۶۶ نتیجه برای شخصیت
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
هر روایت یا داستان علاوه بر عناصر اصلی چون زمینه، مضمون، پی رنگ و کشمکشها نیازمند یک عنصر اصلی دیگر به نام شخصیت است. این شخصیت است که به هر یک از این عناصر معنی و جان بخشیده و از روایت، روایت میسازد. شخصیتپردازی در واقع جان بخشیدن و خلق انسان از عناصر گفتمان داستانیست. آفرینش و پرداخت شخصیتها در قلمرو داستان و هنر، امری ظریف و بدیع است که به آن "شخصیتپردازی" اطلاق میگردد. این فرآیند، به خلق کاراکترهایی میانجامد که برای مخاطب، باورپذیر، گیرا و قابل فهم باشند. شخصیتپردازی پلی ارتباطی میان ذهن خواننده یا بیننده و دنیای داستان برقرار میکند و او را قادر میسازد تا با شخصیتها همذات پنداری کرده، احساساتشان را درک نماید و نسبت به اعمال و انگیزههایشان کنجکاو شود که بر جذب مخاطب می افزاید.پیکره پژوهش مجموعۀ داستان کوتاه محمد آصف سلطان زاده نویسنده افغانستانی است. پژوهش حاضر با تکیه بر میزان توانمندی سلطانزاده در راستای استفاده و پرداخت به شخصیت های داستانی و به شیوهی توصیفی-تحلیلی صورت گرفته و کوشش بر این بوده است که به تحلیل استفاده از عنصر شخصیتپردازی و همچنین به شیوه تعامل دو حوزه کاربردشناسی و سبک شناسی در سه داستان کوتاه از مجموعه ی "نوروز فقط در کابل باصفاست"و با درنظر گرفتن چارچوب نظری کالپپر (۲۰۱۷) بپردازد. نتایج این پژوهش نشان داد که شخصیت پردازی همواره تابع سه عنصر درجه نظارت روایی ، دیالکتیک خود و دیگری و معانی صریح و ضمنی در کلیت گفتمان داستانی است که نویسنده به خوبی از آن ها بهره برده است.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
گفتمان روایی و چینش اجزای آن که جهان روایت را بازنمایی میکند، شرایط دسترسی به جهانبینی و ارزشهای نهفته در متن را فراهم میسازد؛ به همین دلیل در شناخت چندجانبهٔ متن ادبی، اهمیت فراوان دارد. گفتمان روایی، از یک نمونهٔ روایی به نمونهی روایی دیگر تغییر مییابد؛ زیرا تجارب و دریافتهایی که نویسندگان در تعامل با جهان پیرامون خود دارند، تأثیر یکسانی بر شناخت آنها ندارد. در «بیرون از گذشته میان ایوان» اثر «مهری بهرامی» جهانهای مختلف با یکدیگر همزیستی دارند و مرزی میان واقعیت و خیال وجود ندارد. ایدهٔ چندجهانی به فهم گفتمان روایی داستان کمک میکند. هدف اصلی این نوشتار آن است تا با بررسی گفتمان روایی رمان، گزینش عناصری که از طریق آن نویسنده، داستان و جهانبینی حاکم بر متن را میسازد، نشان داده شود. این پژوهش متنمحور است و با روش تحلیل محتوا انجام گرفته است. مسئلهٔ اصلی این نوشتار بررسی مؤلفههایی چون نوع روایت، انواع راوی و پیوند آن با شخصیتها، تجارب بدنمند راوی و شخصیتها و همسو با آن شکلگیری اشیاء زیباییشناختی و نمادین و موقعیتهای مکانی نهفته در روایت است. در این رمان، عملکردهای ذهن راوی و ارتباط او با سایر عناصر سازندهٔ متن، کارکرد هویتی دارند و جهانبینی متن را در راستای به تصویر کشیدن زنی که میخواهد از گذشتهٔ فرهنگی و تاریخیاش عبور کند و خویشتنی تازه از خود بیافریند، بازتاب میدهند.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۹ )
چکیده
