۴۶ نتیجه برای غزل
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده
یاد مرگ که همواره عیش بسیاری از انسانها را طیش و تیره میدارد، برای صوفیان و عارفان راستین، موجب انس و آرامش بوده است. آنان با الهام گرفتن از فرهنگ قرآنی و حدیثی، که در آن تصویر روشن و مطلوبی از مرگ مؤمنان و موحدان ارائه شده است، به مرگ نگاهی عاشقانه و عارفانه داشتهاند و باور آنان این بوده است که جان آسمانی انسان با تبعید به دنیا و تعلق به تن از جوار قرب الهی دور شده و از سعادت دیار یار باز مانده است. آنان همواره خود را در دو زندان گرفتار میدیدهاند: زندان تن و زندان دنیا. از این رو، همه هم و همت آنان متوجه خلاصی از این دو زندان بوده است.
به همین دلیل، مرگ در نظر صوفیان و عارفان حقیقی نه تنها منفور و مکروه نبوده، که بسیار هم خواستنی و دوست داشتنی بوده است. تأمل در حالات عارفان، هنگام مرگ و سخنانی که درباره مرگ بر زبان آوردهاند، نکات و نتایج شگفتانگیزی را آشکار می سازد. گروهی از آنان پیش از فرا رسیدن مرگ به فراست از آمدن آن آگاه شده و خود را برای استقبال از آن آماده کردهاند. گروه دیگر، عشق و اشتیاق خویش را به مرگ در قالب عبارات عجیب و عبرتآموزی بیان کردهاند.
بیگمان سرآمد همه این عارفان و عاشقان در زمینه مرگ ستایی مولانا است که زیباترین و لطیفترین سخنان را درباره مرگ و اسرار آن گفته و سروده، و دیوان غزلیات او آکنده از اشعاری است که در آنها عاشقانه و مشتاقانه از طرایف و ظرایف مرگ سخن گفته است.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده
عناصر دخیل و مؤثر در شیوایی و زیبایی غزل سعدی شایان بررسی و سنجش با دیگر شعرهاست تا آشکار شود چراکسانی که به هنر شعر علاقه دارند از غزل سعدی لذت بیشتری میبرند. با بررسی ویژگیهای نحوی، نظام تعدی، فرایندهایمعنایی و زوجهای مجاور افعال، میتوان تا حدودی هنر زبانی استاد سخن را نمایاند.
در بررسی نحو غزل سعدی، ملعوم شد در هر بیت بیش از یک فعل و گاه سه فعل هست. افعال وجودی و مادی از بسامدبیشتری برخوردار است، لذا ایجاز بلاغی با پویایی و حرکت همراه است. زوجهای مجاور افعال به صورتهای متضاد، تکرارصیغههای مختلف، تکرار جــزء پیشین فعل و کاربرد بلاغی ترکیبات فعلی، از عناصر مسلط و سبکی غزلهای سعدی است.
از جمله پرکاربردترین شگردهای بلاغی در ترکیبات فعلی، که به ابهام ادبی و تصویر آفرینی کمک کرده و سببغریب سازی و اعجاب هنری و التذاذ عاطفی گشته است، این شگردها را میتوان نام برد: مشاکله، استخدام، ایهام، متناقضنمایی، کنایه، استعاره تبعیه و کنایی، اسناد مجازی.
توازن نحوی با تجانسهای آوایی و سایر تناسبات موسیقایی بین زوجفعلها به توازن سبکی منجر شده است. ترکیبات کنایی از نوع قاموسی، زودیاب و ایما است. بیشتر این ترکیبات با اعضا وجوارح انسانی ساخته شده و در خدمت زمینه غنایی غزل قرار گرفته است.
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۸۳ )
چکیده
متون بسته، آن دسته از آثار ادبی است که قطعیت معنایی دارد و زبان آنها شفاف است . به تعبیر دیگر متون بسته ، متون تک صدایی، و به همیـن دلیل فهم آنها برای خوانـندگان آسـان است. اما متون باز، آثار ادبی است که چند صـدا دارد و از آنها بیش از یک معنا میتوان فهمید. این نوع آثار ، زبانی غیر شفاف و غیر صریح دارد و به همین دلیل، قطعیت معنایی ندارد.
