۷۳ نتیجه برای قصه
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
در این تحلیل، به بررسی نظام گفتمانی شوشی۱، تنشی۲ و کنشی۳ در قصه «علی میشزا»، یکی از معروفترین قصههای حماسی بختیاری، پرداخته میشود. هر کدام از این نظامها دارای ویژگیها و ساختار خاص خود هستند که تأثیر زیادی بر خَلق معنا و تجربیّات شخصیّتها دارند. نظام گفتمانی شوشی بهطور ویژه بر تأثیر احساسات و حالتهای عاطفی شوشگران تمرکز دارد. این نظام با رویکردی غیرخطی و غیرمستقیم، به بررسی چگونگی شکلگیری معنا بهواسطه تعامل شوشگران با محیط و عناصر اطراف آنها میپردازد. در این راستا، دو زیربخش عمده، یعنی حسی- ادراکی و تنشی- عاطفی، بهعنوان بخشهای کلیدی این نظام معرفی شدهاند. نظام گفتمانی کنشی در مقابل این نظام، بر کنشهای فعال شخصیتها تأکید دارد و بهنوعی تعادل و ساختار روایت را برقرار میکند. کنشگرانی که در این نظام قرار دارند، با هدفهای مشخصی اقدام میکنند و حرکات آنها بر بستر اهداف و تعارضات درونروایت شکل میگیرد.مسئله اصلی در پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل انتقال و عبور از نظام کنشی به نظام شوشی در قصه حماسی «علی میشزا» است. این پژوهش با بهکارگیری رویکرد توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانهای انجام شده است. در این چارچوب نشانه- معنایی و با بهرهگیری از الگوهای شوشی، کنشی و تنشی، پژوهش به تبیین موضوعات مربوط برای خواننده میپردازد. نتایج این مطالعه حاکی از این است که نظام گفتمانی این قصه فقط به کنشهای شخصیتها مربوط نمیشود و معنای متن از طریق ابعاد مختلف تعامل شوشگران و کنشگران با عناصر محیطی داستان تفسیر میشود.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
بنمایهها از مهمترین عناصر قوامبخش حکایتهای سنتی فارسیاند که علاوهبر ساختار، جهات معنایی و زیباییشناختی آنها را نیز تقویت میکنند. خاستگاه بنمایههای داستانی، متعدد و گاه نامشخص است: برخی از آنها از عناصر اسطورهای و بعضی دیگر زادۀ فرهنگ مردماند؛ تعدادی وجه تاریخی دارند و شماری نیز وجوه دینی و اعتقادی و... . بنمایهها طی قرنها، هم تغییر کارکرد میدهند و هم از حوزهای به حوزۀ دیگر نقل مکان میکنند. یکی از این بنمایههای پرکاربرد در فرهنگ ایرانی، «کلاغ» است که بهسبب خصلتها و کارکردهای متنوع و گاه متضادش، پرندهای چندوجهی بهشمار میآید و ردپای او را در اسطوره، دین و فرهنگ عامه میتوان سراغ گرفت. برای حضور کلاغ در متنها و روایتهای داستانی، دو خاستگاه مهم میتوان برشمرد: اساطیری و دینی. این پرنده در خاستگاه اساطیریاش با خورشید و روشنایی پیوند دارد، پیامآور خدای خورشید است، خوشیمن است و نماد عقلانیت و دوراندیشی؛ اما در خاستگاه دینیاش، با نخستین داستانهای دینی، یعنی برادرکشی قابیل وارد باورهای مردم و ادبیات شده و جایگاهش بهعنوان نماد مرگ، گورکنی و تاریکی تثبیت شده است. با اینهمه، این بنمایه در حوزههای اسطوره و دین محدود نمانده و حضوری چشمگیر در فرهنگ عامه نیز داشته است. هدف این پژوهش، مطالعه کارکرد بنمایۀ کلاغ و چگونگی تطور آن از اسطوره تا فرهنگ دینی و فرهنگ مردم است. بررسی کارکرد این بنمایه از گوناگونی حضور و سیر تطور آن پرده برمیدارد و بخشی از تفاوت اسطوره، دین و فرهنگ عامه را بهنمایش میگذارد. این مقاله دستاورد بخشی از طرح پژوهشی «مهمترین بنمایههای داستانی فارسی» است که در صندوق حمایت از پژوهشگران کشور در حال اجرا است.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