تاریخ بیهقی از جمله متون کمیابی است که با استفاده از شگردهای ادبی، هم به تاریخی به ظاهر مستند و هم به متنی خلاق بدل شده است. یکی از این شگردها بهرهگیری از فضای داستانی و از آن میان نیز، شخصیتپردازی ویژه در این اثر است. این مقاله درصدد است با بررسی شخصیت در این متن، ثابت کند نهتنها ارائه شخصیت در این اثر از رویکرد توصیفی که ویژه تاریخ است گذر میکند، بلکه حتی از شخصیتپردازی داستانی نیز فراتر میرود و با شگردهای برجستهسازی نمایشی، از ویژگیهای شخصیتهای نمایشیِ متون دراماتیک برخوردار میشود. در تاریخ بیهقی گرچه شخصیتها برگرفته از واقعیتهای تاریخاند، اما در متن دوباره خلق میشوند. شخصیتپردازی در این اثر نزدیک به بسیاری از رمانهای امروزی است که در آن علاوه بر اشاره مستقیم به ویژگیهای ظاهری شخصیتها، گفتار و رفتار آنها و احساسات و درونیاتشان، با ارتباطی منطقی و حسابشده برای مخاطب به نمایش گذاشته میشود و شخصیتهای قابل درک، باورپذیر، قابل تجسم، زنده و پویا برای مخاطب ترسیم میشود. در این اثر نویسنده میکوشد شخصیتها، به شیوههای گوناگون همچون گفتوگو، کنش و در کشاکش ارتباط با دیگر شخصیتها و موضعگیری در مسائل و موضوعات مختلف، خود را به مخاطب معرفی کنند و با این روش، موفق به خلق شخصیتهای نمایشی میشود. مبانی این پژوهش را نظریههای شخصیتپردازی تشکیل میدهد و تحلیل ویژگیهای شخصیتپردازی سینمایی به منزله روششناسی پیشنهادی آن تنظیم میشود.
ابوالفضل حری،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۷ )
چکیده
جستار حاضر، قصص قرآنی را از دیدگاه روایتشناسی بررسی میکند. فرضیه این پژوهش مبنی بر این است که میان قصص قرآنی و روایتشناسی رابطهای وجود ندارد. در ادامه به پیشینه مطالعه ادبی قرآن و کتاب مقدس اشاره میشود. در پیکره اصلی مقاله، تبارشناسی واژگان قصص قرآنی مشاهده میشود. آنگاه، مؤلفههای روایتشناسی، یعنی سطوح داستان و متن معرفی و این مؤلفهها در قصص قرآنی به کار گرفته، سپس، نمونههایی از داستانهای قرآنی در پرتو رویکرد روایتشناختی مطالعه میشوند. در پایان، بیش از ده یافته تازه درباره ارتباط میان قصص و روایتشناسی بازگو میشود و این نتیجه حاصل میآید که در مجموع، میان قصص قرآنی و روایتشناسی ارتباط مثبت وجود دارد.
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده
از آنجا که مثنوی مولوی ،اثری تعلیمی ـ عرفانی است ،سعی شاعر بر این بوده است که در قالب داستانها، حکایتها و تمثیلها به بیان پند و اندرز و گوشزد کردن مسائل اخلاقی و همچنین تشریح افکار و اندیشههای عرفانی خود بپردازد. لذا داستانها، حکایتها و تمثیلهای مثنوی از شمول و تنوع بسیاری برخوردار است. بهترین نمونه از تداخل حکایات مثنوی در دفتر سوم در ضمن «قصه اهل سبا و یاغی کردن نعمت، ایشان را» نمود یــافته است. این حکایت با بیت «۲۸۲» آغاز، ولی دنبالهاش رها میشود و مجددا در بیت «۳۶۴» بدان باز میگردد. بار دیگر دنباله داستان رها میشود که پس از ابیاتی نسبتا طولانی ، سرانجام در بیت «۳۶۰۰» بدان باز میگردد و نقل آن به پایان می رسد.
این پراکنده گویی در بیان حکایت، باعث کثرت و تنوع کاربرد شخصیتها در مثنوی میشود؛ چه پایه و اساس هر داستانی را شخصیتهای آن تشکیل میدهد که خود عامل یا معمول رخدادها هستند.
مولوی در مثنوی از سه شیوه در پردازش شخصیتها سود جسته که عبارت است از :
الف) شیوه مستقیم که در این شیوه با صراحت در مورد افراد اظهار نظر میکند.
ب) شیوه غیر مستقیم : در این روش این تنها به نمایش کردار شخصیتها میپردازد و خواننده خود از خلال نقشی که آنها ایفا میکنند به حقیقت وجود آنها پی میبرد.
ج) شیوه تلفیقی که آمیزهای از روش مستقیم و غیرمستقیم است.
همچنین در این مقاله به ابزارهای شخصیت پردازی مولانا، ویژگی شخصیتها در مثنوی و دستهبندی نام اشخاص در داستانهای مثنوی پرداخته شده است.
