جستجو در مقالات منتشر شده


۱۴ نتیجه برای نشانه- معناشناسی


دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده

نشانه- معناشناسی روایی بر دو اصل کنش و تغییر استوار است. کنشگران در این نظام اغلب به شکل منطقی و بر اساس برنامه های از پیش تعیین‌شده پیش می روند تا به معنایی مطلوب و پایدار دست یابند. به نظر می رسد که در بافت داستان‌های اسطوره ای و حماسی، گفتمان غالب، گفتمان منطقی و روایی است. در این پژوهش داستان رستم و اسفندیار از شاهنامه فردوسی را از منظر نشانه-معناشناسی بازکاوی می کنیم تا با بررسی روابط معنایی موجود در داستان نشان دهیم که علاوه بر نشانه های روایی، مؤلفه های گفتمانی نیز در جهت‌دهی معنایی به داستان نقش دارند، زیرا ورود سیمرغ به عرصه داستان، روال طبیعی روایت را دگرگون می کند و سبب می‌شود این بررسی از سطح نشانه-معنا شناسی روایی فراتر رود و به نشانه- معناشناسی گفتمانی نزدیک شود. این بررسی نشان می دهد که در گفتمان ایدئولوژیک شاهنامه، رستم به عنوان پهلوان شکست‌ناپذیر ایرانی، در مرکز اندیشه قرار دارد. حوادث داستان‌ها به گونه ای رقم می خورند که به اقتدار رستم در بافت شاهنامه آسیبی وارد نکنند؛ از این رو نشانه ها مطابق خواسته گفته‌پرداز به قهرمانی رستم در داستان منجر می‌شوند.
حمید رضا شعیری،
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده

دیدگاه گفتمانی با رویکرد نشانه- معناشناختی معتقد است که تولیدات زبانی تابع فرآیندی پیچیده هستند که عوامل نشانه- معنایی بسیاری در آن دخیل می باشند. در چنین دیدگاهی، بر خلاف روش های مطالعه ساختگرایی که تولیدات زبانی را ابژه هایی بیرونی و مستقل از تولید کننده آن می دانستند، آنچه که دارای اهمیت است نوعی حضور و موضع گفتمانی است که پویا و دینامیک بودن آن همواره ما را با نوعی جهت گیری گفتمانی، بسط روابط، تعامل بین نیروهای هم سو یا هم گرا و نا هم سو یا واگرا سوق می دهد. آنچه که سبب عبور از نظام سیستمیک مبتنی بر رابطه دالی و مدلولی نشانه ها به سوی نظام فرآیندی می گردد چیست ؟ به نظر می رسد که نظامی فرآیندی که متکی بر رابطه بین پلانهای زبانی (پلان صورت و محتوا) است جانشین رابطه دالی و مدلولی می گردد. چه ویژگی هایی سبب می گردند تا پلانهای زبانی بتوانند مرزهای معنایی را جابجا نموده و منجر به تولید جریانی نشانه- معنایی گردند ؟ هدف ما از ارایه این مقاله علاوه بر پاسخ به این پرسش، بررسی شرایطی است که ما را از نشانه شناسی ساختگرا، که معناهای از پیش تعیین شده در آن از اهمیت زیادی برخوردارند، به نشانه- معناشناسی گفتمانی، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش بین پلانهای زبانی است، سوق می دهد.

دوره ۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

نشانه- معنا شناسی یکی از ابزارهای علمی تحلیل نظام های گفتمانی است که سازکارهای شکل گیری و تولید معنا را در متون بررسی و مطالعه می کند. در نشانه- معناشناسی با عبور از نشانه شناسی ساخت گرای محض به نشانه شناسی پدیدار شناسی و نشان دادن مسیر حرکت نشانه ها به نشانه های استعلایی، عوامل معرفت شناسانه آثار فرصت بروز و ظهور بیشتری می یابد. شعر «عقاب» از پرویز ناتل خانلری و «آرش کمان گیر» از سیاوش کسرایی، اشعاری روایت محور هستند که به دلیل در برداشتن ماهیت های شوشی و کنشی گوناگون و پروراندن کنش های ارزش آفرین و اسطوره ساز در نهایت داستان، ویژگی های یک روایت را دارند و از این جهت، برای بررسی و تجزیه و تحلیل نشانه- معنا شناختی گفتمان های حاکم بر آن ها ارزشمند و درخور توجه هستند. در ابتدا و میانه این دو داستان، نظام های گفتمانی تجویزی و القایی یا تعاملی شناختی جریان دارد. در ادامه، به دنبال گفت وگوها و پدیداری روایت های تعاملی، دو نظام ارزشی شکل می گیرد که از چالش میان آن ها دینامیک معنایی گفتمان تأمین می شود و به نظام تنشی می انجامد که براساس دو ارزش گستره ای و فشاره ای قابل تبیین است. این پژوهش ضمن تحلیل انواع نظام های گفتمانی مانند نظام گفتمانی تجویزی، القایی و رخدادی در این دو شعر، به بررسی این متون ازدیدگاه نظریات تقابلی گرمس و مربع معنا و گذر از مربع معنایی به فرایند تنشی می پردازد و درپی پاسخ به این پرسش است که شعر روایی فارسی تا چه حد ظرفیت تحلیل نظام های گفتمانی را داراست.  