نقالی جزو پیشههایی است که در ایران قدمتی دیرینه دارد. شماری از صاحبان این پیشه، در دربار شاهان فعالیت میکردند و با عناوینی نظیر سمرخوان، قصهخوان و نقال شناخته میشدند. در دربار شاهان قاجار، منصبی با عنوان نقالباشی وجود داشت. بعضی از نقالان درباری این عصر، ملقب به نقیبالممالک بودهاند. یکی از مشهورترین نقیبالممالکها، نقال قصۀ امیرارسلان است. تا سالها پس از انتشار مقدمۀ محمدجعفر محجوب بر کتاب امیرارسلان، محمدعلی نقیبالممالک بهعنوان نقال این قصه شناخته میشد. در چند سال اخیر، عدهای از پژوهشگران حوزۀ ادبیات عامیانه، محمدعلی نقیبالممالک را شخصیتی موهوم و ناشناخته دانسته و میرزا احمد نقیبالممالک شیرازی را نقال قصه معرفی کردهاند. این مقاله سه محور عمده دارد؛ نگارنده در آغاز به معرفی میرزا احمد نقیبالممالک میپردازد؛ سپس با استناد به یکی از منابع معتبر عصر قاجار، محمدعلی نقیبالممالک را نیز بهعنوان یکی از نقالان دربار ناصرالدینشاه معرفی میکند و سرانجام دربارۀ اینکه احتمالاً کدامیک از این دو، نقال قصه بودهاند، حدس خود را بیان میکند.
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
رسائل رمزی شیخ اشراق حتی امروز هم میتوانند بسیار برای ما راهگشا و پرکاربرد باشند. به این معنا که میتوانند انسان و زمانه را بسازند و سمت و سوی جهان را به ما نشان دهند، چرا که شیخ در این داستانها به صورت مرتب در پی نمایش مراتب عالم و جایگاه انسان در این مراتب و اثبات این مطلب است که نفس انسانی، نور مجردی بوده که در شرق هستی ریشه داشته است، لیکن به بدن مادی تعلق گرفته، از عالم قدسی به ظلمتکده ناسوت هبوط کرده و در آن اسیر گشته است و آنگاه به سعادت میرسد که به منزلگاه اصلی خویش بازگردد. به همین سبب، وی برای شناساندن هر چه بیشتر جایگاه اصلی نفس ناطقه انسانی در این داستانهای رمزی، مراتب چهارگانه عالم را بر مبنای مسئله قهر و محبت میان انوار در قالب رمز و به صورت مفصل تنظیم نموده است که عبارتند از: عالم انوار قاهره (عقول)، عالم انوار مدبره (نفوس)، عالم اجسام و برازخ و عالم مثال. از میان این عوالم، شیخ اشراق بر عالم مثال یا خیال منفصل تاکید فراوان داشته است؛ عالمی که در واقع صحنه داستانسرایی رمزی اوست.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
سیمین دانشور و احمد محمود دو تن از نویسندگان نامی معاصرند که در آثارشان به عناصر فرهنگ مردم ایران و ادبیات شفاهی بسیار توجه کردهاند؛ بهگونهای که حتی نام برخی از آثار دانشور مثل سووشون و بختگشایی برگرفته از مضامین فرهنگ مردم است. البته در آثار هر دو نویسنده مضامین مشترک فرهنگی فراوانی وجود دارد که با روشی متفاوت بیان شدهاند. دقت در شیوۀ زندگی، جنسیت، تحصیلات و آگاهی و بهطورکلی، شخصیتهای متفاوت این دو نویسنده، تاحدودی تفاوت شیوۀ بیان آنها را آشکار میکند. با درنظر گرفتن تفاوت بیان، حتی در دو فضای داستانی متفاوت، میزان دقت و ظرافت هر نویسنده و غیرت ملی یا دغدغههای شخصی هرکدام درنوع خود قابل تحلیل و بررسی است.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
