جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای نقد جغرافیایی
دوره ۵، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۶ )
چکیده
از آنجا که زبان ادبی چارچوبهای عادی را مختل میسازد، رابطه میان تخیل و واقعیت مورد توجه قرار میگیرد. غنای بازنمودهای تخیلی نیز در پرتو بازنمایی ادبی عناصراتفاق میافتد. به عنوان مثال، نمایش ادبی مکانی، مکان دیگری در ذهن ایجاد کرده، فعالسازی مجازهای غیر قابل مشاهده از این مکان اتفاق میافتد و مکان ملموس تبدیل به فضایی میشود که باید احساس و ادراک شود. آرایههای ادبی از جمله عناصری هستند که ویژگی ادبیت فضای معماری را نمودار ساخته، رابطه دیالکتیک میان فضای واقعی و تخیلی را به منصه ظهور مینشانند. لذا واژگان احساسات و همچنین تجربهی "من" چند نویسندهی فرانسوی که از قرن هیجده به بعد گزینش شدهاند، در رویارویی با فضاهای معماری ایران مورد مطالعه مقاله حاضراست. زیرا از خلال ادراکهای متفاوت سوژهها، این فضاها در جهان ادبی بسط یافته، مالک هویت جدیدی میگردند. همچنین، ورود زمان به دنیای گفتمان، آمیختگی آن با مکان و در نتیجه تولید معنا را سبب میگردد. تصریح ارتباط فضای معماری با سوژه، مستلزم بررسی فضا-زمان معماری در آثار نویسندگان انتخابی است. بدینسان، نیاز به تلاش در حفظ زیباییهای فضایی پیشین برجسته شده، طرح بازسازی برخی فضاهای معماری، از ورای این خوانش دریافت میگردد. این مطالعه به سوی ساخت شبکهی نمادینی از فضای معماری ایران سوق داده میشود. کشف آن سوی این فضاهای معماری سمبلیک، اسطوره شخصی این نویسندگان را آشکار ساخته، به جهان اثر و فضاهای معماریای که در آن جریان دارند، هویت تازهای میبخشد. چنین مطالعهای تکیه بر نقد جغرافیایی و روش اسنادی وکتابخانهای با پردازش توصیفی–تحلیلی را لازم میداند.
دوره ۸، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
ابراهیمی در این کتاب داستان عشقی را تعریف میکند که از دوستیِ کودکانۀ دونفر ریشه گرفته و در جوانی به شکوفایی رسیده و در کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم توصیف شده است. این رابطه بیش از آنچه به زمان مربوط باشد وامدار مکان است. در اجتماعات بشری، شهر به عنوان مرکز اتفاقات شناخته میشود و داستان نادر ابراهیمی در شهری میگذرد که جلوه آن در بار نخست سکونت، هیچ شباهتی به شهری که بعدها روایت میشود، ندارد. این امر از منظر نقد مضمونی و جغرافیای ادبی که معتقد است بیرون درون را روایت میکند، قابل بررسی و تحلیل است. در این پژوهش از نظرات میشل کولو بهره گرفتهایم تا شاهد استحاله شهر باشیم که همپای راوی/قهرمان داستان تغییر میکند، و چرایی این تغییر در داستان زندگی پرسوناژ نهفته است. در واقع این متد معتقد است که بررسی جغرافیای متن، دسترسی و درک جهان متن را ساده میکند ولی در انتها خواهیم دید علاوه بر این، شهر همتای قهرمان حضور فعال دارد و میتواند بهعنوان یکی از پرسوناژها مطرح باشد.
