جستجو در مقالات منتشر شده


۱۳ نتیجه برای لاندوفسکی


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

نظام معنایی و تعاملی اریک لاندوفسکی بر اساس چهار الگوی «برنامه­مداری»؛ «مجاب سازی»؛ «تصادف و تطبیق» بنا شده است که به ترتیب بر اساس  اصول «قاعده مندی»، «نیت مندی»، «شانس» و «امر احساسی» تعریف شده است. طبیعتاً امکان پیاده سازی این الگو در حوزه های معرفتی و دینی وجود دارد که در آن­ها با پراتیک­های تعاملی سوژه­ها قابل انطباق است و بر این اساس می­توان تنوع و تفاوت پراتیک­های شخصیتی دینی با این الگو مورد خوانش قرار داد. از گفتمان­هایی که در قرآن کریم وجود دارد، گفت­گوها و پراتیک­های تعاملی حضرت یوسف با دیگر اشخاص سوره است. این پژوهش  با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با با تکیه برچارچوب نظری اریک لاندوفسکی، گفت­­وگوها و پراتیک­های تعاملی داستان یوسف را مورد بررسی قرار داده و ارتباط میان این الگو و شخصیت­های سوره یوسف را تبیین کرده است. دست­آورد کلی پژوهش نشان می­دهد که سوژه­ها و پراتیک­های تعاملی براساس چهار نظام معنایی به صورت بیناتعریفی از یکدیگر تشخیص داده می­شوند و هر کدام از شخصیت­های داستان بر اساس یکی از چهار نظام معنایی قابل انطباق و رهگیری است؛ ازجمله: پراتیک­های تعاملی حضرت یوسف(ع) است که بر اساس نوع بینش و ایدئولوژی که به مبدأ و مقصد هستی دارد، در چارچوب نظام معنایی برنامه­مدار قرار می­گیرد و دیگر شخصیت­ها نیز بر اساس نوع بینش و اهدافی که دنبال می­کنند در یک یا دو نوع از این نظام معنایی قابل بحث و انطباق­اند.

دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

لاندوفسکی نشانه‌شناس اجتماعی کانون توجه خود را بر روی سوژۀ گفتمانی و گفته‌پردازی معطوف می­کند و بدین ترتیب مفاهیم حضور و ادراک و احساس را در نشانه­شناسی مطرح می­کند. اینکه گفته‌پردازی بیشتر از ساحت گفته اهمیت می­یابد مقدمات نشانه­شناسی پدیدار­شناختی را فراهم می‌کند. مسألۀ مهم نگارندگان پژوهش این است که با توجه به اینکه در نظام «تطبیق» شاهد وحدت میان سوژه­ها هستیم و «دیگری» یا آن وجه «غیریت» نه تنها ابژه­ای منفعل نیست بلکه حکم سوژه­ای با تعاملی پویا را ایفا می­کند چگونه فرآیند معنایی شکل می­گیرد و آیا می­توان ادعا کرد که ارتباط میان سوژه­ها با نظریۀ «تطبیق» لاندوفسکی هم­خوانی دارد. با توجه به مسأله پژوهش، فرضیۀ نگارندگان این است که دریافت معنا با توجه به تعامل­های مشخص بین سوژه­ها در بافت­های اجتماعی متفاوت می­باشد، از‌این‌رو دریافت معنا نمی­تواند جدا از بافت و ساحت گفته­پردازی باشد بلکه تابع تعامل بین سوژه­ها در شرایط متفاوت گفتمانی است.پژوهش حاضر به بررسی نشانه­معناهای موجود در قصیده «لیالی المنفی» اثر مُحی‌الدین فارِس پرداخته‌است. دستاوردها حاکی از آن است که نظام معنایی حاکم بر گفتمان این قصیده از نوع نظام تطبیق است. در واقع ارتباط تعاملی و تطبیقی نظام نشانه­ای در این قصیده به گونه­ای است که معانی تبعید، جنگ داخلی، اشغالگران از پیش تعیین شده و یک جانبه نیست بلکه این معانی تنها در صورتی قابل دریافت هستند که مسألۀ حضور و تعامل هم‌زمان سوژه و دیگری مطرح شود. ضمن اینکه گفته‌پرداز به ترتیب از دو نظام آپولونی و دیونیسوسی برای نامطلوب جلوه دادن پدیدۀ استعمار و نوستالژی بهره برده‌است.
 

دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده



 روایت­های داستانی بسیاری از لایه­های معنایی را در خود به­همراه دارند. این لایه­های معنایی نظام­های درون­گفتمانی را دربرگرفته و تغییرات و تحولات آنها را نشان می­دهند. اریک لاندوفسکی با طرح نظام­های معنایی در پی دستیابی به حلقه­های گمشده معنا در بسترهای روایی بود. بسترهایی که کنش­های گفتمانی و روایی را نشان می­دهند. بر اساس چهار نظام معنایی لاندوفسکی که در این تحقیق بر دو نظام یعنی نظام «مکان-ورطه و چرخان» تاکید شده است، می‌توان به رمزگشایی نشانه‌های موجود در متن و ارتباط میان این نشانه‌ها با یکدیگر و جهان­بینی نویسنده پرداخت. پژوهش حاضر بر اساس رویکرد توصیفی-تحلیلی در پی دستیابی به لایه­های ظریف و منسجم معنایی در رمان سمفونی مُردگان نوشته عباس معروفی است. با توجه به چیره‌دست بودن نویسنده در خلق آثاری با شیوه‌ جریان سیال ذهن در این پژوهش بر آن هستیم تا نشان دهیم چگونه سوژه­ها با جهان پیرامون عجین شده­اند و همچنان که در حال گشودگی هستند، احساسات و تا حدی سرنوشت خود را به دیگری سرایت می‌دهند. همچنین با تحلیل نظام مکان-ورطه تا حد بسیاری به این مهم می‌رسیم که سوژه نمی‌تواند به تنهایی شکل دهنده سرنوشت خویش باشد و پس از اینکه خود را ناتوان می‌بیند ناچار به آنچه بخت و اقبال برای او در نظر گرفته است تن می‌دهد.
 

دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

رمان‌های تاریخی شاهین‌طلایی (۱۳۳۶) و شراره‌های شهر اترار (۱۳۷۰) روایت‌گر زندگی جلال‌الدین خوارزمشاه‏اند. برخلاف متون تاریخی کهن که فرایند کنشی ساده و قابل پیش‌بینی توسط کنش‌گر مرکزی قهرمان در آن‏ها رخ می‌دهد، در این آثار با خلق شخصیت‌های کنش‌یار و ضد‌کنش‌گر، کنش‌ها از جریان اصلی خود منحرف شده‌، به آسیب‌های کنشیِ انحراف، جایگزینی، خطای کنشی و ... بدل شده‏اند. هدف این پژوهش بررسی چگونگی انحراف کنش‌ها درون روایت و آسیب‌هایی مانند خطای کنشی (ضدکنش)، تغییر کنشی یا حتی فروپاشی کنشی است. بدین منظور از نظریۀ نظام گفتمانی کنشی گرمس برای بررسی روایت‌های کنشی مرتبط با شخصیت جلال‌الدین در دو رمان تاریخی شاهین‌طلایی و شراره‌های شهر اترار استفاده شده‏است. در رمان شاهین‌‌طلایی انحراف کنشی به‌صورت دگرگونی کنش و نابودی کنش توسط کنش‌یارها دیده‌می‌شود؛ جایی‏که برای رسیدن جلال‌الدین به ابژۀ ارزشی و حفظ جان او تلاش شده‏است. در این رمان با توجه به ابژۀ ارزشی «معشوق» و «وطن» جلال‌الدین پادشاهی «عاشق‌پیشه» و «وطن‌‌دوست» ترسیم می‌شود. در شراره‌های شهر اترار انحراف کنشی به‌صورت دگرگونی کنش و جایگزینی کنش است. بیشتر شخصیت‌های داستان و خود جلال‌الدین نقش ضدکنش‌گر را دارند و برای دوری جلال‌الدین از ابژۀ ارزشی و نابودی او تلاش می‌کنند. در این رمان ابژۀ ارزشی «خوشگذرانی» باعث فراموشی ابژۀ ارزشی «وطن» شده و جلال‌الدین پادشاهی «هوسران» به تصویر کشیده شده‏است. فهم دقیق تاریخ ایران در دورۀ مغول و پس از آن، و نیز شناخت سوگیریهای نویسندگان آثار ادبی و تاریخ در گرو شناخت جریان‏های فکری مورخان آن است. دستاوردهای این پژوهش پژوهشگران ادبی و تاریخی را در این مسیر مدد می‏رساند.
 

