جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای غزلیات حافظ
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( ۶-۱۳۸۸ )
چکیده
شادی یکی از ویژگیهای هویت ایرانی است و در ایران بعد از اسلام تا عصر حافظ در اشعار فردوسی، منوچهری، خیام، مولانا و حافظ بیشترین نمود را دارد. عیش و خوشدلی در غزلیات حافظ به دو نوع ابژکتیو یا بیرونی یا آفاقی و سوبژکتیو یا درونی یا انفسی تقسیم میشود. خوشدلی بیرونی بر عواملی مانند باغ و بهار، طرف جویبار و می خوشگوار و... بویژه بر سه عنصر می، مطرب و معشوق زمینی یا نمادین استوار، و نتیجه آن، احساس آرامش ناپدیدار درونی است. خوشدلی درونی، محصول عواملی چون پیوند با امر قدسی و تبدیل شدن حالت شادی به مقام است و براحساس حضور معشوق حقیقی در دل، اشراق و روشنی ضمیر تکیه دارد و موجب آرامش پایدار درونی میشود. مبانی عیشها و خوشدلیهای حافظ را میتوان به پنج دسته تقسیم کرد: ۱. روانشناختی ۲. فلسفی ۳. دینی ۴. سیاسی – اجتماعی ۵. عرفانی. این مقاله به بررسی و تحلیل هر یک از این مبانی پرداخته است.
فاطمه زمانی، محمد رضایی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
در مورد پسامدرنیسم دو دیدگاه کلی وجود دارد: دیدگاه اول آن را متعلق به دوره تاریخی خاصی میداند و دیدگاه دوم آن را همچون سبک هنری و ادبی مینگرد. مطابقِ دیدگاه دوم، هر اثری که از ساختار و فرم آثار پسامدرن، مانند عدم انسجام، عدم قطعیت، ناباوری به فراروایتها، عنصر وجودشناسی، طنز و آیرونی، نقیضهگویی و بینامتنیت، برخوردار باشد، پستمدرن شمرده میشود. از آنجا که ساختارشکنی، طنز، نقیضه، اعتراض به کلانروایتها و... از ویژگیهای سبکی مسلّم غزلیات حافظ است، این فرض تقویت میشود که حافظ از سبک پسامدرن برخوردار است. بنابراین با توجه به دیدگاه دوم، نگارنده در مقاله حاضر سنجش غزلیات حافظ با تکیه بر ویژگیهای سبکی مکتب پستمدرن را پیش روی قرار داده است. بر اساس نتیجه این بررسی شاید بتوان گفت از میان شاعران کلاسیک ایران حافظ تنها شاعری است که نه همچون نویسندگان عصر حاضر با تکیه بر خودآگاهی پسامدرنی، بلکه با تکیه بر نوعی ناخودآگاهی پسامدرنی، به ساختارشکنی مؤلفههای بلاغی و ستیز با مطلقاندیشیهای عصر خویش برخاسته و شاهکار پسامدرن دوران خویش را خلق کرده است.
دوره ۱۸، شماره ۷۱ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
در این مقاله زمینههای دیالکتیکی غزلیات حافظ، بر اساس عناصر دیالکتیک و نوع سنتز آنها بررسی شد است. در این بررسی مشخص شده که مهمترین زمینههای دیالکتیکی غزلیات حافظ را زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبهکاری و توبهشکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان، عقل و عشق، شطحگویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بیریایی، دولت و فقر، عشق زمینی و عشق الهی، جبر و اختیار، درستدیدن و بددیدن، مرگاندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری تشکیل میدهد که از این تعداد در پنج زمینه زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبهکاری و توبهشکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان دیالکتیک از نوع اول است؛ یعنی تز و آنتیتز از بین میرود و سنتزی نو به وجود میآید. در سه زمینه عقل و عشق، شطحگویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بیریایی دیالکتیک از نوع دوم است؛ یعنی تز و آنتی تز از بین نمیرود، بلکه در سنتزی نو ارتقا مییابد. در زمینه دولت و فقر، دیالکتیک از نوع سوم است؛ یعنی تز و آنتیتز در سنتزی الزاماً پارادوکسیکال جمع شده است. در زمینه عشق زمینی و آسمانی، دیالکتیک از نوع چهارم است؛ یعنی تز و آنتیتز اجزایی از کل (سنتز) به شمار میرود. در جبر و اختیار، درستدیدن و بددیدن، مرگاندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری، دیالکتیک از نوع پنجم است؛ یعنی تز و آنتیتز به تناوب اثبات میشود، اما همدیگر را نفی نمیکند و حتی به سنتز روشنی نمیرسد. بنابراین میتوان گفت در غزلیات حافظ با توجه به تقابلهای دوگانه، انواعی از دیالکتیک وجود دارد و همین زمینه دیالکتیکی یکی از مبانی جمالشناسی شعر اوست.