جستجو در مقالات منتشر شده


۳۳ نتیجه برای عشق


دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

یکی از مباحثی که در بسیاری از آثار ادبی مورد توجه قرار می گیرد «عشق» است. هریک از نویسندگان در عرصه ادبیات، تعریف خاصی از عشق ارائه کرده اند. بسیاری از آن ها در آثارشان به ترسیم «عشق مجازی» پرداخته­اند و بعضی نیز «عشق حقیقی» را به تصویر کشیده اند. از جمله نویسندگانی که در آثارشان به مقوله عشق پرداخته اند تولستوی، نویسنده و متفکر بزرگ روسی، است. بین سال های ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۴ زمانی که بحران روحی بر سراسر جهان سایه افکنده بود، تولستوی با ارائه مفهوم جدیدی از عشق، مذهب جدیدی بر مبنای آن بنیان نهاد و در این مذهب مفهومی واقعی از ایمان به خدا و اخلاق ارائه و به جهانیان عرضه کرد. رومن رولان، نویسنده فرانسوی، با خواندن آثار تولستوی و تأمل در آن ها، شیفته افکار نویسنده روس شد. وی پس از آشنایی با مذهب تولستوی و اصول اخلاقی او که ترسیم گر عشق حقیقی بودند، کوشید در آثارش این عقاید را منعکس و تصویری نو از عشق ارائه کند. بهترین نمونه از آثار رولان که می توان تجلی باورهای مذهبی و اخلاقی تولستوی را در آن آشکارا دید، رمان ژان- کریستف است. در این پژوهش برآنیم تا نخست با ارائه تعریفی از مذهب جدید تولستوی، با عقاید مذهبی و اخلاقی وی آشنا شویم، سپس با تکیه بر این باورها به تجلی عشق در رمان ژان-کریستف بپردازیم.

دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۸۳ )
چکیده

زیبانگری، در واقع، بینشی است که از بطن دینداری تجربی ـ عرفانی برمی‌خیزد. نگرش مولوی در این‌باره، نه یک نظریه‌پردازی صرف، که بیان تجربه عملی و سلوک درونی اوست.در تجربه مولوی، خداوند، تنها در رأس هرم حسن مطلق قرار ندارد. از همین روست که مولوی به جای تقدّم حسن بر عشق ـ که شالوده بحثهای عرفان نظری است ـ عشق را مهمترین پیام خود قرار می‌دهد و زیبا دیدن خداوند را در دل تجربه عشقی خود جستجو می‌کند. تنها، درک جلوه معشوقی خداوند، که در حقیقت حصول یک تجربه عشقی عظیم است، عاشق را به ادراک مراتبی از حسن الهی رهنمون می‌شود. اگر تشخیص زیبایی و زیبانگری، چه در دیدگاه عاشقی چون مولوی و چه از نظر متفکری چون کروچه، به عنوان یک مسأله روانشناختی اهمیت می‌یابد، بدان سبب است که عشق، یک تجربه شخصی و کنش روانی است. به همین سبب در تجربه مولوی، زیبایی، پیش از تحقق در مصادیق خارجی در دیده ادراک آدمی، منعکس می‌شود و این، همان مفهوم نسبیت در ادراک از زشتی و زیبایی است. در این راستا، حتی زشت‌ترین مصادیق (شرور) نیز مطرح می‌شود. عدم ارائه تفسیری زیبانگرانه از شرور، اصالت این تجربه را  نقض می‌کند؛ بدین معنا که تجربه زیبانگری نه تنها با تساهل فلسفی و تسامح جمال‌پرستی بر زشتیهای عالم, قلم بطلان نمی‌کشد که در تفسیر ژرف‌بینانه آنها از زیبایی درون خود پرده برمی‌دارد. تمثیل نقاش در مثنوی با انتساب همه چیز به نقاش توانایی که مهمترین خصلت او زیبایی و مهارت در زیبایی آفرینی است به تفسیر زیبانگرانه از عالم می‌پردازد. از این روی، نظام احسن مولوی، نه تنها یک نظریه صرف و نه فقط یک راه حل فلسفی برای از میان بردن شرور، که پیامد طبیعی صلح کلی اوست.

دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۰ )
چکیده

منظومه عاشقانه ورقه و گلشاه از نخستین منظومه های داستانی فارسی در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است که موضوع آن داستان، دلدادگی عاشق و معشوق، با زبانی ساده است. مضامین گیرا و جذاب عاشقانه این داستان، حاکی از قوت جنبه عاطفی آن است. هرچند عیوقی اصل این داستان را از اخبار و کتب عربی گرفته و به نظم درآورده است، اما با افزودن جنبه های حماسی و مضامین و تصاویر جدید، آن را از اصل متمایز کرده است. موضوع این مقاله استخراج و بررسی تطبیقی مضامین عاشقانه این داستان و اصل روایت عربی (عروه و عفرا)، بر مبنای مهم ترین ویژگی های عشق عذری (عفیف) است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که حضور اندیشه و تفکر خردگرا - که ریشه در فرهنگ و تمدن دیرینه ایران دارد - در انتخاب شخصیت ها و جایگاه آنان و همچنین شیوه پردازش ماجراها بر تمایز متن فارسی نسبت به عربی تأثیر آشکار گذاشته است. به عنوان نمونه، در روایت فارسی، عشق دو عاشق از مکتب آغاز می شود که نشانگر فرهنگ و تمدن است، درحالی که در اصل روایت عربی، این عنصر وجود ندارد؛ به بیان دیگر، «آشنایی در مکتب» را راوی ایرانی افزوده است. بر همین اساس، سایر مضامین این دو روایت، بررسی شده و ضمن ترسیم جدول تطبیقی مضامین عاشقانه، به مقایسه و تحلیل نقش مایه های هر دو روایت، در حوزه شخصیت، زمان، مکان و پیرنگ پرداخته شده است.
مریم دانشگر،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده

رمانتیک ها با فراهم آوردن چشم اندازی نو در مطالعات ادبی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جهان بیش از دو سده است که در مرکز توجه جهانیان هستند. رمانتیسیزم به عنوان مکتبی زنده و در قید حیات، بیش از اینکه پدیده ناب قرن نوزدهمی باشد، جزء اساسی فرهنگ مدرن است و پیش از اینکه گرایش ناب ادبی باشد، نگرشی نو در مطالعات جهانی به شمار می آید. برجسته ترین اصل این مکتب، فردیت؛ کمال فردی و نامحدودیت فرد با تأکید بر نقش تخیل است و در بعد ادبی، نوعی ارزیابی مجدد و هستی شناسانه از طریق شعر «تخیل» در زیبایی شناسی مکتب رمانتیسیزم از جایگاه مهمی برخوردار است و بی¬تردید باید برجسته¬ترین ویژگی این مکتب و وجه ممیّزه آن را نسبت به سایر مکاتب، رویکرد ویژه آن به تخیل دانست. هنر و ادبیات مدرن امروز ایران، محصول آشنایی با تفکر غرب است و این واقعیت، نیازمند فهم و درک فرهنگ و فلسفه غرب است. به طور قطع، آشنایی با ریشه های مختلف این تفکر برای درک بهتر آن، اهمیتی بسزا خواهد داشت. آنچه این مقاله قصد دارد به آن بپردازد، بررسی یکی از ویژگی های زیبا شناختی رمانتیسیزم، یعنی «تخیل» و چگونگی بروز آن در شعر فارسی عصر مشروطه ـ به عنوان دوران آغازین این تحول سبکی ـ است. برای این منظور، نمونه هایی از اشعار میرزاده عشقی برگزیده شد؛ عشقی فرد اکمل مدرنیسم دوران مشروطه است که بیشترین گسستگی فکری از سنّت و رویکرد به تجدد را می¬توان در شعر و اندیشه او سراغ گرفت.

دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده

عنصر عشق که خداوند آن را با کیمیاکاری خاصّ خود، کریمانه به جهان درون و برون آدمی ارزانی داشته، موضوعی اصیل و حیاتی است؛ زیرا در ذات آدمی و بنیاد هستی ریشه دارد. فلوطین (۲۰۳ یا ۲۰۴–۲۷۰ م) و مولوی (۶۰۴–۶۷۲ ه.ق.) ازجمله اندیشمندانی هستند که در موضوع عشق و مفاهیم مرتبط با آن، به­تفصیل سخن‌آفرینی کرده­اند. بررسی بازتاب اندیشه­های نوافلاطونی در متون ادبی و عرفانی، ازجمله در مثنوی مولانا، از جهات بسیاری اهمیت دارد و پدیده مهم عشق نیز ازجمله مفاهیم بلند و رازآمیزی است که به‌نوعی عرفان فلوطین را با عرفان مولوی پیوند می­زند؛ مضامینی که در آثار بررسی‌شده این دو شخصیت، در بعضی از موارد یکسان و کاملاً متأثر از یکدیگر و در برخی از موارد، ناهمسان و دگرگونه به‌‌نظر می‌رسند. در این مقاله، بر پایه روش کتابخانه­ای و به ‌شیوۀ توصیفی، استنباطی و تحلیلی، به بررسی مقایسه­ای مقوله عشق در «دوره آثار فلوطین» و «مثنوی مولانا» - باوجود فاصله زمانی تقریباً هزارساله آن­ها از یکدیگر- می‌پردازیم و نمودهای روشنی از هم­گونی­ها و ناهمگونی­های مفهوم عشق را در این دو اثر مورد ارزیابی قرار می‌دهیم.

دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده

یکی از اهداف مطالعات تطبیقی ادبی، جست‌وجوی نمونه‌های «حقیقت» انسانی است که به‌صورت کهن‌الگوها در ادبیات همه ملت‌ها در همه زمان‌ها آشکار شده است. در این مقاله، نگارندگان با بهره‌گیری از مکتب آمریکایی (بین‌المللی) مطالعات تطبیقی ادبی، به مقایسه کهن‌الگویی عشق رمانتیک در قصه فرانسوی «تریستان و ایزولت» و قصه ایرانی «خورشیدشاه و مه‌پری» در رمانس حماسی سمک عیار می‌پردازند. بدین منظور ابتدا به تعریف کهن‌الگوهای مادر و پدر، آنیما و آنیموس، مفاهیم خودآگاه و ناخودآگاه، خودآگاه و ناخودآگاه جمعی و مردانگی و زنانگی در روان‌شناسی یونگی می‌پردازیم. سپس مفهوم فرآیند «فردیت» که مبتنی بر ایجاد تسلط فرد بر خودآگاه و ناخودآگاه خویش است را توضیح داده و نشان می‌دهیم که با توجه به وجود ناخودآگاه زنانه (آنیما) در مرد و ناخودآگاه مردانه (آنیموس) در زن، قصه عشق رمانتیک با فرآیند فردیت در انسان تطبیق دارد. نگارندگان ضمن بیان پیرنگ کلی دو قصه عاشقانه مورد بحث، به تعبیر کهن‌الگویی یونگی عناصری چون شاه، ملکه، قهرمان مرد، جادوگران و معشوق پرداخته و نقش نمادین و روان‌شناختی آن‌ها را در هر دو قصه توضیح می‌دهند. آن‌گاه به مطالعه تطبیقی شخصیت‌ها، کارکردها و حوادث هر قصه پرداخته و ضمن بیان تفاوت‌ها و شباهت‌های آن‌ها، به تجزیه و تحلیل فرآیند عشق رمانتیک در هریک از قصه‌ها و مقایسه تحلیلی آن‌ها با یکدیگر می‌پردازند. این مطالعه تطبیقی قصد دارد به این سؤال پاسخ دهد که چرا عشق رمانتیک در قصه فرانسه عصر مدرن به مرگ و تراژدی منجر می‌شود‌، اما در قصه ایران پیش از اسلام به وصال عشاق می‌انجامد.

دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده

احمد سویلم یکی از شاعران نسل دوم (دهه شصت) مصر است که میراث گذشتگان نقش پررنگی در اشعار او دارد. مطالعه اشعار او نشان می­دهد که بخش قابل توجهی از این میراث را میراث عرفا تشکیل می­دهد. در این میان، بررسی مجموعه شعری الشوق فی مدائن العشق نشان می­دهد که سویلم به‌خوبی عطار و منطق‌الطیر او را می­شناخته تا آنجا که به نام او صریحاً اشاره می­کند و او را «قطب تصوف اسلامی» می­خواند. بنابراین این مقاله در پی آن است که جنبه­های این تأثیرپذیری را در قالب مکتب فرانسوی- که بر تأثیر و تأثّر میان شاعران تأکید دارد- آشکار سازد.

