۳۵ نتیجه برای معرفت
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
هدف این پژوهش بررسی تاثیر تماس ترجمهای انگلیسی-فارسی بر کاربرد وجهنمایی معرفتی در متون فارسی تألیفی و ترجمهای در قالب یک پیکره پانصدهزارکلمهای در گونه علمی آموزش و پرورش است. دادهها نشان میدهند که فراوانی و توزیع وجهنماهای معرفتی (بهویژه، تردیدنماها) در یک بازه حدوداً شصتساله تغییر محسوسی کرده و متون فارسی (ترجمهای و تألیفی) ازاینمنظر به متون انگلیسی همگرا شدهاند. همچنین، با بررسی شیوههای ترجمه کاربرد معرفتی افعال وجهنمای انگلیسی (may, must و غیره) به فارسی، مشخص شد که مترجمان دوره ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۵ درمقایسه با مترجمان دوره ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۸ تعداد کمتری از این افعال را در ترجمههای خود حذف یا جایگزین کردهاند. این یافتهها از همگرایی قابلتوجه متون فارسی (ترجمهای و تألیفی) به اولویّتهای ارتباطی انگلیسی و خوانندهمحورترشدن آنها با طولانیشدن تماس ترجمهای حکایت دارند. ویژگیها و اولویّتهای ارتباطی انگلیسی ابتدا مستقیماً بر حوزه وجهنمایی معرفتی در ترجمههای فارسی تاثیر گذاردهاند و سپس بهصورت غیرمستقیم به متون فارسی تألیفی هم تاحدی نفوذ کردهاند. ضعیفشدن پالایش فرهنگی در ترجمهها یکی از عوامل تسهیلکننده این همگرایی و نفوذ است. نوع ترجمه موردانتظار جامعه معاصر (ترجمه دقیق) هم بیشازپیش راه را برای همگرایی ترجمههای فارسی به اولویّتهای ارتباطی متون انگلیسی هموار کرده است.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده
موضوع این مقاله، فازیسازی دموکراسی است. مدعای این مقاله آن است که تئوری دموکراسی، روایت دوارزشی از نظم سیاسی (دموکراتیک یا غیردموکراتیک) ارائه میدهد. اما روایت دو ارزشی در باب دموکراسی، با واقعیت ناسازگار است. در واقع، دموکراسی، حقیقت فازی دارد. در این مقاله، پس از بحث انتقادی در باب تئوری معرفتشناسی عقلانیتِ انتقادی، دستگاه معرفتی فازی فرموله شده است. در باب معرفتشناسی فازی گفته شده است که در این افق معرفتی، همهچیز به طور نسبی درجهبندی میشود و حقیقت، چیزی بین صفر و یک است. در این دستگاه معرفتی، حقیقتِ سیاه و سفید، به حقیقتِ خاکستری انتقال مییابد؛ هم برساختههای معرفتشناسانه و هم نهادهای اجتماعی و سیاسی، تابع اصل عدم قطعیت میشوند. بدین ترتیب، در معرفتشناسی فازی، تابع عضویتِ مبتنی بر ارزشهای صفر و یک، به تابع عضویت فازیِ مبتنی بر درجهبندی میزان عضویت در بازه [۰،۱]، تعمیم مییاید. در ادامه، در پرتو دستگاه معرفتی فازی، به استدلال تجربی در باب فازیسازی دموکراسی پرداختهایم. شواهد، نشان میدهد که دموکراسی، به مثابه یک واقعیت، ارزشهایی را در بازه [۰،۱] دریافت میکند. ارزشِ یک، بیانگر کشورهای کاملاً دموکراتیک و ارزش صفر، بیانگر کشورهای کاملا غیردموکراتیک است و درجات بین صفر و یک، دلالت بر درجهبندی نظامهای دموکراتیک و غیردموکراتیک دارد. بنابراین کشورهای امریکا، انگلیس، ژاپن، ترکیه، هند، فرانسه و ایران (۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳) عضو کشورهای دموکراتیک میباشند، با این حال، نوع و درجه دموکراسی آنها تفاوت میپذیرد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
معرفت بشری در هر دوره و با توجه به روح یا پارادایم آن دوره، به صورتبندیهایی در عرصۀ خود دست میزند. یکی از این تقسیمبندیها و صورتبندیها که در قرن نوزدهم شکل گرفت، دانشهای تطبیقی بود. دانشهای تطبیقی، مجموعه ای از دانشهایی است که دو یا چندین پیکرۀ مطالعاتی داشته باشند. این دانشها با ویژگیهایی، خود را هم از مطالعات تطبیقی و هم از دانشهای ناب متمایز میکنند.
