جستجو در مقالات منتشر شده


۱۱ نتیجه برای مثنوی معنوی


دوره ۳، شماره ۹ - ( ۱۲-۱۳۸۴ )
چکیده

کتاب شریف مثنوی معنوی، به علت اشتمال گسترده آن بر وحی و سخنان انبیا و اولیا و همچنین شرح و تأویل آنها برای همطبقات، به مجموعه­ای از معارف ناب و کم­نظیر مبدل گشته است. این تأویل و تفسیرها که بیشتر جنبه اخلاقی عرفانی دارند، مثنوی را رنگی معنوی بخشیده و آن را به کتابهای تفسیری عارفان از جمله حقایق التفسیر، کشف­الاسرار، لطایف الاشارات و . . . مانند کرده است. با این حال، مولانا در مثنوی از مذمت­کنندگان  تأویل و اهل تأویل نیز به حساب می­آید و شاید این تأویل ستیزی در ظاهر امر، چشمگیرتر و در عین حال عجیبتر به نظر آید؛ نویسنده برای تبیین این امر ­و حل این تناقض، کوشیده است ضمن دسته­بندی تأویل از نظرگاه مولوی به تأویلات مذموم و تأویلات ممدوح، هر کدام را با نمونه­هایی در اشعار آن جناب مشخص کند. مقدم بر این مباحث نیز، به نکاتی کلی درباره تأویل­ در مثنوی اشاره شده و برخی تعریفات لغوی و اصطلاحی تأویل، از آثار لغوی و تفسیری، ذکر شده است. مخلص کلام آنکه با توجه به مطالب این گفتار، ثابت می­شود که درستی و نادرستی تأویل، یا خوبی و بدی آن از دیدگاه مولانا نسبی است و به نوع تأویل، شخص تأویل­گر و اهداف و انگیزه­های او از تأویل متن باز­می­گردد.
 

 
ابوالفضل حُرّی،
دوره ۴، شماره ۱۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده

این مقاله، کتاب از اشارت‌های دریا: بوطیقای روایت در مثنوی معنوی اثر حمید رضا توکلی را مرور انتقادی می‌کند. ابتدا به جایگاه کتاب در سنت روایت‌شناسی ایرانی اشاره می‌شود. سپس، سازگان صوری کتاب که مشتمل بر نه فصل است، مرور و بررسی انتقادی می‌شود. در بررسی هر فصل، ابتدا طرحی کلی از فصل ارائه شده و سپس محاسن و معایب مطالب فصل ارزیابی می‌شوند. در پایان، ویژگی‌های کتاب در هفت مورد خلاصه می‌شوند. از جمله ویژگی‌های کتاب یکی، این است که نویسنده با بهره‌گیری از مباحث نظری روایت و اندیشه‌های مثنوی توانسته گامی در نظریه‌پردازی مبتنی بر آثار نظم و نثر فارسی بردارد. اما از آنجا که کتاب چارچوبی مشخص را پی نمی‌گیرد، این نظریه‌پردازی در کتاب ابتر می‌ماند. نویسنده می‌توانست در فصلی جداگانه ضمن جمعبندی مطالب، نظریه‌پردازی در کتاب خود را در قالب نظریه روایت شناسی عرفانی و/ یا معنوی طرح‌بندی کند که متاسفانه این مهم به سرانجام نرسیده است.

دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۶-۱۳۸۶ )
چکیده

مولوی از بزرگترین داستانپردازان عرفانی ادب فارسی است که به قصد بیان نکات تعلیمی و عرفانی به داستانسرایی روی آورده است. تیز هوشی او در درک دغدغه­ها و زوایای روح آدمی و آشنایی او با رفتارهای اجتماعی مخاطبان و چیره­دستی وی در به کارگیری اصول دقیق فنون داستانپردازی، باعث شده است که مثنوی او به عنوان یک اثر مشهور، در جهان زنده و پایدار بماند. اشراف و تبحر او در هفت قرن پیش بر انواع شگردهای داستانپردازی، که ظرایف و فنون آن به تازگی بر منتقدان مکشوف شده، حیرت­آور است. یکی از این شگردها چگونگی به­کار گرفتن عنصر« زمان» در روایت است. یکی ازمحققانی که در چند دهه اخیر به چگونگی زمانمندی در روایت پرداخته، ژنت فرانسوی است که نظر خود را در قالب سه مبحث «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده و در این زمینه به شهرت رسیده است.
 نگارندگان در این مقاله کوشیده­اند براساس نظریه ژنت، نشان دهند که مولانا عنصر زمان را در روایت «اعرابی فقیر و زنش» چگونه به­کار برده و به­عنوان یک داستانپرداز در مسیر حرکتش از زمان تقویمی به زمان متن، چگونه و تا چه حد در عرصه زمان و کنش به گزینش­های مختلفی دست یازیده است و این گزینش­ها و نوع خاصی از زمانمندی که مولوی آن را در روایت اعرابی به کار بسته است از نظر اصول داستانپردازی چه ارتباط مستقیم و معناداری با محتوای حکایت دارد. 
 