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
کارکرد شخصیت های تاریخی در شعر معاصر فارسی و عربی، از جلوه های مختلفی برخوردار است و کاربست «نقاب» آن شخصیت ها در شعر، یکی از مهم ترین انواع آن به شمار می آید. نقاب پردازی، ازجمله شگردهای هنری و بلاغی است که شاعر امروز، برای بیان افکار خود از آن استفاده می کند. گاهی نقاب یک شخصیت دینی بر چهره شاعر نقش می بندد تا بتواند با استفاده از ظرفیت ها و توانایی های آن شخصیت، حرف های خود را با مخاطب در میان بگذارد. شاملو و ادونیس نیز به عنوان نمایندگان شعر امروز، در زبان فارسی و عربی، تکنیک «نقاب دینی» را در شعر خود به کار گرفته اند تا با استفاده از این شگرد نمایشی، افکار خود را برای مخاطب ، ملموس و مجسم کنند. در این میان، به کارگیری محوری نقاب یک شخصیت دینی که برای استفاده بیشتر شاعر از ظرفیت های بالقوه و بالفعل شخصیت صورت می گیرد، در شعر ایشان نیز دیده می شود. در این پژوهش با تکیه بر نقد تحلیلی- توصیفی آثار شاملو و ادونیس، به بررسی تطبیقی نقاب محوری دینی با توجه به ساختار روایی و تصاویر موجود در شعر آنان می پردازیم. هدف ما دستیابی به برخی زوایای شعر ایشان و بررسی شیوه کاربست نقاب مزبور، با استفاده از نقد تطبیقی و کهن الگویی خواهد بود. بدین ترتیب، پس از واکاوی مفهوم نقاب دینی و دلایل کاربرد آن در شعر امروز، نقاب های اصلی و محوری شخصیت های دینی در شعر این دو تن را مورد توجه قرار دادیم تا سرانجام همسانی و ناهمسانی های کاربرد یاد شده در نزد آنان را به دست آوریم.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۰ )
چکیده
پیشینه کهن تاریخ دینداری و ادبیات و تعامل خودانگیختهشان به نخستین گامهای بشر در اندیشهورزی و تفکر در احوال باطن باز میگردد. در روزگار ما هم ادبیات، دغدغهمندِ انعکاس درونمایههای مرتبط با حوزه یقین و اعتقاد و پرسشهای هستیشناسانهای است که بهطور کلی جهانبینی آدمیان را رقم میزنند. جستار حاضر با عنایت به این درونمایه به بررسی تطبیقی دو رمان روی ماه خداوند را ببوس از مصطفی مستور و ژان باروا از روژه مارتن دوگار میپردازد. طرح سؤالات بنیادین انسان مانند ایمان و دینداری و یا ناباوری و بیاعتقادی و چیستی و چرایی وجود خدا، عشق و زیستن و مردن از درونمایههای مشترک و همبسته این دو اثر است که در قالب یک پیرنگ و شخصیتپردازی متناظر بازگو شدهاند؛ همانگونه که انعکاس اضطراب، تنهایی و بیپناهی قهرمانان دو داستان که به تردید و انکار و سرانجام به ایمانگرایی دوباره ختم میشود، از مضامین مشترک «موقعیت دینی» هر دو داستان است. درواقع این دو رمان با وجود خاستگاههای متفاوت و ورای ارزشهای ادبی بومیشان در طرح مضمون بازگشت به خویشتن و رجعت به ریشههای معناآفرین و روحنواز آدمی در روزگار غلبه ناباوری انکار و تردید بر یقین و ایمان درنهایت توفیق یافتهاند. مقاله حاضر با تکیه بر ابزارهای تحلیلی نقد مضمونی در حوزه ادبیات تطبیقی در صدد یافتن پاسخی است برای این پرسش که مضمون مشترک این دو اثر چه تناظرها و همنهشتیهایی در درونمایهها و سایر اجزای این دو رمان واقعگرا مانند پیرنگ و شخصیتپردازیها به وجود آورده است؟
الهام حدادی،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده
رویکرد روایت شناختی۱ در بررسی ساختار روایت های داستانی۲، بستر و الگوی منظمی برای تحلیل مؤلفه های اصلی متن روایی، یعنی داستان۳ و متن۴ فراهم می کند. در این جستار، به تحلیل داستان دو دنیا از دیدگاه روایت شناختی پرداخته می شود و به فرض اولیه پژوهش در مورد امکان کاربرد عملی الگوی ساختاری روایت شناختی در روایت داستانی مدرن دو دنیا با بررسی مؤلفه های روایت شناسی در این داستان، پاسخ داده می شود. دلیل انتخاب داستان دو دنیا در بحث ژرف ساخت۵، زمان۶، مکان۷ و کانونی شدگی۸ در باب تضاد۹ و تناقض میان مرگ و زندگی است. نتایج به دست آمده نشان می دهد رویکرد روایت شناختی با مؤلفه های خود که شامل مؤلفه های سطح داستان می شود؛ از قبیل عناصر زمانی: نظم۱۰، تداوم۱۱ و بسامد۱۲؛ مکانی: مکان داستان و مکان متن؛ شخصیت پردازی۱۳: مستقیم و غیرمستقیم (کنش۱۴، گفتار۱۵، وضعیت ظاهری۱۶، محیط۱۷ و قیاس اسامی۱۸)؛ کانونی شدگی۱۹: درونی، بیرونی و وجوه کانونی شدگی (وجه ادراکی، وجه روان شناختی و وجه ایدئولوژیکی)؛ روایتگری۲۰: سطوح روایی (فراداستانی۲۱ و زیرداستانی۲۲)، لایه های روایی (درونی۲۳ و بیرونی۲۴)؛ بازنمایی گفتار و اندیشه۲۵: نقالی۲۶ و محاکات۲۷ (خلاصه داستانی، خلاصه کمتر داستانی محض، بازگفت غیرمستقیم محتوا، سخن غیرمستقیم آزاد) می تواند تحلیلی ساختاری از تمام وجوه روایت داستان دو دنیا عرضه کند.
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۸۳ )
چکیده
این مقاله به بررسی ساختار داستانی زال و رودابه (در جلد ۱ شاهنامه فردوسی) می پردازد. به این منظور، ابتدا تعریفی از داستان و ساختار داستان ارائه می کند و سپس، ضمن بررسی عناصر این ساختار و تعیین مناسبات بین این عتاصر به جستجوی این ویژگیها در متن «زال و رودابه» می پردازد و با ارائه شواهدی به این نتیجه دست می یابد که متن مورد نظر، روایی- نمایشی است و در آن عناصر داستانی بخوبی در خدمت پیشبرد داستان به کار گرفته شده است و طرحی مبتنی بر روابط علیّ، آن را از آغاز تا پایان، استحکام و انسجام می بخشدد.
حسینعلی قبادی،
دوره ۲، شماره ۷ - ( ۹-۱۳۸۸ )
چکیده
در میان رویکردهای گوناگون نقد و بررسی آثار ادبی که از ابتدای قرن بیستم شکل گرفت، نقد روانکاوانه ی آثار هنری و تحلیل متون ادبی از منظر روانشناسی از ویژگی خاصی برخوردار است. فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی توانست با توجه به دریافت های جدید و نوآورانه ی خویش از روان انسان و کشف ابعاد جدیدی از وجود آدمی، قرائت تازه ای را از متون ادبی و اساطیری و آثار هنری به مخاطبان خود ارائه دهد. توجه وی به تحلیل روانی مولف از خلال اثرش، بزرگترین دستآورد او در این زمینه بود. پس از وی نقد روانکاوانه دستخوش تحولات گوناگونی شد که یونگ، آدلر، ارنست جونز، اریک اریکسون از جمله ی فعالان در زمینه ی تحول و پرورش این روش نقد بودند. در جریان این تحولات یکی از برجسته ترین روش های تحلیل آثار ادبی، نقد و تحلیل شخصیت های اثر ادبی از منظر روانشناسی است که توسط شاگردان فروید بویژه ارنست جونز پیگیری شد و به عنوان یکی از برجسته ترین رویکردهای نقد روانکاوانه ی کلاسیک مطرح گردید که این روش به دلیل پویایی و ساختارمندی خود، تا زمان کنونی نیز به صورت رویکردی برجسته و مطرح در نقد روانکاوانه ی مدرن، از اهمیت بسزایی برخوردار است. بنابراین در این تحقیق سعی بر آن شده است که شخصیت زال در شاهنامه از نگاه روانشناسی مورد نقد و بررسی قرار گیرد و ویژگی روانی این شخصیت در چارچوب نظریه عقده ی حقارت و برتری جویی آلفرد آدلر تحلیل و بررسی شود.
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱۱-۱۳۹۰ )
چکیده
در این مقاله تأثیر شخصیت (اعم از اقتدارطلب و دموکرات)، احساس کارآمدی (اعم از کارآمدی سیاسی و اجتماعی) و آگاهی سیاسی بر غرور ملی بررسی شده است. هدف پژوهش، توضیح مفهوم غرور ملی به معنای احساس مثبت افراد نسبت به کشورشان و مفهومسازی آن در دو شکل ناسیونالیستی و میهندوستانه و همچنین بررسی تأثیر برخی از متغیرها بر غرور ملی ناسیونالیستی و میهندوستانه است.