دوره ۵، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده

یکی از مفاهیم قابل طرح در هر گفتمانی، مفهوم ارزش و فراارزش است. فراارزش شرایط بروز و ظهور ارزش­های دیگر را تعیین می­کند و ارزش­های دیگر گفتمان در سایه آن شکل می­گیرند و جهت‌دار می‌شوند. در این تحقیق تلاش می­کنیم با روش تحلیلی و رویکرد نشانه- معناشناسی، تعامل و تقابل نظام­های ارزشی گفتمان در داستان نبرد رستم و سهراب، فرایند شکل­گیری فراارزش «قدرت و شهرت» و نقش شرایط احساسی و عاطفی در ایجاد گسست در شکل­گیری این فرایند را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. پس از تحلیل نظام­های ارزشی گفتمان نبرد رستم و سهراب، خواهیم دید «قدرت و شهرت» فراارزشی است که بنیان‌های نظام ارزشی گفتمان بر‌اساس آن استوار است؛ اما حضور نیرومند عاطفه، روند شکل­گیری این فراارزش را با تنش و گسست مواجه می­کند و برنامه روایی کنشگر برای دستیابی به مفعول ارزشی (معنا) دچار تغییر می­شود. استفاده از مدل طرحواره فرایند عاطفی، برای نشان دادن فرایند شکل­گیری گونه عاطفی پشیمانی و ناامیدی در رستم پس از مرگ سهراب، وضعیت بحرانی او در داستان، ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن رستم از سوی مخاطب و تلاش برای رهایی از این وضعیت برای حفظ موقعیت ایدئولوژیکی‌اش، از دستاوردهای دیگر این پژوهش است.

دوره ۵، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده

ابزارهای مورد استفاده در نشانه- معناشناسی می‌توانند بر مضامین متفاوتی پیاده شوند. هدف ما در این مقاله بررسی چگونگی برقراریارتباط در تبلیغات تلویزیونی است. تبلیغات، نوعی وسیله ارتباطی تلقی می‌شود که در آن طبق آخرین مدل‌های ارتباطی، به دلیل وجود همزمان تصاویر و کلام، فرستنده قادر است پیامی پیچیده برای دریافت‌کننده خود بفرستد. برحسب اینکه گفته‌پرداز به چه شکل پدیدار می‌شود و چه گفته‌ای را برای ارتباط با مخاطبش انتخاب می‌کند، ساختار پیام می‌تواند به شکل‌های گوناگون به نمایش درآید. بر همین اساس، چهار شکل متفاوت گفتمان ساخته می‌شود که هر‌یک کارکرد گفتمانی خود را دارند. از طرفی گفته‌پرداز می‌تواند به شکل نوشتاری یا شنیداری نمایان شود. نوشتار می‌تواند به موازات تصویر حرکت کرده، معنای آن را تکمیل کند و یا ایهام‌های تصویر را به کنار نهاده، منظور اصلی فرستنده پیام را منتقل کند. با شروع صدای خارج صحنه، گفته‌پرداز به گوینده یا فرستنده پیام تغییر ماهیت می‌دهد؛ بر این اساس، منشأ صدا در تصویر مشخص می‌کند او تا چه حد بر گفتمان خود تسلط دارد. همه این عوامل ‌بر قابلیت پذیرش تبلیغ توسط بیننده و سوق دادن او به خرید خدمات یا کالا تأثیرگذار هستند.  