دوره ۵، شماره ۲۱ - ( ۹-۱۳۸۷ )
چکیده

مولانا وظیفه انتقال بخشهای مهمی از روایتهای داستانی خویش را به عهده گفتگوها نهاده است. برخی از این گفتگوها مخاطب خاصی ندارد؛ به بیانی دیگر، یکی از قهرمانان داستان یا خود راوی در لحظه‌‌های عاطفی و هیجانی شدید به گفتگو با خود می‌پردازد و از این راه، هم به پیشبرد ماجراهای داستانی کمک می‌کند و هم پرده از محتوای ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه خویش برمی‌دارد تا خواننده نسبت به آنها اطلاع یابد و بدین طریق، تک‌گوییهای مثنوی شکل می‌گیرد. تک‌گویی براساس هدف نویسنده، ساختار و شکل زبانی خویش به سه نوع: ۱) درونی ۲) نمایشی و ۳) حدیث نفس یا خودگویی تقسیم می‌شود.
گونه‌های تک‌گویی در تبدیل زاویه دید بیرونی به درونی نقش بسیار مهمی دارد و غالباً‌ با شیوه اصلی روایت مولانا تناسب کامل دارد که داستانها را با کانون روایت کاملاً‌ باز و از زاویه دید دانای کل آغاز می‌کند؛ اما بتدریج زاویه دید و کانون روایت خود را بسته و محدود می‌سازد.
این مقاله که به شیوه سندکاوی تهیه شده و نتایج خود را به شکل تحلیلی توصیفی ارائه داده به منظور بررسی گونه‌های مختلف تک‌گویی در مثنوی به نگارش درآمده است.

 

دوره ۶، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

مولوی درطریقت عرفان از جادۀ شریعت، به بیراهه نرفته است وازاینروی، آیاتقرآن و احادیث و روایات دینی، بازتاب گسترده و عمیقی در آثار او و بخصوص مثنوی دارند. این تحقیق، روایت دینی بلال را ازکتابهاینثرعربی سیره و تاریخکه ماخذ مولوی در مثنوی قرار گرفتهاند، میشناساند و سپس گشتارها و تغییراتی را که مولوی در اینانتقال، در آن روایت، روا داشته است تا بتواندآنرا از خبرسادۀنویسا به متن خوانا، با ساحتها ولایههای معنایی متفاوت، تبدیل کند، با دیدی مقایسهکننده وسنجشگر، و بر اساس نظریههای تطبیقی، امّا با گرایش اسلامی، سنجیدهوبه این نکته رسیدهاست که مولوی برای اعتلای متن و دمیدن فلسفه زندگی در آن، از سادگی و صنعتگریشعرموزون، تاویل وافزایش مفاهیمی چون عشق، خواب وخوابگزاری و استغراق اولیا در مصیبت و سختیها و... بهره گرفته است. تغییرات مولوی هم به ظاهر داستان و هم به بطن داستان مربوط میشود؛ کاربستقالب شعری مثنوی، تکهتکه و طولانیترکردن داستان، افزودندوپیرفت داستانی(موذّنیو بهشتی بودن بلال)، وتاویلهای جداگانه هربخش داستان و... در بخش صوری و تبدیل ابوبکر به قهرمان اصلی داستان، بهرهگیری از گفتگو برای شخصیتپردازی، خوابگزاری ابوبکر که خبر راسخ بودن ویرا در علم میدهد، شرح و بیان عشق و...در بخش معنوی، قسمتی از گشتارهای افزایشی وبازنمای اندیشه وهنرشاعری مولوی هستند.

دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده

در مقاله حاضر مأخذ یک قصه و یک تمثیل مثنوی معنوی در ادب عامه نشان داده ­شده است. نخست حکایت عاشقی که شب در میعادگاه به خواب رفت و معشوق که او را خفته یافت، گردکانی چند در جیب او نهاد از دفتر ششم. شارحان مثنوی برای این قصه مآخذی در ادب رسمی نشان داده­‌اند؛ اما مأخذ آن در ادب عامه برای اولین بار در این مقاله و در حکایت عشق فرخ جواهری و فرخنده‌­بانو، دختر پادشاه دیلمان، نشان داده شده ­است. تمثیل مورد بررسی در این تحقیق، بانگ کردن سگ‌­بچگان در شکم سگ حامله از دفتر پنجم است که برای آن هیچ مأخذی در ادب رسمی و ادب عامه نشان داده نشده و در این مقاله برای نخستین بار مأخذ آن در بخشی از افسانۀ عاشق شدن پسر پادشاه مشرق به دختر پادشاه مغرب ـ که روایت مفصلی از حکایت مشهور شرط‌­بندی سیمرغ با سلیمان است ـ نشان داده شده­ است. علاوه بر ذکر مأخذ قصه و تمثیل یادشده، تغییر و تبدیلاتی که مولانا به شیوۀ معهود خود در روایات عامیانه و رسمی این قصه و تمثیل انجام داده نیز بحث و بررسی شده ­است.

