جستجو در مقالات منتشر شده
۷ نتیجه برای نقد جامعهشناختی
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۴-۱۴۰۳ )
چکیده
ادبیات تطبیقی، به بررسی روابط، شباهتها و تفاوتهای ادبی کشورهای گوناگون با یکدیگر میپردازد. این امر، موجبات آشنایی و تبادل فرهنگی و ادبی کشورها با یکدیگر را فراهم میسازد؛ البته امروزه نحلههای جدید ادبیات تطبیقی مانند مطالعات فرهنگی ایجاد شده که این امکان را میسر ساخته تا در متن و بطن ادبیات یک ملّت نیز مطالعات تطبیقی گوناگونی انجام گیرد. امروزه خوانش رمان در جوامع گوناگون تنها جنبه سرگرمی ندارد؛ بلکه ابزار ارزشمندی است که نویسنده از آن در نشر مسائل، افکار و انتقادات اجتماعی و سیاسی بهره میگیرد. در پژوهش پیش رو، به شیوه توصیفی-تحلیلی به بررسی تطبیقی مضامین اجتماعی مشترک در دو اثر «شریک جرم» از جعفر مدرسصادقی و «در نبردی مشکوک» از جان اشتاینبک پرداخته شده است. بررسی تطبیقی این دو اثر نشان میدهد، هر دو نویسنده دارای اهداف و آمالی هستند که ریشۀ اجتماعی و سیاسی دارند و همین اهداف اجتماعی، بنمایۀ اصلی دو اثر را تشکیل میدهد. اگرچه این دو رمان در مضامین اجتماعی مانند جنبشهای اجتماعی، اعتصاب، سرکوب، تبعیض و مسائل سیاسی با یکدیگر شباهت دارند، امّا شیوۀ پرداخت آنها در این موضوعات در برخی موارد تفاوتهایی دارد برای مثال جان اشتاینبک به شکل صریحتری مسائل را بیان میکند، اما مدرس صادقی مسائل را در لفافه منعکس میکند. قریب به انفاق شخصیتهای هر دو رمان را افرادی تشکیل میدهد که در زندگی خود کنشگران جدی سیاسی و اجتماعی به شمار میآیند؛ به همین دلیل، تمام حوادث دو رمان در پیوند با یک چالش اجتماعی شکل میگیرد و قصه حول محور آن ماجرا پیش میرود.
دوره ۱۲، شماره ۵۷ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
«حکایت ملکنعمان و فرزندانش» یکی از داستانهای خواندنی و چند لایهای از مجموعۀ هزارویکشب است. داستان در لایۀ ظاهریاش جنگ بین مسلمانان و مسیحیان را که موضوعی تاریخی است، بیان میکند. ذاتالدواهی، شخصیت اصلی زن داستان و مادر شاه مسیحیان، لباس مردان دین را میپوشد، جنسیت و دین خود را مخفی میکند و لشکریان اسلام را فریب میدهد. از دید اجتماعی، داستان بیشتر به مکاریهای زنانۀ وی میپردازد که درنهایت به سزای اعمال خبیثانهاش هم میرسد، اما در لایۀ پنهانیتر، وقتی از بُعد کهنالگویی به آن بنگریم، داستان بیانگر فقدان آنیما (عنصر زنانه) در جامعه است و گسستگی خودآگاهی و ناخودآگاه جمعی را نشان میدهد که حکمرانی دو پادشاه بر یک اقلیم پایانِ داستان بهخوبی این موضوع را تأیید میکند. روش تحقیق، توصیفی ـ تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانهای است. ذاتالدواهی از نظر کهنالگویی «آنیما (مادرمثالی)» منفی است که در قسمتهایی از داستان «نقاب» به صورت میزند و «سایه»های اجتماع را به صورت پررنگتری نشان میدهد. البته با اندکی تغییر در شیوۀ نگرش نسبت به نقش و جایگاه شخصیتها، میتوان او را بهعنوان «قهرمان کلک» نیز بهشمار آورد. ذاتالدواهی نمایندۀ زنان جامعهاش است؛ زنانی که ویژگی زنانهشان (عشق) در نظام مردسالار نادیده گرفته شده است و به حاشیه رانده شدهاند. درنتیجه، عنصر مردانه (آنیموس) در او فعال شده است و بهدلیل ویژگیهای آنیموسی، چهرهای انتقامجو، بیباک، سنگدل و دسیسهچین از خود نشان میدهد.