دوره ۳، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۷ )
چکیده

این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی به واکاوی بنمایه­ «غم غربت» بهعنوان یکی از مهمترین بنمایه‌های عرفانی در شعر ابن فارض و حافظ دو نماینده­ بزرگ شعر عرفانی ادبیات فارسی و عربی پرداخته و کوشیده است تا پاسخ درخوری به چگونگی حضور این غم و واکنش این دو شاعر به‌ موضوع بیابد. یافتههای پژوهش حاکی ­است که در اندیشه­ عارفانه­ دو شاعر، جدایی روح از مصدر و قرار گرفتن در کالبد خاکی جسم و هبوط انسان از بهشت به این جهان، نمودهای غریبی او است. در‌‌مقابل واکنش عارف برای فرار از غربت روح در بدن، یاد مرگ و رسیدن به فناست و برای رهایی از غربت در این جهان و دوری از معشوق حقیقی به جلوه‌های آن عشق که در این جهان تجلی یافته است و از آن به عشق‌ زمینی یا مجازی تعبیر می‌شود، روی آورده است. عشق زمینی در شعر دو شاعر ترجمانی از عشق ‌الهی و انعکاسی از آن عهد روز نخست است که عارفان برای مجسم کردن آن عشق ‌الهی و کاستن آلام حسرت دوری معشوق حقیقی به آن توسل جُسته­اند. خواب و رؤیا و خلوت‌گزینی نیز دیگر ساختارهای دو شاعر به این غربت است.

دوره ۳، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۷ )
چکیده

این مقاله با هدف کشف ارتباط میان متغیّر اجتماعی جنس و ویژگی‌های زبانی داستان‌نویسان زن، تلاش میکند با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و براساس الگوی لیکاف، نشانگرهای جنسیتی را در دو رمان أعشَقُنی از سناء شعلان (بهترین رمان زنانه اردن در سال ۲۰۱۳م) و پرنده ‌من از فریبا وفی (بهترین رمان زنانه فارسی در سال ۲۰۰۲م) بررسی کند. نتایج پژوهش نشان می­دهد که در رمان أعشَقُنی نزدیک به یک‌چهارم از واژه‌های رمان از ویژگی زبانی زنانه برخوردار است و زبان زنان در بیش از یک‌چهارم از واژه‌های رمان پرنده من نشا­ندهنده گویندۀ مؤنّث است. از آنجا که در هر دو رمان نویسنده، زنی است که درباره زنان می­نویسد، بسامد استفاده از واژگان مخصوص زنان در نوشته آنها زیاد است. از دیگر ویژگیهای زبان زنان در این رمانها استفاده از تصویرگری دقیق و جزئی‌نگر و بهره­گیری از رنگ­واژه­های متعدد است. زنهای هر دو رمان به دلیل اعتماد به‌نفس کمی که حاصل زیستن در جامعه­هایی مردسالار است از تردیدنماها، تشدیدکننده‌ها و تقریب­نماهای بیشتری استفاده می‌کنند و از طریق پرهیز از به‌کارگیری دُشواژه­ها و استفاده از درخواستهای غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفتگوهای خویش برمی‌گزینند که نشانگر ساختارهای زبانی گویندگانی محتاط و فرودست است.

دوره ۳، شماره ۹ - ( ۱۲-۱۳۸۴ )
چکیده

موضوع این مقاله بررسی تمثیل شعر معاصر ایران است. در این بررسی، نخست، تمثیل رویا به عنوان یکی از انواع ادبیات خیالی معرفی می­شود و سپس، به پیشینه کاربرد آن در اساطیر و ادبیات به اجمال اشاره می­گردد. در گذشته، این شکل تمثیلی اغلب نوعی سیرو سلوک معنوی را در ساختاری از سفر خیالی بازگو می­کرده است. اما در سده­های اخیر، غیر از آن مضمون سنتی، مضامین تازه­تری نیز در قالب آن بیان شده است. بررسی این نوع تمثیل در شعر معاصر ایران می­تواند چند و چون آن  مضامین را نشان بدهد. نمونه­های برجسته تمثیل رویا را در شعر معاصر، در سروده­های عشقی، نیما، شهریار، سپهری، و شفیعی کدکنی می­توان یافت.
 