دوره ۶، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

نقد نشانه- معناشناسی گفتمانی در بررسی متون ادبی و تجزیه و تحلیل آن‌ها، به‌عنوان روشی جدید مطرح می‌شود که می‌تواند راهگشای نگرش نویی از تحلیل معنایی این متون باشد. در این رویکرد، تولید معنا مستقیماً با شرایط حسی- ادراکی پیوند می‌خورد. در این شرایط، نه‌تنها معنا در گرو برنامه‌ای منطقی و هدفمند نیست، بلکه به واسطه حضور عامل حسی- ادراکی که نشانه را در سراسر گفتمان پدیداری می‌کند، پیوسته، سیال، چند‌بعدی و در حال تکثیر و زایش است. پژوهش حاضر در نظر دارد ضمن بررسی فرآیند گفتمانی در سه بعد عاطفی، حسی- ادراکی و زیبایی‌شناختی در شعر نیما و ارائه دیدگاه نشانه- معناشناختی، به‌عنوان روشی نو جهت بررسی متون، چگونگی تولید جریان سیال معنا را در اشعار نیما بررسی کند. این بررسی همچنین چگونگی مواجهه شاعر با پدیده‌های دنیای پیرامون خود و نگاه و رویکرد متفاوت او را مشخص خواهد کرد. بررسی نظام گفتمانی در شعر بلند نیما براساس دیدگاه نشانه- معناشناسی نه‌تنها موجد خوانشی جدید از شعر نو نیمایی خواهد بود، بلکه بیانگر چگونگی شکل‌گیری جریان سیال و پویای معنا و نیز بعد زیبایی‌شناختی در این شعر است.

دوره ۶، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده

در این مقاله، کارکردهای نشانه-  معناشناختی «رنگ» و «نور» را در داستان «مری کردن چینیان و رومیان در علم نقاشی و صورتگری»[۱]، از دفتر اوّل مثنوی، بررسی کردیم. در این گفتمان، مولانا با معرفی نگاه پدیدارشناختی خود، چگونگی تجلی وجه دموکراتیک عرفان شرق را نشان داده است. پرسش اصلی مقاله این است که چگونه و براساس کدام شرایط و کارکردهای گفتمانی و فرهنگی، گذر از فضای فیزیکی- کنشی به فضای نمادین و استعلایی فراهم می­شود. هدف از پژوهش، مطالعۀ ویژگی­های تعاملی و برهم­کنشی رنگ و نور و نشان­ دادن جایگاه سمیوسفرهای فرهنگی در گفتمان مولانا­ است. فرض ما این است که حضور هستی‌محور و پدیدارشناختی نور، فضای گفتمانی رنگ را از انحطاط هستی­محور نجات و آن را در وضعیت استعلایی قرار می­دهد؛ بنابراین، نور و رنگ در یک فضای بی­رنگی سبب استعلای معنا می­شوند. در چنین فضایی، ما با دیگری و هستی حضور یکی می­شویم و همه چیز به محتوایی از موسیقی زیبایی‌شناختی روح جهان تبدیل می­شود.



[۱] نقاشان چینی و رومی، برای اثبات ادّعای خود در داشتن هنر برتر، در حضور پادشاه به رقابت پرداختند و در دو سرای مقابل هم به صورت­گری پرداختند. چینیان با کاربرد رنگ­ها و رومیان با صیقل­زدن دیوارها، هنر خود را عرضۀ کردند. نقّاشی چینیان زیبا به نظر می­رسید، امّا با انعکاس هنر آنان بر روی دیوارهای صیقلی رومیان، تصاویر به گونه­ای زیباتر و با شکوهمندی بیش­تر آفریده شد. عارفان نیز همان رومیان اهل صیقل هستند که با رستن از هر نوع رنگ، در دل خود نقش معشوق خود را انعکاس داده­اند. (ر.ک. زمانی، ۱۳۹۲: ۱۵۴- ۱۵۵)
 