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
از نیمۀ دوم قرن بیستم توجه به ماهیت اجتماعی زبان، بهعنوان مادۀ سازندۀ ادبیات، منجر به همپوشانی بخشی از دستاوردهای حوزهی تحلیل گفتمان و نقد جامعهشناختی شد. در همین راستا، پییر زیما دو فرضیه را مطرح کرد: نخست این که واحدهای زبانی (واژه، معنا، نحو) به دلیل ماهیت اجتماعی خود، میتوانند منجر به بروز اختلافات اجتماعی، سیاسی و عقیدتی شوند. دوم اینکه گفتمان ادبی، در سطوح زبانی خود (واژه، معنا و نحو) میتواند به مسائل و مشکلات اجتماعی و تاریخی زمان خود واکنش نشان دهد. جستار پیشرو میکوشد با تکیه بر نظریات زیما، ضمن تایید این دو فرضیه، به تحلیل گفتمان ادبی و سازوکار معنا و نحو روایی در رمان دل فولاد از منیرو روانیپور بپردازد. هدف از این پژوهش پاسخ به این پرسش است که چگونه گفتمان اجتماعی خارج از اثر در گفتمان ادبی آن ورود کرده و معنا و نحو روایی آن را تحت تأثیر قرار داده است؟ نتایج نشان دادند که گفتمان اجتماعی حاکم سعی در القای دوقطبی معنایی و متعاقبا نحو روایی خود در گفتمان ادبی دارد که در نهایت منجر به خلق ضدگفتمان اجتماعی شده است.
مهرداد زارعی،
دوره ۱۵، شماره ۵۷ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
در هر پژوهش علمی، روش پژوهش در کسب نتایج دقیق و درستی آن پژوهش اصلیترین نقش را دارد. به همین دلیل پژوهشگران علوم مختلف میکوشند تا تحقیقات خود را در چارچوب روشهای تعریفشده در دانش خود انجام دهند. تاریخنگار تصویرگرا یا شاعر فرمالیست کتابی است که مؤلف آن قصد داشته تا در آن، با بهکارگیری سه روش نقد تاریخی، نقد جامعهشناختی و نقد فرمالیستی به بررسی اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی بپردازد. در مقالۀ پیشِرو، به قصد سنجش دقت رویکردهای این کتاب، ابتدا به بررسی نام آن که نشاندهندۀ نگاه مؤلف به اثر مورد پژوهش است، پرداخته شده و سپس کیفیت بهرهگیری مؤلف از رویکردها با استفاده از کتب نظریه و روش تحقیق بررسی شده است. طبق نتایج پژوهش، نویسندۀ کتاب مورد بحث در بهکارگیری هر سه رویکرد اصلی اثر بهخطا رفته و از روشهایی که بهعنوان رویکرد پژوهش برگزیده، شناخت کامل و درستی نداشته است؛ بنابراین کتاب مذکور از هرگونه روش که به نتایج دقیق و علمی بینجامد، بیبهره است. از دیگر ایرادهای وارد بر کتاب که در این پژوهش به آن پرداخته شده، موضع ستایشگرانۀ ناقد و وجود منابع دکوراتیو در آن است.
