جستجو در مقالات منتشر شده


۱۶ نتیجه برای نقاشی


دوره ۲، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

در شکل ­گیری هویت‌ملی رسانه­ها نقش مهمی دارند. نشانه­ها درون فضاهای‌شهری با رمزگانی که درونِ خود دارند قسمتی از محتوای فضای‌شهری را تشکیل می­دهند؛ نشانه­ ها جزء رسانه‌های تصویری هستند که بر مخاطب عرضه می­شوند و مخاطب با رمزگشایی محتوای درون آن به معنای آن دست می‌یابد و از آن متاثر می­شود.. نشانه ­های شهری مورد نقاشی ­های دیواری، با مولفه­ ها و عناصر هویت‌ملی چه ارتباطی می­توانند داشته باشند؟ نشانه ­های شهری می­توانند با داشتنِ معناها و محتواهایی از مولفه ­ها و عناصر هویت‌ملی در رمزگان خود و برجستگی برخی از مولفه ­ها و عناصر بر دیگری، در ایجاد، تقویت و بازنمایی هویت‌ملی نقش داشته باشند. به همین منظور دراین پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و با بررسی­های میدانی و کتاب­خانه­ای، با استفاده از مبانی نشانه­ شناسی سعی شده‌است از طریق تحلیل کیفی به بررسی ارتباط بین معنای نشانه ­ها در فضاهای‌شهری منطقه ۶ تهران و عناصر و مولفه­های هویت‌ملی پرداخته شود. نتیجه این پژوهش بیان داشت که نشانه­ ها، متاثر از مولفه ­ها و عناصر هویت‌ملی، معناها و محتواهایی دراین راستا در درون خود دارند. هم‌چنین با برجسته سازی ویژگی­هایی از هویت‌ملی نسبت به عناصر دیگر به صورت جهت­ دار به ایجاد هویت‌ملی می­پردازد و با تکرار معناهای متاثر از هویت‌ملی نقش بارزی در تقویت و بازنمایی هویت‌ملی دارد.

دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۱ )
چکیده

ادبیات تطبیقی از دهۀ هفتاد میلادی بر اساس نظریات رنه ولک و هنری رماک پا به عرصۀ جدید مطالعات بینا‌رشته‌ای نهاد. مطالعۀ ارتباط بین ادبیات و هنر، مانند ادبیات و نقاشی، یکی از عرصه‌هایی است که توجه پژوهشگران ادبیات تطبیقی را در چند دهۀ اخیر به خود جلب کرده است. در این نوشتار کوشیده‌ایم با بررسی شعر و نقاشی سهراب سپهری، ارتباط بین ادبیات و هنر را روشن کنیم. آنچه در این پژوهش بینارشته‌ای تحلیل می‌شود، مفاهیم ایستایی و پویایی است که در بیان نوشتاری شعر و بیان تصویری نقاشی به روش‌های متفاوتی رخ می‌نماید. هرچند اهمیت این پ‍‍ژوهش در بینارشته‌ای‌بودن آن است، منظر جدیدی برای درک بهتر اشعار و نقاشی‌های سهراب سپهری می‌گشاید. نویسندگان تلاش کرده‌اند تا با تبیین چارچوب نظری و روش تحقیق، راه را برای مطالعات بینارشته‌ای در این حوزه از قلمرو ادبیات تطبیقی بگشایند.

دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده

یکی از مهم­ترین ویژگی­های نقاشی و نگارگری ایرانی، پیوند با ادبیات فارسی است که به شکل‏گیری زبان مشترک و موضوعات مشابه در این دو حوزۀ هنری منجر شده است. هرچند از دورۀ زندیه، به‌ویژه از اواخر آن، به دلیل تأثیرپذیری نقاشان از هنر اروپایی و ضعف نسبی شعر فارسی، پیوندهای میان این دو رو به گسست نهاد، اما طی ۳۷ سال سلطنت فتحعلی‎شاه قاجار (۱۲۱۳‌- ۱۱۷۶ق)، زمینۀ شکوفایی و همگامی تازه­ای بین شعر و نقاشی به وجود آمد. از‌این‌رو، نگارندگان در این پژوهش با رویکرد بینارشته‏ای مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، ضمن توجه به شاخصه­های اشعار دورۀ دوم جریان بازگشت و نقاشی­های پیکرنگاری درباری، پیوندهای زیبایی­شناختی میان این دو حوزۀ هنری را بررسی و عوامل شکل­گیری و شکوفایی نسبی­شان در دورۀ فتحعلی‏شاه قاجار را تبیین کرده‏اند. مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که آیا همچون گذشته می­توان در تصاویر و اشعار این دوره، ویژگی­های مشترکی یافت که از قواعد و پیوندهای زیبایی‏شناختی خاصی پیروی کرده باشند؟ نتایج تحقیق نشان می‏دهد که نقاشان با استفاده از الگوها و معیارهای زیبایی­شناسانۀ ادبی و با بهره‌گیری از نگاه انسان­مدارانه غربی، باستان­گرایی و نیز با استفاده از موضوعات جدید، به بازنمایی تصویرسازی­های شاعرانه و توصیفات اشعار عاشقانه پرداخته­اند. به بیان دیگر، آن‌ها از طریق شکل و صورت، میان متن و تصویر ارتباط برقرار کردند، نه بر‌اساس بازنمایی موضوعات و نمایش مفاهیم متعالی و مثالی. هدف اصلی پژوهش حاضر نیز شناخت پیوندهای زیبایی­شناختی مشترک در شعر دورۀ بازگشت و نقاشی پیکرنگاری درباری، با توجه به نقش فتحعلی شاه در فراهم آوردن زمینۀ مساعد در راستای همگامی این دو حوزۀ هنری است.  

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده

این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که چگونه هنر بودایی در آسیای مرکزی، به‌ویژه در کشورهای آسیای میانه، گسترش پیدا کرده است. امپراتوری موریا (۳۲۱ تا ۱۸۵ ق.م.)، در زمان حاکمیت دولت یونانی باختری دراواسط قرن سوم ق.م سعی کرد دین بودایی را در باختر گسترش دهد.کوشانی‌ها با تشکیل دولتی مستقل (حدود ۱۰۰ ق.م)، تمدن جدیدی را در تاریخ باختر رقم زدند. بعدها امپراتوری کوشانی همسایه‌ی شرقیِ دولت اشکانی شد، تا اینکه در سده‌ی سوم میلادی قلمرو کوشانیان به‌دست ساسانیان فتح شد. از دوره‌ی استقرار و حکومت کوشانیان بودایی در آسیای میانه، حداقل چهار نوع اثر هنری کشف و معرفی شده است. این مقاله سعی دارد تا نقش این چهار اثر را که عبارت‌اند از :۱. نقاشیهای دیواری، ۲. آثار معماری معابد بودایی، ۳. هنر پیکرسازی بودایی، ۴. هنر جواهرسازی کوشانی‌ها؛ در رابطه با هنر بودایی توجیه کند. در این میان، شهر ترمذ کهن در جنوب ازبکستان به منزله‌ی مرکز اصلی استقرار بودیسم نقشی مهمی در ترویج این آیین در منطقه داشته است. در شمال‌غرب ترمذ در محلی به نام قره‌تپه بقایای یک دیر بودایی کشف شده و نقاشی‌های دیواری کاخ خالچیان نمونه‌ای از هنر این دوره است. افراسیاب سمرقند مهم‌ترین محوطه‌ی باستانی کوشانیان در ازبکستان است که آثار فراوان این دوره از آن به‌دست آمده است. آنچه رابطه‌ی مرو زمان ساسانیان در ترکمنستان را با دنیای شرق مرتبط می‌سازد، پیدا شدن بنای معبدی بودایی و یک استوپا در خارج از دیوار این شهر است.
حمیدرضا شعیری، شبنم رادمنش،
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( ۱۰-۱۳۹۲ )
چکیده