موضوع این نوشتار، بررسی کلان اینگونه از دانشها و به ویژه فلسفۀ وجودی آن ها است. متأسفانه جامعۀ علمی ما فاقد اینگونه نگرش کلان است. یکی از آسیبهای مطالعۀ دانشهای تطبیقی همچون ادبیات تطبیقی یا هنر تطبیقی، نبود چنین نگرش کلانی در خصوص دانشهای تطبیقی است. در این مقاله میکوشیم تا تصویری کلان از ویژگیها و چگونگی تکوین این دانشها ارائه کنیم.
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
فیلسوفان بهصورتهای مختلفی حکمت را تعریف کردهاند. اکثر تعاریف ناظر به معرفت است اما در اینکه هر دو قسم معرفت نظری و عملی را شامل میشود یا محدود به یک قسم است، اتفاق نظر ندارند. تعریف حکمت به فهم یا داشتن باورهای موجه به جای معرفت یا همان باور صادق موجه، از دیگر اختلافات است. در کنار همه این اختلافات، تعریف حکمت به فضیلت، با توجه به اقسام و پیچیدگیهایی که دارد، تعریف حکمت را دشوارتر میکند. گرهزدن بحث حکمت با ویژگیهای حکیم در ادبیات فلسفی معاصر، با توجه به بحثهای گوناگونی که درباره ضرورت هر یک از مولفههای معرفت و عمل شده است، معنای دقیق حکمت را بیشتر در ابهام فرو میبرد. مقاله حاضر، ضمن تحلیل تعاریفی که فیلسوفان تحلیلی معاصر از ماهیت حکمت ارائه کردهاند، به تبیین رابطه حکمت با معرفت؛ بهعنوان شرط لازم و کافی، شرط لازم نه کافی و نامشروطبودن آن به معرفت، میپردازد و پس از آن حکمت را بهعنوان یک فضیلت عقلی و شرط لازم برای دستیابی به معرفت مطرح میکند. پس از ارزیابی، نشان میدهد هر چند از بین حالات مطرحشده، حالت اول با شرایط خاص، بهتر از بقیه میتواند گویای تعریف حکمت باشد، اما حکمت معنایی فراتر از معرفت گزارهای دارد. در نهایت، بر اهمیت و ضرورت تبیین دقیقتر این پدیده تاکید میشود.
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۸-۱۴۰۱ )
چکیده
نقد تاریخ فلسفه و معرفتشناختی قطعا جسارتی بزرگ میخواهد، چرا که آثار و تبعات آن میتواند خطرناک باشد. زمانی که از هرگونه موجود متافیزیکی و فرا انسانی و به طور کل، تبیین هرگونه مبحث معرفتشناختی در تشریح راهبرد دانشی خود چشمپوشی کنیم، آنگاه نتیجه کار میتواند به سمت نیهیلیسم و پوچگرایی و بینظمی و آنارشیسم سوق پیدا کند که میتواند برای فرد و جامعه خطرناک و سمی باشد. در حالی که انتظار داریم در فلسفه رورتی با چنین اندیشه پوچگرایانهای روبهرو شویم، وی مدعی است که چنین نتیجهای حاصل نخواهد شد و درصدد لذت، شادکامی و خوشبختی برای انسان هست؛ زیرا اگر چه دیگر صحبت از حقیقت و خیر مطرح نیست ولی با گستردهتر کردن هرچه بیشتر همبستگی بین "ما"های انسانی درصدد تغییر این جاده و سوق به سمت اتوپیای انسانی است. هدف ما از نگارش این مقاله بررسی و تحلیل جایگاه مبانی معرفتشناختی اخلاق در اندیشه رورتی است.
