۸ نتیجه برای فرمالیسم
علیرضا فولادی،
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
این مقاله مبانی نظری و روش شناختی نقد فرمالیستی شعر را از دیدگاه فرمالیست های روسی و همچنین فرمالیست های آمریکایی یا اصحاب «نقد نو۱» بازمی کاود. رهیافت ما برای این منظور، تحلیلی- انتقادی است. این پژوهش، سرانجام با ایجاد برخورد سازنده میان دستاوردهای نظری و عملی دو شاخه فرمالیسم، روش «نقد گرانیگاهی»۲ را سامان می دهد. این روش نه مانند روش «نقد پیوندمایه ای» به شیوه افقی- عمودی، بلکه مطابق ماهیت نظام مند و ساختمند شعر به شیوه چندسطحی- سلسله مراتبی همه عناصر فرم این نوع ادبی را در ارتباط با «شگرد بنیادی» آن تحلیل می کند.
قدرت قاسمیپور،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده
در این مقاله به بررسی جایگاه نقیضه درگستره نظریه های ادبی معاصر پرداخته می شود. برخی از نظریه های ادبیِ معاصر از نقیضه به عنوان گونه¬ای ادبی برای تشریح روندها و سازوکارهای حاکم بر سخن ادبی استفاده می کنند و برخی از آن¬ها نیز همچون نظریه ساخت شکنی، خود به مانند نقیضه عمل می کنند. از نظر فرمالیست¬های روسی، نقیضه در حکم گونه ای ادبی است که دگرگونی و تطوّر انواع ادبی و آشنایی زداییِ متون ادبی را به بهترین وجه به گونه ای آشکار به نمایش می گذارد. میخاییل باختین نیز نقیضه را در بطن منطق گفت وگویی خود می گذارد. از نظر او، هر نقیضه ای آمیزه زبانی مبتنی بر منطق گفت وگویی عامدانه است که در بطن آن، زبان ها و سبک های گوناگونی نهفته است. از نظر ساختگرایان نیز نقیضه از گونه های ادبی ثانویه و پیچیده است که مسئله بینامتنیّت را نمایان می کند. رابطه میان نقیضه و ساخت شکنی نیز به شیوه عملکرد این ها مربوط است؛ هر دوی این ها با رخنه کردن و اقامت گزیدن در متون پیشین باعث نقض و ازهم گسیختن ساختارهای آن ها می شوند.
دوره ۴، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مهمترین ساکنان سرزمین ایران قوم ترکزبان قشقایی هستند. این قوم ادبیات و فرهنگ غنی دارند که به نظر میرسد در جریان یکسانسازی و فرایند مدرنیتۀ جامعۀ ایران در حال اضمحلال است. قصهها بخشی از ادبیات و فرهنگ شفاهی قشقایی است. تاکنون مطالعهای با رویکرد ساختاری بر روی قصههای قشقایی صورت نگرفته، لذا در این پژوهش ده قصه برای نمونه بررسی شده است. روش بررسی براساس خویشکاریهای پیشنهادی خدیش است که خود برگرفته از الگوی ریختشناسانۀ ولادیمیر پراپ، محقق فرمالیست روسی، است. برای این کار ابتدا قصهها تجزیه و تحلیل شدهاند و سپس الگوی هر قصه به همراه ترکیب حرکتهای آن ذکر شده است. این بررسی نشان میدهد که قصههای قشقایی قابلیت بررسی ساختاری را دارند و تا حد زیادی با الگوی دیگر قصههای ایرانی همخوانی دارند.