چکیده نقاشی عنوانگذاری¬شده در گذر از تصویر به "نامش" بعنوان لایه¬ای کلامی بسیاری از معناها و مفاهیم را منتقل می¬سازد. بر این اساس، عنوان نقش مهم و بسزایی در فهم مخاطبان و رمزگشایی تصویر ایفا کرده و تاثیر مسلم و قابل¬توجهی در برداشت ذهنی بیننده از اثر را داراست. نقاشی¬های نامگذاری¬شده نظام گفتمانی چندرسانه¬ای متشکل از دو نظام نشانه¬ای تصویری و کلامی هستند که در آن¬ها دو لایۀ تصویر و کلام در تعاملی ترکیبی، بینامتنی و معنادار با یکدیگر قرار گرفته و در این تعامل معناسازی و معنارسانی می¬کنند. بنابراین، بدیهی است که میان نقاشی¬ها و عناوینشان روابط گوناگونی برقرار می¬شود که این تعاملات معنادار هستند و نظام گفتمانی کلامی-دیداری اثر هنری، یعنی یک نقاشی عنوان¬دار، از طریق این روابط معنارسانی می¬کند. از سوی دیگر، این روابط یا اتصالات کاکردهای گوناگونی می¬یابند که بواسطۀ آن¬ها نظام گفتمانی ویژۀ اثر هنری تشکیل می¬شود. در همین راستا، برآنیم تا از گذر تحلیل گفتمانی دو نقاشی تحت عناوین "تداوم خاطره" و "جیغ" که به روشی نظری-کتابخانه¬ای گردآوری شده¬اند دو کارکرد از کارکردهای متنوع رابطۀ عنوان-تصویر در تولید نظام¬های گفتمانی یعنی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی را مورد بررسی قرار دهیم. به منظور تحقق این بررسی از روش توصیفی- تحلیلی جهت پاسخ به سؤالات و حل مسئلۀ پژوهش استفاده می¬شود. در مجموع هدف از این تحقیق بررسی رابطۀ نقاشی¬ها و عناوینشان از دیدگاه نشانه-معناشناختی جهت بررسی کارکردهای پدیداری و حسی-ادراکی رابطۀ بین عنوان و تصویر می¬باشد.
فاطمه شه کلاهی،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

معرفی کتاب کتاب همگامی ادبیات و نقاشی قاجار به قلم علی‌محمدی اردکانی با تأکید و توجه بر فاصلۀ تاریخی(۱۲۱۰-۱۲۶۴ق) نوشته شده است. این دوران -که تقریباً نیمۀ نخست قاجار را شامل می‌شود- با حکومت آقا محمدخان(۱۲۱۰-۱۲۱۲ق)، فتحعلی‌شاه(۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) و محمدشاه(۱۲۵۰-۱۲۶۴ق) مصادف بوده است. وضعیت فرهنگی و هنری این دوران نیز از یک طرف در ادامۀ جریان فرهنگی زندیه قرار دارد و از سویی دیگر مقدمه‌ای برای شکل‌گیری فرهنگ و هنر دوران ناصری و پس از آن محسوب می‌شود. همچنین نهضت ادبی بازگشت به‌عنوان شاخص‌ترین ساختار ادبی رایج در نیمۀ نخست قاجار شناخته می‌شود. این نکات کمابیش در تحقیقات مربوط به ادبیات و هنر دوران قاجار مطرح بوده است و محققان نظراتی در این باب ارائه کرده‌اند. مؤلف کتاب مذکور نیز با استناد بدین تحقیقات و توجه ویژه به نقاشی این دوران مسئلۀ اصلی تحقیق خود را چنین استوار کرده است که در بحث‌های صورت گرفته پیرامون نقاشی نیمه نخست قاجار تاکنون نقش ادبیات مورد توجه قرار نگرفته است. ازاین‌رو این پژوهش به‌دنبال ادله‌هایی به‌منظور نشان دادن بسط و توسعه نمادهای ادبیات نهضت بازگشت در نقاشی نیمه نخست قاجار است. مؤلف پیکره انسان را به‌عنوان معیاری جهت بررسی تطابق و تعامل این دو حوزه قرار داده و از این طریق به مقایسه اجزاء و عناصر چهره و اندام انسان آرمانی در ادبیات قاجار با همان اجزاء و عناصر در نقاشی قاجار پرداخته است.  