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۸-۱۴۰۱ )
چکیده
پاتنم نشان میدهد که پذیرش برونگرایی معنایی مستلزم کذب فرضیه شکاکانه مغزهای درون خمره و در نتیجه، عدم موفّقیت شکّاک در اثبات مدّعای خود است که به لحاظ معرفتی دوری است. مقاله حاضر به ارزیابی تلاش رایت و نونان در ارایه تقریری قابل قبول از استدلال پاتنم اختصاص دارد. اما (۱) استدلالهای رایت و نونان در بهترین حالت تنها میتوانند نشان دهند که من مغزی درون خمره نیستم امّا بدون استفاده از مقدّمهای کمکی قادر به اثبات این مطلب نیستند که ما مغزهایی درون خمره نیستیم؛ (۲) برخلاف ادّعای رایت، این مقدّمه استدلال او که در زبان مغزهای درون خمره عبارت «مغز درون خمره» به مغز درون خمره ارجاع نمیدهد و نتیجه حاصل از آن، یعنی زبان من متفاوت از زبان مغزهای درون خمره است، منجر به دوریبودن استدلال او میشود؛ و (۳) تلاش نونان برای مصونماندن از اشکال دوریبودن نتیجه نداده و استدلال رایت نیز بهلحاظ معرفتی دوری است.
دوره ۲، شماره ۴ - ( ۹-۱۴۰۱ )
چکیده
دخالت ارزشهای غیرمعرفتی در استدلال علمی بحثهای زیادی به همراه داشته است. یکی از راههایی که میتواند این دخالت را توجیه نماید، استدلال از راه ریسک استقرائی است. هدف این مقاله، بررسی نسخهای از این استدلال است که توسط داگلاس ارائه میگردد. وی با طرح پرسش در مورد «حد کفایت شواهد» استدلالش را پیش میبرد. ما با مفروض گرفتن درستی استدلال داگلاس، سعی میکنیم که پاسخ پرسش از «حدکفایت شواهد» را با توجه نتیجهگیری استدلالش مشخص سازیم. نشان خواهیم داد که با درنظرگرفتن توأمان ارزشهای معرفتی و غیرمعرفتی نمیتوان پاسخ مناسبی برای حدکفایت بهدست آورید، زیرا یا گرفتار دور میشویم و یا مجبور به اضافه کردن اموری مبهم. همچنین، توضیح خواهیم داد که داگلاس میتوانست پاسخ به پرسش از حد کفایت را با تاکید بیشتر بر عمل دانشمندان و کاربران واقعی علم جستوجو کند که در آن، الزامی بر ادغام مدعیات علمی با حیطههای سیاستگذارانه علم وجود ندارد.
مریم دانشگر،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده
رمانتیک ها با فراهم آوردن چشم اندازی نو در مطالعات ادبی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جهان بیش از دو سده است که در مرکز توجه جهانیان هستند. رمانتیسیزم به عنوان مکتبی زنده و در قید حیات، بیش از اینکه پدیده ناب قرن نوزدهمی باشد، جزء اساسی فرهنگ مدرن است و پیش از اینکه گرایش ناب ادبی باشد، نگرشی نو در مطالعات جهانی به شمار می آید. برجسته ترین اصل این مکتب، فردیت؛ کمال فردی و نامحدودیت فرد با تأکید بر نقش تخیل است و در بعد ادبی، نوعی ارزیابی مجدد و هستی شناسانه از طریق شعر «تخیل» در زیبایی شناسی مکتب رمانتیسیزم از جایگاه مهمی برخوردار است و بی¬تردید باید برجسته¬ترین ویژگی این مکتب و وجه ممیّزه آن را نسبت به سایر مکاتب، رویکرد ویژه آن به تخیل دانست. هنر و ادبیات مدرن امروز ایران، محصول آشنایی با تفکر غرب است و این واقعیت، نیازمند فهم و درک فرهنگ و فلسفه غرب است. به طور قطع، آشنایی با ریشه های مختلف این تفکر برای درک بهتر آن، اهمیتی بسزا خواهد داشت. آنچه این مقاله قصد دارد به آن بپردازد، بررسی یکی از ویژگی های زیبا شناختی رمانتیسیزم، یعنی «تخیل» و چگونگی بروز آن در شعر فارسی عصر مشروطه ـ به عنوان دوران آغازین این تحول سبکی ـ است. برای این منظور، نمونه هایی از اشعار میرزاده عشقی برگزیده شد؛ عشقی فرد اکمل مدرنیسم دوران مشروطه است که بیشترین گسستگی فکری از سنّت و رویکرد به تجدد را می¬توان در شعر و اندیشه او سراغ گرفت.