از روش پیمایش برای تحقیق استفاده شده است. جامعۀ آماری پژوهش نیز شهروندان بالای پانزده سال ساکن در مناطق چهاردهگانۀ شهر اصفهان است که بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، تعداد آنها ۷۵۴/۲۴۸/۱ نفر است. با استفاده از فرمول کوکران و نمونهگیری سهمیهای تعداد ۳۸۴ بهعنوان نمونه انتخاب و بررسی شدند.
نتایج پژوهش حاکی از این است که غرور ملی ناسیونالیستی با شخصیت اقتدارطلب و کارآمدی سیاسی اجتماعی رابطۀ مثبت، و با شخصیت دموکراتیک و آگاهی سیاسی رابطۀ منفی دارد. در مقابل، غرور ملی میهندوستانه با شخصیت اقتدارطلب و کارآمدی سیاسی رابطه منفی دارد و از سوی دیگر با شخصیت دموکراتیک، آگاهی سیاسی و کارآمدی اجتماعی رابطۀ آن مثبت است.
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده
نقد تطبیقی امروزه می تواند میزان تعاطی فرهنگ ها و تبادل تفکرات را در حوزه ی ادبیات به منظورآشنایی با اصالت، عمق، غنا و تفاهم های فرهنگی و همچنین دوری از تعصبات و یک جانبه نگری های علمی – ادبی، نشان دهد. بررسی تطبیقی دو متن «داستان فریدون» و «لیرشاه» نشان دهنده ی همسرایی و برهم نمایی های ذهنی دو شاعر توانا در دو فرهنگ متفاوت و لاجرم دو زبان متمایز در دو موضع تاریخی گوناگون است. هر چندآگاهانه بودن یا نبودن این «بنیامتنیت» و برهم نمایی قابل اثبات نیست و هر چند خود نویسندگان و محققان بعدی در این مورد چیزی نگفته اند؛ اما آنچه محرز است حضور و وجود همسرایی ها و یکسانی های آشکار در دو متن مورد بحث است. «همسانی پیرنگ»، «تراژدی بودن»، «انگیزه ها»، «خانوادگی بودن»، «تقسیم پادشاهی»، «حضور سرنوشت و تقدیر»، «حضور عرفان سطحی»، «موازی بودن شخصیت ها»، « کشمکش»، «پیشگویی»، «همسرایان»، «بحران» و... از گزاره های مشترک در میان این دو متن است. بررسی و تحلیل این اشتراکات برای نشان دادن قطعیت «بنیامتنیت» در این دو متن مهمترین هدف اصلی است که در این مقاله پی گرفته می شود.
دوره ۳، شماره ۱۰ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده
هدف از این پژوهش بررسی تأثیر ویژگیهای شخصیتی و جوسازمانی بر رفتار شهروندی سازمانی در کارکنان اداره کل ورزش و جوانان استان مازندران بود. پژوهش ازنظر هدف کاربردی و از حیث گردآوری دادهها توصیفی- پیمایشی از نوع همبستگی است. جامعه آماری تحقیق متشکل از کلیه کارکنان اداری اداره کل ورزش و جوانان استان مازندران به تعداد ۱۶۴ نفر بودند. که با استفاده از روش سرشماری کل جامعه بهعنوان نمونه در نظر گرفته شد (N=۱۶۴) و به شکل میدانی انجامشده است. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامههای استاندارد رفتارهای شهروندی سازمانی، ویژگیهای شخصیتی و جوسازمانی استفاده شد.. برای تجزیهوتحلیل دادهها آمار توصیفی و آمار استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه) استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها نشان داد که بین ویژگیهای شخصیتی با رفتارهای شهروندی سازمانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد و از بین ابعاد ویژگیهای شخصیتی، بعد برونگرایی، پذیرنده بودن، وظیفهشناسی و استقبال از تجربه، با رفتار شهروندی سازمانی رابطه مثبت و معنیدار داشتند یافتهها همچنین نشان داد که بین جوسازمانی و پنج مؤلفه آن با رفتار شهروندی سازمانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. با توجه به نتایج تحقیق میتوان به مسئولان سازمان پیشنهاد کرد که با ایجاد جوسازمانی مثبت و وضوح هدف و تعامل بیشتر کارکنان و واحدهای اداری با یکدیگر در سازمانها و همچنین با توجه به ابعاد شخصیتی بهعنوان یکی از عوامل گزینشی کارکنان در پستهای سازمانی در کنار سایر عوامل گزینشی برای ایجاد، حفظ و افزایش رفتارهای شهروندی سازمانی معطوف کنند.
