جستجو در مقالات منتشر شده


۳ نتیجه برای مقوله‌بندی


دوره ۹، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

هدف از مقالۀ حاضر بررسی ساختار موضوعی یعنی مقوله­بتدی، آرایش نحوی و بازنمایی معنایی و آوایی اسموارههای متناظر با افعال دومفعولی در کردی هورامی از زبان­های ایرانی شمال غربی است. این مقاله پس از توصیف و طبقه­بندی این اسموارهها به دو نوع ملکی و عاملی از روش برنامۀ کمینه­گرایی/ صرف توزیعی (MP/DM) برای تحلیل و مقایسۀ آن­ها با افعال دومفعولی متناظر استفاده می­کند. یافته­های پژوهش نشان می­دهند که آرایش نحوی اسامی حاوی مقولۀ فعلی واژگانی (VP) برای ادغام مشخصۀ کنش­رو و مقولۀ الحاقی پایین (ApplPlow) برای معرفی هدف مملوک یا مکان است­. فاعل جمله در نقش مالک مقولۀ اضافۀ ملکی (EzafPposs) در اسم­وارۀ ملکی و در همان نقش عامل مقولۀ جهت (VoiceP) در اسم­وارۀ عاملی ترکیب می­شود. هستۀ مقولۀ­ زمان (TP) و مقولۀ متمم (CP)  مقولۀ فعلی کوچک (vP) را گزینش  می­کنند و جمله­ساز هستند؛ ولی هسته­­های مقولۀ شمار (NumP) و مقوله اضافۀ محمولیPEP)) مقولۀ اسمی کوچک (nP) را انتخاب می­کنند؛ زیرا اسم­ساز هستند. مشخصۀ V در اسم­وارۀ ملکی و تمام (VP) در اسم­وارۀ عاملی بهv  و سپس برای بازبینی مشخصۀ اسمی به nP و PEP حرکت می­کند. اسم­وارۀ عاملی مشخصه­های اسمی بیشتری دارد و نشانۀ جمع، معرفگی، ملکی و صفت شمارشی می­گیرد و با قید حالت نمی­آید. آرایش نحوی حاصل  نمود حصولی یا غایتمند جمله و اسم­وارۀ ملکی را به کنشی محدود در اسم­وارۀ عاملی تبدیل­ می­کند. بنابراین، بررسی ساختار موضوعی اسامی متناظر با افعال دومفعولی در چارچوب رویکرد نحوـ محور مقاله نشان می­دهد که آرایش نحوی موتور محرک مقوله­بندی، بازنمایی آوایی و بازنمایی معنایی انتقال مالکیت یا مکانی در هر دو اسم­واره­ و جملۀ متناظر است.
 

دوره ۱۱، شماره ۶ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

مقوله‏بندی به­مثابۀ سازمان‏بندی و قرار دادن چیزهای گوناگون، اعم از پدیده‏ها، اشیا، رخدادها و جز آن در گروه‏های مختلف، نوعی عملکرد شناختی در انسان است که بر حسب «رده» مشترک مقوله‏ها یا «روابط» موضوعی میان آن­ها صورت می‏گیرد. پژوهش‏های انجام‏شده نشان می‏دهند که عملکرد شناخت غربی‏ها و آسیایی‏های شرقی به­ویژه چینی‏ها در باب مقوله‏بندی کاملاً متفاوت است؛ بر این اساس، غربی‏ها بر مبنای «مقوله» (مقوله‏بندی رده‏ای) و آسیایی‏های شرقی‏ بر حسب «رابطه» (مقوله‏بندی موضوعی) به دسته‏بندی چیزها می‏پردازند. پژوهش حاضر با انجام دو آزمون در قالب پرسش­نامه‏های تصویری و زبانی درمورد ۵۰ سخنگوی خانم و آقای فارسی‏زبان به ارزیابی و تحلیل عملکرد شناخت آنان پرداخته است. پرسش­نامه تصویری نشان می‏دهد که از مجموع ۵۰ شرکت‏کنندۀ فارسی‏زبان، ۷۰ درصد مقوله‏بندی را بر مبنای «رابطه» انجام داده‏اند؛ پرسش­نامه زبانی نیز نتیجه آزمون تصویری را تأیید می‏کند و نشان‏دهنده آن است که ۷۶ درصد از سخنگویان فارسی‏زبان در جریان مقوله‏بندی، معیار «رابطه» را درنظر ‏گرفته‏اند و درواقع، روی محور هم­نشینی عمل کرده‏اند. بر این اساس، می‏توان چنین نتیجه‏گیری کرد که اولاً عملکرد شناخت در تمامی انسان‏ها یکسان نیست و ثانیاً شناخت فارسی‏زبانان در زمینه مقوله‏بندی روی محور هم­نشینی عمل می‏کند، برخلاف غربی‏ها که در جریان مقوله‏بندی، درواقع دست به «رده‏بندی» می‏زنند و روی محور جانشینی عمل می‏کنند.  
        