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۱-۱۳۹۱ )
چکیده
موضوع این مقاله، استدلال انتقادی درباب نسبت تئوری با تجربه است و از نظر روش داوری، بر استدلال عقلانی استوار است. مدعای مقاله آن است که روششناسی حاکم بر نسبت میان تئوری و تجربه بر منطق دوارزشی ارسطویی مبتنی است که در آن، تجربه مقام داوری یا کشف نظریه را دارد. ضرورت پرداختن به موضوع این نوشتار، درک غلط از پوزیتیویسم و نسبت آن با عقلانیت انتقادی است. این مقاله تلاشی در جهت حل این نوع مسائل روششناختی از راه بحث انتقادی است. استدلال درباب صدق مدعای مقاله بر دو دستگاه معرفتی پوزیتیویسم و عقلانیت انتقادی استوار است. در ادامه، پس از بحث انتقادی درباب آن دو دستگاه معرفتی، روششناسی فازی بهمثابۀ نتیجۀ انتقاد از سنتهای فکری موجود و تلاشی برای یافتن کاستیهای معرفتشناسی دوارزشی و تعمیم آن فرموله شده است. در پایان، درباب مسئلهآمیز بودن پوزیتیویسم در ایران بحث انتقادی شده است.
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
مطابق استدلال مصالحه گرایان (تقلیل گرایان) در معرفت شناسی اختلاف نظر، اختلاف نظر با همتای معرفتی، به دلیل بروز تقارن معرفتی، منجر به کاهش (تقلیل) سطح اطمینان و توجیه باور مورد اختلاف می گردد. با این حال بسیاری از افراد مذهبی، منکر همتایی طرفین هستند. آنها به شواهد خصوصی و تجارب دینی ای ارجاع می دهند که به صورت شخصی در اختیار دارند و فرد مخالف شان آنها را در اختیار ندارد. بدین ترتیب، دینداران با اشاره به این شواهد و تجارب خصوصی، بروز تقارن معرفتی را انکار می کنند و چالشی را پیش روی مصالحه گرایان قرار می دهند. در این مقاله سعی می شود با اضافهکردن شرط ارایه «تبیین بدیل» به شروط متعارف همتای معرفتی، به این چالش پاسخ داده شود. ما ضمن اشاره به برخی از مزیت های پاسخ فوق، نشان خواهیم داد که تبیین بدیلِ مطلوبی که مورد انتظار مصالحهگرایان است، در اختلاف نظرهای دینی به راحتی قابل ارایه نیست.
دوره ۳، شماره ۳ - ( ۶-۱۴۰۲ )
چکیده
شکاکیت از دیرباز از چالشبرانگیزترین مباحث معرفتشناسی بوده و یکی از راههای مقابله با آن نقض بستار است. درتسکی تحلیلی بازگشتی از معرفت ارایه میدهد که بستار را نقض کرده و به رفع شکاکیت میانجامد. البته رویکردهایی مانند بافتارگرایی، دگماتیسم یا نوموریگری معتقدند که میتوان بستار را حفظ کرد و همچنان شکاک نبود. هدف از این نوشتار بررسی رویکردهای حافظ بستار یا نقد تحلیل درتسکی به مثابه تحلیل معرفت یا اشاره به معایب نقض بستار نیست، بلکه هدف آن است که نشان دهم برخلاف آنچه درتسکی و دیگران تاکنون تصور کردهاند، تحلیل بازگشتی مذکور لزوماً ناقض بستار نیست، بلکه خوانشی از بند بازگشتی وجود دارد که حافظ بستار است و همچنان شکاکیت را مسدود میکند. بنابراین ابتدا تحلیل بازگشتی درتسکی را به منظور مقایسه با تعبیر پیشنهادی بررسی کرده و نشان میدهم که تفسیر پیشنهادی حافظ بستار است، ولی همچنان تهدید برخی از استدلالهای شکاکانه را برطرف میکند.