مطالعه و تحلیل علمی جلوههای گوناگون ادبیات عامه موجب درک شایستهتر ماهیت، عناصر سازنده درونی و عوامل تأثیرگذار در پردازش فرهنگ شفاهی میگردد. قصهگویی یکی از کهنترین اشکال ادبیات شفاهی است. در روزگاران کهن، قصهگوها تاریخ، سنت، مذهب، آداب، قهرمانیها و غرور قومی را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکردند. اصولا قصه زمانی شکل میگیرد و عینیت مییابد که از زبان راوی نقل شود. قصهگو یا راوی خواه ناخواه خویشتنِ خویش را در قصه میبیند و برای جلب نظر شنونده یا خواننده، از ذوق و هنر خویش برای تبیین هرچه بیشتر قصه کمک میگیرد. این عوامل موجب ایجاد تغییراتی در ساختار و محتوای قصه میشود. پژوهش حاضر به نقش قصهگو در شکلگیری قصه میپردازد و درپی یافتن دلایلی است که سبب میشود قصهگو در روند قصه تغییراتی پدید آورد. نکتهای که توجه نگارنده را هنگام ضبط و گردآوری قصههای آمره طی دو دهه به خود جلب کرده، وجود روایات متعدد یا متفاوت از قصهای واحد بهسبب تعدد قصهگویان و تصرف آنان در قصه است.
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۹-۱۳۸۳ )
چکیده
ولادیمیر پراپ، فولکلورشناس روسی میاندیشید که در بررسی قصه عامیانه باید از اسلوب مطالعاتی علوم طبیعی استفاده کرد. وی معتقد بود که طبقهبندی قصهها حاصل کارهای پژوهشی بسیاری است که در پایان مطالعه بهدست میآید، ولی عموم محققان ابتدا موضوع را دستهبندی میکنند، سپس مواد کار را در قالب این طبقهبندی تحمیلی میگنجانند.
پراپ خود به بررسی ریختشناسیک صدقصه از مجموعهای از قصههای روسی پرداخت که آفاناسییفآنها را جمعآوریکرده بود.وی دریافت که تمامی کارهای موجود در قصه به سیویک عملکردمحدود میشود. او میپنداشت که در زیر ظاهر آشفته روایات، قوانینی بر زایش و تکامل این نوع قصه حاکم است که باید فرمولبندی شود واین دستاورد آغازگاه علم روایت شناسی به شمار میآید. پراپ برای هریک از این عملکردها نمادی تعیین میکند و با درکنارهم قراردادن آنها فرمول نهایی ساخت قصههای پریان را به دست میآورد.
کاربرد مدلهای روششناختی نقد مدرن در ادبیات کلاسیک همیشه با دشواریهایی روبهرو بوده است. این نوشته با توجه به اینکه جزو اولین نمونههای به کارگیری روش ریختشناسی است، سعی دارد علاوه بر آزمایش این مدل در حوزه ادبیات تطبیقی از دشواریهای این کار درگذرد. مواد کار این نوشته یکی از حکایتهای جامع هزار و یک شب است که افزون بر حکایت اصلی، سه حکایت دیگر را نیز در بر دارد. در تحلیل این حکایت علاوه بر استفاده از نمادهای ریختشناسی پراپ، بنا به مقتضای تحلیل، نمادهای دیگری به آن مجموعه افزوده ، و در پایان هم نمودار ریختشناسیحکایت به دست داده شدهاست. بهکارگـیری این روش علاوه بر اینکه آزمونی برای نظریه ریختشناسی به شمار میرود، میتواند با توجه به مدل ساختاری بهدست آمده، حکایات الحاقی را از اصلی جدا کند.