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده
نقد فرمالیستی مهمترین رویکرد آغاز قرن بیستم است که از مدرنیسم سرچشمه میگرفت. دهههای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، عصر نفی و انکار گذشته و گسستن از سنتهای ادبی و هنری پیشین بود. مدرنیسم بر آن بود که شالودههای اندیشۀ کهن را در هم شکند و «هنر نو» و «ادب نو» بیافریند. به همین منظور، اندیشمندان آغاز قرن بیستم میکوشیدند «ضدّ سینما»، «ضدّ تئاتر»، «ضدّ رمان»، و سرانجام، نوعی «ضدّ هنر» خلق کنند. فرمالیسم در هنگامۀ پرآشوب این ضدیتها، پرچم مبارزه با اندیشههای سنتی را در نقد ادبی و هنری برافراشت. آیا امروزه میتوان از فرمالیسم، بهمنزله شیوهای رایج، در نقد ادبی بهره گرفت؟ در این مقاله، چگونگی پیدایی فرمالسیم در ادبیات در آغاز سده بیستم بررسی، و شگردها و تئوریهای آن با نظریههای علم بلاغت در ادب فارسی مقایسه شده است. بیگمان، امروز پس از گذشت نزدیک به یک قرن از ظهور فرمالیسم، باید اذعان داشت که اگرچه فرمالیستها نظریههایی نو پدید آوردند، تقریباً بر همۀ مراحل کار آنان جزمگرایی سایهافکن بود. امروز ضمن ادای احترام به تلاشهای آنان، باید مکتب نقد فرمالیستی را بهمنزله یک دیدگاه مطلق، عملاً در موزۀ نقد هنری و ادبی جای داد و نمیتوان آن را همچون روشی غایی و نهایی در نقد به کار گرفت
بهروز سلطانی، احمد رضی، علیرضا نیکویی،
دوره ۱۱، شماره ۴۲ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
ارمغان نظریههای ادبی تحلیل نظاممند ماهیت ادبیات است. نخستین مرحلۀ تکامل فرمالیسم روسی، «فرمالیسم مکانیکی» یا «فرمالیسم تقلیلگرایی» نام دارد. این نظریه در ژرفساخت اندیشگانی خود برای تبیین ماهیت ادبیات از اسمنگاشت «ادبیات ماشین است» بهره میبرد. هرچند تبیین ماهیت ادبیات از طریق استعارۀ ماشین زمینۀ بروز خلاقیت و تسهیل در توضیح و تبیین نظریه را برای نظریهپرداز فراهم میکند؛ پژوهشهای معاصر نشان میدهد استعارهها فرایند ادراکی نظریهپرداز و درنتیجه فرایند مطالعۀ موضوع و فرمولبندی نهایی نظریۀ را نیز تحت تأثیر قرار میدهند و در بحث انتقال نظریۀ ادبی به سایر فرهنگها، کژکارکردهایی نیز خواهند داشت؛ زیرا ادراک هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی همۀ فرهنگها از حوزۀ مفهومی استعارۀ «ماشین» یکسان نیست. ازاینرو شاهد ظهور نوعی مطالعات فرمالیستی در زبانهای مقصد، مانند زبان فارسی، هستیم که تلقی خاصی از روششناسی فرمالیستی دارند. بنابراین، این نوشتار درصدد است با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی کارکردها و کژکارکردهای استعارۀ ماشین را در تبیین ماهیت اثر ادبی در فرایند نظریهپردازی فرمالیسم مکانیکی و نیز انتقال آن بررسی کند. برای این منظور، ضمن بررسی ریشههای فکری و اندیشگانی اندیشۀ جهان ماشینی به نقش تقلیلگرایی دکارتی در شکلگیری سطوح مختلف نظریۀ فرمالیستی پرداخته میشود و سپس برپایۀ علل اربعۀ ارسطویی ماشین و ادبیات مقایسه شده، تفاوتهای ادراکی «ماشین» در زبانهای روسی، انگلیسی و فارسی بهاختصار نشان داده میشود. طبق بررسیها، تبیین ماهیت ادبیات برمبنای استعارۀ مکانیکی، در مرحلۀ نظریهپردازی موجب شده است نظریهپرداز در فرمولبندی نظریه برای رسیدن به یک روششناسی خلاق و سازگار با اثر ادبی ناکام بماند و در مرحلۀ انتقال نیز تفسیر و کاربست آن با نوعی بدفهمی مواجه شود.
سعید قربانیان رهورد، داوود عمارتی مقدم،
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده
مقالۀ حاضر برآن است تا با بررسی انتقادی مقالات علمی ـ پژوهشی، کاستیهای بنیادین پژوهشهایی را بررسی کند که در حوزۀ زبان فارسی مدعی کاربست یا شرح مبحث آشناییزداییاند. نتیجۀ بررسی سی مقاله در این حوزه که در بازۀ زمانی ۱۳۷۵ ـ ۱۳۹۵ در نشریات معتبر دانشگاهی ایران منتشر شدهاند، روشن میکند که بسیاری از محققان دانشگاهی ایران در درک مفهوم آشناییزدایی دچار بدفهمیهایی جدی هستند. تساهل و اشتباهات ایشان در فهم و کاربست اصطلاح آشناییزدایی را میتوان چنین طبقهبندی کرد: ۱. بیتوجهی به اصول روششناختی فرمالیستهای روس؛ ۲. ارائۀ تعاریف خلقالساعه از مفهوم آشناییزدایی؛ ۳. خلط و همانندپنداری مبحث آشناییزدایی با دیگر مباحث نسبتاً مشابه و بهخصوص تقلیل آن به مباحث ابتدایی بلاغت سنتی. این کاستیها از یک سو به بداهت موضوع پژوهش و از دیگر سو به تقلیل این مفهوم و تزیینی شدن آن در پژوهشهای دانشگاهی انجامیده است؛ درنتیجه این موارد، مجالی برای محققان فراهم آمده تا به تولید انبوه مقالاتی بپردازند که اشتباهات مشابهی را در این حوزه بازنشر میکنند.