مصطفی عابدینی فرد،
دوره ۳، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده
به ویژه به یمن ترجمه ی معروف فیتزجرالد، رباعی های خیّامی از جمله ی شناخته شده ترین و شاید محبوبترین رباعی های فارسی در سراسر دنیاست. شاید تعیین دلایل دقیق این شهرت و محبوبیت جهانی و چه بسا روزافزون مستلزم پژوهشی جداگانه باشد؛ امّا دلمشغولی غاطبه ی گویندگان این رباعی ها به مضامین فلسفی و دغدغه های جهانشمول و بنیادینِ بشر با زبان و تصاویری همه فهم و گویا از جمله ی دلایل این امر می تواند باشد. یکی از مضامینی که عموماً به رباعی های خیّامی نسبت داده شده امّا متأسّفانه تا کنون مفصّلاً و بر پایه ی بحثی روشمند و مبتنی بر نظریه به آن نپرداخته اند، مضمون فلسفیِ نیهیلیسم است. تحقیق حاضر به بررسی این مضمون در دو تصحیح از رباعی های مکتب خیّام می پردازد. برای این منظور، ابتدا در مقدّمه ی تحقیق در باب لزوم قائل شدن به مکتب خیّام در رباعی ــ و نه رباعیّات مسلّم خیّام ــ بحث شده است. در ادامه، انواع نیهیلیسم با اقتباس از پژوهش دانلد کراسبی در این باره تعریف و دو نوع مرتبط با پژوهش حاضر مختصراً توضیح داده شده و نیز به برخی از استدلال های رایج نیهیلیستی اشاره شده است. سپس، با اتّکا به این مفاهیم نظری، نیهیلیسم در رباعی های خیّامی مورد تحلیل قرار گرفته و در انتها، نتیجه ی حاصل از تحقیق آمده است.
دوره ۴، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۳ )
چکیده
جان هیل با قبول نقش اراده در پذیرش و شکلگیری، و حفظ و بهکارگیری روشهای مولد باور، بر مسئولیت انسان در برابر باورها تاکید دارد. با وجود دفاع هیل از ارادهباوری غیرمستقیم، وی سیری تشکیکی از مستقیم و بیواسطهبودن نقش اراده در روش کسب باور و حفظ باور تا غیرمستقیم و باواسطهبودن تاثیر آن در پذیرش و کسب باور را دنبال میکند. هیل در شکلدهی باورها، ارادهباوری مستقیم را که مبتنی بر تصور مشهور دکارتی است نمیپذیرد؛ اما با تفکیک میان ارادهباوری مستقیم و غیرمستقیم، شرح مفهوم فعل پایه و غیرپایه و بیان روشها و تکنیکهایی همچون تغییر رفتاری، تلاش میکند پذیرش و شکلدهی باورها را نیز تحت کنترل ارادی اما غیرمستقیم افراد تفسیر کند. در این پژوهش با بهکارگیری روش تحلیلی-انتقادی برآنیم تا نشان دهیم با اصلاح و تعدیل دیدگاه هیل، پذیرش مسئولیت معرفتی بر اساس دیدگاه ارادهباوری غیرمستقیم معنادار است.
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۸-۱۳۹۳ )
چکیده
پرداختن به مسئله ارتباط بین اثر معماری، خالق اثر و مخاطب، بدون پرسش از واقعیت و چگونگی حصول معرفت، ممکن نیست. معماری اسلامی به عنوان پدیده ای انسانی محصول آگاهی انسان درباره کلیه جنب ههای مختلف علمی، مهندسی، هنری و...است. بنابراین روشن کردن چیستی و چگونگی آگاهی و معرفت و روش ها و ابزا رهای فهم آن می تواند کمک شایانی به فهم و ادراک اثر کند. بدین سان این پژوهش در ابتدا با حرکت از مفهوم به مصداق، شناختی از معرفت، انسان، جهان و واقعیت ارائه می کند. در ادامه با حرکت از مصداق به مفهوم به واکاوی چگونگی ظهور و ادراک دانایی در اثر معماری اسلامی پرداخته می شود. روش تحقیق این پژوهش استدلال منطقی است. بنابراین در ابتدا جها نبینی اسلامی بر اساس حکمت متعالیه به عنوان آخرین و مهمترین تحول عمده حکمت اسلامی طرح می شود، این رویکرد سامانه ای قوی با روشی منطقی است و از شفافیت نظری قوی جهت تفهیم تعریف مؤلفه هایی همچون هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی و جهان شناسی برخوردار است. پس از تبیین اصول ساختا رهای ذهنی طبق جها نبینی اسلامی طرح شده، به نحوه پیدایی اثر معماری توسط خالق اثر و چگونگی ادراک آن ب هوسیله مخاطب و ارتباط اثر با واقعیت بر اساس علل چهارگانه و پنجگانه، غایی و مثالی، فاعلی، مادی و صوری که در مقام صوری بحث لحاظ شده اند، پرداخته می شود. نحوه ایجاد معماری اسلامی به عنوان علت فاعلی و ظهور اندیشه و خیال به عنوان علت غایی و مثالی و فعلیت توده و فضا به عنوان عل تهای مادی در قالب صورت مکان به عنوان علت صوری، هدف این پژوهش است و چگونگی تبلور هر یک در الگوی حیاط مرکزی از حیث انطباق اندیشه و عمل مورد بررسی قرار می گیرد. نتیجه مهم این تحقیق تقدم وجودی مکان بر رفتار است که فضا را ذیل مکان قرار م یدهد.