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۴ )
چکیده

تراژدی و تعزیه، دو سنت نمایشی کلاسیک محسوب می‌شوند که به دلیل ریشه داشتن در آیین و نیز وابستگی به مذهب، فرهنگ، اسطوره و لحن، قابل بررسی تطبیقی هستند. هدف از این پژوهش، بررسی ارزش‌ها و ظرفیت‌های نمایشی این دو گونه نمایشی در تطابق با یکدیگر است. در راستای این هدف، مؤلفه‌های مختلفی همچون روایت یا تقلید، شبیه و شخصیت، شیوه اجرایی، جلوه‌های کلامی، تزکیه و تأثیر بر مخاطب مقایسه می‌شوند. در این مقاله درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که چگونه می‌توان ظرفیت نمایشی تراژدی را بر تعزیه یا بالعکس (یکی را بر دیگری) رجحان داد؟ به نظر می‌رسد با استفاده از رویکرد نشانه- معناشناسی و نیز زیرمجموعه‌های آن، نشانه‌شناسی دیجیتال و آنالوگِ لویی ژان‌ کلوه بتوان میزان تشابهات و اختلافات نمایشی این دو گونه را بهتر بررسی کرد. هدف دیگر از این پژوهش، نقدی بر پژوهش‌های تطبیقی موجود تعزیه با نمایش‌های تراژدی و حماسی است که به نظر می‌رسد از مهم‌ترین رکن تعزیه، یعنی شیوه اجرایی آن چشم‌پوشی کرده‌اند و ارزش‌های آن را نسبت به گونه‌های دیگر سنجیده‌اند.

دوره ۸، شماره ۶ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

مقاومت گفتمانی از کارکردهای مهم گفتمان است که می­تواند امکان استعلای گفتمان را فراهم کند. در مقاومت گفتمانی، شرایط ایجابی نفی می­شود تا چشم­انداز جدیدی بر روی حرکت گفتمان بازشود و همین چشم­انداز با ممارست گفتمانی زمینه­ساز حضور استعلایی کنش­گران و سیال­شدن کنش می­شود. مقاومت گفتمانی قدرت گفتمانی را بازتعریف می­کند و سبب تعدیل، تثبیت و یا تشدید آن می­شود. مقاومت گفتمانی و در کنار آن ممارست، از کارکردهای مهم گفتمان اهل غرق منیرو روانی­پور است. در این رمان، وجوه مختلف مقاومت گفتمانی بازنمایی می­شود و قلمروهای گفتمانی با تأثیرگذاری بر یکدیگر و یا تأثّر از هم انرژی­های مختلفی را به گفتمان وارد می­کنند. در مقالۀ پیش رو، گونه­های مقاومت گفتمانی در رمان اهل غرق بازکاوی و ویژگی­ها و کارکردهای آن­ها بررسی و تحلیل می­شود. پرسش اصلی ما این است که در رمان حاضر از چه شگرد­ها و راهکارهایی برای مقاومت گفتمانی استفاده می­شود. همچنین کارکردها و ویژگی­های مقاومت گفتمانی در رمان مورد بحث چیست؟ درواقع هدف مقالۀ حاضر بررسی و تحلیل ویژگی مقاومتی گفتمان از دیدگاه  نشانه- معناشناختی جهت تبیین شرایط شکل­گیری و استعلای معناست. این پژوهش نشان می­دهد که در رمان پیش رو، گونه­های مقاومت اسطوره­ای، استعلایی، پدیدارشناختی، شوشی و هویتی نقش می­آفرینند و قلمروهای گفتمانی براساس قدرت­ها و انرژی­هایی که به آن­ها تزریق می­شود، پیوسته بازپردازی می­شوند.

دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده

در این مقاله نحوۀ شکل­گیری فرآیند عاطفی گفتمان در شعر «غزل برای گل آفتابگردان»۱، سرودۀ شفیعی کدکنی، بررسی و ارزیابی می‌شود تا نشان داده شود که چگونه فرآیند عاطفی شرایط گفتمانی جدید ایجاد می­کند، این شرایط کدام‌اند و چه معنایی تولید می­کنند. در واقع، هدف این مقاله آن است که نشان دهد چگونه گل آفتابگردان، به‌منزله «منِ» خردگرا، از طریق رابطۀ عاطفی، احساسی، تنشی و پدیدارشناختی در گسست با خود قرار می­گیرد، سپس از مرزهای «منِ» خردگرا فراتر می­رود و در پیوند با «منِ» استعلایی به شوِشگر ممتاز تبدیل می‌شود. نشانه- معناشناسی به‌منزله یکی از شیوه­های نقد ادبی نو، در قالب فرایندها و ابعاد مختلفی مطرح می­شود که بعد عاطفی یکی از آنهاست. اساس بحث و بررسی هر گفتمان عاطفی را صورتهای بیان (دال) و صورتهای محتوا (مدلول) تشکیل می­دهند، یعنی از رابطۀ تعاملی بین صورتهای بیان و محتواست که نظام عاطفی گفتمان شکل می‌گیرد و امکان مطالعه و بررسی منطقی میان آنها تحقق می­یابد. مطالعۀ جریان عاطفی گفتمان، به معنای بررسی شرایط شکل‌گیری و تولید نظام عاطفی، و چگونگی ایجاد معنا از طریق آن است. در واقع، هدف این مقاله بررسی کارکرد گفتمان عاطفی در استعلای معنا و تغییر آن به فرآیندی نو و ممتاز است.

دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده

یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، به‌ویژه در شرق، کارکرد خلسه‌ای آن است. از دیدگاه نشانه-معناشناختی، در گفتمان ادبی خلسه زمانی شکل می‌گیرد که کنشها در وضعیتی فرعی قرار گیرند و جای خود را به شوِش، یعنی فرآیندی تنشی- عاطفی دهند که در آن شوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها گردد و تحت عظمت و اراده یک «دیگر» فرا‌سوژه‌ای «شدنی» آنی را تجربه کند. در واقع، خلسه فاصله بین استقرار در مرز کنش و عبور به هاله معنایی جدید را که با تغییر یا استحاله همراه است، آنقدر کاهش می‌دهد که گفتمان ادبی ما را با وضعیتی کوبشی یا تکانه‌ای مواجه می‌سازد. در چنین حالتی، آنچه به طور طبیعی پایان یک فرآیند است، در ابتدای آن رخ می‌دهد. به همین دلیل، خلسه ادبی کارکردی است که همه محاسبات گفتمانی را به هم می‌ریزد، و خارج از هر نوع زنجیره استدلالی و روایی، سبب غافلگیر شدن و ایجاد وضعیتی استعلایی می‌گردد؛ گویا خلسه وضعیتی است که سوژه گفتمان به واسطه آن خود را در انفصال کامل با آنچه حضور ارجاعی و عینی است می‌یابد و در نوعی غیاب قرار می‌گیرد که سرچشمه گریز از ایستایی و تحمل کنشهای زمانمند است. کارکرد‌های نشانه- معناشناختی خلسه ادبی کدام‌اند؟ چگونه خلسه ادبی زمان کنشی را به زمان شوِشی تغییر می‌دهد؟ چگونه خلسه ادبی شرایط استعلای سوژه گفتمان را فراهم می‌سازد؟ با توجه به توضیحات بالا، هدف از این مقاله تحلیل نشانه- معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی به منظور تبیین ساز و کار‌های آن برای دستیابی به ‌الگویی است که بتواند فرآیند تولید خلسه ادبی و نقش آن در تبیین معنا را مطالعه کند.

دوره ۱۰، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده

پرسمان اصلی پژوهش حاضر که با رویکردی توصیفی ـ ‌تحلیلی ـ مبتنی بر گفتمان کنشی گرمس انجام ‌شده است، تبیین نقش عوامل کنشی در آفرینش نظام‌ گفتمانی کنشی ـ القایی یا مجابی در رمان  اهل غرق و چگونگی به‌کارگیری فرایند­شناختی در تولید ارزش و معنا، در القای هدف این داستان به خواننده است. یافته‌های پژوهش حاکی از آن است که گفتمان رمان با توجه به تأثیر پارامترهای رئالیسم جادویی، شاید توقع خواننده را به­سمت گفتمان شوشیِ مرکزی هدایت کند؛ اما قوت عناصر فولکلور در ذهن مردم منطقۀ خاصی مانند جفره، سبب شکل‌گیری لایه‌های هستی در تداوم معنا می‌شود و باور به شرایط حاکم بر ایجاد ابژۀ ارزشی، سوژه را مجبور به اجرای کنش می‌کند و گفتمان مرکزی را سبب می‌شود. در طول روایت اتصال و انفصال از ابژۀ ارزشی در جهت رفع نقصان معنا که سعادت و رسیدن به خوشبختی است، در حال تغییر است و این امر گفتمان‌های کنشی را از وضعیت سلبی به ایجابی و برعکس عبور می‌‍‌دهد. گاه انفصال از ابژۀ ارزشی و دگرگونی موقتی، ارزش مؤلفه‌های تغییر شرایط از نابسامان به سامان­‌یافته را در طول گفتمان کنش‌محور متفاوت می‌کند و نظام گفتمانی کنشی ـ تجویزی را که در ابتدای داستان آغازگر کنش بود، به نظام گفتمانی کنشی - مجابی تغییر می‌دهد. روانی‌پور فرایند کنشی قراردادی را میان کنش‌گزاران و کنشگر برای رسیدن به شیء ارزشی و شناخت کنش‌گزار از موقعیت خود و گسست از ابژۀ ارزشی در عملیاتی القایی ایجاد کرده تا کنش اصلی گفتمان حاصل شود و زمینه برای تحلیلی معناشناسانه از روایت اهل غرق فراهم گردد.
 