یکی از علل مهم درخشندگی شعر قرن هشتم در تاریخ ادبیات ایران، ظهور گسترده متون باز و به کمال رسیدن این نوع از شعر در غزل این دوره است . زیرا در این قرن بنا به دلایل مختلف ادبی و اجتماعی ، تحولی در شعر فارسی و بویژه غزل فارسی رخ داده است که زمینهساز ظهور و رواج متون «چند معنایی » شده است . در این قرن در کنار رواج غزلهای صرفاً عاشقانه و غزلهای صرفاً عارفانه، شاعرانی پیدا شدهاند که با به کارگیری شگردهایی از جمله پنهان کردن قرینه ها در ارائه هر دو مضمون عاشقانه و عارفانه در یک غزل کوشیدند. از ویژگیهای چنین اشعاری، عدم صراحت متن و امکان تفسیر دوگانه از آنها بود . کم کم با افزایش گرایش به متون باز، غزلهای جدیدی به وجود آمد که علاوه بر دو معنای عاشقانه و عارفانه بار معناهای دیگری از جمله، معـانی مدحی ، اخلاقی ، فلسفی و اجتماعی را نیـز به دوش کشیـد. برجستهترین و درخشندهترین شاعر این گروه، حافظ شیرازی است که غزل چند صدایی و چند معنایی را به اوج رسانده است و دیوان او را می توان بازترین متن کلاسیک ادب فارسی دانست .
در این مقاله، عناصر و عوامل به وجود آورنده متن باز در دیوان حافظ مورد بررسی قرار میگیرد که مهمترین آنها عبارت است از : تنوع و تکثر معنایی ، فشردگی کلام، بهرهگیری از موضوعات کلی و جاودانه ، استفاده از توانمندیهای زبان فارسی برای ایجاد ابهام ، جمع گرایی و بهره گیری از آن دسته از آرایه های ادبی که در ابهام آفرینی و به وجود آوردن متن چند معنایی مؤثر است.
زهرا حیاتی،
دوره ۲، شماره ۶ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده
نشانه شناسی ساختگرا تقابل های دوتایی را عناصر دلالتمندی می داند که ساختار پنهان متن را تشکیل می دهد و با تحلیل آن ها می توان به تفسیر و تأویل معنا پرداخت. تقابل ها که از دیدگاه زبان شناسی، روان شناسی و مردم شناسی ساختارگرا عامل شناخت و ادراک هستند، در متون فرهنگی اعم از آثار مکتوب ادبی یا هنرهای دیداری و شنیداری بروز و ظهورهای متفاوتی دارند. بررسی انواع تقابل هایی که مؤلف به کار برده است و شیوه پردازش آن ها، نتایج سبک شناختی به دست می دهد؛ چنان که بررسی نشانه شناختی عناصر متقابل در تصویرپردازی اشعار مولانا نشان می دهد: ۱. همه تقابل های ذهنی و عینی که نوعی تعالی و تنزّل را القا می کنند در جهت تبیین پدیده های مادی و امور معنوی به کار رفته اند. ۲. تقابل ها در نقطه ای به وحدت می رسند و هویت تقابلی آن ها مرتفع می شود. ۳. سلب ماهیت تقابلی از عناصر دوگانه با شگردهای بیانی و بلاغی صورت می پذیرد که دسته بندی آن ها به توصیفات سبک شناختی اشعار مولانا در مثنوی و کلیات دیوان شمس رهنمون است.
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۶-۱۳۸۴ )
چکیده
ردیف گوشه ای از موسیقی شعر است و با اینکه در تکمیل موسیقی قافیه و وزن اهمیت بسیاری دارد ، اغلب نقشها و کارکردهای آن نادیده گرفته شده است.
این مقاله می کوشد، ابتدا با ارزیابی تعاریفی که از ردیف ارائه شده و بازگویی نارسایی بعضی از آنها ، تعریفی برگزیند که ضمن داشتن انسجام و سادگی ، جامع و مانع بودن ، در زمینه پژوهش نیز سودمند واقع شود. از آنجا که ردیف تنها در زبان فارسی حضوری موفق دارد و بسامد آن در زیباترین و موسیقایی ترین غزلهای فارسی از جمله غزلهای حافظ ، بسیار چشمگیر است ، در ادامه نقشهای گوناگون ردیف از جمله نقش موسیقایی و معنایی آن را با توجه به غزلهای حافظ پی می گیریم.