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده
خصوصیات مجموعههای علمی به دو دسته ویژگیهای صحت (سخت) و کمال (نرم) تقسیم میشود. معیارهای نرم بر اموری مانند روانی و خوشخوانی متمرکز هستند. این پژوهش مهمترین مؤلفههای معیار نرم را هفت ویژگی سادگی و وضوح، تناسب و توازن، تناظر، دوسویگی، تراگذری، تقارن و خودساختگری میداند و ضمن تبیین فلسفی آنها بر مبانی حکمت متعالیه، برای دستیابی به تبیین بیشترِ این مؤلفهها، این شاخص در جداول نسب مفاهیم و جداول محصورات متقابل و متصادق منطق؛ ابتدا استخراج، با مؤلفههای معیار نرم ارزیابی و ضمن تشخیص برخی ضعفها در این جداول، پیشنهادهایی جهت رفع آنها ارایه، نتایج مثبت پیادهسازی این شاخص در آنها ارزیابی میشود. نتیجه این امور به طور معناداری مثبت بوده و پیشنهادات بر کارایی و زیبایی جداول اصلی و نیز پیشبرد این پروژه افزود. کلیه مراحل به روش توصیفی-منطقی بوده و نتیجه آن است که با انجام اصلاحات مزبور بر کارآمدی و پرداخت این جدول افزوده میشود.
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۱۱-۱۴۰۳ )
چکیده
خداناباوران معتقدند که علم جدید حامی و پشتیبانِ نوعی از ایدهی خداناباوریست؛ دست کم در نظر برخی از آنان مبنای متافیزیکی علم جدید هیچ جایگاهی برای پذیرش باورهای ایمانی خداباوران باقی نمیگذارد و درنتیجه، علمگرایی و خداباوری ناسازگارند. اما، در میان فیلسوفان استدلالهایی وجود دارد که میتواند نشان دهد سخن فوق چندان قابل دفاع نیست و بهعکس، دلایل خوبی له سازگاری علم و خداباوری وجود دارد. در این مقاله سعی میکنیم نشان دهیم که مبتنی بر معرفتشناسی پلنتینگا از یکسو، و نظریهی هرمنوتیک متن مقدس غزالی در سوی دیگر، نهتنها علمگرایی و خداباوری تعارض جدیای با یکدیگر ندارند؛ بلکه میتوانند بعنوان اموری بههم وابسته یا مکمل درنظر گرفته شوند.
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱-۱۴۰۴ )
چکیده
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱-۱۴۰۴ )
چکیده
مسئلهی من در این مقاله بررسی دیدگاه بِرَون، ریپْکا، لِوی، و آربِری است که نصیرالدین طوسی را خائنی بیاخلاق میدانند. من با تحلیل فلسفی و اتخاذ رویکردی معرفتشناسانه نشان میدهم که استدلال تاریخی ایشان سه خلل بزرگ دارد. نخست اینکه در برخی مقدمات مفاهیم/احکام ارزشی را گنجاندهاند. دوم اینکه نتیجهای حاوی مفاهیم/احکام ارزشی گرفتهاند. سوم اینکه گزارشهای تاریخی یادشده از سوی ایشان نه دقیق و کامل است نه در بافت آن زمان نگریسته شده و نه حتی با توجه به سراسر آثار و زندگی خود نصیرالدین طوسی ذکر شده است. نگاهی تاریخی ما را به این نتیجه رهنمون میشود که ارائهی این دیدگاه از سوی ایشان دو دلیل عمده دارد. نخست اینکه تا پیش از ۱۹۶۸ پژوهشهای محققانهی زیاد و دقیقی دربارهی نصیرالدین طوسی و تاریخ و زمانهی او انجام نشده بود. دوم اینکه هم طوسی شخصیتی پیچیده و جالب است هم زمانه و رویدادهای دوران زندگی او.