لیلا سیدقاسم، حمیده نوح پیشه،
دوره ۹، شماره ۳۳ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده
امروزه مطالعات بینارشتهای در میان پژوهشگران حوزه ادبیات جایگاه ویژهای یافته است که طبیعتاً در پویایی جریان نقد ادبی نیز موثر خواهد افتاد. هدف اصلی مقاله پیش رو، معرفی رشته مطالعاتیِ جغرافیای ادبی است که میتوان آن را شکلی از نقد ادبی به شمار آورد. این رشته همانطور که از نامش پیداست حاصل برهمکنش جغرافیا و ادبیات است و پیدایش آن با اهمیت یافتن مفهوم «فضا» و «مکان» در علوم انسانی ارتباط مستقیم دارد. مطالعات مربوط به «فضا» و «مکان» از دهه ۱۹۹۰ در پژوهشهای علوم انسانی برجسته شد و در پی آن، رشته «جغرافیای ادبی» (Literary Geography) و شاخههای مختلف آن مانند نقد جغرافیایی (Geocriticism)، گردشگری ادبی (Literary tourism) و نقشهنگاری ادبی (Literary Cartography) شکل گرفت.
در این پژوهش ابتدا مبانی نظری جغرافیای ادبی با تکیه بر مفهوم فضا و مکان طرح میگردد. سپس چند شاخه مهم مرتبط با آن معرفی و کاربرد و موقعیت کنونی آنها در سیر مطالعات دانشگاهی بررسی میشود؛ در میان این شاخهها «نقشهنگاری ادبی» به عنوان پیشنیاز جغرافیای ادبی، بیش از همه مورد توجه قرار خواهد گرفت. انجام این پژوهش مستلزم جمعآوری و بررسی منابع متعددی است که برخی از آنها طی مقاله معرفی خواهد شد.
حاصل پژوهش این است که جغرافیای ادبی بستر مناسبی را برای تحلیل و بررسی جنبههای متفاوتی از شعر و داستان فراهم میسازد و دادههای به دست آمده از آن برای مطالعات ادبی و جامعهشناسی ادبیات سودمند است. در حقیقت، مکانهای جغرافیایی، کارکرد ادبی قابل تاملی در آثار ادبی دارند که معمولا از نظر منتقدان ادبی دور میماند.
ندا عظیمی، بهمن نامورمطلق، حسن بلخاری قهی، نسرین دخت خطاط،
دوره ۱۳، شماره ۵۱ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
فضای کربلا از دیرباز تا امروز بسیار متکثر و پویا بوده و به همین دلیل تصاویر ذهنی نویسندگان نیز از این فضا متکثر و پویاست. نقد جغرافیایی از رویکردهای جدید میانرشتهای است که به فضا بهعنوان یکی از دستاوردهای مهم دوران پستمدرن توجه خاصی دارد. این نقد تعامل میان سوژه و فضا را درنظر میگیرد و از فضای جغرافیایی به فضای تخیلی در ادبیات گذر میکند. هدف اصلی این پژوهش مطالعۀ تأثیر رسوبگذاریِ فضا بر خوانش مخاطب از اشعار شاعران مورد مطالعه است. این رسوبگذاری فضا نیز بر اثر انباشتگی زمانی رخ میدهد و موجب میشود لایههای مختلف متنی در فضا و جغرافیا شکل بگیرد. بر این اساس، پژوهشگران با توجه به اصل فضا ـ زمانمندیِ نقد جغرافیاییِ وستفال، بهدنبال کشف لایههای فضا ـ زمانیِ شکلدهندۀ فضای کربلا در این اشعار هستند. نتیجه حاکی از آن است که این لایهها قابلیت معرفی فضا و هویتبخشی به شاعر را داشته و آنها با ایجاد دیالکتیک بین خود و دیگری، هویت خود را آشکار و هویت دیگری را افشا میکنند. همچنین با توجه به اصل چندکانونگیِ وستفال که به نگاههای متفاوت ازجمله نگاه درونزاد، برونزاد و دگرزاد توجه دارد، در بررسی فضای کربلا نگاه شاعر مسیحی بهعنوان نگاه برونزاد درمقابل نگاه شاعر مسلمان (نگاه درونزاد) درنظر گرفته شده است و تلاش میشود تا همگرایی میان این سه شاعر مشخص شود.