دوره ۹، شماره ۴۲ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده

یکی از گونه‌های ناشناخته از هنرهای تصویری قاجار و پهلوی، نقاشی‌های روی درپوش‌های سفالین کندوی عسل است. این درپوش‌ها به قطر تقریبی ۲۳ سانتی‌متر بر روی کندوهای حصیری به طول حدود ۸۵ سانتی‌متر نصب می‌شدند و یک سوراخ جهت عبور زنبورها در کنارۀ آن‌ها قرار داشت. در این مقاله برای اولین بار ده‌ها نمونه از این درپوش‌ها که از اواخر عصر صفوی تا دورۀ پهلوی اول ساخته شده‌اند، معرفی می‌شود. مهم‌ترین مسئلۀ این تحقیق شناسایی محل تولید این درپوش‌ها، دسته‌بندی مضامین نقوش و کتیبه‌ها و تحلیل محتوای آن‌هاست. نتایج نشان می‌دهد که این آثار را می‌توان به سه گروه کلی کتیبه‌دار، نقاشی‌های مذهبی و نقاشی‌های غیرمذهبی دسته‌بندی کرد. در میان آثار کتیبه‌دار، اذکار و دعاهایی نوشته شده که باید آن‌ها را وسیله‌ای جهت برآورده شدن حاجات و نیز تعویذی برای دفع بلاها از محصولات تلقی کرد. همچنین برخی از دعاها و آیات قرآنی در ارتباط با افزایش برکت محصول و نیز دفع چشم‌زخم هستند. علاوه‌بر کتیبه‌هایی با محتوای «ناد علی» و «اسم اعظم» که بر شیعی بودن آثار دلالت می‌کنند، تمام نقاشی‌های مذهبی شناسایی‌شده نیز مرتبط با باورهای مذهب تشیع است. نقاشی‌های مذهبی شامل تصاویری از دلدل، پنجه و زیارتگاه‌های امامان شیعه ازجمله آستانه‌های کاظمین و نجف است. در میان نقاشی‌های غیرمذهبی، بیشترین فراوانی به تصاویر حیوانات اختصاص دارد که آن‌ها را در نقش‌مایه‌های درخت زندگی یا صحنه‌های شکار نشان می‌دهد.

دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

مسأله ممنوعیت نقاشی و تصویرگری در اسلام همواره مورد بحث محققان و هنرمندان بوده است. بسیاری از مستشرقین اینگونه مطرح نموده‌اند که اسلام با هنر، بالاخص نقاشی و تصویرگری مخالفت ورزیده و محدودیتهایی در این رابطه به‌وجود آورده است. بررسی احادیث مختلف پیرامون این مسأله، آیات قرآن کریم و آثار هنری به‌وجود آمده در دوران خلفا و سلاطین در این مقاله مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. به‌نظر می‌رسد از مهمترین عوامل تحریم نقاشی و تصویرگری در صدر اسلام ترس از بازگشت نومسلمانان به مظاهر شرک و بت‌پرستی می‌باشد. این موضوع بیشتر در صدر اسلام مطرح بوده است و امروزه در جهان اسلام با آن مواجه نمی‌باشیم. ما نه تنها در قرآن کریم با مسأله ممنوعیت نقاشی مواجه نبوده‌ایم بلکه اسلام همواره در مورد زیبایی و حس زیبایی دوستی انسان تاکید ورزیده است.

دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده

مسئله پژوهش این است که وجه مشخص نگرش گوته به طبیعت و تصویر طبیعت در آثار نقاشان رمانتیک آلمان چیست؟ براین اساس به شیوه توصیفی-تطبیقی وجه مشخص نگرش آنها به طبیعت واکاویده می‌شود. گوته مخصوصا در دوران جوانی علاوه بر تأثیری که از روسو، هردر و جنبش پیشارمانتیک طوفان و تلاطم گرفته، بیشتر نگرش رمانتیک به طبیعت داشته و در مجموع طبیعت برای او، در اشعار و برخی آثار معنی زندگی جوامع اولیه، سادگی و دست‌نخوردگی در مقابل تمدن (روسو)، فی‌البداهگی و خودجوشی طبیعت درهم‌آمیخته با زندگی و  هنر مردمان، طبیعت زیبا و خدا است که همگی به‌نوعی  تلقی رمانتیک از طبیعت محسوب می‌شود. با اینکه او از کلاسیسم هم دفاع می‌کند در فاوست متأثر از دیدگاه بصری هنرمندان رمانتیک به نظر می‌رسد این پژوهش از مطالعه نگرش  فردریش و رونگه به  طبیعت به این نتیجه می‌رسد آن دو بیشتر به طبیعت به عنوان وجه یا درجه‌ای از تحقق ذهن یا سوژه می‌نگرند تلقی رمانتیک‌تری است. فردریش از سمبولیسم عرفگرای آثار اولیه‌اش به سمت ناتورالیسم شاعرانه و پالایش یافته‌تری  بر اساس حال و هوای گوته حرکت کرد و زاویه دید سوژه را در نقاشی‌ها به طبیعت مد نظر داشت. رونگه برغم توصیه گوته، در زندگی کوتاه مدت خود مفهوم رمانتیک «هیروگلیف طبیعت» را به ­عنوان عنصر اساسی زبان و فرهنگ نشان داد.
 

دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

پی­یـر بوردیو جامعه‌شناس فـرانسوی معتقد است، سلیقه­ها، قضاوت­ها و استعدادهای افراد اموری اجتماعی هستند که در نتیجه فرایند اجتماعی شدن شخص در طول زندگی کسب می­شوند. او سلیقه هنرمند را مخلوق ذوق حاکم بر جامعه، یعنی سلیقه طبقه دارای سرمایه­های فرهنگی، اجتماعی و نمادین می­داند. این مقاله با هدف بررسی مقایسه­ای نشانه­های تغییر­خواهی در آثار کمال­الملک و ژاک­لویی­داوید، براساس نظرات بوردیو نگارش شده­است. هر یک از این دو نقاش در نقاط عطف تاریخ کشور خود به خلق اثر پرداخته­اند. در این پژوهش تلاش شده­است با روش توصیفی – تحلیلی و تاریخی علاوه بر یافتن  علت گزینش سبک مخصوص هر یک از این دو نقاش، چرایی وجود یا عدم وجود نشانه­های تغییر­خواهی در آثار داوید و کمال­الملک با استفاده از نظرات بوردیو تبیین شود. یافته­های پژوهش نشان می­دهد، انتخاب سبک­های طبیعت­گرا و نئوکلاسیک توسط این دو هنرمند تحت تاثیر نظام آموزشی، سرمایه­های فرهنگی و موضع این دو در ارتباط با میدان قدرت صورت گرفته­است. در ارتباط با نشانه­های تغییر­خواهی نیز، با توجه به قرار گرفتن کمال­الملک در دسته هنرمندان مستقل میدان تولید نقاشی، نمی­توان نشانی از تغییر­خواهی را در آثار او دید؛ در حالی که در آثار داوید، به دلیل قرار­گیری وی در موضع وابسته به مخالفین طبقه حاکم، نشان تغییر­خواهی را می­توان مشاهده کرد.
 