بهروز مهدیزاده فرد، نصرالله امامی،
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
روایت داستانی با دامنه¬ای به نسبت گسترده، مورد توجّه محافل نقد ادبی است. از سویی دیگر، درهم تنیدگی عنصر روایت با دیگر عناصر داستانی موجبات حضور چشم اندازهای متنوّعی را در زمینه نقد داستان فراهم آورده است. برایند نوشتار حاضر، توضیح و تحلیل چند شگرد روایی و تلاش برای کاربردی کردن آن ها در بازتابانی مصادیقشان در قصّه های مثنوی است. چهار مفهومِ کلّیِ ماضی روایتی، افعال جریان بیـرونی و درونی، پیش رفتــگی روایت و روایت میان افزود، شاکله کلّی این مقاله را تشکیل می دهد. در محور ماضی روایتی، تفاوت بارز کارکرد زمان افعال در متون تخیّلی و واقعی بیان می شود. در محور بعدی توضیح داده می شود که گزارش افعال بیرونی اشخاص مانند خوردن، پوشیدن، دویدن و ... از عهده متون غیرداستانی نیز برمی آید؛ اما بیان افعال درونی همچون فکر کردن، امیدوار بودن و... صرفاً به ظرفیّت متون تخیّلی و داستانی بازبسته است. در قسمت سوم مقاله، مباحث روایت خطّی و شکست روایت خطی مطرح می شود و سرانجام در قسمت پایانی، مفهومِ روایت میان افزود تشریح می شود؛ توضیـح اینکه روایت میان افزود ناظر بر قصّه هایی است که چارچوب روایت در آن ها به شکلی تنــاوبی میان کُنِش داستــانی و گفت وگوی شخصیّت ها پیش می رود.
دوره ۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
در این پژوهش با رویکردی تطبیقی، دو متن کلاسیک فارسی (داستان های بیدپای و کلیله و دمنه) با توجه به شیوه روایت آن ها بررسی شده است. فرضیه مقاله، وجود تفاوت هایی در شیوه های روایتگری این دو اثر است به اعتبار وجود سبک گفتاری در یکی و سبک کتبی و منشیانه در دیگری. حضور راوی در آغاز حکایت ها، راوی درون متنی و برون متنی، نقش راوی در برجسته کردن واژگان، لحن راوی، شیوه نتیجه گیری راوی (گوینده و نویسنده) در پایان حکایت ها، نگرش راوی به شخصیت های داستان، حضور آشکار راوی در پایان داستان و چگونگی پایانبندی روایت، مواردی هستند که در دو کتاب مقایسه شدهاند و در نهایت فرضیه پژوهش (تفاوت دو روایت در شیوه روایتگری) اثبات شده است.
حسین بیات،
دوره ۳، شماره ۱۱ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده
در بسیاری از آثار روایی، دو نیروی زور و نیرنگ عامل پیش برنده داستان را تشکیل می دهند. بررسی و مقایسه قصه هایی که درگیری نیروهای خیر و شر در آن ها بر سر رسیدن به معشوق است، نشان می دهد که در این آثار، معشوق هرچند در ظاهر به نفع قهرمان عمل می کند، در زیرساخت روایت با زیرکی و تزویر، درگیری نیروهای متضاد را به سود خویش هدایت می کند. در چنین قصه هایی، شخصیت مرکزی داستان، نه شاهزاده شجاع و نه دیو بدطینت، بلکه معشوقی است که در جستجوی ازدواج با شایسته ترین قهرمان داستان و صاحب فرزند شدن از اوست و در این راه، با وجود ناتوانی جسمی ظاهری، با استفاده از جلوه های گوناگون نیرنگ همچون پنهان کاری، افسون گری های زنانه و عوامل جادویی و حتی گاهی با به خدمت گرفتن ضدقهرمان های داستان، سیر رخدادها را به سوی پایان دلخواه خویش هدایت می کند. این مقاله با بهره گیری از دیدگاه های صاحبنظران در خصوص این ساختار بنیادین، تعداد چهل افسانه عامیانه فارسی را بررسی و مقایسه می کند و با ارائه شواهد مختلف نشان می دهد که چنین زیرساخت مشترکی نشان دهنده دغدغه های ذهنی زنان در دوران پدرسالاری است و زنان در جایگاه راوی یا شنونده این قصه ها، آرزوهای دست نایافتنی و زندگی رؤیایی و شیرینی را که در زندگی واقعی معمولا از آن محروم بوده اند، در سرگذشت قهرمان زن داستان در جهان خیالی قصه متجلی کرده اند. با توجه به وجود این ویژگی در رمانس ها و داستان های کهن، این قصه ها احتمالا ریشه در ساختارهای روایی کهنی دارند که می توان پیشینه آن ها را تا اساطیر مربوط به دوران مادرتباری، دنبال کرد.