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۴ )
چکیده

همان‌گونه که از سوسور به بعد بر جای مانده است، معنای واحدها به شکل جوهره‌ای و ایجابی در خود واحدها نمی‌باشد، بلکه معنا اساساً جنبه‌ای افتراقی دارد. از این منظر همه بها به «ارتباط» داده می‌شود تا به تک‌‌تک واحدها یا واژه‌ها به شکلی مجزا. همین مسئله درباره سوژه («من»/ «ما») و هویت او نیز صدق می‌کند: سوژه نیز با «تفاوت»، خود را تعریف می‌کند و برای نائل‌آمدن به هویتی مشخص به دیگری («او») نیاز دارد. بر همین اساس، لاندوفسکی الگوی کلی را مطرح می‌کند که شامل چهار استراتژی گوناگون درباره وجوه متفاوت برخورد «خودِ» غالب ِمرجع (یک گروه غالب مرجع) با «دیگری» مغلوب است؛ الگویی که باید آن را به شکل ریشه‌ای برگرفته از «مربع معناشناسی» گرمَس دانست. این استراتژی‌ها عبارت‌اند از شبیه‌سازی، طرد، تفکیک و پذیرش هویتی. هدف اصلی این مقاله این است که نشان دهد می‌توان این الگو را در قلمرو ترجمه که فضای پر‌تنش برخورد زبان خود با زبان دیگری بیگانه است، پیاده کرد. اما پرسش اصلی این است که اساساً چگونه می‌توان الگوی هویتی لاندوفسکی را برای خوانش تازه‌ای از استراتژی‌های ترجمه به‌ کار برد؟ 

دوره ۸، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

گِرمَس در نشانه­شناسی روایی خود دو نظام معنایی «برنامه­مدار» و «مُجابی» را مطرح می­کند. لاندوفسکی، علاوه­بر این دو نظام، قائل به دو نظام معنایی­ ـ تعاملیِ «تطبیقی» و «تصادفی» نیز هست. نظام­های چهارگانۀ مذکور (برنامه­مدار، مجابی، تطبیقی، و تصادفی) به­ترتیب مبتنی بر نظم، نیت­مندی، تعامل حسی، و شانس هستند. با توجه به اینکه نشانه ـ معناشناسی اجتماعی نظریۀ تولید و دریافت معنا در کاربرد است، پژوهش پیشِ­رو بر آن است که در چارچوب نظام­های چهارگانۀ لاندوفسکی، با شیوۀ تحلیلی­ ـ توصیفی نشان دهد که قصه­های طنز کودکِ معاصر به­مثابۀ خرده­بافت­های موقعیتیِ خنده­داری هستند که راهبردهای معناسازِ بیناسوژه­ایِ خود را از کلان­بافت­های تاریخی ـ فرهنگی­ای مانند قصه­ها، مثل­ها و لطیفه­ها به ارث می­برند. مسئلۀ پژوهش چگونگی کاکرد روابط بیناسوژه­ای (روابط میان شخصیت­ها) در تسرّی این شگردهای خنده­معنایی است. منظور از «شگردهای خنده­معنایی» راهبردهای شکل­گیری فرایند خنده در چارچوب یک نظام معنایی است. این پژوهش برای نخستین­بار نظام­های معنایی طنز را معرفی و رده­بندی می­کند.


دوره ۹، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۷ )
چکیده

اریک لاندوفسکی، نشانه‌شناس پساگرماسی، الگوی نظام‌های معنایی و تعاملی خود، یعنی برنامه‌مداری، مجاب‌سازی، تصادف و تطبیق را به‌ترتیب براساس اصول «قاعده‌مندی»، «نیت‌مندی»، «شانس» و «امر احساسی» تعریف می‌کند. طبیعتاً امکان پیاده‌سازی این الگو در حوزه‌های اجتماعی وجود دارد که در آن‌ها با پراتیک‌های تعاملی سوژه‌ها مواجه می‌شویم. اگر قبول کنیم که فعالیت آموزشی براساس تعامل بین سه عامل متفاوت، یعنی سوژۀ آموزش‌دهنده، سوژۀ آموزش‌گیرنده و ابژه و متدی تعریف می‌شود که براساس آن آموزش داده می‌شود، می‌توانیم تنوع و تفاوت پراتیک‌های آموزشی را با این الگو موردخوانش قرار دهیم. در مقالۀ حاضر، ضمن معرفی موشکافانۀ این الگو و ویژگی‌های هریک از این نظام‌های معنایی و تعاملی و همچنین مطرح کردن الگوی دیگر، یعنی الگوی فضیلتی- رذیلتی لاندوفسکی، تعامل‌های ممکن میان ساحت کنشگر آموزش‌دهنده و کنشگر آموزش‌گیرنده را در یک محیط خُرد اجتماعی، یعنی کلاس درس، موردخوانش قرار می‌دهیم. همچنین، چگونگی تجزیه و تحلیل شیوه‌های آموزشی و فلسفۀ بنیادینی را که هریک از این شیوه‌ها بر آن استوار هستند، در حوزۀ آموزش اهداف روش‌های گوناگون آموزشی و با الگوهای مطرح‌شده نشان می‌دهیم.
 

