جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای نقد بومگرا
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
نظریه استعاره مفهومی لیکاف و جانسون (۱۳۹۰) مدعی است، ارتباط محکمی میان تجربههای محیطی و مفهومسازیهای بشر وجود دارد که در زبان جلوه میکند. گفتمان ادبی و شعر نیز پیرو قواعد زبان است. از سوی دیگر، نقد بومگرا بررسی رابطه میان انسان و طبیعت را محور مطالعات ادبی خود قرار میدهد. التقاط این دو رویکرد معنایی و ادبی، چارچوبی برای بررسی رابطههای شناختی شاعر با محیط و انعکاس آن در اثر وی است. زبان شعر متأثر از تجربیات زیستمحیطی شاعر است. این مقاله تلاش میکند، تأثیر تجربیات محیطی سلمان هراتی ـ شاعر معاصر ایرانی ـ را روی مفهومسازیهای اجتماعی ـ مذهبی موجود در شعر وی تحلیل کند. برای این منظور، ابتدا استعارههایی که حوزه مقصد آنها، مفاهیم شهادت و امامت بود، استخراج شد. سپس، بر اساس نظریه استعاره مفهومی معاصر بررسی شد که محیط زیست این شاعر و اجزای تشکیل دهنده آن چه نقشی در مفهومسازیهای موجود دارند. به عبارتی، چگونه و کدام حوزههای مبدأ از این زیستبوم استخراج شده است. نتیجه این تحلیل نشان میدهد تجربۀ زیستی و فرهنگی سلمان تأثیر عمدهای بر شکلگیریِ گفتمان شعری او و تعامل فضای عاطفی و شناختی شعرش دارد و شاعر از سه حوزه مفهومی مبدأ نور، گیاه و آب و مفاهیم مرتبط با آنها برای مفهومسازی شهادت و امامت بهرهبرداری کرده است. استعاره «شهادت/ شهید و امامت/ امام/ ظهور طبیعت است» کلاناستعاره جاری در زیرساخت شعرهای سلمان است. ترسیم معرفت، توحید، عشق، پایداری، انتظار و دیگر مؤلفههای فرهنگ شهادت و امامت است که با کاربرد این استعارهها در شعر وی برجسته شدهاند.
سولماز معینی، احمد رضی، رضا چراغی،
دوره ۱۴، شماره ۵۴ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
نقد زیستمحیطی که در واکنش به بحران زیستمحیطی بهوجود آمد، منشأ بسیاری از معضلات زیستمحیطی را در ریشههای فرهنگی آن جستوجو میکند و با پل زدن بین علم و فرهنگ میکوشد روند رو به رشد بحران زیستمحیطی را متوقف یا کُند کند. این نقد در دهۀ اخیر مورد توجه پژوهشگران ایرانی قرار گرفته است؛ اما چنین مینماید که هنوز این نوع تحقیقات در ایران با استانداردهای جهانی فاصله دارد. این نقد بهعلت ارتباط با مسائل سیاسی و اقتصادی و بسیاری از پیچیدگیهای دیگر، ظرفیتهای خاص خود را دارد؛ اما از آنجا که در ایران به بسترها و مسائل اساسی آن کمتر توجه میشود، بیشتر حالت تزیینی یافته و چندان به اصول و ابعاد مختلف آن توجه نشده است. در پژوهش حاضر، بهمنظور نزدیک کردن اصول این نقد در ایران به مفاهیم جهانی آن، با مرور آرای نظریهپردازان برجستۀ جهانی و ارزیابی تعدادی از مقالات منتشرشده در ایران در زمینۀ نقد بومگرا، تلاش میشود مشکلات و نواقص این نقد و قوّتها و ضعفهای آن واکاوی شود. نتیجۀ این تحقیق نشان میدهد نبودِ شناخت صحیح از مفهوم بومنقد و محیطزیست، بیتوجهی به ارزش و جایگاه ذاتی جهان غیرانسانی فارغ از نگاه انسانمدارانه، نادیده گرفتن جنبههای میانرشتهای نقد بومگرا، کمرنگ بودن بُعد عملگرایانه و کاربردی نقدها و انتخاب نادرست آثار برای این نقد، بخشی از مشکلاتی است که در ایران متوجه نقد زیستمحیطی است.