دوره ۴، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

نخستین بار، سهروردی اصطلاح «ناکجاآباد» را در آثارش به کار برد تا «عالم مثال» را که جهانی خارج از ادراک عام آدمی است، توصیف و تصویر کند. نگارنده در این مقاله به بررسی تعبیر «ناکجاآباد» به منزله یک کلان استعاره در دو رساله آواز پرجبرئیل و فی الحقیقةالعشق پرداخته است؛ به این ترتیب که براساس تحلیل نگاشت های استعاریِ ناکجاآباد نشان داده که استعاره های مرکزی «ناکجاآباد مکان است» و «ناکجاآباد لامکان است» درنهایت مؤید کلان این استعاره است: «ناکجاآباد عالم مثال است». به عبارت دیگر، سهروردی بنا بر ذهنیّتی که درباره عالم مثال داشته، تعمیم های معنایی متعددی را در سطح خرده استعاره ها برای توصیف و تصویرسازیِ «ناکجاآباد» به کار برده است. هدف نگارنده این است که برخی از گسترده ترین الگوهای استعاری ناکجاآباد را در دو اثر نام برده نشان دهد و تبیین کند که چگونه سهروردی درون چارچوبی زیبایی شناختی و در عین حال فلسفی و عرفانی، نظر خود را درباره این مکان بیان کرده است.  

دوره ۴، شماره ۳ - ( ۸-۱۴۰۳ )
چکیده

مساله اختفای الهی از آنجا شکل می‌گیرد که بسیاری از انسان‌ها دایماً در جست‌وجوی شواهد کافی برای وجود خداوند هستند اما بدون اینکه مقصر باشند، به آن شواهد دست نمی‌یابند. برخی از فیلسوفان معاصر با روش‌های گوناگون به بررسی این مساله پرداخته‌اند. جان شلنبرگ، فیلسوف کانادایی، اولین بار با تفصیل بیشتری به بررسی این موضوع پرداخت. وی در سال ۲۰۱۵ برهان اختفای الهی را مطرح کرد و آن را به عنوان قرینه‌ای به سود خداناباوری ارایه داد. این برهان مدعی است که اگر خداوند وجود داشت باید شواهد و دلایل کافی برای این باور را حداقل برای انسان‌هایی که در جست‌وجوی او هستند فراهم می‌کرد، اما اکنون این‌گونه نیست، پس خداوند وجود ندارد. هدف این مقاله علاوه بر تشریح برهان اختفای الهی شلنبرگ، بررسی دیدگاه مایکل ری، فیلسوف دین آمریکایی، در مورد این مساله است.
 

دوره ۵، شماره ۱۳ - ( ۲-۱۳۹۶ )
چکیده

در ناحیه جنوبِ‌شرق استان فارس با وجود تنوع نژادی، زبانی و قومی، فرهنگی متنوع موسوم به فرهنگ فارسی وجود دارد که نمایانگر پیوستگی اقوام و فرهنگ‌های گوناگون این منطقه است. این پیوستگی به‌ویژه در رابطه ‌با اشعار و موسیقی محلی جلوه بیشتری دارد. همراهی شعر و موسیقی در اجرای آوازهایی چون شروه، سرکوهی، حاجیونی، صابوناتی و جهرمی، درک هرچه ‌بهتر از دوبیتی و تک‌بیتی‌های فرهنگ فارسی را میسر می‌سازد. هدف اساسی از طرح این مسئله، شناخت فرهنگ فارسی از خلال اشعار به‌کارگرفته‌شده در آوازهای محلی است. از یک طرف، گستردگی و تنوع در مضامینِ اشعار آوازها، با محوریت مفهوم عشق‌ و دوری، دغدغه‌ها، باورها و اندیشه‌های مردم را می‌نمایاند و از طرف دیگر، پدیده آواز به‌واسطه حضورش در موقعیت‌های گوناگون زمانی و مکانی، کارکردی اجتماعی دارد. به‌یک‌معنا درک ارتباط شعر و آواز با فرهنگ فارسی در معنای آوازهای محلی نهفته است. بنابراین برای جمع‌آوری اشعار و درک موقعیت‌های اجرایی آوازها، علاوه‌بر اینکه از دو روش معمول کتابخانه‌ای و میدانی استفاده شده است، تحلیل اطلاعات، بر ­مبنای دیدگاه‌های ادبی، انسان‌شناسی و روان‌شناسی قرار دارد.
امیر علی نجومیان،
دوره ۵، شماره ۱۸ - ( ۶-۱۳۹۱ )
چکیده