آمار انواع ردیفهای فعلی ، اسمی ، گروهی ، جمله ای ، ضمیری ، صفتی و حرفی حافظ ، نیز فراهنجاری در ساخت ردیف و قافیه که نشان از نوعی شگرد هنری است ، از جمله مباحثی هستند که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
دوره ۳، شماره ۹ - ( ۱۲-۱۳۸۴ )
چکیده
وزن شعر فارسی بر پایه نظم بخشها یا هجاهاست. هرگاه شاعر به جای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند بیاورد، از اختیار تسکین یا سکته بهره گرفته است. سکته نیز در آغاز مصراع، در همه جای مصراع، بکار می رود. سکته، بویژه در وسط مصراع در تغییر آهنگ شعر، بسیار مؤثر است. در این پژوهش به اثبات رسیده که میزان سکته عروضی وسط مصراع در غزلهای خاقانی نسبت به غزلهای انوری، پنج برابر است، زیرا :
۱.زبان غزلهای انوری، ساده تر است و بیشتر از وزنهای کوتاه بهره گرفته است؛ در حالی که زبان غزلهای خاقانی، سنگینتر است و بیشتر از وزنهای متوسط، بلندو متناوب الارکان سود جسته است؛
۲.انوری در زندگی، روحیه ای شادتر از خاقانی داشته است؛
۳. تخلّصِ (لقب شاعری) خاقانی و لزوم ذکر آن در پایان غزل نیز یکی از عوامل کثرت سکته در غزلهای اوست.
دوره ۳، شماره ۱۱ - ( ۳-۱۳۸۵ )
چکیده
برخی از ابیات دیوان حافظ به دلایلی از جمله«رازناکی»، «دیریابی» و به طور خلاصه «ابهام» و «ایهام» موجود در آنها از گذشته تاکنون محل بحث و تأمل بوده و شرح و تفسیرهای فراوان و متفاوت و گاه متضادی درباره آنها نوشته شده که بیت زیر نمونهای از آنهاست:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
|
|
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
|
عدهای بیت را از دیدگاه عرفانی و جمعی از دیدگاه کلامی و برخی از دیدگاههایی دیگر آن را شرح و تأویل کردهاند. شروحی که در دورههای متأخر نوشتهشده بر وجود «طنز»، «معما» یا «تشکیک» درباره بیخطایی صنع و آفرینش تأکید کرده و هر کدام بر وجود موارد یاد شده دلایلی آوردهاند.
در این تحقیق با بررسی و نقد مهمترین آرا و نظریاتی که تاکنون در شرح و تأویل این بیت نوشته شده، چنین نتیجهگیری شده است که شرح ابیات غزلهای حافظ به صورت جداگانه نمیتواند همه مفاهیم موجود در بیت را دارا باشد، بنابراین لازم است برای به دست دادن تفسیری جامع از تک بیتهای موجود در غزلها علاوه بر محور افقی به محور عمودی ابیات نیز پرداخت تا نتیجه از جامعیت لازم برخوردار باشد.
مریم صالحی نیا، محمد جواد مهدوی،
دوره ۴، شماره ۱۵ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
محتشم کاشانی(۹۳۵-۹۹۶) را به سبب قصایدش که در استواری به قصاید انوری و خاقانی میماند، «خاقانی ثانی» و به واسطۀ ترکیببند پرشوری که در مرثیۀ امام حسین(ع) سروده، «حسانالعجم» نامیده¬اند، اما وجه خلاقۀ سبک محتشم که چندان مورد توجه سبک شناسان و مورخان ادبی قرار نگرفته نه در غزل¬ها و قصاید بلکه در دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» اوست. این دو رساله که به لحاظ ساخت روایی تغزلی و بیان تجربه های وقوعی و واسوختی منحصربه¬فردند، در تبیین مکتب وقوع و واسوخت نیز آن گونه که باید مورد توجه محققان قرار نگرفته اند. محتشم روایت منثور عشق واقع¬گرا را با غزل¬های بالبداهه (و گاه نیز برای تکمیل مطلب با قالب¬های شعری دیگر) درآمیخته و گونۀ ادبی متفاوتی ابداع کرده است. موضوع این مقاله معرفی این گونۀ ناشناخته و تبیین ویژگی-های ساختاری و سبکی این نوع روایت تغزلی در این دو رسالۀ محتشم است.
دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده
داستانهای مثنوی از خوشبینی و امید سرشار است تا جایی که میتوان گفت در نگاه مولوی امید، نشاط و شادی، امری جوهری و اصیل به شمار میرود. بنیاد روحی بشر بر امید و شادی سرشته شده و ناامیدی و اندوه بینشاط و غم، اعتباری و عارضی و گذرنده است.
این پژوهش، که با روش اسنادی و از طریق استنباط از همه عناصر بویژه مضمونها و شخصیتپردازی داستانها صورت گرفته، حکایتگر این معناست که امید به گونهای ناگسستنی با تار و پود اشعار مولوی گره خورده و تصاویر شعری او مملوّ از مفاهیم و مضامین امیدواری و لوازم مربوط به آن است و شادی و نشاط و غمگریزی در شعر او موج میزند. نگاه مولوی به طبیعت نیز امیددهنده است؛ حتی وقتی از پاییز سخن میگوید آن را حیات مجدد، رستاخیز روح و مقدمه بهار میداند و به همراه آن از بهار و رویش دوباره طبیعت دم میزند. در شعر او یأس و حزن و غم جایگاهی بنیادی ندارد.
بررسی موسیقی بیرونی، میانی و کناری مثنوی معنوی نیز نشان میدهد که با شاعر امیدواری سروکار داریم؛ حتّی فراوانی اوزان پرجنبش و شاد و ابتکار و نوآوری در آفرینش اوزان نادر یا تازه در غزلیات شمس از ذهنی نشان دارد که به نوشدن و نوگفتن و امیدواری مایل است و ناامیدی را سترونی ذهن میداند.
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
متناقضنمایی یکی از جلوههای زیبایی بیان در آثار ادبی است. این هنر ادبی ممکن است به صورت تعبیر یا ترکیب به کار برود. در اشعار صائب هر دو صورت این شگرد ادبی در پیوند با هنرهای بلاغی و زیباییشناختی استعاره، تشبیه، تصویر دووجهی، کنایه، مجاز، ایهام و غلو درآمیخته و زیبایی مضمون و بیان او را دو چندان کرده است. کشف این پیوندها میتواند به فهم مقصود و مرام شاعر کمک شایانی میکند. در این مقاله اقسام متناقضنمایی همراه نمودار در اشعار صائب به دست داده شده و عوامل شکلگیری آن مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است.
دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده
لِفِوِر ترجمه را نوعی بازنویسی میداند که متأثر از محدودیتهای سیستمی؛ ایدئولوژی و سبک ادبی است. جستار پیشرو با رویکرد توصیفی- تحلیلی، این تاثیرات را در بازنویسی شبلی از غزل دهم و دوازدهم حافظ میکاود و برآیند آن چنان است که این بازنویسی هم متاثر از محدودیت سبکی است و هم متأثر از ایدئولوژی. نمودهای نگره لفور در این بازنویسی، ترجمه منظوم است و دگرگونسازی در وزن، آوا ، ضمایر، افزایش برخی واژگان و بومیسازی به همراه نگرش عارفانه در بازنویسی نمادهای خانقاهی و بزمی. این بازنویسی گاه با زیادهگویی، معانی نارسا و دریافت یکسان از واژگان متفاوتی چون «پیر» و«شیخ» مخدوش می شود.