دوره ۴، شماره ۱۵ - ( ۳-۱۳۸۶ )
چکیده
ادبیات غنی فارسی هنوز زمینههای ناگفته بسیاری دارد که شایسته است با دقت و نگرشی تازهتر بحث و بررسی شود. داستان بیت یکی از قالبهای داستانی به کار رفته در شعر فارسی از کهنترین دورهها تا دوره معاصر است. تا جایی که نویسنده اطلاع داد تاکنون به این مقوله پرداخته نشده است و شایسته است که به عنوان یک قالب داستانی که ویژگیهای مستقل دارد، مورد عنایت محققان قرار گیرد. همان گونه که از نامش پیداست، داستان بیت داستان کاملی است که در یک بیت نقل شود و عناصر ضروری و بایسته داستان را داشته باشد. با توجه به این که در یک بیت مجال برای داستانپردازی مفصل نیست باید حداقلهایی که برای داستان شدن یک روایت ضرورت دارند، شناسایی شوند. با توجه به منابع عناصر پیرنگ، شخصیت، عمل، زمان و مکان از شرایط لازم برای پیدایش داستان هستند و هر بیتی که این عناصر را داشته باشد، میتواند داستان بیت به شمار آید. نویسنده ۲۲ بیت که به تنهایی داستان مستقلی را نقل میکنند، به عنوان نمونه از نخستین دوره شعر فارسی تا شعر معاصر استخراج کرده تا هم شواهد بحث باشند و هم ویژگیهای آنها بررسی گردد. پس از آن شیوههای گسترش پیرنگ، شخصیتپردازی، عمل، زمان، مکان و فضاسازی در این قالب کوتاه بررسی شده است. داستان بیت از سویی در ایجاز و اختصار شبیه به هایکوهای ژاپنی است و از سوی دیگر از لحاظ مختصرنویسی، ایجاز و پرهیز از توصیف به مکتب مینیمالیسم آمریکایی ماننده است. قالب پیشنهادی این مقاله بیشتر بر اساس ویژگی شکل (form) مشخص و جدا شده است. داستان بیت نقطه اتصال شعر و داستان در کوتاهترین و موجزترین شکلی است که هر دو را در برداشته باشد.
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۶-۱۳۸۶ )
چکیده
اگرچه مولوی به گفته خود برای ظاهر حکایت اهمیت چندانی قائل نیست و آن را پیمانهای برای دانه معنی میداند، عملاً پیمانهای که برای نقل دانه معنی برمیگزیند بسیار زیبا و شکیل است. برای روشنتر شدن این معنی کافی است نظری به حکایات مشابه مولوی با دیگر شاعران و نویسندگان قبلی بیفکنیم. میدانیم که قسمت اعظم حکایات مولوی در مثنوی به وسیله دیگران قبلاً نقل شده است. اگرچه بدون شک مهمترین هدف مولوی از ذکر و بیان این حکایات، نتایج مختلف عرفانی است که از اجزا و کلیت حکایات میگیرد در بیشتر موارد برای غنای حکایت در آنها دخل و تصرفهایی کرده که تقریباً در تمام موارد کاستیهایی را برطرف کرده و یا حکایات را زیباتر جلوه داده است. این دخل و تصرف و تغییرها شکلهای گوناگونی دارد؛ از جمله حقیقت نمایی حکایات، جهانی کردن شخصیتهای داستان، استفاده از طنز و... .
یکی از مهمترین دخل و تصرفهای او در حکایات، پویایی شخصیتها و قهرمانان در مقابل ایستایی همان شخصیتها در حکایات دیگران است.
به طور خلاصه میتوان گفت قهرمانان و شخصیتهای حکایات مولوی آهسته آهسته در طول حکایت به آگاهی میرسند و گره داستان که برای خواننده گشوده میشود برای خود قهرمان هم گشوده میشود و قهرمان در پایان حکایت معمولاً به اشتباه خود پی میبرد. این موضوع از نظر روانی بر خواننده و مخاطب تأثیر بیشتری میگذارد زیرا همچنان که قهرمان حکایت لحظه به لحظه از غفلت دور، و به آگاهی و دانش نزدیک میشود، مخاطب و خواننده که ناآگاهانه خود را با او برابر نهاده است، احساس شعف و رضایت بیشتری میکند و در نهایت چنین میپندارد که خود اوست که به آگاهی رسیده و یا به اشتباه خود پی برده است.