دوره ۶، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده
ازجمله ابزارهای زبانی که میتواند محقق را در بررسی ارتباط میان گوینده و مخاطب یاری رساند، «وجهیتها»ی زبانی است که معمولاً در قالب کنشهای کلامی عاطفی نمود مییابد. نظر به اینکه کنشهای عاطفی لازمه گونههایی از متون به شمار میرود که ذهنیتها، احساسات و ارزشهای گوینده در آن پررنگتر جلوه میکند، ازاینرو، در مثنوی نیز که به سبب برخورداری از چندگونگی ادبی، به گوینده امکان میدهد که از خاموشی روحانی خود، به شیوهای مؤثر و خلاق بیرون آید و زبان را همچون واقعیتی اجتماعی و در مسیر ایجاد رشد و ارتباط با مخاطب به کار گیرد، تنوع جهات زبانی امری انکارناپذیر است.
با توجه به ویژگیهای زبان عرفانی، مطالعه آن قسم جهتهای زبانی که حیثیت هستیشناختی و معرفتشناختی متن را منعکس میسازد، حائز اهمیت است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چگونه گوینده با استفاده از گونهای از جهتها که از نظر «منطقی» شهرت دارد، توفیق یافته است تا اندیشهها و احوال خود را در قالب واژهها بریزد و از این طریق، مخاطب را از نظام فکری و ارزشی خود بیاگاهاند. به همین منظور، این مقاله، ضمن اشاره به دستهبندیهای ارائهشده از جهتهای گوناگون زبانی، ابتدا به تبیین ارتباط میان افعال شبهمعین جهتدار با نظام معرفتشناختی حاکم بر متن میپردازد و سپس متن را مطابق با این ابزارها تجزیه و تحلیل میکند.
مصطفی جلیلی تقویان،
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
جستجو در آراء معرفت شناسیک متفکرین اسلامی حکایت از آن دارد که شناخت آدمی از سه راه امکان پذیر است: ۱- معرفت حسی ۲- معرفت عقلی ۳- معرفت شهودی. صوفیه معرفت شهودی را بالاتر از دو سطح دیگر می دانند. متکلمین اسلامی از واژه ای مشابه سود می جویند که به، اصطلاح معرفت در نزد صوفیه بسیار نزدیک است. این اصطلاح، «الهام» نام دارد. آیا می توان ادعا کرد عطار نیشابوری به عنوان یک صوفی، صاحب نظریه معرفت شناختی بدیعی باشد که قدما از آن بی بهره بوده اند؟ شفیعی کدکنی بر اساس تفسیر بیتی از عطار چنین باوری دارد. عطار در کتاب الهی نامه چنین می گوید: زبان علم می جوشد چو خورشید زبان مکعرفت گنگ است جاوید شفیعی کدکنی معتقد است در این بیت «زبان علم» یعنی زبانی که روشن و بی ابهام است در حالیکه «زبان معرفت» واجد ابهام است. بر این اساس این دو اصطلاح عطار با دو اصطلاح «زبان ارجاعی» و «زبان عاطفی» ریچاردز، منتقد انگلیسی قابل مقایسه است. در این مقاله نشان داده خواهد شد که: ۱- شارح محترم بیت عطار را اشتباه معنا کرده اند. ۲- این اشتباه مبنای مقایسه ای نامتناسب با آراء ریچاردز شده است ۳- اگر بیت عطار مطابق با نظر شارح محترم تفسیر شود ادعای دست یابی عطار به نظریه ای بدیع در حوزه معرفت شناسی منتفی خواهد بود چرا که پیش از او این حوزه شناخته شده بوده است. شرح هر کدام از این موضوعات در مقاله آمده است.