دوره ۱۰، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده

می توان بر اساس چهار نظام معنایی که اریک لاندوفسکی، نشانه شناس اجتماعی پساگرماسی مطرح می کند، چهار نظام فضایی متفاوت، یعنی نظام های فضایی «شبکه»، «بافتاری»، «چرخان» و «ورطه» را از یکدیگر تشخیص داد. در واقع پایه و اساس این نظام های فضایی را می توان در نظام های معنایی  و تعاملی جستجو کرد. نظام معنایی «برنامه مدار» یا «عملیات» بر جهان، که اساس آن «نظم» و ترتیب می باشد، پایه نظام فضایی «بافتاری» می باشد. نظام معنایی مجاب سازی که مبتنی بر« نیت مندی» است، پایه نظام فضایی «شبکه» است. نظام فضایی «چرخان» یا «حلزونی»، بر اساس نظام معنایی «تطبیق» که مبتنی بر امر ادراکی حسی می باشد، تعریف می شود، و در نهایت نظام فضایی «ورطه» بر نظام معنایی «تصادف» که اساس آن بر «بخت» یا «شانس» بنا شده است، تکیه دارد. هدف اصلی مقاله حاضر این است که، ضمن معرفی هر یک از این نظام های فضایی و پرداختن به ویژگی شکل گیری هر یک از آن ها، فرضیه مطرح شده در خطوط بالا را ثابت کرده و به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می توان بنیاد و زیر ساخت هر یک از این نظام های فضایی مکانی را در نظام های معنایی و تعاملی اریک لاندوفسکی جستجو کرد.  
 

دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

یکی از دشواری­های مخاطب در مواجهه با متون عرفانی، ناتوانی در درک تجربه زیستۀ عارف است. کشف چگونگی معنابخشی به جهان پدیدارها در گفتمان عرفانی بدون توجه به زبان و فهم علمی نشانه­های زبانی ممکن نیست. اگر چونان هایدگر زبان را خانه وجود بدانیم، حقیقت عرفان نیز در زبان متجلی است، اما به دلایلی چون نقضان زبان عادی در بیان تجارب، موانع فهم مخاطب در درک حقیقت و تجارب عرفانی، دشواری موضوع و غیرعادی بودن تجارب عارف و... زبان عرفان دشواریاب و پیچیده می­نماید؛ به­ویژه اینکه در گفتمان عرفانی، عارف ـ سوژه به­عنوان کنشگر و روایتگر عرفان با ابژه­هایی متفاوت روبه­روست. در یک سو، جهان حسی پدیدارها و تجربه حسی او قرار دارد و در سوی دیگر با تجربه ذهنی ـ عرفانی او مواجه­ایم که بخش بی­­واسطه و غیرقابل انتقال از تجربه زیستۀ اوست. جستار حاضر تلاش می­کند به کمک آرای پدیدارشناسانه و مبانی زبان­شناختی ـ فلسفی لاندوفسکی چگونگی فرایند معنابخشی به جهان پدیدارها را در دو نظام نگرشی وحدت شهودی و وحدت وجودی در گفتمان عرفانی رمزگشایی کند. عارف ـ سوژه با توجه به رویکرد وجود­شناسی عرفان نظری از دریچه دو نگرش وجودی و شهودی، ارتباط خود با جهان ـ متن را به تصویر می­کشد. او به­عنوان سوژه به­گونه­ای تازه به جهان پدیدارها معنا می­بخشد و درنتیجه، فرایند متفاوتی برای زایش و یا دریافت معنا پیش رو خواهد داشت.
 