 
حامد توکلی دارستانی،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده

نقد و نظریه ادبی، به‌واسطه رویکرد بینارشته‏ای خود، غالباً منطوی بر مفاهیم ادبی، فلسفی، اجتماعی، تاریخی و... است. همین امر موجب پیچیدگی و سخت‏فهمی نظریه‏ها، و کاربرد و کاربست آن‏ها در متون ادبی می‏شود. کتاب نگاهی تازه به نظریه ادبی (۱۴۰۰) نوشته عیسی امن‏خانی، پژوهشی اصیل و انتقادی است که با رویکردی نو و با لسانی ساده، قصد دارد تا به تبیین و تنقیح نظریه‏های ادبی، سرچشمه‏های آن و همچنین کاربست این نظریه‏ها در متون ادبی، اهتمام جوید. مهم‏ترین اصل و فرض کتاب این است که نظریه‏های ادبی به‌واسطه «اقتدارستیزی خود‏بنیاد» پدید آمده‏اند و ظهور و پیدایش هر «نظریه» ناشی از «موازی‏کاری» و «تقابل» آن با نظریه‏(های) رقیب است. لذا فرض بنیادین کتاب مبتنی بر پیدایش «اقتدارستیزانه» نظریه‏هاست و بر همین اساس مؤلف محترم کل نظریه‏های ادبی را به سه رویکرد نظریه‏های مؤلف/سوژه‏محور؛ نظریه‏های مؤلف/سوژه‏ستیز و نظریه‏های ساختار‏ستیز، تقسیم می‏کند و براساس «عنصر غالب» و «شباهت خانوادگیِ» هر نظریه، آن را در یکی از سه رویکرد مذکور طبقه‏بندی می‏کند. رویکرد نوبنیاد کتاب، ضمن ارزشمندی و اصالت، که برخاسته از ذهن نو جو، نقّاد و متفطن نویسنده است، با این حال در فرایند کتابت، دچار ساده‏سازی و تقلیل‏گرایی‏های مکرر، اعمال محدودیت، و درنهایت «تناقض‏های بنیادین» شده است که در ادامه مقاله به‌طور مبسوط به تبیین وجوه متفاوت آن خواهیم پرداخت. مقاله حاضر ضمن خوانش و بررسی دقیق کتاب مذکور، پیشنهاد و نشان می‏دهد که نویسنده محترم، در چاپ‏های بعدی حتی‏ا‏لامکان به نکاتی چون درسنامه بودن کتاب، انعطاف‏پذیری بیشتر در مرزبندی میان نظریه‏ها، اجتناب از اعمال محدودیت در مقولات، جامع‏نگری و پرهیز از ساده‏سازی و تقلیل‏گرایی توجه داشته باشد. 
 


صفحه ۱ از ۱