دوره ۱۱، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

مقالۀ حاضر بر پایۀ مطالعات نقدبنیادِ ادبیات تطبیقی و با رویکرد نشانه- معناشناختیِ گفتمانی به بررسی تطبیقیِ روایت ادبی و موسیقی در داستان کوتاه «مارش الغروب» اثر یوسف ادریس می‌پردازد. در این داستان علاوه بر عنوان‌پردازیِ موسیقایی؛ نوعی موسیقیِ فولک مربوطه به حرفه، در ساختار کلی پیرنگ آن جریان روایت را پیش‌می‌برد. در این گفتمان سه نوع حضورِ کنشی، تنشی و زیبایی‌شناختی شکل می‌گیرد و هستۀ اصلی جریان معناسازی  حضور زیبایی‌شناختی است. سوژه در این مرحله از تمام اهداف و برنامه‌های خود عبور می‌کند و بی‌اختیار آهنگ سنج‌ها را تغییر می‌دهد و موسیقی به جوهر موسیقی تبدیل می‌شود. بنابراین مسأله‌ای که مطرح می‌شود این است که حضور زیبایی‌شناختی مبتنی بر چیست. چگونه گفتگوی بین ادبیات و موسیقی دگردیسی جهان را تضمین می‌کند و سبب تغییر در رابطۀ بین سوژه و هستی  می‌شود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سه نوع حضور را در این داستان بررسی می‌کند و در ضمن آن‌ها به نقش عنوان، مکان و زمان اشاره می‌شود.  نتیجۀ بررسی نشان می‌دهد که سوژه با عبور از دو رابطۀ کنشی و تنشی بر اثر نگاه پدیدارشناختی به یک آنِ حضور و لحظۀ زیبایی‌شناختی می‌رسد و تجلی آن در بداهه‌پردازی و رابطۀ خلسه‌ای و استعلایی او با هستی نمایان می‌شود. در این مرحله درپی اختلال در رابطه کنشی و تنشی، روایت ادبی دچار گسست در مسیر پیشرفت خود می‌شود، از اینجاست که ادبیات و موسیقی وارد  گفتگو می‌شوند و برای رفع گسست، روایتِ ادبی جهانِ موسیقی را گسترش می‌دهد و بازتاب صدای روایت به موسیقی سپرده می‌شود.


 


دوره ۱۴، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده

بروز معنا تابع کارکردهای شناختی در گفتمان‌های کُنِشی و احساس و ادراک برونه‌ای، درونه‌ای و جسمانه‌ای در گفتمان‌های شوشی است. ابعاد هوشمندی و حسی ـ ادراکی که براساس کارکردهای شناختی و احساس و ادراک سبب بروز معنا هستند، در آفرینش نشانه‌ها و تداوم معنا نقشی ارزنده دارند و این کارکردها برای درک نشانه‌ها و تداوم معنای گفتمان مؤثر هستند. پژوهش پیش روی با هدف تبیین شگردهای تداوم معنا و نیز تعامل میان نشانه و معنا در رمان به سوی فانوس دریای از ویرجینیا وولف با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است تا پاسخ به این پرسش باشد که شگردهای تداوم معنا براساس کارکردهای گفتمانیِ شناختی، حسی ـ ادراکی، عاطفی و زیبایی‌شناختی در رمان مورد مطالعه کدام هستند و چگونه سبب تداوم معنای گفتمان در این رمان شده‌اند؟ دستاورد پژوهش نشان می‌دهد، تداوم معنا در رمان به سوی فانوس دریایی تابع کارکردهای زاویۀ دید در بُعد شناختی، بُعد حسی ـ دیداری، جسم ـ ادراکی در بُعد عاطفی گفتمان است و رابطۀ زمان و زیبایی‌شناختی به استخراج نشانه‌هایی منجر شد که در تعامل با یکدیگر معنا را در روایت تداوم می‌بخشند.
 

صفحه ۱ از ۱