مجید بهره ور،
دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
ماجرای پایان¬ناپذیرِ سخنِ حافظ به معمّایی هنری بدل شده است و از کندوکاوِ کلام او مضمون ها پرداخته اند و می پردازند؛ به¬ویژه غزل¬های هوشنگ ابتهاج (ﻫ . ا. سایه) نظایرِ متنی و فرامتنیِ فراوانی از غزل حافظ در خود دارد که حاکی از گفت¬وگوی درونی و تاریخی با هنر و اندیشه¬ی حافظ است. هدف از این نوشتار، طرحِ منطقِ گفت¬وگویی و کاربرد نظریه¬ی ادبی-اجتماعیِ متن از میخائیل باختین در سنّتِ جوابگوییِ شعر فارسی با مطالعه¬ی رویکرد ابتهاج به حافظ است که همچنین می¬تواند نقدی بر نظر برخی در بابِ سیرِ قهقرایی و سبکِ تقلیدی یا بازگشتیِ شعر ابتهاج باشد. در مجموع با بررسی سنّت فوق بر پایه¬ی آرای ساخت¬گرایانی چون رولان بارت و ژولیا کریستِوا، غزل های مکالمه بنیاد و نیز حافظانه¬ی سایه، تحلیلِ بینامتنی و گفتمانی می شود. اجمالاً باید گفت که مکالمه¬گراییِ ابتهاج از نشانه¬های متنی تا سطحِ اجتماع در نوسان است. از سویی ارجاع¬های بینامتنیِ او غالباً به محور همنشینیِ سخنش، از جمله بازتولیدِ رمزگانِ زبانی، شیوه¬ی بیان و موسیقیِ شعرِ حافظ، محدود گشته است و از دیگر سو، گفتمان تاریخیِ او به¬ویژه در سه قطبِ جامعه، انسان و عشق، جدالی با سخن حافظ دارد.
دوره ۶، شماره ۲۲ - ( ۱۲-۱۳۸۷ )
چکیده
در سنت نقد ادبی فارسی اعتقاد بر این است که با سنایی غزنوی شعر فارسی از دایره تنگ اشرافیت و مادیگراییِ عشرتجویانه دربارها بیرون آمد و به عرصههای نوین معرفتاندیشانه قدم نهاد و با تودههای مردم درآمیخت. به نظر میرسد نقش سنایی غزنوی در کنار ایجاد تحول مضمونی و تغییر رویکردهای شعر فارسی در برگرداندن اصل «تجربه مداری» (Experimental) شعر نیز قابل توجه است؛ چیزی که در نقد ادبی ما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. سنایی علاوه بر ایجاد تحول مضمون و محتوای غزل، آن را به سوی تجربهمندی سوق داد و غزلیاتی سرود که حامل عوالم کشف و شهودهای عارفانهاش بود و از این نظر راه تکرار و تقلید را بر غزل فارسی بست و پیشگامی موفق برای شاعران بزرگ بعد از خود مانند عطار، سعدی و حافظ شد. در این مقاله اصل تجربهمندی را در غزلیات سنایی بررسی خواهیم کرد تا اصالت شعر و غزل او را در حوزه انسجام ساختاری و وحدت معنایی ابیات نشان دهیم؛ انسجامی که از طریق حفظ تجربه شهودی و بازسازی آن در زبانه شاعرانه ایجاد شده است.
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده
این مقاله به تحلیل واژه جان، یکی از رمزهای بزرگ غزلیات شمس، اثر جاودانه مولانا جلالالدین محمد بلخی میپردازد. در این تحلیل با استفاده از کاربردهای گوناگون جان، معانی مختلف آن دریافت، و سیر استعلاعی این مفهوم آشکار میشود. دریافت معانی واژه جان در سه مرحله انجام میشود: مرحله اول: دریافت مفهوم قاموسی جان از طریق رابطههای ترادف، تضاد و با همایی متداعی (مراعات نظیر). مرحله دوم: دریافت مفهوم جان از طریق صفتهای آن و مرحله سوم: دریافت مفهوم جان از طریق صور خیال (تشبیه، استعاره و نماد). نگارندگان از این طریق، واژه جان را در کل دیوان کبیر بررسی، و تلاش کردهاند تا مفاهیم نهفته در ورای این واژه را تصویر و تبیین کنند و نشان دهند که جان چگونه از مرحله کاربرد قاموسی فراتر میرود و سرانجام به مرحله نمادین میرسد و در هر مرحله، چه مفهوم و رگههای معنایی را در بردارد.
