جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای نظریههای ادبی
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده
مولانا جلالالدین و والت ویتمن را میتوان از بزرگترین و تأثیرگذارترین شاعران جهان به شمار آورد. نیکلسون، مولانا را بزرگترین شاعر عارف دوران معرفی میکند و سازمان ملل سال ۲۰۰۷م را به نام مولوی نامگذاری میکند. والت ویتمن نیز گرایشی عارفانه داشت و پدر شعر نو آمریکا لقب گرفته است و در کنار امرسون و تورو، ستون سوم تثلیث جنبش «تعالیگرایی ادبی» را شکل میدهد. با وجود تفاوتهای زبانی، فرهنگی، زمانی و مکانی، هر دو شاعر زبان و نطق را برای بیان مفاهیم متعالی و معنوی ناتوان میبیند و ناگزیر مخاطب را به سکوت و خموشی دعوت میکنند. بدون شک، دو شاعر در بنمایۀ «سکوت» تفاوتهایی نیز با هم دارند که ریشه در فرهنگ و زبان آنها دارد. مولانا بیپروا به نفی زبان پرداخته تا جایی که تعدادی از غزلیات وی به خموشی ختم میشوند. ویتمن نیز جستهوگریخته از خموشی دم میزند، اما «خموشی» وی نه در کلام، بلکه در دعوت برای یکیشدن با طبیعت است. نگارندگان این مقاله برآنند تا با استفاده از نظریۀ «تشابهات بدون ارتباطات» و «قرابت معنوی» فرهنگها در قلمرو ادبیات تطبیقی به بررسی بنمایۀ سکوت و خموشی در اشعار این دو شاعر بپردازند.
عیسی امن خانی،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده
مدتی است که کاربست نظریههای فلسفی/ادبی در ایران معمول گردیده، پژوهشهای فراوانی بر اساس این نظریهها انتشار یافتهاست؛ گسترش چنین پژوهشهایی دلایل متعددی مانند پیروزی تئوریک طرفداران کاربست نظریهها بر سنتگرایان و ... دارد. هرچند که نمیتوان نوآوری برخی از این پژوهشها را انکار کرد اما چشم پوشیدن بر ضعفها وکاستیهای چنین پژوهشهایی نیز پسندیده نیست. مقالۀ حاضر با نقد و بررسی پژوهشهای شالوده شکنانه (یکی از نظریههایی که با اقبال پژوهشگران مواجه شده است) به برخی از این کاستیها اشاره خواهد کرد. ضعف و کاستیهای پژوهشهای شالودهشکنانه را (حداقل) میتوان در ذیل سه عنوان قرار داد: الف: لغزش در درک مفاهیم شالودهشکنی (به عنوان نمونه برخی از تقابلهای این پژوهشها، تقابلهای دریدایی و شالودهشکنانه نیستند و یا اینکه در برخی از آنها به عناصر برونمتنی چون طبقه، تحصیلات و ... توجه شده است حال آنکه از نظر دریدا و شالودهشکنان چیزی بیرون از متن وجود ندارد) ب: تقلیل و سادهسازی مفاهیم دریدایی مانند تقلیل مفهوم راز به عرفان پ: خلط شالوده شکنی با هرمنوتیک.
دوره ۱۷، شماره ۶۹ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
موضوع و هدف این مقاله رسیدن به تعریفی از طنز به عنوان نوعی ادبی است تا بتوان به استناد آن طنز بودن متنی ادبی را بشناسیم. بر مبنای نظریات ادبی معاصر بویژه نظریات خواننده محور، تعریفی تازه از طنز داده شده است: «طنز، متنی ادبی است که کنش آن، ایجاد تقابل بین «مفاهیم ادراکی خواننده از متن» با «الگوهای ذهنی خواننده» است». این تعریف به عنوان مبنای تشخیص متون طنز از دیگر متون میتواند مورد استفاده قرار گیرد؛ بر این اساس نمونههایی از طنزها در متون مختلف (قرآن مجید، شاهنامه، رباعیات خیام، اشعاری از شاملو و شفیعی کدکنی) تحلیل شده است. همچنین بر مبنای این تعریف، نشان داده شده که بعضی از نمونههایی که در کتابها یا مقالات مختلف، طنز معرفی شدهاست، مصداق طنز به عنوان نوعی بیان ادبی نیست.