۸ نتیجه برای شعر حافظ
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۶-۱۳۸۴ )
چکیده
این مقاله به بررسی ترکیب «کار چراغ خلوتیان» در غزلی از حافظ با مطلع:
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
|
|
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
|
اشاره میکند. در بیشتر شرحهایی که با موضوع شعر حافظ در دست است، این تعبیر به معنی «رونق گرفتن کار» و با توجه به دیگر واژگان بیت به معنی «روشن شدن خلوت عاشقان با چهره نورانی معشوق» آمده است.
در مقاله حاضر با ارائه شواهدی از متون ادب فارسی نشان دادهایم که یکی از معانی واژه کار به معنی پارچه و بافته شده (منسوج) است که در اینجا میتواند به معنی فتیله چراغ باشد؛ بنابراین کار چراغ یعنی فتیله چراغ، که در این صورت میان بالا رفتن حجاب از چهره معشوق با بالا آمدن فتیله چراغ به خلوت نشستگان تشبیهی زیبا، به وجود میآید. همچنیننشان دادهایم که در سراسر دیوان حافظ واژه کار با واژگان دیگری که مرتبط با پارچه است مانند طراز، بخیه، پرده، نقش، کارگاه و . . . به تناسب همراه شده است.
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
یکی از مباحث پیچیده و مبهم در کتابهای تاریخ ادبیات ایران، سرآغاز و چگونگی شکلگیری سبک هندی است. مطالعه نظر محققانی که به این مسئله پرداختهاند از فراوانی دیدگاههای ارائه شده حکایت دارد. برخی محققان این سبک را نتیجه ناگزیر سیر طبیعی شعر فارسی دانسته، برخی دیگر این سبک را در ارتباط با عواملی اجتماعی و محیط شکلگیری آن بررسی کردهاند. در این میان، پژوهشگرانی هم هستند که ریشه این سبک را نه در ارتباط با عوامل اجتماعی یا محیط شکلگیری بلکه در شعر شاعران گذشته جستجو کردهاند. این دسته از محققان غالباً از شاعرانی چون خاقانی، حافظ، وحشی بافقی و... به عنوان پایهگذار این سبک نام بردهاند؛ اما نکته حائز اهمیت قبول عام نیافتن نتایج چنین پژوهشهایی است. واقعیت این است که سبکی به گستردگی سبک هندی را نمیتوان و نباید نشأت گرفته از شعر یک شاعر دانست، بلکه باید از میزان و چگونگی تأثیرگذاری این شاعران بر این سبک سخن گفت و این
امر نیز تنها به واسطه استفاده از روشی تازه، یعنی تحلیل محتوا انجام شدنی است.
در این مقاله نیز کوشیده شده است تا با تحلیل محتوای شعر چهار شاعر پیشگام سبک هندی یعنی خاقانی، حافظ، وحشی بافقی و بابا فغانی میزان و چگونگی تأثیرگذاری آنان بر شکلگیری سبک هندی نشان داده شود.
شیرین پورابراهیم، مریم سادات غیاثیان،
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
نظریه استعاره شناختی معتقد است که زبان عادی و زبان ادبی، از جهاتی در مفهوم سازی مفاهیم شبیه هم و از جهاتی متفاوتند. مقاله حاضر، در صدد پرداختن به خلاقیت های حافظ در تصور مفهوم عشق در چارچوب این نظریه است. مفهوم عشق در شعر حافظ به کمک راهبردها یا ابزارهای شناختی رایجی چون استعاره، تصویر، مجاز و جاندارپنداری مفهوم سازی می شود، اما به نظر می رسد حافظ شیوه های خلاقانه تری را در استعاره های شعری عشق به کار برده است. به منظور کشف شاخص های تأثیرگذار در مفهوم سازی متفاوت عشق، دو سوال مهم مطرح می شود: مفهوم سازیِ شعری عشق چه تفاوتی با مفهوم سازی عادی و رایج آن در زبان فارسی دارد؟ و، کدامیک از شاخص های چهار گانه کوچش(۲۰۱۰) در آفرینش خلاقیت استعاری در شعر حافظ نقش پررنگ تری دارد؟ بررسی داده های تحقیق نشان می دهد که عشق در زبان حافظ، مانند زبان های دیگر و مانند زبان فارسی از مفاهیم آتش، سفر، مستی، و غیره به عنوان حوزه مبدأ کمک می گیرد. اما مفهوم سازی آن از نظر چهار شاخص گسترش، تفصیل، زیرسؤال بردن، و تلفیق، با زبان عادی فرق دارد. به نظر می رسد آنچه باعث می شود زبان شعر، از زبان عادی متمایز شود، کاربرد خلاقانه مفهوم سازی های استعاری، جاندارپنداری، استعاره های تصویری و مجاز مفهومی باشد. همچنین از میان چهار شاخص مطرح در استعاره های مفهومی شعری، تلفیق و تفصیل بیشترین و زیرسوال بردن کمترین کاربرد را داراست.همچنین حافظ از استعاره های تخیلی نو در مفهومسازیِ عشق بسیار بهره برده است.