مقاله حاضر مفهوم عشق را در دو ساحت متفاوت و متمایز بررسی می کند. عشق از سویی همواره تجربه و مفهومی استعلایی شمرده شده که ثابت است و با حقیقتی فراانسانی نسبت دارد. این گونه خوانش، از نوشته های افلاطون شروع شده است و همچنان ادامه دارد. اما در برابر، نگاهی به عشق وجود دارد که از همان افلاطون تا به امروز، عشق را پدیده ای انسانی، فرهنگی و از همه مهم تر «متنی» می داند. به این تعبیر، عشق درون زبان (یا به گفته ژاک لکان، «نظم نمادین») فهمیده، تکثیر و تجربه می شود. در اینجا، نگارنده تنش بین این دو نگاه را در مجموعه داستان های کوتاه عشق روی پیاده رو نوشته داستان نویس معاصر ایرانی، مصطفی مستور، بررسی و تحلیل می کند. برای طرح این موضوع به مسئله غیاب در عشق می پردازد و اینکه چگونه تجربه عشق در این داستان ها همواره درگروی غیاب عاشق یا معشوق است؛ دیگر اینکه عشق به عنوان مفهومی نشانه ای درون نظام نشانه ای ساخته و دارای دلالت می شود و سپس اینکه در نهایت، شخصیت های این داستان های کوتاه چگونه همگی با «روایت های عاشقانه» عاشق می شوند و عشق را می فهمند. این همه به عشق مفهومی متکثر و روایتی می دهد. بنابراین، عشق نشانه ای است که همواره درحال ساخته شدن است.

دوره ۵، شماره ۱۹ - ( ۳-۱۳۸۷ )
چکیده

در فلسفه پدیدار‌شناسی، کل عالم، فرایندی هستی‌شناسانه دارد و انسان دارای آگاهی استعلایی است و غایت آن نموداری پدیده‌ها نسبت به هم و شناخت حسی و عینی از یکدیگر است. نیچه در بررسی دوران اساطیری و تاریخ کهن بشری معتقد است که انسان یونان باستان، نوعی شناخت هستی‌شناسانه داشته و طبیعت و فرایند آن را چنانکه بوده، می‌شناخته و زندگی وی با آن هماهنگ بوده و به واسطه آن معنا پیدا می‌کرده است. او زندگی را تراژدی می‌داند و با خلق خدایان، الهه‌ها و رب‌النوعها و انتساب حوادث هولناک به آنها و یاری جستن از آنها، زندگی را تحمل‌پذیر ساخت و در این زمینه از تلفیق دو عنصر بهره‌جست: یکی، عنصر دیونوسوسی که به دیونوسوس، خدای بی‌نظمی و آشفتگی، رقص و شادی و شراب و مستی منسوب بوده و دیگری، عنصر آپولونی که به آپولون، خدای نظم و آرامش، عقل و فرهنگ، شعر و موسیقی و زیبایی منسوب بوده است. بنابر‌این، نیچه هنر تراژدی را به عنوان اولین آفرینش هنری یونانیان باستان،زاده دو عنصرتقابلی‌ دیونوسوسی و آپولونی‌می‌داند و فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی خود را بر آن دو بنامی‌نهد. در این مقاله، غزلیات‌حافظ براساس این نظریه بررسی، و خوانشی نیچه‌ای، اما متناسب با مقتضیات‌هنری، فرهنگی، دینی و آیینی ایرانیان ارائه می‌شود. عنصر دیونوسوسی در بیتهایی از غزلیات حافظ، که رابطه انسان با دنیا، آشوب زمانه، بی‌اعتباری و ناامنی کار و بار جهان را تشریح می‌کند، حضور دارد و عنصر آپولونی در بیتهایی که به تبیین رابطه انسان با خدا و پناه بردن به عشق و عرفان و رندی می‌پردازد، حافظ را به شادی فرا می‌خواند و اعتبار یار به عرفان. بدین‌ترتیب، میان آن بی‌نظمی(دیونوسوسی= بی‌اعتباری‌دنیا)و این نظم(آپولونی= عاشقی) اعتدال و ارتباط ایجاد می‌کند.
 