دوره ۴، شماره ۸ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده
نهاد خانواده یکی از اصلیترین هستههای جامعۀ بشری است و ازدواج جایگاهی ویژه در تشکیل این هستۀ اساسی دارد. در ادبیات عامۀ ایران نیز قصهها، مثلها و ترانههای بسیاری با محوریت ازدواج خلق شده است. این مقاله بر آن است که با بررسی ۲۴ قصه از قصههای مشدی گلینخانوم، به چگونگی شکلگیری ازدواج در آنها بپردازد و با واکاوی کلیشهها و گرههای تکراری در قصهها، گامی در جهت شناخت بهتر تخیل جمعی مردمان این سرزمین در دورههای گذشته بردارد. نکتۀ اصلی در بیشتر این قصهها، وجود کلیشههایی چون حسادت، عشق در یک نگاه، ازدواج دختر فقیر، پسر پادشاه یا پسر فقیری که داماد شاه شد و ... است. در بیشتر موارد عاملی شر وجود دارد که مانع ازدواج دو طرف است و در پایان با کمک نیروی خیر- که در برخی موارد نیرویی ماورائی است- قهرمان به وصال و خوشبختی خواهد رسید.
دوره ۴، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مهمترین ساکنان سرزمین ایران قوم ترکزبان قشقایی هستند. این قوم ادبیات و فرهنگ غنی دارند که به نظر میرسد در جریان یکسانسازی و فرایند مدرنیتۀ جامعۀ ایران در حال اضمحلال است. قصهها بخشی از ادبیات و فرهنگ شفاهی قشقایی است. تاکنون مطالعهای با رویکرد ساختاری بر روی قصههای قشقایی صورت نگرفته، لذا در این پژوهش ده قصه برای نمونه بررسی شده است. روش بررسی براساس خویشکاریهای پیشنهادی خدیش است که خود برگرفته از الگوی ریختشناسانۀ ولادیمیر پراپ، محقق فرمالیست روسی، است. برای این کار ابتدا قصهها تجزیه و تحلیل شدهاند و سپس الگوی هر قصه به همراه ترکیب حرکتهای آن ذکر شده است. این بررسی نشان میدهد که قصههای قشقایی قابلیت بررسی ساختاری را دارند و تا حد زیادی با الگوی دیگر قصههای ایرانی همخوانی دارند.
دوره ۴، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
خاستگاه جمعی و عمیق قصهها سبب ایجاد شباهتهای شگفتانگیز در میان قصههای ملل مختلف شده است. در کنار دیدگاههایی که دربارۀ خصلت آموزشی قصه و ارتباط آن با دوران بلوغ و مسائل جنسی مطرح است، دیدگاههای دیگر نیز بر ارتباط قصه با الگوهای جمعی و اساطیری تأکید دارند. براین اساس، قصه دربردارنده حرکت درونی انسان برای رسیدن به انسجام و یکپارچگی است و روند آن بر ارتباط بین خودآگاه و ناخودآگاه متمرکز شده است. برای رسیدن به کمال، خودآگاه باید بتواند زبان رمزی ناخودآگاه را تفسیر کند. قهرمان قصه کسی است که به این ارتباط درونی تحقق بخشد. او قهرمان دنیای درون است و به دنبال مرکز وجود خود از نیروهایی یاری میگیرد که همگی درونی هستند. قهرمان قصه سفر اساطیری خود را با گسست از روزمرگی و تکرار آغاز میکند و در انتها به شناختی متفاوت از خود، هستی و توانمندیهایش میرسد.