دوره ۶، شماره ۲۵ - ( ۹-۱۳۸۸ )
چکیده

نقد و بیان محاسن و معایب اختیار انسان از دیدگاه عرفانی مولوی موضوع اصلی این مقاله است. با تحلیل ابیات مربوط به اختیار انسان در مثنوی، ابعاد مختلف دیدگاه مولوی درباره اختیار روشن شده است. مولوی با عقیده اختیار انسان موافق است؛ اختیاری که سبب هدایت و رستگاری انسان می‌شود، اما اختیاری را که سبب سرکشی و دور شدن از حقیقت گردد، نمی‌پذیرد. او با اینکه جبر عرفانی را نیز در مفهوم فنای اراده بنده و معیت با حق در کنار اختیار قبول می‌کند، اختیار را لایق و برازنده مقام اولیای خدا و انسانهای کامل می‌داند؛ زیرا اختیار، انسان را اشرف مخلوقات ساخته است. او بعد از اثبات اختیار انسان به شکایت از اختیار می‌پردازد؛ زیرا اختیار، عامل ابتلای انسان شده، و عالم را به دو قطب خیر و شر تقسیم نموده، و انسان را از بزم حضور خداوند دور نگه داشته است. از دیدگاه مولوی، امانتی که خداوند در روز الست به انسان داد، همان اختیار است.
 
 

دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۱۲-۱۳۸۸ )
چکیده

بدنه و ساختار کلی داستان پیر چنگی مثنوی مولانا گذشته از جزئیات متفاوت روایتهای آن و نیز فارغ از کارکردها و استنتاجهای عرفانی که در متون صوفیه بر آن عارض شده است، رگه‌ها و نشانه‌هایی از هنر و سنت «گوسانی» را با خود دارد. سنت «گوسانی»، سنت موسیقایی- ادبی ایران پیش از اسلام است که نشانه‌هایی از آن را تا دوره مادها می‌توان در منابع بازجست و در تمام دوره‌های بعد و نیز در دوره اسلامی به حیات خود ادامه داده است. پیر چنگی مثنوی و سایر منابع گرچه شخصیتی داستانی است، حکایت او در گونه‌های متفاوتش، الگویی است برگرفته از شخصیت هنرمندان گوسان و حکایت ایشان تصویری است واقعی از زندگی و حیات گوسانان. در این مقاله مأخذ‌شناسی و ژرف‌ساخت این داستان و گونه‌های مختلف آن را در سنت گوسانی و حیات اجتماعی گوسانان باز خواهیم جست.

 

دوره ۷، شماره ۲۷ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده

از آنجا که عشق، شیرازۀ اندیشه و نظام معرفتی مولوی را شکل می‌دهد و ظهور و بروز هر خطاب و اظهاری در آثار مولوی بر پایۀ عشق بنا نهاده شده است در این جستار، تحلیل ارتباط جهان درون و جهان برون در مثنوی نیز بر مدار نگاه خالق آن دربارۀ عشق صورت می‌گیرد. این نگاه بر این فرض استوار است که عشق در نظرمولوی، برزخ میان جهان درون و جهان برون است و آنچه آن را در قالب تعبیرات و اصطلاحاتی مانند تناظر آفاق و انفس، شهود و غیب، ظهور و بطون، عین و ذهن، ملک و ملکوت، خاک و افلاک، جسم و روح و ... می‌خوانند از دیدگاه آفریدگار مثنوی به عشق و جلوه و مظهری از آن وابسته است. بر اساس این نگاه، دوست داشتن و عشق خداوند به شناخته شدن، انگیزۀ حرکتی ایجادی شده است که به موجب آن، صورت از بی‌صورتی، متناهی از نامتناهی و ابد از ازل بیرون آمده و شاید بتوان گفت کل آفرینش خلق محقق شده است.
این پژوهش، می‌کوشد تا جلوه‌هایی از این باور را در مثنوی مولوی بکاود و آن را تبیین کند. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی است که با توجه به عنوان و اقتضائات تحقیق با رهیافت هرمنوتیک بخشهایی از متن مثنوی تأویل و تحلیل شده است.
اجمالاً نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد ذیل باور عمومی عارفان مبنی بر اینکه انسان آیینۀ حق و خلیفۀ خداست در نظر مولوی، عشق در وجود آدمی، بسان برزخی می‌ماند که اندیشه را به عرصۀ ظهور و بیان می‌کشاند. بدین ترتیب می‌توان عشق را از دیدگاه هستی‌شناسی همچون آیینه‌ای دانست که بودهای آن جهانی را در نمودهای این جهانی منعکس می‌سازد.