 

دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

با التفات به تحلیل گفتمان پدیدارشناختی از‌منظر نشانه ـ معناشناسی، نظام معنایی تن‌نگاشته معطوف به بازتولید زبانی است. گفتمان وجوه ادراک حسی را برای سوژه پدیدار می‌سازد. جسمانه راهی است به‌سوی ادراک حسی ابعاد گمشدۀ معنا و تجربۀ زیستۀ پدیداری. پس از طرح دیدگاه‌های پدیدارشناختی، هوسرل و همکاران نظریۀ تن را در ارتباط سوژه با ادراک حسی مطرح کرده است. لاندوفسکی در تداوم ایدۀ نقصان معنا نظام معنایی تصادف و تطبیق را بیان کرده است. هدف از این پژوهش، بررسی چگونگی فرایند ادراک حسی تن‌نگاشتۀ پدیداری با رویکرد نشانه ـ معناشناسی ـ گفتمانی است. به بیان دیگر، پرسش اصلی این پژوهش این است که سوژۀ ادراکی حسی در تعامل معنادار با تن‌نگاشتۀ زبانی، چگونه نظام معنایی را درون گفتمان استعلا می‌بخشد؟ در روند پژوهش با بسط نظریۀ مرلوپونتی و لاندوفسکی، تن‌نگاشتۀ نوشتاری را با رویکرد نشانه ـ معناشناسی مکتب پاریس مطالعه می‌کنیم و به فرایند کشف، تولید و دریافت معنا خواهیم پرداخت. این پژوهش از نوع کیفی است و به روش توصیفی ـ تحلیلی صورت پذیرفته است. در‌نهایت، در پژوهش حاضر مشخص شد که تن‌نگاشتۀ پدیداری نظام معنایی زبان را به‌سوی کشف تجربۀ زیسته حضور سوق می‌دهد و لایه‌های پنهان معنا را هویدا و معناهای آشکار را غایب می‌کند. این ویژگی فراگفتمانی است که برای دستیابی به قدرت و جاودانگی در درون گفتمان متجلی می‌شود و نظام معنایی گفتمان را استعلا می‌دهد.

دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

داستان قلعۀ حیوانات اورول داستانی با تم سیاسی- اجتماعی است که در آن می‌توان شاهد هم‌آیی کنشی شخصیت‌های اصلی داستان در مسیر شکل‌گیری یک هدف مشخص (جامعۀ مستقل حیوانات) بود که  این هم‌آیی کنشی در ادامه منجر به ظهور یک انقلاب و ایجاد یک جامعۀ مستقل حیوانی در سایۀ یک سلسله پارادایم الزام‌آور در مزرعه می‌شود. اما در ادامۀ روایت، هر کدام از شخصیت‌های کنش‌های نشانه‌‌‌گونۀ خاصی نسبت به جامعۀ مستقل حیوانات را از خود بروز می‌دهند که همین امر انتظار یکسانی سبک زندگی و نیز چگونگی رویکرد آن در این داستان را به چالش می‌کشد. به همین سبب پژوهش حاضر که با استفاده از روش تحلیلی- تطبیقی نوشته شده است، در پی این است که بر مبنای الگوی سبک زندگی اریک لاندوفسکی؛ نشانه‌شناس اجتماعی فرانسه، مسئلۀ چگونگی سبک زندگی در داستان قلعۀ حیوانات را تحلیل و بررسی کند تا ضمن مشخص کردن یکپارچه یا متفاوت بودن گفتمان سبک زندگی در این داستان؛ چگونگی رویکرد آن‌ را نیز که می‌تواند شامل مواردی چون: ایستایی، پویایی، تکرارمحوری و نیز فرایندی بودن یا نبودن باشد؛ تببین کند. یافته‌های این پژوهش بیان کنندۀ این امر است که طبق پیش‌بینی پژوهشگران در این مقاله، گفتمان سبک زندگی در این داستان به شکل متفاوت نمود یافته است که در این بین سبک‌های زندگی آفتاب‌پرست و مرجع‌نشینی و سبک زندگی خرس، به ترتیب دارای بیشترین و کمترین  بسامد هستند و نیز در بیشتر موارد رویکرد سبک زندگی در این داستان، رویکردی ایستا و غیرفرایندی است
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