مریم نریمی، اصغر فهیمی فر، ابراهیم خدایار،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده

هر گفتمان متشکل از چندین گزاره و صورت گفتمانی است که با توجه به شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در هر دوره به‌وجود می­آید. در دورۀ سلطنت فتحعلی‏شاه قاجار (۱۱۷۶ـ۱۲۱۳ق)، گفتمان مسلط بازگشت ادبی که همان گفتمان سنتی محسوب می­شود، براساس نظام ادراکی حاکم بر عصری شکل گرفت که در آن شاه و دربار، در مقام نهاد تولیدکنندۀ گفتمان یادشده، اصلی­ترین حامی هنر و ادبیات شناخته می­شوند. هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش گفتمان ادبی بازگشت در تصاویر مختص فتحعلی‌شاه قاجار با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی، زمینه­های معرفتی و سامانۀ دانایی یا همان روح حاکم بر زمانه است. اگر بپذیریم که تا این دوره، نقاشی ایرانی و ادبیات فارسی کمابیش با یکدیگر در ارتباط و تعامل بوده­اند­، باید گفت که با شکل‏گیری و قدرت یافتن گفتمان ادبی این دوره، هنجارهای تصویری در نقاشی­ ایرانی نیز دگرگون و ویژگی‏های تازه­ای در آن پدیدار ­شد که در نگارگری سده­های پیشین سابقه نداشته است. نگارندگان در پژوهش حاضر کوشیده­اند تا براساس نظریۀ گفتمان فوکو، به‌عنوان الگوی روش­شناختی و رویکردی بینارشته­ای، به این مسئله بپردازند که چگونه گفتمان ادبی بازگشت موجب شکل­دهی به تصاویر شاهانۀ مکتب پیکرنگاری درباری و اثرگذاری بر آن شد. بررسی­ها نشان می­دهد در این دوره، شعر و توصیفات شعری همچنان به‌منزله منبع الهام مورد توجه نقاشان بوده‌ است­. از این رو صورت­های گفتمانی غالب در سبک ادبی بازگشت، یعنی صورت تاریخ و صورت سیاست که به گفتمان قدرت­ بدل شده بودند، در پرده­های نقاشی تصویری جدید از شاه به‌نمایش گذاشتند؛ به‌طوری که تصاویر شاه غیرواقعی­تر و هالۀ تقدسش بزرگ‌تر شد و همچنین پیکره شاه غیرملموس و استعاره­ای­تر گردید.
 

دوره ۱۲، شماره ۵۸ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده

نقاشی‌‏های بقاع متبرکۀ گیلان همانند نقاشی‌‏های مذهبی پشت ‌شیشه از هنرهای مذهبی دورۀ قاجار است که برای عامۀ مردم با تشویق حکومت‌ها در جهت هدایت افکار عمومی رشد کرده ‌است. میان این نقاشی‌ها از حیث اعتقادات مذهبی شیعه و خاستگاه اجتماعی هنرمندان، وحدت سبک در روایت و تصویرگری قابل مشاهده است. ترامتنیت یکی از نظریه‏‌های مهم در زمینه‌‏های ادبی و هنری است که توسط ژرار ژنت مطرح شده ‌است. ژنت در ترامتنیت به روش‏‌های گوناگونی پرداخته ‌است که یک متن توسط آن مخاطبش را به یادآوردی متن پیشین دیگری هدایت می‌‏کند. پرسش اصلی تحقیق این است که کدام مؤلفه‌های به‌کار رفته در نقاشی پشت شیشه و نقاشی بقاع متبرکه از رابطۀ همان‌گونگی و تراگونگی برخوردارند. روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی و روش گردآوری مطالب کتابخانه‌ای از طریق یادداشت‌برداری و تصویرخوانی است. تجزیه و تحلیل داده‌‏ها کیفی است. یافته‏‌ها حاکی از این است که میان نقاشی‌های بقاع متبرکه و نقاشی‏‌های پشت ‌شیشه رابطۀ همان‌گونگی و تراگونگی هم‌زمان برقرار است. همان‌گونگی در کاربست عناصر بصری و دلالت‌های معنایی، از نوع فورژی با کارکرد جدی و تقلید از فرم و محتوای پیش‌متن و تراگونگی از نوع جای‌گشت در ساختار بصری و دلالت‌های معنایی دارای کارکردی جدی در بیش‌متن است. در نقاشی‌‏های بقاع متبرکۀ گیلان، نقاش با حذف عناصر، افزایش عناصر و تغییر مضمون، سبب آفرینش مفاهیم تازه شده‏ است.

دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۴- )
چکیده

لئوناردو داوینچی (۱۵۱۹-۱۴۵۲)، نقاش دوره رنسانس پیشرفته ایتالیا و کمال‌الدین بهزاد (۱۵۳۵-۱۴۶۰)، نگارگر عصر طلایی هنر ایران، دو نماد شرقی و غربی هستند که در حافظه هنر جهان ثبت شده‌اند. سرگذشت زندگی آن دو تقریباً مشابه یکدیگر است. آنها در کودکی دوران سختی را گذرانده‌اند و در جوانی و بزرگسالی در زمره نوابغ دنیای هنر بودند و سبک هنری‌شان علاوه بر اینکه هنر زمانه‌ خود را متحول کرده، بر آیندگان نیز تأثیرگذار بوده است. هدف: یافتن ایده‌ها، اندیشه‌ها و رفتارهای هنری مشابه از دو هنرمند مطرح در دوران زندگی و هم عصر، اما با دو سبک متفاوت هنری، فرهنگی و اجتماعی است. روش: در این مقاله سعی شده است آثار و ایده‌های مشترک دو هنرمند هم‌عصر و برجسته را به صورت تطبیقی و تحلیلی با استفاده از روش کتابخانه‌ای و آثار هنری بررسی کنیم. یافته‌ها: وجوه اشتراک و تواردهای مشاهده شده به قرار زیر است: ۱- اعمال حالت‌گرایی نمایشی (دراماتیک)؛ ۲- اعمال حالت‌گرایی عاطفی به ویژه در چهره‌پردازی (اکسپرسیون)؛ ۳- برقراری ارتباط عاطفی بین پیکره‌ها؛ ۴- ارتباط پیکره‌ها با پس زمینه معماری و طبیعی؛ ۵- توجه به صور خارق‌العاده؛ ۶- کارگردانی تضادها؛ ۷- توجه هوشمندانه به مضامین جنگی (بیش از روایتگری( ۸- به کارگیری زیر ساخت منحنی در ترکیب‌بندی. نتیجه: تحولات اساسی مشابهی به طور همزمان در دو جای دور از هم در هنر ایران و ایتالیا اتفاق افتاده است. با اینکه دو هنرمند در دو محیط فرهنگی و جغرافیایی و حتی سبک کاملاً متفاوت در هنر تجسمی فعالیت داشته‌اند از نظر ایده‌پردازی و اندیشه‌های پرداختن به موضوعات هنری دارای مشابهت‌هایی هستند که از مقایسه آثار آنها می‌توان به رفتارهای خلاق تخصصی مشابه آنها در زمینه متجسم کردن ایده‌ها و به تصویر کشیدن موضوعات و روایتگری سوژه‌های مذهبی و جنگی پی‌برد.

دوره ۱۳، شماره ۵۴ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده

این پژوهش می­کوشد مبانی نظری نگارگری ایرانی را در بوف کور بازجوید تا نقاشی ایرانی را در کنار دیگر خاستگاه­های داخلی و خارجی به عنوان یکی از سرچشمه­های این رمان معرفی کند. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و گردآوری اطلاعات از طریق مطالعات کتابخانه­ای است. نتایج این جستار نشان داد که صادق هدایت با آشنایی به ویژگیهای نگارگری، بیان مدرنیستی اثر خویش را تا حد زیادی بر مبانی این هنر استوار کرده است. ویژگیهای روان-داستانی، واقعیت گریزی، چندروایتی، شخصیت پردازی نوعی و پرده برداری از زمان و مکان که از مبانی اساسی نقاشی ایرانی است، بنیانهای رمان بوف کور نیز به شمار می­رود؛ ضمن اینکه صحنۀ کلیدی بوف کور یعنی پیر و پریچهر، خود مجلس رایجی در تاریخ نگارگری است که عناصر آن مانند گل نیلوفر، آب، درخت سرو و دیگر موارد از جانب دیگر، نوعی همبستگی نمادپردازانه میان این رمان و نقاشی ایرانی ایجاد می­کند.

دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۳- )
چکیده

قالی بافی هنر چند هزار ساله ایران، دارای پیشنیه تاریخی چشمگیری است. این هنر دیرینه با توجه به کاربرد چند جانبه هنری و مصرفی، به تدریج جایگاه خود را در جهان پیدا کرد و چنان در سایر هنرهای دیگر تأثیرگذار بوده که شاهد تجلی تزئینات آن در دیگر آثار هنری همچون نقاشی می باشیم. لذا در این مقاله سعی می‌شود که با توجه به روابط گسترده هنری ایران و ایتالیا در سده های ۱۷-۱۴/۱۱- ۸ به مقایسه نقوش قالی‌های ایرانی این دوره در نقاشی ایتالیا، پرداخته شود. سئوالاتی که این مقاله در پی پاسخ دادن به آن‌هاست به شرح ذیل است: ۱. زمینه‌های فرهنگی‌، سیاسی و تجاری انتقال فرش‌های ایران به ایتالیا در قرون ۱۷-۱۴ چگونه بوده است؟ ۲. نقوش مشترک قالی‌های ایرانی سده های ۱۷-۱۴/۱۱- ۸ و فرش‌های انعکاس یافته در نقاشی‌های ایتالیا کدامند؟ گردآوری مطالب و داده های این مقاله نیز با استفاده از اسناد تاریخی و تصاویر موجود صورت گرفته است. برای تنظیم مقاله و بررسی فرضیات نیز از روش تطبیق، تفسیر و توصیف استفاده شده است.

دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱۲- )
چکیده

حذف رنگ از روال های غالب در تجربه زیبایی شناسانه شرق دور است که در ژاپن در سنت درام موسوم به نو، در شعر هایکو و مراسم چای وابی چا، و در چین در خطاطی چینی بروز یافته، و به بهترین وجه در نقاشی جوهر و قلم موی چینی تبلور یافته است. اگر چه خطاطی چینی از قرن سوم میلادی در سلسله جین در اوج شکوفایی بوده است، نقاشی سیاه و سفید چین در نیمه قرن هشتم میلادی در دوران سلسله تانگ ابداع، و در قرن سیزدهم میلادی، در سلسله یوان به اوج شکوفایی رسید. این شیوه نقاشی، ضمن داشتن ریشه های عمیق فرهنگی که در سنت چهار گنجینه یادگیری در چین باستان متبلور شده اند، متاثر از دیدگاه فلسفی تائو و کنفوسیوس، اصول سنتی تنهایی، فقر و سادگی را منعکس می نماید. سیستم سیاه و سفید در نقاشی چینی، ضمن به تصویر کشیدن دوگانی سنتی فرهنگ چینی، از یک شیوه هنری فراتر رفته و ظهور حقیقت از دریچه نگاره را به تصویر می کشد، و با بازآفرینی حالت مراقبه، ناظر را به وحدت کامل با طبیعت فرا می خواند. غایت نهایی این مراقبه، نیل به فنا در پناه اصل بی بیانی است. سنجش روشمند تعامل بین اصول فلسفی و معیارهای زیبایی شناسی در فرهنگ چین از طریق ارزیابی تاثیر چهار عنصر هنری (حرکت، فضا، شکل و رنگ) بر چهار حوزه تجربه بشری (ظهور، تجلی، بیان و حس) امکان پذیر خواهد بود.

صفحه ۱ از ۱