در این مقاله از این جهت حکایات مشابه مولوی و عطار با هم مقایسه شده است. از مجموع ۳۹۰ حکایت مثنوی حدود ۴۲ حکایت با حکایات عطار مشابه است. حداقل قهرمانان ۱۵ حکایت مولوی در طول داستان متحول میشوند (به آگاهی میرسند و یا عملاً به اشتباه خود پی میبرند.) این در حالی است که در همین حکایات در مثنویهای عطار، قهرمانان چنین نیستند.
دوره ۶، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دو اثر نمایشی (افول اثر اکبر رادی و دشمن مردم اثر هنریک ایبسن) بر اساس نظریههای فرانسوا یوست (۲۰۰۱-۱۹۱۸) درباره بن مایهها، تیپهای شخصیتی و مضامین ادبی و نظریه اقتباسِ لینداهاچن میپردازد. با بررسی مضامین و تیپ شخصیتهای این دو اثر درمییابیم که این آثار دارای مضامین و تیپ شخصیتی کم و بیش یکسانی هستند و اما رادی نمایشنامه خود را رنگ و بویی محلی داده است و این از رهگذر تفاوتهایی است که او در اثر خویش خلق میکند. موضوعاتی چون مخالفت طبقات قدرتمند و مالکین با هر نوع تغییر در عموم مردم، اصرار افراد روشنفکر بر عقاید و ایدهآلهای خود، خیانت نزدیکان به جریان روشنفکری، آلت دست بودن عموم مردم، وفاداری همسران و در نهایت شکست روشنفکران در هردوی آین آثار مشاهده میشود. اکبر رادی با اقتباس قیاسی از پیرنگ نمایشنامه دشمن مردم و با دمیدن روح و فضای محلی به آن، نمایشنامهای وطنی خلق میکند که بیش از هرچیز، برای خوانندگان خود با داشتن و یا نداشتن آگاهی از بینامتنیت اثر ـ هرچند که در اقتباس قیاسی از اهمیت زیادی برخوردار نیست ـ اثری میآفریند که در عین زمانی ـ مکانی بودن، متعلق به هرزمان و مکانی است.
دوره ۶، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
مطالعات پسااستعماری از جمله پژوهشهای میان رشتهای است که در برخی از آثار ادبی نمود پررنگی داشته است .این نظریه به تقابل بنیانهای فکری شرق فرودست با غرب فرادست میپردازد و میکوشد گفتمان حاصل این تقابل را میان استعمار و مستعمره نشان دهد،حال آنکه نمایش نامۀ ماه عسل ،اثرغلامحسین ساعدی از آثار برجستۀ ادبیات نمایشی ایران است که نویسنده در آن به شیوهای نمادین به بررسی جلوه های استعمار در شکل نوین آن پرداخته است .در این پژوهش، شخصیتهای نمایشنامهی ماهعسل این نویسنده بر مبنای نظریهی پسااستعماری تحلیل گردیدند و حاصل کار، گواه چینش و پردازش درست و هوشمندانه و به جای شخصیتهاو قدرت و توان آنان در بیان ایدهی مرکزی نویسنده یعنی سیاستهای استعماری است. ساعدی در آفرینش نظام پسااستعماری درقالب ادبی زمینه های سلطه گری استعماررا در اشکال گوناگونش نمایان ساخته وهمچنین افزون بر آنچه در نظریهی پسااستعماری مطرح گردیده، به جزییات ظریفتر و دقیقتری در گفتمان استعمارگر و استعمارشده پرداخته، که به حوزهی کلانتر علوم سیاسی، اجتماعی و مردمشناسی بازمیگردد؛از جمله، آسیبشناسی مستعمرات و نقش و جایگاه خود مستعمرات یا دولتمردان آنها در رقمخوردن سرنوشت تیره و تار آنان را میتوان مثال زد که از طریق ضعفهای داخلی یا در سیاست خارجی امکان مییابد.
دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده
گرایش ادیبان به رنگهای مختلف بیانگر بازتابهای مختلف روانی در آنان است. آزمایش ماکس لوشر از برترین آزمایشهای شخصیتشناسی در روانشناسی به شمار میآید. این پژوهش با کمک نظریه لوشر تحلیل شد و به روش توصیفی- تحلیلی به شناخت شخصیت احمد مطر و میرزاده عشقی پرداخته است. قرمز با فراوانی ۱۹۵ در مرتبه اول اشعار مطر قرار دارد. با توجه به نظریه لوشر، مطر فردی پرتلاش وخواهان آرامش است. او کنترل دقیق بر روابط عاطفی خود دارد، به سختی به کسی اعتماد میکند و از رنگها برای بیان تبعیضهای جامعه خود کمک میگیرد.
