جستجو در مقالات منتشر شده
۲ نتیجه برای فرانتس کافکا
دوره ۹، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۰ )
چکیده
در این مقاله با در نظر آوردن تعریف ادبیات تطبیقی از منظر پیر برونل و همکارانش در کتاب ادبیات تطبیقی چیست؟ ، شیوه ای دیگر در پژوهش برای این نوع مطالعات طرح شده است که مقابله ای ست میان تصویر نوشتارو تصویر اثر از دیدگاه پژوهشگر.
در این شیوه، به تعداد پژوهشگرانِ متعلق به فرهنگ های متفاوت، یکی از تصویرهای بالقوه ِاثر نمایان می شود. فرآیند این پژوهش بدین گونه است: با مطالعه متن ادبی، تغییرات شکلی اثر نشان می شود و در روند توصیف و تحلیل، از آن رمزگشایی صورت می پذیرد. این رمزگشایی منجر به آشکارگی معناهای اثر می شود که ضرورتاً معناهای نهفته در نیت نویسنده نیست. و چون معناها صورتی یکسان ندارند. این صورت معنا، تصویر است و بدین ترتیب، تصویر اثر در مقام معنای آن، به تعداد پژوهشگران و خوانندگان مترقی و مجرب ادبیات، توسعه می یابد.
برای پروراندن چنین شیوه ای در مطالعات ادبیات تطبیقی که معطوف به تنها یک اثر است، به طرح نمونه هایی از داستان های کوتاه و طرح های کافکا پرداخته شده است.
این شیوه پژوهش، ظرفیت تازه ای برای مطالعات تک قطبی ادبیات تطبیقی، مبتنی بر نگرشی از تعریف کلاسیک پیر برونل و همکارانش به دست می دهد؛ نگرشی با در نظر آوردن خاستگاه نظری ادبیات تطبیقی.
نگین بی نظیر،
دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
صورتبندیهای مدرنیته و پیامدهای پارادوکسیکال تجربه مدرن، در الگوی همگنسازی با جماعت/ مجموعهسازی و تحمیل زندگی تودهای/ فلهای، بشر را از فردیت، هویت و زیست انفسی دور کرده است. بهرهگیرندگانِ قربانیِ امر مدرن سوژهها و ابژههای محکوم به زیستن در وضعیت تجزیه و پراکندگی اجتماعی و حتی وجودی هستند. فلسفه اگزیستانسیالیسم و داستان موقعیت هرکدام با استلزامات و امکانات فلسفی و ادبی خویش، با توجه به انسان بهمثابه هستیِ موقعیتمند، به غرابت، تنهایی، اضطراب، ترس، پوچی و سرگردانی او در هزارتوی پیچیده و گریزناپذیر امر مدرن واکنش نشان دادهاند.
جستار حاضر با رویکرد/ مؤلفههای داستان موقعیت و با توجه به جهان داستانی کافکا، به تحلیل و بازخوانی رمان ملکوت و دو داستان کوتاه «کلاف سردرگم» و «با کمال تأسف» بهرام صادقی پرداخته و نشان داده است که چگونه شخصیتهای داستانهای بهرام صادقی در روزمرگیها و میانمایهگیها دستوپا میزنند و در حصار موقعیتهایی اسیر میشوند که نه توانایی فهم موقعیت موجود را دارند و نه امکان و قدرت برونرفت از آن را. تقلاهایهای عبث و بیمایه شخصیتها در هزارتوی زندگی مدرن در جستوجوی خویش، معنای زندگی، عشق و آرامش، از عکاسخانهای به عکاسخانهای دیگر، از روزنامهای به روزنامهای دیگر، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر و... تصویرگر رنج و گیرافتادگی بیپایان آنها در موقعیتهای داستان است. این موقعیت غیرقابل فهم و پایانناپذیر بر همه ابعاد زندگی شخصیتها سیطره دارد و شاید انتخاب آگاهانه مرگ، تنها راه رهاییشان باشد.