 

دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده

گرایش ادیبان به رنگهای مختلف بیانگر بازتابهای مختلف روانی در آنان است. آزمایش ماکس لوشر از برترین آزمایشهای شخصیت‏شناسی در روانشناسی به شمار می‏آید. این پژوهش با کمک نظریه لوشر تحلیل شد و به روش توصیفی- تحلیلی به شناخت شخصیت‏ احمد مطر و میرزاده عشقی پرداخته است. قرمز با فراوانی ۱۹۵ در مرتبه اول اشعار مطر قرار دارد. با توجه به نظریه لوشر، مطر فردی پرتلاش وخواهان آرامش است. او کنترل دقیق بر روابط عاطفی خود دارد، به سختی به کسی اعتماد می‏کند و از رنگها برای بیان تبعیضهای جامعه‏ خود کمک می‏گیرد.
در اشعار عشقی زرد وسفید با فراوانی ۳۰۶ در مرتبه اول قرار دارد. نتایج نشان می‏دهد وی به دنبال راه فراری برای خارج شدن از سختیهای جامعه خود می‏گردد و علاقه وافری به تجربه‏های جدید دارد. او می‌خواهد به مقام بلندی رسیده و مورد احترام دیگران قرار گیرد، هرگز آرام و قرار ندارد و برای رسیدن به بلند پروازیهای خود به محیط بیرونی خود فشار وارد می‏سازد.

دوره ۶، شماره ۲۰ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

پژوهش حاضر به بررسی استعاره‌های مفهومی حوزۀ عشق در آینۀ ضرب‌المثل‌های سه زبان فارسی، انگلیسی و ترکی می‌پردازد. تلاش شده است از ۱۵ منبع برای سه زبان مذکور، داده‌های مورد نیاز از هر سه زبان استخراج و گردآوری شود. با جست­وجو در منابع، بیش از ۱۰ هزار ضرب‌المثل مورد مطالعه قرار گرفت که از این تعداد به ۲۰۱ ضرب‌المثل در حوزۀ عشق و تعداد ۹۶ نگاشت‌نام در این ضرب‌المثل‌ها رسیدیم. تلاش شد تا پربسامدترین نگاشت‌نام‌ها در هر سه زبان مشخص و جداگانه در جدول آورده شود. در کنار نگاشت‌نام‌ها، پربسامدترین حوزه‌های مبدأ نیز شناسایی و معرفی شدند تا مشخص شود گویشوران این سه زبان بیشتر از چه نگاشت‌نام‌ها و حوزه‌های مبدأ برای بیان استعاری عشق استفاده می‌کنند. مشخص شد در زبان فارسی پربسامدترین نگاشت‌نام ‌عشق، بلا، درد، رنج، بیماری است. در زبان انگلیسی و زبان ترکی «عشق روشنایی است» پربسامدترین نام‌نگاشت­ها بودند. همچنین پربسامدترین حوزه‌های مبدأ که برای مفهوم‌سازی عشق به‌کار رفته‌اند، به‌ترتیب حوزه‌های مبدأ «انسان/ بدن انسان» در زبان فارسی، «روشنایی و تاریکی» در زبان ‌انگلیسی و «انسان/ بدن انسان» در زبان ترکی بودند که بسامد وقوع به‌نسبت تعداد ضرب‌المثل‌های بررسی­شده در هر زبان آورده شده است. 


دوره ۷، شماره ۲۷ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده

از آنجا که عشق، شیرازۀ اندیشه و نظام معرفتی مولوی را شکل می‌دهد و ظهور و بروز هر خطاب و اظهاری در آثار مولوی بر پایۀ عشق بنا نهاده شده است در این جستار، تحلیل ارتباط جهان درون و جهان برون در مثنوی نیز بر مدار نگاه خالق آن دربارۀ عشق صورت می‌گیرد. این نگاه بر این فرض استوار است که عشق در نظرمولوی، برزخ میان جهان درون و جهان برون است و آنچه آن را در قالب تعبیرات و اصطلاحاتی مانند تناظر آفاق و انفس، شهود و غیب، ظهور و بطون، عین و ذهن، ملک و ملکوت، خاک و افلاک، جسم و روح و ... می‌خوانند از دیدگاه آفریدگار مثنوی به عشق و جلوه و مظهری از آن وابسته است. بر اساس این نگاه، دوست داشتن و عشق خداوند به شناخته شدن، انگیزۀ حرکتی ایجادی شده است که به موجب آن، صورت از بی‌صورتی، متناهی از نامتناهی و ابد از ازل بیرون آمده و شاید بتوان گفت کل آفرینش خلق محقق شده است.
این پژوهش، می‌کوشد تا جلوه‌هایی از این باور را در مثنوی مولوی بکاود و آن را تبیین کند. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی است که با توجه به عنوان و اقتضائات تحقیق با رهیافت هرمنوتیک بخشهایی از متن مثنوی تأویل و تحلیل شده است.
اجمالاً نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد ذیل باور عمومی عارفان مبنی بر اینکه انسان آیینۀ حق و خلیفۀ خداست در نظر مولوی، عشق در وجود آدمی، بسان برزخی می‌ماند که اندیشه را به عرصۀ ظهور و بیان می‌کشاند. بدین ترتیب می‌توان عشق را از دیدگاه هستی‌شناسی همچون آیینه‌ای دانست که بودهای آن جهانی را در نمودهای این جهانی منعکس می‌سازد.

