جستجو در مقالات منتشر شده
۲ نتیجه برای عصر طلایی
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۹۹ )
چکیده
اهداف: معماری اسلامی و ایرانی آیینهای است قرآنی که میتوان آراء، اندیشهها و مبانی نظری مردم مسلمان ایران را در آن مشاهده نمود. هدف اصلی این مقاله معرفی و تبیین معماری اسلامی و ایرانی با تاکید بر دوران صفویه بهعنوان عصر طلایی معماری ایرانی، بهمثابه جایگاه مهمی برای مفهومپردازی مفاهیم قرآنی است. هدف کاربردی پژوهش، معرفی «نور معنوی» بهعنوان یک معنی متعالی و ترسیم کیفیت حضور آن در معماری اسلامی و ایرانی در عصر صفوی است.
روشها: پارادایم پژوهش تفسیری با گرایش عملی «نوتفسیرگرایی» است که در انجام پژوهش با راهبرد «استدلال منطقی» با رویکرد ترکیبی و روش تحقیق توصیفی همراه میشود. دوران طلایی معماری ایرانی، یعنی دوران صفوی، بهعنوان نمونه مطالعه انتخاب شده است.
یافتهها: دستاورد حاصل از تحلیل و بررسی مدارک موجود، نشان میدهد که «نور» در فرهنگ قرآنی، نصّ قرآن مجید و سایر نصوص دینی، تفاسیر ارزشمند فقهای شیعه، دارای مفهومی عمیق و بسیار سترگ است. درک معماری اسلامی و ایرانی در عصر صفوی، بدون درک «حکمت متعالیه»، و جایگاه «نور مادی» در کنار «نور معنوی» در آن مقدور نیست.
نتیجهگیری: نتایج بر جایگاه بسیار مهم و اساسی تعریف معنوی از نور یا «نور معنوی» در کنار درک طبیعی از نور یا «نور فیزیکی» اشاره میورزد. نگاه به آثار ارزشمند مفسران قرآن مجید، متفکران معاصر جهان اسلام و متون کهن بیش از هر چیز بر تاثیر ایدهای و راهگشای «نور معنوی» در تعریف معماری اسلامی و ایرانی دلالت دارد.
امیرحسین صادقی،
دوره ۱۲، شماره ۴۸ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده
چکیده
مفهوم «بنیادگرایی» اصالتاً متعلق به حوزه تحقیقات دین و بهویژه دین مسیحیت بوده؛ اما بهتدریج آن را وارد سایر دینها نیز کردهاند. پژوهشگران این حوزه در تلاش بودهاند ضمن بررسی تاریخ ظهور این پدیده، دلایل شکلگیری و وجوه مشترک آن در دینهای مختلف را بکاوند. اما بهدنبال چند واقعه تاریخی، ازجمله انقلاب ایران، قضیه سلمان رشدی و بهویژه اتفاقهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۲، واژه «بنیادگرایی» در عرصه عمومیِ غرب توسط رسانهها مصادره شد و با استحاله کامل، به یک دال با دلالتهای سیاسی و غیردینی بدل گردید. در این فرایند که در چارچوب کلانروایت نوشرقشناسی تحقق یافت، دو راهبرد نشانهشناسی پیگیری شده است. ابتدا تلاش میشود مدلولهای چندگانه «بنیادگرایی» در دینهای مختلف به یک مدلول واحد و متعیّن، یعنی دین اسلام، تقلیل یابد و در گام بعد مدلولهای گسترده دین اسلام (و به بیان بهتر مسلمانی) به یک مدلول بسیار کوچک یعنی «افراطیهای مسلمان» فروکاسته شود. محسن حمید در رمان جریانساز خود برآن بوده است تا ضمن بازنویسی این روایت/ فرایند، ضمن کمک به تکثیر دلالتهای بنیادگرایی، دلالتهای اصیل دینی آن را احیا نماید، از تحدید مدلولهای آن جلوگیری کند و راه را بر دوقطبیسازی مورد پسند گفتمان نوشرقشناسی یعنی همان دوقطبی شرق ـ غرب یا اسلام ـ لیبرالیسم ببندد. در مقاله حاضر با تکیه بر آرای نظریهپردازان حوزه «بنیادگرایی» و مقایسه آن با چگونگی بازنمایی آن در رمان بنیادگرای مردد، نشان داده شده که چگونه اثر ادبی میتواند ضمن تأیید بخشی از نظریهها، بینشهای جدیدی در این حوزه ارائه دهد و کمک کند تا پیچیدگیهای این موضوع در دنیای جدید واکاوی شود. این جستار درصدد است تا استدلال کند که چگونه رمان بنیادگرای مردد برداشتهای رسانهای و حتی نخبگانی در دنیای غرب از «بنیادگرایی» را بهچالش میکشد و به بازتعریف و بازمصادره آن دست میزند.