قصه شناسی تطبیقی با رویکرد روانشناسانه نشاندهنده میراث مشترک بشر فارغ از زمان و مکان است. فرافکنی مراحل فرایند فردیت و خصیصه مشترکِ ناخودآگاه جمعی، الگوی یکسانی را در قصهها ایجاد کرده است. اگرچه فرهنگهای گوناگون بستری متنوع برای افسانهها و قصهها شمرده میشوند؛ اما در ژرفساخت قصه، دلمشغولی ِواحدی منعکس میشود و پایان همه به یک نقطه ختم میشود.
دوره ۴، شماره ۱۱ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
قصههای عامه یکی از محبوبترین انواع ادب شفاهی و بستری مناسب برای مطالعۀ فرهنگ هر ملت است. این قصهها دربردارندۀ عناصر جادویی است که از گذشتههای دور، جزئی از باورهای رایج در میان مردم بوده است. عناصر جادویی قصهها را میتوان به سه گروه شخصیتهای دارندۀ قدرت جادویی، اشیای دارندۀ قدرت جادویی و کلام جادویی تقسیم کرد. ترتیب بسامد و فراوانی این عناصر در قصهها عبارتاند از: اشیای برساختۀ بشر، عناصر طبیعت، جادوگران، اشیای خیالی، موجودات خیالی، کلام جادویی، موجودات پیکرگردان، حیوانات جادوگر و شیطان. یافتهها نشان میدهند که عناصر جادویی در ۸۹% جامعۀ آماری، در قصههای دربردارندۀ کهنالگوی سفر دیده میشوند. عناصر جادویی در روساخت قصهها، در تحلیل عمیقتر خود با خویشکاریهای انگارههای
کهنالگویی در ژرفساخت قصه در پیوند هستند. کارکرد دوگانۀ دارندگان قدرت جادویی سبب شده است عناصر جادویی دارای خویشکاری دوگانۀ کهنالگویی، رهاییبخش و خطرناک باشند که جادوی سفید و جادوی سیاه نام گرفته است. بدین سبب در قصهها انگارۀ کهنالگویی سایه با خویشکاری خطرناک و جادوی سیاه، نقش درگیرکردن قهرمان با چالشها را به عهده دارد و انگارۀ کهنالگویی پیرخرد با خویشکاری یاریگری و جادوی سفید، نقش رهانندگی قهرمان از چالشها را به عهده گرفته است.
دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
این پژوهش برآن است تا شیوۀ قصه گویی را در داستان سمک عیار، با سه داستان عامۀ دارابنامۀ بیغمی، ابومسلم نامه و اسکندرنامۀ نقالی بررسی و مقایسه کند. برای این کار با استفاده از الگوی چتمن، میزان مشارکت راوی در داستان سمک عیار و همچنین برخی از ویژگی های سبکی خاص در این اثر (زبان و فضای عامیانه و طنز و مطایبه) تحلیل و با آثار دیگر مقایسه می شود. نتایج نشان می دهد مشارکت و حضور راوی هنگام وصف مکان، خلاصه های زمانی و وصف اشخاص در سمک عیار و داراب نامه پررنگ تر از دو اثر دیگر است. همچنین شیوۀ مشارکت قصه گو در داستان سمک عیار گزارههای قالبی آغازین، گزاره های قالبی بین متنی و میان متنی متفاوت تر از داراب نامه، ابومسلم نامه و اسکندرنامۀ نقالی است. البته از این نظر میتوان شیوۀ داراب نامه را حدفاصل شیوۀ سمک عیار و ابومسلم نامه و اسکندرنامه قرار داد.
دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
قصه های فولکلوریک، بخشی از میراث فرهنگی ناملموس هر ملت به شمار می آیند که
به خوبی، آداب و رسوم و عقاید و سنتها و جهانبینی آنها را بازگو میکنند. از آنجا که در سدههای اخیر، با رشد روزافزون تکنولوژی، بسیاری از قصههای شفاهی، در دل خاک مدفون شدهاند، بسیار بایسته است که این قصهها قبل از مرگِ راوی آنها، ثبت و در حد امکان نقد و تحلیل گردند. از اینرو، در این جستار، دو قصۀ «ماه تتی و آلازنگی» و «پیرزن آرد دوشوئیی»، از منطقۀ دشمنزیاری فارس با تحقیقی میدانی گردآوری و سپس از منظر نقد اسطورهای نقد و تحلیل شده اند. ازجمله موارد برجستۀ تبلوریافته در این قصه ها
می توان به محوریت زن و ظهور پهلوانبانو در قصه ها، نبرد اژدهای خشکسالی با ترسالی، پیوند اسپ و ماه با باروری، هستی یافتن گیتی از تخم مرغ کیهانی، رویش گیاه از خون خدای نباتی و پرده دری نیای رسته از خون مقتول اشاره کرد. از دیگر سو، درونمایۀ قصه های مورد بحث در این جستار در قصه های فولکلوریک دیگری چون «دختر و گاو زرد»، «ماهپیشانی»، «اجه که م هو»، «گل خندان»، «راز نیلبک زیبا»، «دختران انار» و «نارنج و ترنج» نیز پدیدار شده است.
دوره ۵، شماره ۱۵ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده
چکیده:
حکایت مهر و وفا یکی از حکایتهای است که روایتهایی از آن هم در ادب عامیانهی کُردی در قالب بیت(داستان-های موزون و ملحون که راویان عامه به شیوهی سینه به سینه و با صوت خواندهاند) و هم به شیوهی قصهگویی شفاهی و از دیگر سو هم به شیوهی منظومهسرایی در ادب کلاسیک فارسی موجود است. در این مقاله به معرفی قصهی مهر و وفا و راویان آن در ادب فولکلور کُردی پرداخته شدهاست و تفاوتها و شباهتهای موجود در روایتهای کُردی و فارسی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاست. حاصل این که اگر بپذیریم که راویان عامه و شعرای کلاسیک، خالق اصلی و اولیهی این داستان نیستند و منشأ داستان در هیچ کدام از روایتها از جنبههای حوادث تاریخی(زمانی)، محیط جغرافی(مکانی) و خالق اصلی هیچگونه اطلاعات موثق و مشخصی برای خواننده ندارد؛ به تبع آن در مورد تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این دو بر یکدیگر نیز نمیتوان در تقدم یکی بر دیگری حکم صادر کرد اما میتوان گفت ماجرای مهر و وفا در ابتدا به شیوهی قصه رواج داشته آنگاه الهام بخش بازسرایی و بازآفرینی شعرا و بیتخوانان واقع شده است.
واژههای کلیدی: مهر و وفا، قصه، بیت، منظومهی شعوری، فولکلور کُردی
دوره ۵، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۹۶ )
چکیده
آزمایش یکی از بنمایههای مهم و تکرارشونده در حکایتها و قصههای ایرانی است که با اهداف گوناگون و شیوههای مختلف ارائه میشود. آزمایشها در قصه ها معمولاً بهعنوان شروطی مطرح شده است که شخصیت اصلی یا دیگر شخصیتهای داستان برای رسیدن به خواستههای خود ملزم به انجام آن هستند و عنصری هستند برای محکزدن توانایی شخصیتها و یا بستری برای بروز استعدادهای درونی آنها در خلال داستان. اگرچه ظاهراً این آزمایشها تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند؛ اما در تمامی آنها میتوان نشانهها و خصوصیاتی مشترک پیدا کرد که امکان طبقهبندی و دستهبندی را برای محققان فراهم میکند. در این تحقیق نویسندگان از میان قصهها و حکایتهای ایرانی مجموع ۲۳۷ قصه و حکایت را انتخاب کردهاند و با بررسی ارکان آزمایش (امتحانکننده، امتحانشونده، شیوه و نوع آزمایش و اهداف آزمایش) در آنها درصدد ارائۀ الگویی طبقهبندیشده برای شناخت انواع آزمایش در قصههای ایرانی برآمدهاند.