لیلا عاطفهپور، زهرا پارساپور،
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
اکوفوبیا (Ecophobia) از رویکردهای مطرح و نوین در نقد بومگرا و اخلاق زیستمحیطی است. این اصطلاح را اولینبار سیمون استاک(Simon C. EStok) در ارتباط با محیطزیست و بهمعنای «ترس و نفرت غیرمنطقی از طبیعت» مطرح کرد. در خوانش اکوفوبیک سوگیریهای ناخواستۀ انسان نسبت به محیطزیست که مبتنی بر ترس و نفرت غیرمنطقی از مظاهر زیستمحیطی شکل گرفته است در آثار ادبی بررسی میشود. فرض اصلی این رویکرد این است که اکوفوبیا از دوگانۀ خود/ دیگری نشأت میگیرد و درنهایت بهنوعی بیگانهستیزی در سایۀ ترسی غیرمنطقی از دیگری منجر میشود. درواقع طبیعتهراسی، زنستیزی، نژادپرستی و گونهگرایی در بستری دگرهراسی روی میدهد و بسیاری از رفتارهای انسانی در مواجهه با طبیعت و دیگر انسانها از هراس از دیگری ناشی میشود و این دگرهراسی بهدنبال خود رفتارهای سلطهجویانه را نیز بههمراه دارد. در این پژوهش ضمن معرفی بنیانهای نظری این رویکرد، تلاش شده تا مؤلفههای اکوفوبیک موجود در آثار ادبی تبیین و روش و نحوۀ کاربست این نظریه در نقد آثار ادبی توضیح داده شود. با این رویکرد میتوان به خوانش جدیدی از آثار ادبی پرداخت و با واکاوی و بررسی نوع رابطۀ انسان با طبیعت در بستری اکوفوبیک و بیان ریشههای پیدایش این هراسها به اصلاح این رابطه کوشید. برآیند این پژوهش نشان میدهد که در آثار ادبی با سه گونۀ متمایز از اکوفوبیا روبهرو هستیم که با بهنمایش گذاشتن ترسهای زیستمحیطی مغفول واقع شده، نقش قابلتوجهی در جهت تصحیح نوع رابطۀ انسان با محیطزیست ایفا میکنند و میتوانند ما را نسبت به رفتارهایمان با زمین حساس سازند.
شیوا حیدری تمرآبادی، محمد پارسانسب، بهادر باقری، حسین بیات،
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده
نقد بومگرا که از اواخر قرن بیستم و در مغربزمین ظهور یافته، غالباً به دغدغههای زیستمحیطی نویسندگان میپردازد و میزان و کیفیت توجه آنان به چنین مسائلی را در آثارشان واکاوی میکند. منتقدان و محققان ایرانی نیز با درک بحرانهای زیستمحیطی و با هدف ارائۀ خوانشی نوین و کارآمد از آثار داستانی معاصر به مطالعه در داستانهای کوتاه فارسی پرداختهاند که حاصل کارشان در مواردی با توفیق نسبی و در برخی موارد با کاستیهایی همراه بوده است. در این مقاله به شیوۀ نقدِ نقد و با هدف آسیبشناسی کاربست این رویکرد در ادبیات داستانی معاصر، هفت عنوان مقالهای را که در دهۀ پایانی قرن چهاردهم شمسی، به مطالعۀ بومگرایانه در داستان کوتاه فارسی پرداختهاند، از حیث ساختار، روش و محتوا مورد ارزیابی قرار دادهایم تا دریابیم که این نقدها تا چه میزان با هدف و ماهیّت نقد بومگرا سازگاری دارند؛ منتقدان داستانها تا چه حد توفیق داشته و توانستهاند خوانش یا یافتۀ تازهای از این آثار ارائه دهند و درنهایت اینکه اساسیترین اشکالات نقدهایی از این دست کداماند؟ اهمّ یافتههای پژوهش حاضر که با اتکا به روش توصیفی ـ تحلیلی و به شیوۀ انتقادی انجام شده عبارتاند از: بیتوجهی به ماهیت اصلی نظریه، فقدان برداشت صحیح از نقد بومگرا، عدم مراجعه به منابع اصیل، محدود بودن مقالات بر مطالعات موردی و خردنگر، فقدان نگرش عمیق به مسئلۀ محیط زیست در میان نویسندگان و منتقدان، بیتوجهی به بینارشتهای بودن این شیوه از نقد و بالاخره، نادیده گرفتن ابعاد کاربردی آن.