جستجو در مقالات منتشر شده


۱ نتیجه برای مرگ‌آگاهی

هادی دهقانی یزدلی،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

اسطوره‏ها و آیین‏ها از عناصر بنیادین زیست و فرهنگ بشری‏اند که آرزوها و هراس‏های آدمی را بازتاب می‏دهند. مواجهه با مرگ و مرگ‏آگاهی یکی از بنیادی‏ترین درون‏مایه‏های اسطوره‏ای و آیین‏های آن است. از برجسته‏ترین قالب‏هایی که می‏تواند محملی برای درون‏مایه‏های اسطوره‏‏ای و آیینی ازجمله مرگ‏آگاهی قرار گیرد، روایت‏های داستانی معاصر است. نوشتار حاضر براساس رویکرد اسطوره‏شناسی، با روشی توصیفی ـ ‏تفسیری و با هدف آشکارگی تأثیر درون‏مایۀ مواجهه با مرگ و رسیدن به مرگ‏آگاهی، که از خلال آیین پاگشایی شکل می‏گیرد، به بررسی ساختار و ژرف‏ساخت داستان «فال خون» نوشتۀ داوود غفارزادگان می‏پردازد. داستان «فال خون»، برای برجسته ‏کردن درون‏مایۀ مرگ‏آگاهی، آشکارا براساس ساختار پاگشایی: جدایی، رازآموزی و رازآموختگی شکل می‏گیرد. شخصیت اصلی داستان که سربازی نوآموز است، در مأموریت خود با پدیدار و روی‏دادهای گوناگونی در رسیدن به مقصد خویش روبه‏رو می‏شود. این رخ‏دادها زمینه‏ای را فراهم می‏کنند تا سرباز نوآموز دشوارترین و نهایی‏ترین آزمون‏ خویش را پشت سر بگذارد. دشوارترین آزمون شخصیت اصلی داستان «فال خون»، رسیدن به مرگ‏آگاهی و پذیرفتن مرگ به‌سان جزئی از هستی خویش است. این درون‏مایه که از دغدغه‏های نخستین و همیشگی بشر بوده است، در داستان «فال خون» در کنار عناصر اسطوره‏ای همچون کوه، درخت، عدد، گاو، نام و کلبه می‏نشیند تا به روایت داستانی مدرن، رنگ اسطوره‏ای و آیینی کهن ببخشد. بدین‏ترتیب، هنر، ادبیات و اندیشه‏های مدرن امروزی نه‏تنها از سویه‏های اسطوره‏ای و آیینی کهن نمی‏توانند جدا شوند، بلکه این سویه‏ها با درآمیختن با تأملات همیشگی آدمی، ازجمله مرگ‏آگاهی، زمینۀ غنا و پرتوشگی روایت‏های داستانی امروزین را مهیا می‌سازند.


صفحه ۱ از ۱