جستجو در مقالات منتشر شده
۲ نتیجه برای نظامهای معنایی
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
نشانهشناسی در سیر تحولی خود و با چرخشی پدیدارشناختی، زمینۀ طرح مجدد ابعاد گمشدۀ معنا مانند حضور، جریان ادراکی_حسی و تن را در مطالعات این حوزه فراهم میکند. اریک لاندوفسکی، نشانهشناس فرانسوی نیز به طرح نظامهای زبانی تطبیق و تصادف بهنحو متفاوتی از گِرمَس میپردازد. رسالۀ مموسیاه از احسان عبدیپور، نویسنده و کارگردان معاصر است که در آن، کنشهای زبانی کنشگران، وضعیتی تعاملی را رقم میزند؛ بهگونهای که شاهد تبدیل فضاهای گفتمانی به یکدیگر، رخدادی به رخداد دیگر و سیال شدن هویتی در فرایند گفتمان هستیم. تجربۀ این شدنهای پیدرپی، در بستر زبان و از طریق فرایندهای ادراکی- حسی، تنمداری و سرایت حسی شکل میگیرد. براساس این، مسئله این است که فرایند زایش معنا در بستر زبان و فرایندهای گذر از زبان به گفتمان چگونه و در قالب کدام کارکردها تحقق میپذیرد. در پژوهشِ حاضر، سازوکارهای شکلدهی به معنا از منظر پدیدارشناسی لاندوفسکی در بستر نظامهای معنایی تطبیق، تصادف، برنامهمداری و محابسازی، همچنین نمودهای پدیدارشناسانۀ تنوارگی با تکیه بر نظامهای زبانی و گفتمانی داستان رسالۀ مموسیاه، بررسی و تحلیل میشود. هدف از پژوهش، کاربست الگوی پدیدارشناسی لاندوفسکی در تحلیل ساختارهای زبانی داستان است. پرسش اصلی پژوهش نیز این است که شخصیت اصلی داستان چگونه توانسته است در جهان، زیست کند و همچنین کدام نظامهای زبانی و گفتمانی در این داستان دیده میشود؟ نتیجه نشان میدهد نظامهای برنامهمداریت و مجابسازی، شخصیت اصلی داستان را وادار به پذیرش الزاماتی میکند؛ اما نظامهای تطبیق و تصادف که در تعامل تنانۀ او با جهان پدید میآیند، تجربۀ زیستهای ویژۀ خودش را برایش رقم میزنند.
سید محمد حسینی معصوم، حمیدرضا شعیری، مرجان اکبری،
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
گذر از نشانهشناسی روایی کلاسیک ساختارگرا با دیدگاهی متنمحور و معناهای تعینی به سمت نشانهمعناشناسی، درواقع گذر از کنش و برنامهمداری به سمت تعامل است. در نشانهشناسی کلاسیک ساختارگرا، معنا در جریان روایت صرفاً از طریق کنش و برنامۀ ازپیشتعیینشده در جهت کسب ابژۀ ارزشی توسط کنشگر شکل میگیرد. اما در نشانهمعناشناسی، معنا از طریق ایجاد رابطۀ حسی ـ ادراکی با پدیدهها شکل میگیرد و از طریق تعامل با دیگری یا همسوژه ادراک میشود. چنین معنایی صرفاً با نظامهای معنایی نشانهشناسی روایی کلاسیک یعنی نظام معنایی کنشی و مجابسازی قابلبررسی نیست. لذا اریک لاندوفسکی نظامهای معنایی تطبیق و تصادف، را بهعنوان مکمل دو نظام قبل مطرح کرد. پژوهش حاضر به شرح وتحلیل تعاملات بین شخصیتهای داستان زال و رودابه در قالب این چهار نظام معنایی میپردازد. مسئلۀ پژوهش این است که چه عکسالعملها و کنشهایی نشان از پایبندی کنشگران به نظامهای معنایی لاندوفسکی دارد. مشخص شد که در مواجهۀ کنشگران با چالشهای ایجادشده در متن روایت، برخی از شخصیتهای در ابتدا از یک نظام معنایی خاص تبعیت میکنند، اما در میانۀ روایت بهسمت استفاده از دیگر نظامها متمایل میشوند. اما برخی دیگر، همچنان پایبند به یک نظام معنایی باقی میمانند. دیگر یافتۀ جدید در بررسی کنشها و تعاملات شخصیتهای این روایت، ترسیم گذر از نظام روایی کلاسیک مبتنی بر کنش و برنامه به سمت نشانهمعناشناسی مبتنی بر تعامل است. به عبارتی دیگر، گذر از روایت کلاسیک به سمت روایت مدرن است که درنهایت همآیی بین شخصیتهای این روایت در جهت تحقق عشق پرچالش زال و رودابه را رقم میزند.