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( ۶-۱۳۹۳ )
چکیده
این جستار برآنست تا با پیشِ چشم داشتن نظریّههای نوین در باب شعر، بویژه آرای فرمالیستها، کارآیی آنچه را در بلاغت سنّتی به عنوان «عیوب فصاحت» مطرح است، در تحلیل امروزی شعر پارسی بررسی نماید. این فرایند در دو ساحت کلّیگرایانه و جزئیگرایانه انجام شده است. در فرایند کلّیگرایانه، با توجّه به مسأله «عنصر غالب» در فرمالیسم روسی و ایجاد تعامل میان نظریّات ارائه شده دربارۀ عیوب فصاحت در کتابهای پارسی بلاغت و نقد شعر با شعر پارسی در دورههای مختلف سبکی، عیوب فصاحت تا پایان دورۀ رواج سبک هندی در سه وجه سازگاری، واپسماندگی و ناسازگاری قابل گونهبندی و بررسی است. تحلیل موضوع در این ساحت بدین نتیجه میانجامد که در دوره سازگاری(مقارن با رواج سبک خراسانی)، نظریّات ارایه شده دربارۀ عیوب شعر، با شعر پارسی کاملاً همخوان است؛ امّا به تدریج از میزان این همخوانی کاسته میشود تا اینکه در دوره ناسازگاری(مقارن با رواج سبک هندی)، مقتضّیات اجتماعی- ادبی و نیز مقتضیّات زیباییشناسیک شعر پارسی، اصالت عیوب فصاحت در بلاغت سنّتی را برای تحلیل شعر عصر از میان میبرد.
در ساحت جزئیگرایانه با پیشِ چشم داشتن نظریّات فرمالیستها در خصوص فرایند «برجستهسازی» و ایجاد اتّفاق در زبان از طریق انواع «هنجارگریزیها»(/قاعدهکاهیها) و «قاعدهافزاییها»، عیوب فصاحت در بلاغت سنّتی نظیر غرابت استعمال، مخالفت قیاس، تعقید و... برای تحلیل امروزی شعر پارسی، از اضلاعی دیگر ناکارآمد جلوه میکند. تحلیل موضوع در این ساحت نیز بدین نتیجه میانجامد که در خوانش فرمالیستی و نیز در برخورد با شعر مدرن، این موارد نه تنها عیب نیست، بلکه اتّفاقاً عامل ایجاد ادبیّت و تمایز زبان ادبی از زبان خودکار و در نهایت ساخته شدن شعراست.
امیر حسین زنجانبر،
دوره ۱۵، شماره ۶۰ - ( ۵-۱۴۰۱ )
چکیده
ادبیات ضدّجنگ زیرمجموعهای از ادبیات صلح است. صلح به دو صورت سلبی و ایجابی بازنمایی میشود. صلح ایجابی، بر پایۀ مفهوم جهانوطنگراییِ اخلاقی تعریف میشود و صلح سلبی، در تضاد با مفهوم جنگ. بر همین اساس، داستانهای جهانوطنگرا، آرمانشهر را بازنمایی میکنند و داستانهای ضدّجنگ، ویرانشهر را. دادههای این پژوهش کتابهای تصویری ضدّجنگ گروه سنی «ب» و «ج» است. مقالۀ پیشِرو با روش تحلیلی ـ توصیفی و براساس رهیافتی صورتگرا، در پی پاسخ به چگونگی تمهیدات مشترک (الگوهای صوری مشترک) در داستانهای ضدّجنگ کودک است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد، بسته به اینکه عنصر غالبِ داستان مبتنی بر کدام بخش از فرایند سهگانۀ «آغاز، میان و پایان جنگ» باشد، داستانهای ضدّجنگ به سه دسته تقسیم میشوند: آغاز ـ محور، میان ـ محور، پایان ـ محور. هر یک از این سه دسته براساس تمهیداتی که بهکار میگیرند، به زیرمجموعههایی دیگر تقسیم میشوند. استقبال از ژانر نوظهور ادبیات ضدّجنگ و خلأ پژوهشهای داخلی و خارجیِ بسنده دربارۀ ادبیات صلح کودک، ضرورت پژوهش را مسجل مینماید. مقالۀ حاضر برای نخستین بار ادبیات جنگستیز کودک را با رهیافتی صورتگرا ردهبندی میکند و در این زمینه نگارنده تاکنون، چه در پژوهشهای داخلی و چه خارجی، دستهبندی مشابهی را رؤیت نکرده است.