حسین صافی پیرلوجه،
دوره ۵، شماره ۱۹ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده
برای «روایت پژوهیِ درزمانی» عرصه های گوناگونی را می توان متصور شد که گونه شناسیِ روایت در دوره های تاریخی مختلف یکی از آنهاست، و جستن پیشینه ی فنون داستان پردازیِ نوین در قصه های عامیانه ی بومی یکی دیگر. در همین راستا و با این گمان که حتا در صورت تغییر کارکرد یا چه بسا نقش باختگیِ کاملِ روایت نماهای شفاهی، باید آثاری از آنها در رمان و داستان کوتاه فارسی به جا مانده باشد، نگارنده ی مقاله ی حاضر بر آن بوده تا پس از معرفیِ نمونه ی ظریفی از این قالب های کلامیِ خاصِ روایت در پیکره ای مشتمل بر دویست و هفتاد قصه ی عامیانه که دست کم هفتاد سال از گردآوری و ثبت هرکدام می گذرد، روند زوال یا صرفاً تحول نقشی این قالب ها را در ادبیات داستانی ایران پی بگیرد. (حوزه های درخور روایت پژوهیِ تطبیقی میان قصه های عامیانه و داستان های نوین فارسی، دامنه ای چنان گسترده و بکر را می پوشاند که حتا ترسیم حدود آن از حوصله ی این جستار بیرون است. پس جای شگفتی نخواهد بود اگر آنچه در پی می آید صرفاً حاصل بررسیِ مقابله ایِ ساز وکارِ روایتگردانی میان صحنه های موازی یا متناوب در دویست وهفتاد قصه ی عامیانه ی ایرانی و پیکره ای شاملِ بیش از سیصد داستان معاصر فارسی باشد.)
دوره ۶، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
در این مقاله که بخشی از پژوهشی وسیع درباره میزان کارایی نظریه آمیختگی مفهومی در تبیین مؤلفه شناختی فرآیند ساخت معنا در قصههای عامیانه است، میکوشیم با توجه به مبانی نظریه «آمیختگی مفهومی»، پیوستگی معنایی را که یکی از مهمترین عوامل ساخت معناست، در قصهای از قصههای عامیانه ایرانی بررسی کنیم. دو پرسش اصلی این مقاله عبارتاند از اینکه آیا به استناد مبانی و قواعد نظریۀ آمیختگی مفهومی میتوان پیوستگی معنایی در قصهها را تحلیل کرد؟ و دیگر اینکه تا چه اندازه یافتههای حاصل از این تحلیل قابل تعمیم هستند؟
فرض ما بر این است که با استفاده از چارچوب نظریه آمیختگی مفهومی- که توسط ژ. فوکونیه و م. ترنر(۲۰۰۲) مطرح شده است- میتوان چگونگی ایجاد و حفظ پیوستگی معنایی متن را در قصههای عامیانه تبیین کرد. نتایج این بررسی نشان میدهد که کاربست نظریه آمیختگی مفهومی میتواند در تحلیل پیوستگی معنایی و تفسیر متن از منظر معناشناسی شناختی راهگشا باشد؛ علاوهبرآنکه با استفاده از انگاره چهارفضایی مطرحشده در این نظریه میتوان چگونگی تصویرسازی در ذهن مخاطب و پیوستگی معنایی این تصاویر را با هم نشان داد.