 
مصطفی جلیلی تقویان،
دوره ۷، شماره ۲۸ - ( ۱۰-۱۳۹۳ )
چکیده

توصیف مقاله در مقاله­ ای با عنوان « بررسی خلاقیت های شعری حافظ در مفهوم سازی عشق »(فصلنامه نقد ادبی، س۶، ش ۲۳، پاییز ۱۳۹۲، صص (۸۲-۵۹)) تلاش شده است تا با استفاده از نظریه استعاره مفهومی نوآوری­­ها و خلاقیت­های حافظ در مفهوم­سازی عشق بررسی شود. نویسندگان مقاله بر آن هستند که:« خلاقیت استعاری در مفهوم سازی عشق با دو دسته از استعاره های مفهومی عشق پیوند دارد:الف. استعاره­ های قراردادی و رایجی که با کمک شاخص­های چهارگانه ترکیب، گسترش، پیچیده سازی و پرسش از یک سوی پیوستار قراردادی بودن به سوی دیگر آن حرکت می­کنند و بدیع­تر و تخیلی­تر از گونه عامیانه خود می­شوند. ب. دسته دیگری از استعاره­ها که در بدو امر خلاقانه و بدیع هستند »(همان: ۷۸)

دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

دلدادگی از مفاهیمی است که در تمام اعصار و نزد تمام اقوام جایگاهی ویژه­ و در ادبیات فولکلور آن­ها نقشی محوری داشته است. در این پژوهش، منظور از گورانی، بوم­سروده­های هورامی است و تعریف خاصِ ترانه مدنظر نیست. قالب و فرم گورانی­ها بیشتر تک­بیتی است. هر بیت به­تنهایی دارای تمام مفهوم خود است. دلدادگی در کنار احساس ناب طبیعت­ستایی و تا حدودی حماسه­های وطنی، موضوع تاریخ ادبیات هورامی است. روش مطالعۀ حاضر توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس پیمایش داده­های بومی و تحلیل تک­بیت­های فولکلور هورامی است. هدف این تحقیق، بررسی مضمون غالب در گورانی­های عاشقانۀ هورامی است. در این روش ۵۰ تک­بیت برای نمونه از شهر نودشه انتخاب و بر اساس موضوع پژوهش تحلیل شدند. یافته­ها نشان می­دهد که سهم زنانِ هورامی در سرایش تعداد زیادی از گورانی­های عاشقانه، چنان برجسته است و نمودی عینی دارد که برخی اوقات با اشعار هم­تراز مردان در این خصوص پهلو می­زند. غم هجران و دوری از یار گوشه­ای جدانشدنی از محتوای ابیات گورانی­های موردبحث است. زنان در این بومی­سروده­ها، با سر دادن عاشقانه‌های تلخ و سوزناک در آشفتگی فضایی بومی، فرهنگ خاصِ هورامان را به­تصویر کشیده­اند. در این
تک­بیت­ها عشق و مفهوم آن بیشتر جنبۀ مادی و زمینی دارد. شاعر با توصیف محبوب، اگرچه گاهی به درجه‌ای می­رسد که خالق محبوب را می‌ستاید؛ اما این ستایش تنها برای محبوب زمینی است.
این مسئله بیانگر نکته­های ریزِ پنهان در روابط اجتماعی و جلوه­ای از فرهنگ حاکم در بافت جامعه است.


صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