امیر بوذری، محمد تقوی، محمدجواد مهدوی،
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
رمان از دید پژوهشگران مختلف بهمثابۀ اثری اجتماعی (تأثیرپذیرفته و تأثیرگذارنده بر اجتماع) بازشناسانده شده است. این پژوهش برپایۀ همین پیشفرض به مطالعۀ موردی چهار رمان جنگ میپردازد تا تفاوت میان روایت رسمی از جنگ در رسانههای مختلف ازجمله ادبیات را با آنچه در این آثار بازگو شده است، نشان دهد. روش این مطالعه براساس تلفیقی از دستاوردهای و مبانی نظری موجود در نقد جامعهشناسی، به ویژه الگوی لوکاچ-گلدمن، نقد اجتماعی لوونتال و رابطۀ شخصیت و نهادهای قدرت پییر بوردیو است. رمانهای چهارگانۀ انتخابشده عبارتاند از زمستان ۶۲، باغ بلور، زمین سوخته و آداب زیارت. این آثار همه در روزگار جنگ تألیف شدهاند و همه از آثار مورد توجه و پرشمارگان بهشمار میروند. برای دستیابی به این هدف خوانش تفسیری هر رمان براساس الگوی نقد جامعهشناختی و با کوشش برای پرهیز از هر گونه پیشداوری انجام شده است. در ادامه ویژگیهای هر یک از این چهار رمان در تقابل با روایت رسمی از جنگ نشان داده شده و مشخص شده است که چگونه ویژگیهایی مانند شخصیتپردازی، پیرنگ، لحن، زاویۀ دید و حتی محتوای اثر در خدمت بازتاب گفتمان اقلیت قرار گرفتهاند. گفتمان اقلیت صدایی متکثر و کاملاً متفاوت با روایت رسمی از جنگ است که جلوۀ آن را در رمان جنگ برخلاف شعر و دیگر گونههای ادبی مرتبط با ادبیات جنگ (مانند خاطرهنویسی و روایتهای شفاهی) به وضوح میتوان باز جست.
دوره ۱۵، شماره ۶۱ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
این مقاله در صدد آنست که «نمایشنامۀ افول» اثر اکبر رادی را بر مبنای نقد جامعهشناختی بررسی کند. پرسشهایی که با آن مواجهایم این است که نخست، ساختار زیباییشناختی نمایشنامۀ افول به عنوان یک اثر واقعگرا تا چه میزان با ساختار جامعۀ دهۀ چهل رابطۀ متقابل برقرار کرده است و دوم اینکه نویسنده به عنوان فردی از طبقۀ روشنفکر چگونه ایدئولوژی و آگاهی ممکن این طبقه را در اثر خود بازتاب داده است؟ نگارنده با روش تحلیلی ـ توصیفی به این نتیجه رسیده است که کلیت ساختار نمایشنامۀ افول با نشان دادن طبقات مختلف جامعه و شکاف موجود میان آنها به عدم کامیابی جنبشهای اجتماعی در دهۀ چهل و آسیبشناسی آن دلالت دارد و نویسنده اگرچه ایدئولوژی و آگاهی ممکن طبقۀ روشنفکر را در اثر خود منعکس میکند، اما با دوری از تحمیل ایدئولوژی خود به جهان اثر، به سبک رئالیسم پایبند و وفادار میماند.
دوره ۱۷، شماره ۷۰ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده
این پژوهش بر آن است تا مجموعه داستان کوتاه یوزپلنگانی که با من دویدهاند از بیژن نجدی را برمبنای نقد جامعهشناختی ادبیات و با روش ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن بررسی کند. با توجه به اینکه حوزه پژوهشهای موردنظر، رمان واقعگرای اجتماعی است، مقاله در نظر دارد با روش توصیفی ـ تحلیلی، بهسراغ داستان کوتاه غیررئالیستی برود و توان آن را برای نقد جامعهشناختی بررسی کند. در این روش، ساختارهای کلی اثر ادبی با ساختارهای اجتماعی که اثر در آن تکوین یافته است، در تناظر قرار میگیرد. نتایج نشان میدهد که این شیوۀ ابزارهای لازم تفسیر و تحلیل داستان کوتاه را دارد و بیژن نجدی در کنار ساختن فضای شاعرانه داستانهایش از مسائل اجتماعی غافل نیست و صورت و محتوای اثر او تحتتأثیر ساختارهای جامعه شکل گرفته است. او بهطور غیرمستقیم و از طریق ایجاد دلالتهای ضمنی به آسیبهایی چون هجوم مدرنیته به ایران پساز جنگ و ماشینی شدن جوامع در قرن حاضر پرداخته است.