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( ۶-۱۳۸۸ )
چکیده
شادی یکی از ویژگیهای هویت ایرانی است و در ایران بعد از اسلام تا عصر حافظ در اشعار فردوسی، منوچهری، خیام، مولانا و حافظ بیشترین نمود را دارد. عیش و خوشدلی در غزلیات حافظ به دو نوع ابژکتیو یا بیرونی یا آفاقی و سوبژکتیو یا درونی یا انفسی تقسیم میشود. خوشدلی بیرونی بر عواملی مانند باغ و بهار، طرف جویبار و می خوشگوار و... بویژه بر سه عنصر می، مطرب و معشوق زمینی یا نمادین استوار، و نتیجه آن، احساس آرامش ناپدیدار درونی است. خوشدلی درونی، محصول عواملی چون پیوند با امر قدسی و تبدیل شدن حالت شادی به مقام است و براحساس حضور معشوق حقیقی در دل، اشراق و روشنی ضمیر تکیه دارد و موجب آرامش پایدار درونی میشود. مبانی عیشها و خوشدلیهای حافظ را میتوان به پنج دسته تقسیم کرد: ۱. روانشناختی ۲. فلسفی ۳. دینی ۴. سیاسی – اجتماعی ۵. عرفانی. این مقاله به بررسی و تحلیل هر یک از این مبانی پرداخته است.
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۱۲-۱۳۸۸ )
چکیده
حافظ برای گریز از تکرار در کاربرد صور خیال، که نتیجه آن چیزی جز بیهودهگویی نیست به شگردی هنرمندانه و روانشناسانه روی میآورد که در این مقاله از آن با عنوان «تداعی معانی» یاد شده است. «تداعی معانی» در روانشناسی به این معنی است که یک مفهوم، سلسله مفاهیمی را بر اساس اصل مجاورت یا مشابهت و یا تضاد به ذهن تداعی میکند. در شعر حافظ این گونه است که اجزای یک تصویر، سنّتی در هم شکسته شده با یک جابهجایی به گونهای به کار برده میشود که هر جزء، اجزای دیگری را تداعی میکند؛ برای نمونه در سنت ادبیات، زلف همیشه با تعدادی صفتهای کلیشهای همچون پریشانی، آشفتگی، درازی، سیاهی، چین و شکن یا شماری مشبهبههای تکراری مانند بنفشه، سنبل، سلسله، حلقه، مشک. همراه است، ولی حافظ برخلاف سنت در کنار زلف، درازی را به امید و یا پریشانی را به دل نسبت میدهد.
در کتابهای بدیع فارسی به تداعی معانی به عنوان یک آرایه توجه نشده و تنها دکتر شفیعی کدکنی از نقش قافیه در ایجاد تداعی معانی یاد کرده است، اما در غرب بویژه در داستاننویسی به روش «جریان سیال ذهن» به این موضوع پرداختهاند.
در این مقاله پس از بررسی تداعی معانی در حوزه روانشناسی و ادبیات و بیان تفاوت آن با ایهام، تناسب و ایهام تناسب، نمونههای یافته شده این آرایه در دیوان حافظ ارائه شده است.
حاصل پژوهش حاصل شد، این است که هر چند نمونههای خام و ابتدایی این آرایه در دیوان شاعران قبل از حافظ و نیز معاصران وی و حتی در شعر شاعران پیشگام از جمله رودکی، کمتر دیده میشود، این نمونهها بسیار نادر و کمیاب است حال اینکه در شعر حافظ به نسبت دیگران بسامد زیادی دارد و در شعر او هم نمونههای این جا به جایی در صفتها و مشبهبههای زلف - به دلیل تعدد آنها - بیش از موارد دیگر است.
ندا غیاثی، فتانه محمودی،
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده
تفاسیر جزمی، متن ادبی را با رویکردی قاطع بررسی میکنند، خواه این تفسیر برگرفته از آرای سنتی باشد یا در خلال رویکردهای مدرن که به هر نحوی سعی در کشاندن متون به عرصههای سیاسی و اجتماعی دارند. اما در رویکرد پساساختارگرایانه، متن ادبی معنای قطعی و نهایی خود را از دست میدهد؛ به عبارتی دیگر، از اهمیت مرکزیت معنایی در آن کاسته میشود. از این رو، خوانشهای متفاوت از متن امکانپذیر میگردد که هرکدام میتوانند از سویی به دنیای متن وارد شوند. شعر حافظ یکی از متونی است که همواره در کشاکش تقابلها تفسیر و تحلیل شده است. این پژوهش با استفاده از نظریهی ژاک دریدا که همخوانی زیادی با فضای شعر حافظ دارد سعی در تحلیل خوانش سلطان محمد نقاش از شعر حافظ در نگارهی «مستی لاهوتی و ناسوتی» دارد. برخلاف تفاسیر گفته شده که به دنبال قطعیت معنایی در متن هستند، نگارهی «مستی لاهوتی و ناسوتی» اثر سلطان محمد که برگرفته از شعر حافظ است، این تقابلها را در هم شکسته و خوانشی نو به دست میدهد. یافتههای پژوهش که به روش تحلیلی تاریخی به دست آمدهاند، نشان میدهند این نگاره براساس نوع پرداخت در ترکیببندی هندسی، رنگ و شخصیتپردازی، جهانی از مفاهیم خلق میکند که اسیر حوزهای خاص نشده و ابهام و ایهام شعر حافظ را حفظ میکند. براین اساس، میتوان گفت تضمین دریافت معنای نهایی در این نگاره وجود ندارد، زیرا نگاه بیننده همزمان دو جهان لاهوت و ناسوت را تجربه کرده و جهتگیری تصویر به سمت حوزه-ای خاص فرو میپاشد.