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( ۶-۱۳۸۸ )
چکیده
شادی یکی از ویژگیهای هویت ایرانی است و در ایران بعد از اسلام تا عصر حافظ در اشعار فردوسی، منوچهری، خیام، مولانا و حافظ بیشترین نمود را دارد. عیش و خوشدلی در غزلیات حافظ به دو نوع ابژکتیو یا بیرونی یا آفاقی و سوبژکتیو یا درونی یا انفسی تقسیم میشود. خوشدلی بیرونی بر عواملی مانند باغ و بهار، طرف جویبار و می خوشگوار و... بویژه بر سه عنصر می، مطرب و معشوق زمینی یا نمادین استوار، و نتیجه آن، احساس آرامش ناپدیدار درونی است. خوشدلی درونی، محصول عواملی چون پیوند با امر قدسی و تبدیل شدن حالت شادی به مقام است و براحساس حضور معشوق حقیقی در دل، اشراق و روشنی ضمیر تکیه دارد و موجب آرامش پایدار درونی میشود. مبانی عیشها و خوشدلیهای حافظ را میتوان به پنج دسته تقسیم کرد: ۱. روانشناختی ۲. فلسفی ۳. دینی ۴. سیاسی – اجتماعی ۵. عرفانی. این مقاله به بررسی و تحلیل هر یک از این مبانی پرداخته است.
دوره ۷، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۵ )
چکیده
با توجه به ابعاد عمیق و پیچیده شعر حافظ، تاکنون تحلیلهای متفاوتی درباب ساخت معنایی غزلیات او مطرح شده است. با بررسی ساختاری غزل-روایتهای حافظ روشن میشود که ابیات مختلف یک غزل گسسته و جدا از هم نیستند؛ بلکه در یک زنجیره پیوستاری و پویا نمود مییابند. انسجام معنایی این دسته از غزلیات و ساخت روایی آنها زمینه را برای تحلیل نشانه-معناشناسانه آنها فراهم میکند. برای شناخت بهتر مناسبات درونی غزل-روایتها و تبیین گسستها و پیوستهای درونی آنها، توجه به ساختار روایت ضروری بهنظر میرسد. گفتمان شناختی پرکاربردترین نوع گفتمان در این دسته از غزلیات است. تحقق بعد شناختی در غزلهای روایی حافظ با بسط گفتمانی همراه است. حضور شخصیتهایی همچون پیر مغان، رند، ساقی، مغبچه و ... زمینه ایجاد گسستهای عاملی را فراهم میکند. انفصالهای زمانی (با کاربرد فعل گذشته یا قیودی مانند دوش، نیمشب و ...) و مکانی (مسجد، صومعه، میخانه، خرابات و ... ) نیز در این دسته از غزلیات، فرآیند معناسازی را پیش میبرند. البته در بسیاری از موارد، گسستهای شناختمحور با گونه احساسی همراه میشوند. در این دسته از غزلیات، حضور جسمانی معشوق جریانی حسی-ادراکی را بهدنبال دارد که شوشگر را با جریانی از احساسات مواجه میکند و با این وصف، تعامل پایداری بین گونههای شناختی و عاطفی در غزل برقرار میشود. با درنظر گرفتن زیرساخت ابیات و گذشت از گسستهای شناختمحور، روایت درنهایت به یک صورت پیوستاری میرسد و این گسستها خللی در انسجام معنایی شعر ایجاد نمیکنند.
دوره ۷، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مباحثی که همواره در بحث ساختار غزل مطرح میشود، موضوع بود یا نبود انسجام در غزل است. در پژوهش حاضر، کوشیدیم با بهکارگیری رویکرد زبانشناسی نقشگرا و براساس الگوی هلیدی و حسن، انسجام غیرساختاری در غزل را بررسی و تحلیل کنیم؛ ازاینرو، پس از استخدام این الگو، تبیین اصول انسجام غیرساختاری و تفکیک آن از انسجام ساختاری، تلاش کردیم براساس غزلی از حافظ، موضوع انسجام را توصیف و تبیین کنیم. هدف ما در این مقاله این است که علاوهبر بررسی نحوۀ شکلگیری انسجام در غزلی از حافظ، بهطور کلی روشی برای پژوهش دربارۀ انسجام غیرساختاری در غزل را ارائه کنیم. شیوۀ توصیفی بهکاررفته در این پژوهش، مبتنیبر الگوی مذکور است؛ با این حال، کوشیدیم با طرح سه نکتۀ نویافته با عنوان «بَرنام»، «اشتراک مجازی در محور مشابهت» و «اشتراک مجازی در محور مجاورت»، نکتهای هرچند مختصر را به روششناسی پژوهش در این حوزه بیفزاییم.