از شگردهای داستان­های کودک جهت عینی­سازیِ روابط انتزاعی، استفاده از استعارۀ «رنگ» است. از آنجا که از یک طرف استعارۀ «تغییر رنگ» در سه داستانِ قرمز: داستان یک مدادشمعی، روزی که مدادشمعی­ها دست­ از کار کشیدند و مداد بنفش بر «انقلاب هویت» دلالت دارد و از طرف دیگر دو داستان اولی امریکایی و داستان مداد بنفش ایرانی است، لذا این مقاله داستان­های مذکور را انتخاب کرده تا دیدگاه دو گفتمان فرهنگی مذکور را دربارۀ معنای «هویت آرمانی» مقایسه کند. در همین راستا، برآن است که به‌روش تحلیلی­توصیفی و در چارچوب «نظام­­های معنایی لاندوفسکی» به سه پرسش پاسخ دهد: با توجه به اینکه سه مـــتن مذکور کودک را به­ هویت­یابی تشویق می­کنند، هرکدامشان چه تفسیری از هویت ایدئال دارند؟ و چگونه کودک را به­ آن فرامی­خوانند؟ ایدئولوژیِ پنهان در هر متن کدام نهادهای مرتبط با سوبژکتیویته را غیریت­سازی و کدام را غیریت­زدایی می­کند؟ پژوهش حاضر برای نخستین­بار در ایران، پارادایم هویت­یابی را در داستان­های کودک بررسی می­کند. از منظر نـشــانه­شناسیِ فرهنگی هر متن به­مثابۀ یک فرهنگ است و ترجمه­ها ایدئولوژیِ نهفته در متون را از سپهر نشانه­ایِ مبدأ به سپهر نشانه­ایِ مقصد انتقال می­دهند. بی­توجهی مترجمان متون کودک به تسرّی شیوۀ هستی ­ـ در ـ جهانِ دو متن ضرورت تحقیق را انکارناپذیر می‌نماید.

سید محمد حسینی معصوم، حمیدرضا شعیری، مرجان اکبری،
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

گذر از نشانه‏شناسی روایی کلاسیک ساختارگرا با دیدگاهی متن‏محور و معناهای تعینی به سمت نشانه‏معناشناسی، درواقع گذر از کنش و برنامه‏مداری به سمت تعامل است. در نشانه‏شناسی کلاسیک ساختارگرا، معنا در جریان روایت صرفاً از طریق کنش و برنامۀ ازپیش‏تعیین‏شده در جهت کسب ابژۀ ارزشی توسط کنشگر شکل می‏گیرد. اما در نشانه‏معناشناسی، ‏معنا از طریق ایجاد رابطۀ حسی ـ ادراکی با پدیده‏ها شکل می‏گیرد و از طریق تعامل با دیگری یا هم‏سوژه ادراک می‏شود. چنین معنایی صرفاً با نظام‏های معنایی نشانه‏شناسی روایی کلاسیک یعنی نظام معنایی کنشی و مجاب‏سازی قابل‌بررسی نیست. لذا اریک لاندوفسکی نظام‏های معنایی تطبیق و تصادف، را به‌عنوان مکمل دو نظام قبل مطرح کرد. پژوهش حاضر به شرح وتحلیل تعاملات بین شخصیت‏های داستان زال و رودابه در قالب این چهار نظام معنایی می‏پردازد. مسئلۀ پژوهش این است که چه عکس‏العمل‏ها و کنش‏هایی نشان از پای‌بندی کنشگران به نظام‏های معنایی لاندوفسکی دارد. مشخص شد که در مواجهۀ کنشگران با چالش‏های ایجادشده در متن روایت، برخی از شخصیت‌های در ابتدا از یک نظام معنایی خاص تبعیت می‌کنند، اما در میانۀ روایت به‏سمت استفاده از دیگر نظام‏ها متمایل می‏شوند. اما برخی دیگر، همچنان پای‌بند به یک نظام معنایی باقی می‌مانند. دیگر یافتۀ جدید در بررسی کنش‏ها و تعاملات شخصیت‏های این روایت، ترسیم گذر از نظام روایی کلاسیک مبتنی بر کنش و برنامه به سمت نشانه‏معناشناسی مبتنی بر تعامل است. به عبارتی دیگر، گذر از روایت کلاسیک به سمت روایت مدرن است که درنهایت هم‏آیی بین شخصیت‏های این روایت در جهت تحقق عشق پرچالش زال و رودابه را رقم می‏زند.


صفحه ۱ از ۱