 

دوره ۹، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده


بینامتنیت به بررسی روابط موجود در بین متون می‌پردازد. چراکه در هر متنی اشاراتی به آثار پیش از آن وجود دارد. ازاین‌رو، می‌توان گفت که هیچ متن جدید و بکری وجود ندارد. در بینامتنیت دو متن باهم مقایسه می‌شوند: یک متن زیر و یک متن زبر. ژنت، بینامتنیت را به سه دسته تقسیم می­کند که در قالب: حضور صریح و اعلام­شده، پنهان و ضمنیِ یک متن در متن دیگر، قابل‌بررسی است. نگارندگان در این نوشتار، ابتدا ریشۀ حکایات و اندیشه‌های عرفانی مولوی را در دفتر اول مثنوی در آثار عرفانی، داستانی، تفسیری، دواوین شعر و کتب تاریخی عربی کاویده، سپس این حکایات را بر اساس نظریۀ بینامتنیت ژنت به سه دسته تقسیم کرده‌اند. در این مرحله، متن زیرین مثنوی مشخص شده است. این متن زیرین باید هم تقدم زمانی و تاریخی بر متون دیگر داشته و هم بیشترین شباهت را با روایت مثنوی داشته باشد. در نهایت شباهت‌ها و تفاوت‌های دو متن بررسی شده است. این بررسی نشان می‌دهد که مولوی بسیاری از کتب تاریخی، تفسیری، داستانی و عرفانی عربی پیش از خود را خوانده و آن‌ها را در لابه‌لای مثنوی آورده است. هرچند در همۀ موارد بررسی‌شده، وی اندیشه‌های عرفانی و حکایات پیشین را برای نیل به اهداف عرفانی، کلامی و اخلاقی خود با تغییراتی همراه ساخته است. در این میان، ابن‌الفارض و ثعلبی در بخش نظریات عرفانی و حکایات، بیشتر از دیگران در دفتر اول مثنوی حضور دارند.  

دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده

از مباحث کتاب مقالات شمس تبریزی، مباحث کلامی، همچون جبر و اختیار، حدوث و قدم، ایمان، رؤیت و... است که هر یک از آنها، به سهم خود، در زمره مباحث مهم علم کلام اسلامی‌اند. شمس در لابلای سخنان خود مباحثی درباره جبر و اختیار مطرح کرده است که در عین اختصار بسیار ارزشمندند. او برخلاف اکثر عرفا، که به جبر تمایل دارند، به تفکر جبرگرایانه تاخته است و انسان را موجودی مختار می‌داند که لطیفه‌ای ورای جبر در وجود او قرار دارد. از مجموع سخنان او چنین برمی‌آید که او همچون متکلمان امامیه راهی میان جبر و اختیار برمی‌گزیند. این اندیشه شمس به‌روشنی در آثار مولوی بازتاب یافته است. بدون شک، سخنان شمس یکی از دلایل اصلی شکل‌گیری این اندیشه نزد مولوی است، اما تا کنون به‌ندرت محققان به آن توجه کرده‌اند.  علاوه بر این، شمس در زمینه حدوث و قِدم عالم نیز نظریه‌های جالب توجهی دارد. او بر خلاف تعدادی از عرفا و فیلسوفان، همچون ابن‌عربی و شیخ اشراق، که به قِدم عالم اعتقاد دارند، به‌صراحت، عالم را حادث می‌داند. او برای اثبات این عقیده خود، تمثیلهای جالبی به کار می‌برد و با تأویل برخی از آیات قرآن، به بحث درباره این موضوع می‌پردازد. مولوی نیز به تبََع شمس، با همان صراحت و با سخنان و تمثیلهایی مشابه او، عالم را حادث می‌داند و به شرح و بسط این عقیده می‌پردازد.  در این مقاله، ابتدا به طور مختصر به تعریف علم کلام و اندیشه‌های کلامی، ‌همچون جبر و اختیار و حدوث و قدم پرداخته‌‌ایم. در ادامه، ضمن بیان ساختارمند نظریه‌های شمس تبریزی در این ابواب، به بررسی چگونگی بازتاب سخنان و عقاید وی در آثار مولوی، و به خصوص مثنوی معنوی، اقدام کرده‌‌ایم و نشان داده‌‌ایم که یکی از اساسی‌ترین سرچشمه‌های تفکر مولوی همین سخنان شمس تبریزی است.

صفحه ۱ از ۱