دوره ۷، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مباحثی که همواره در بحث از ساختار غزل مطرح میشود، موضوعِ بود یا نبودِ انسجام در غزل است. در همین راستا، مقاله پیشِ رو در پیِ آن است که با به کارگیری رویکرد زبانشناسی نقشگرا و استخدامِ الگویِ انسجامِ ساختاری، ساختارِ تماتیکِ غزلی از حافظ را بررسی کند. بنابراین هدف از انجام این پژوهش آن است که با تحلیلِ ساختارِ تماتیک «بند» و نحوۀ سازماندهی عناصرِ درونی آن چگونگی، بروز و ظهورِ انسجام ساختاری را در غزل فارسی بحث و بررسی کند. از این رو پس از تبیینِ کلیاتی دربارۀ فرانقشها، نحوۀ سازماندهی جمله از منظرِ ساختارِ تماتیک، و گونههای نشاندار و بینشانِ ساختار آغازگر-بیانگر در زبانِ فارسی مطرح میشود. در ادامه با استخدامِ روشِ توصیفی تحلیلی در بررسی ساختارِ تماتیک جملات، غزلی از حافظ بررسی میشود. این بررسی علاوه بر آشکار کردنِ نکاتی دربارۀ انسجامِ ساختاری غزل و نحوۀ سازماندهی ساختارهای مضمونیِ آن، برخی از تلقیهای پنهان شاعر را نیز که در خلال این بررسی برجسته میشوند تحلیل میکند. در پایان مشخص میشود که با اتکاء به این روش میتوان موضوعِ انسجام را در بسیاری از غزلهای حافظ با اتکاء به نحوۀ سازماندهی ساختار آغازگر-بیانگر تحلیل و بررسی کرد.
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
غزل قلندری که با محور مبازره با ریا در ادب فارسی ظاهر شد، در شعر حافظ با شگردها و ظرایف هنری خاصی همراه میشود. در این دسته از غزلیات با درهم ریختن ارزشهای معمول و عرفپسند، گونههای ارزشی متفاوتی شکل میگیرد. نظر به اهمیت نظام ارزشی حاکم بر این دسته از اشعار و جایگاه برجسته آن در تولید و تحول معنا، این پژوهش به بررسی و تحلیل این جنبه از گفتمان نظر دارد. نتایج این بررسی نشان میدهد حافظ با دنبال کردن ارزشی مرامی- سلوکی درپی نقد اجتماع و صوفیمآبان ریاکار زمان برمیآید. طرح فضای تنشی در گفتمان غزلیات قلندری به تولید ارزش منجر میشود؛ بهگونهای که در گفتمان این دسته از اشعار همپیوندی مستقیمی میان فشاره و گستره گفتمانی برقرار است. سخن گفتن از مستی، مینوشی و نظر به ساقی و معشوق زیبارو فشردگی احساس را در غزل تقویت میکند و حضور دیگری به بسط گستره شناختی منجر میشود. در گفتمان قلندری، ارزشها درون نظامی تراارزشی قرار دارند و به این ترتیب، جریان ارزش پیوسته درحال جابهجایی و انتقال است و به این ترتیب، کل جریان زبان را تحت تأثیر قرار میدهد. با توجه به سیالی و پویایی ارزشهای حاکم بر اشعار قلندری حافظ، در پژوهش حاضر، نظام ارزشی حاکم بر گفتمان این دسته از اشعار و چگونگی معناآفرینی از طریق خلق این ارزشها بررسی میشود.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
این پژوهش میکوشد با استفاده از روش تحلیل انتقادی گفتمان نورمن فرکلاف و تکیه بر آرای مایکل هلیدی در دستور نقشگرا به بیان چگونگی تحول گفتمان عشق در غزل جامی بپردازد. در این راستا به فراخور قالب شعری غزل و به طور کلی ادبیات غنایی از میان فرانقشهای زبان، «فرانقش اندیشگانی» مدّ نظر قرار داده شده است. سیر تحول گفتمان عشق در غزل جامی بیش از هر چیز در قالب تحول فرایندهای مادی و ذهنی و شیوه نامدهی معشوق «تو» و عاشق/شاعر«من» به عنوان مشارکان اصلی گفتمان عاشقانه تحقق یافته است.