبان و ادبیات فرانسه است. آنچه در این تحقیق ارائه شده است شامل سه قسمت میشود: در بخش اول به مرور مبانی نظری بازنگری محتوای آموزشی میپردازیم. در بخش دوم، مقایسهای بین وضعیت کنونی آموزش درس نمایشنامه در گروههای زبان و ادبیات فرانسه در ایران و سه دانشگاه معتبر خارجی صورت میگیرد و در بخش آخر به ارزیابی و ارائۀ پیشنهاد سرفصل، بر اساس تحلیلهای پژوهش، برای این واحد درسی خواهیم پرداخت. در این مطالعه پرسش اصلی این است که سرفصل درس نمایشنامه در ایران در حیطۀ اهداف، محتوا، روش و ارزشیابی نیازمند چه تغییراتی است و چگونه میتوان به این تغییرات دست یافت؟ هدف از انجام پژوهش بهدست دادن راهکار و پیشنهادی عملی، بومی و کاربردی است. در نتیجهگیری، و پس از بررسی برنامههای درسی مختلف، به این نتیجه میرسیم که اولاً تغییر در سرفصل موجود و بهویژه درمورد درس نمایشنامه امری است لازم. در انتها، با تکیه بر تحلیلها و مطالعۀ تطبیقی انجامشده، چند موردِ کاربردی تدوین و پیشنهاد میشود. پیشنهاد نهایی این پژوهش را میتوان در اختیار کارگروه زبانها و ادبیات خارجی در شورای تحول علوم انسانی قرار داد.
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده
هدف تحقیق حاضر انجام مداخله بهمنظور ارتقاء مهارتهای روابط متقابل بینفردی از طریق مهارت گوش دادن در جامعه هدف بود. بدین منظور از یک طرح شبهآزمایشی در دو گروه ۹ نفره آزمایش و کنترل استفاده بهعمل آمد. پس از اجرای پیشآزمون ۹ فروشنده گروه آزمایش در ۶ جلسه از طریق اجرای جلسات کتابدرمانی گروهی با مطالعه نمایشنامههای ابزرود آموزش لازم را دریافت کردند. چهار هفته پس از پایان جلسات از دو گروه آزمایش و کنترل پس آزمون بهعمل آمد. بعد از جمعآوری دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS آزمون کوواریانس یکطرفه بهکار برده شد. همچنین برای استحکامبخشی به یافتههای مرتبط با مرحله اول تحقیق دیدگاه مشتریان نیز در دو مرحله قبل و بعد از آموزش تجزیهوتحلیل گردید. نتایج نشان داد که مطالعه نمایشنامههای ابزورد بر بهبود مهارت گوش دادن فروشندگان تأثیرگذار است و اثر آن نهتنها بر نگرش فروشندگان (خودارزیابی) که در رفتار آنها (ارزیابی مشتریان) نمود پیدا کرده است.
دوره ۱۵، شماره ۶۱ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
این مقاله در صدد آنست که «نمایشنامۀ افول» اثر اکبر رادی را بر مبنای نقد جامعهشناختی بررسی کند. پرسشهایی که با آن مواجهایم این است که نخست، ساختار زیباییشناختی نمایشنامۀ افول به عنوان یک اثر واقعگرا تا چه میزان با ساختار جامعۀ دهۀ چهل رابطۀ متقابل برقرار کرده است و دوم اینکه نویسنده به عنوان فردی از طبقۀ روشنفکر چگونه ایدئولوژی و آگاهی ممکن این طبقه را در اثر خود بازتاب داده است؟ نگارنده با روش تحلیلی ـ توصیفی به این نتیجه رسیده است که کلیت ساختار نمایشنامۀ افول با نشان دادن طبقات مختلف جامعه و شکاف موجود میان آنها به عدم کامیابی جنبشهای اجتماعی در دهۀ چهل و آسیبشناسی آن دلالت دارد و نویسنده اگرچه ایدئولوژی و آگاهی ممکن طبقۀ روشنفکر را در اثر خود منعکس میکند، اما با دوری از تحمیل ایدئولوژی خود به جهان اثر، به سبک رئالیسم پایبند و وفادار میماند.
دوره ۲۱، شماره ۸۳ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
اصطلاح نمایشنامه یکی از واژگان کلیدی، پربسامد و کاربردی در حوزۀ دانش مطالعات تئاتر، ادبیات دراماتیک و هنرهای نمایشی است. این واژه، که پس از تحولات زبانی ازپی تأسیس دانشگاه تهران و فرهنگستانِ اول بهجای واژۀ دخیل و بیگانۀ پییس در گفتمان هنرهای نمایشی گزیده شده است باتوجه به گفتمانهای نو در تئاتر معاصر مثل تئاتر قساوت، نظریۀ اجرا و تئاتر پستدراماتیک، که بر تمایز آشکار دو پدیدۀ تئاتر و نمایش تأکید میکند از نظرگاه اصطلاحشناختی برای بیان مفاهیم علمی، ناکارآمد و نامناسب بهنظر میرسد؛ از این رو این پژوهش با شیوه تحلیلی-توصیفی و با استفاده از نگرشهای فلسفی، ضمن بررسی جنبههای مختلف «اصطلاح» از نظرگاه اصطلاحشناسی و مبانی زبان فلسفی به کاستیهای این واژه پرداخته و تبارشناسی آن را مورد واکاوی قرار داده است؛ در نهایت با درنظر گرفتن اهمیت بازنگری در اصطلاحات علمی و تخصصی، اصطلاح جایگزین «تئاترنوشت» را پیشنهاد کرده است.
دوره ۲۱، شماره ۸۴ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
«منجی در صبح نمناک»، داستان نویسندۀ روشنفکری ست که خود را نجاتبخش جامعه می داند؛ ولی سرانجام شکست می خورد. این پژوهش در پی یافتن رابطۀ منجی در عنوان نمایشنامه و روشنفکری که شخصیت اصلی نمایشنامه است از اسطوره کاوی ژیلبر دوران استفاده کرده است تا مشخص سازد منجی کیست؛ چه رابطه ای با اوضاع جامعه ای دارد که اثر در آن شکل گرفته و چه چیز باعث شکستش شده است. برای تحلیل نمایشنامه، بعد از ارائۀ پیرنگ، عناصر بینامتنی اثر مطالعه و مشخص می شود منجی که در ارتباط با مسیح است در شخصیت روشنفکر نمایشنامه تجلی یافته است. ولی از دید جامعه شناسی، روشنفکر تنها در صورتی می تواند در جامعه اش تأثیرگذار باشد که از دل آن جامعه و برای آن جامعه باشد و هر جایی که ارتباط روشنفکر و جامعه اش قطع شود، او معنایش را از دست می دهد و درست به همین دلیل است که منجی معناباخته در این نمایشنامه، شکست می خورد. این پژوهش، توصیفی-تحلیلی، و از روشهای کتابخانه ای و اینترنتی گردآوری شده است.