دوره ۱۸، شماره ۷۱ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
در این مقاله زمینههای دیالکتیکی غزلیات حافظ، بر اساس عناصر دیالکتیک و نوع سنتز آنها بررسی شد است. در این بررسی مشخص شده که مهمترین زمینههای دیالکتیکی غزلیات حافظ را زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبهکاری و توبهشکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان، عقل و عشق، شطحگویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بیریایی، دولت و فقر، عشق زمینی و عشق الهی، جبر و اختیار، درستدیدن و بددیدن، مرگاندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری تشکیل میدهد که از این تعداد در پنج زمینه زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبهکاری و توبهشکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان دیالکتیک از نوع اول است؛ یعنی تز و آنتیتز از بین میرود و سنتزی نو به وجود میآید. در سه زمینه عقل و عشق، شطحگویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بیریایی دیالکتیک از نوع دوم است؛ یعنی تز و آنتی تز از بین نمیرود، بلکه در سنتزی نو ارتقا مییابد. در زمینه دولت و فقر، دیالکتیک از نوع سوم است؛ یعنی تز و آنتیتز در سنتزی الزاماً پارادوکسیکال جمع شده است. در زمینه عشق زمینی و آسمانی، دیالکتیک از نوع چهارم است؛ یعنی تز و آنتیتز اجزایی از کل (سنتز) به شمار میرود. در جبر و اختیار، درستدیدن و بددیدن، مرگاندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری، دیالکتیک از نوع پنجم است؛ یعنی تز و آنتیتز به تناوب اثبات میشود، اما همدیگر را نفی نمیکند و حتی به سنتز روشنی نمیرسد. بنابراین میتوان گفت در غزلیات حافظ با توجه به تقابلهای دوگانه، انواعی از دیالکتیک وجود دارد و همین زمینه دیالکتیکی یکی از مبانی جمالشناسی شعر اوست.
دوره ۲۱، شماره ۸۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
در این مقاله غزلی مشهور از حافظ براساس مربع ایدئولوژیک وندایک (زبانشناس و استاد تحلیل گفتمان) به اجمال بررسی میشود و بر اساس برخی عوامل گفتمانمدار مورد تحلیل و تفسیر صوری و محتوایی قرار میگیرد و تحلیل میشود که چگونه حافظ در ضمن غزلی به صورت تقابلی ویژگیهای مثبت «ما« (حافظ، عارفان) را برجسته کرده، و به طور ضمنی ویژگیهای منفی «دیگران» (طبقات حاکم و مطرح جامعه) را تشخص بخشیده، و صفات منفی «خود» و ویژگیهای مثبت «دیگران» را کم اهمیت جلوه داده است؛ چهار رکنی که از محورهای اساسی نظریۀ وندایک در تحلیل متون و گفتارهاست. هدف اصلی این پژوهش، شناخت بیشتر و مصداقی دیدگاههای اخلاقی-اجتماعی حافظ و روزگار او از لابهلای اشعار است که کم و بیش از دید نظریۀ تحلیل گفتمان انتقادی قابل ارزیابی است.
روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی (کیفی) است و دادههای آن با استفاده از شیوۀ کتابخانهای انجام شدهاست؛ از جمله نتایج پژوهش این است که با معرفی شیوهها و شگردهای زبانی و بلاغی حافظ در بیان مسائل اخلاقی و انتقادی، دغدغههای بزرگ انسانی و اجتماعی او معرفی شود که با رویکردی اصلاحی، دین مدار و حقمحور انجام میگیرد. حافظ در این راه با استفاده از بیان مستقیم و غیرمستقیم و بهکارگیری واژگان و نحو و شگردهای بلاغی مناسب بویژه به کارگیری هنرمندانه تقابلها و تضادها و انواع کنایات و تناسبات لفظی و معنایی، گفتمان انتقادی خود را شکل داده است. او با برجسته کردن ویژگیهای مثبت ما مثل دوری از بدگویی و بداندیشی و دوری از ناحق و امثال آن از ویژگیهای منفی دیگران مثل بد گفتن و بد شنیدن، بد اندیشیدن و عیبگویی و تهمت زدن، و اهل ریا و غرور بودن انتقاد کرده است.