در اشعار عشقی زرد وسفید با فراوانی ۳۰۶ در مرتبه اول قرار دارد. نتایج نشان میدهد وی به دنبال راه فراری برای خارج شدن از سختیهای جامعه خود میگردد و علاقه وافری به تجربههای جدید دارد. او میخواهد به مقام بلندی رسیده و مورد احترام دیگران قرار گیرد، هرگز آرام و قرار ندارد و برای رسیدن به بلند پروازیهای خود به محیط بیرونی خود فشار وارد میسازد.
دوره ۷، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
موضوع این مقاله بررسی تطبیقی دو قصه تمثیلی حُسن و دل نوشته سیبک نیشابوری و سفر زائر اثر جان بنیان است. از مهمترین وجوه مشترک این دو قصه، شخصیتپردازی براساس صفات و ویژگیهای انسانی و اعضای جسم آدمی است. این نوع شخصیتپردازی اگرچه نادر است، در زبان فارسی و انگلیسی نمونه دارد. وجه دیگر شباهت، حضور شخصیتهای همنام و همانند در دو داستان است. تعداد شخصیتهای هر دو داستان متنوع و متعدد است که از آن میان شخصیتهایی که قابلیت تطبیق دارند، انتخاب شدهاند. سپس به شخصیتها و مکانهای یاریگر و شخصیتها و مکانهای مانع تقسیم شدهاند. شخصیتهای یاریگر در رسیدن سالک یا زائر به مقصد نقش دارند و شخصیتهای مانع سد راه میشوند. شخصیت اصلی سفر زائر کریستین است که شخصیتهایی همچون صبر، بصیرت، سخاوت، نجابت، تدبیر، صداقت و معرفت او را همراهی میکنند. شخصیتهای اصلی نمونه فارسی، حُسن و دل هستند که شخصیتهایی مانند نظر، خیال، صبر، دل، عشق، وفا و تبسم به کمک آنها میشتابند. ازجمله شخصیتهای مانع در سفر زائر، خودرأی کاهل، ظاهرپرست، ریاکار و بدگمان، و در حُسن و دل، زرق، رقیب، غمزه جادو، ناز و زلف هستند. از وجوه تفاوت این دو داستان نیز، هدف، سبک بیان، تلمیحات و اشارات و درجه واقعنمایی و انتزاع قابل ذکر است.
دوره ۷، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
رند در زبان پارسی از دیرباز بهکار رفته و حامل معانی مثبت و منفی بیشماری در آثار کهن بوده است. حافظ، برخلاف اکثر پیشینیان خود، نگرشی سطحی و منفی به رندان ندارد و برعکس آنها را ریاستیز، عصیانی و حقیقتجو معرفی میکند که در راهی دشوار و عوامگریز، مولِد انقلابهای فردی و اجتماعی مختلفی بودهاند؛ به طوری که حافظپژوهان بسیاری این مفهوم را مهمترین دستاورد فکری حافظ دانستهاند. از برآیند این خصایص نیز میتوان به کُنشگری رندان بهمثابه شخصیت نمایشی اشاره کرد. بهرام بیضایی (نمایشنامهنویسی که توجه بیشائبه او به آثار کهن انکارناشدنی است) گزینه مناسبی برای پیگیری این مفهوم است؛ چه بسا که روحیه قهرمانی و انقلابی موجود در آثار او در پیوند با اسطوره و کهنالگوها بر جنبهها و خصلتهای رازآمیز، عصیانی و شوریدگی شخصیتهایش صحه میگذارد. نگارندگان برای اثبات هویت وجودی شخصیت رند (که بهواسطه ویژگیهایش نمایشی است) برآن هستند تا با نگاهی نو، دستاورد شعری حافظ را مورد پژوهش قرار داده و با توجه به اهمیت شخصیتپردازی در ادبیات نمایشی در راستای ادبیات تطبیقی، به بسط شخصیت رند در شعر و نمایش بپردازند. بنابراین ضمن برشمردن ویژگیهای رندی و رندگونگی در غزلیات حافظ و پی بردن به اصل این مفهوم، انواع تقسیمبندی شخصیت دراماتیک نشان داده و پس از آن به تطبیق خصایص رند حافظ با ویژگیهای یک شخصیت نمایشی پرداخته شده و از حاصل این رهیافت سه نمایشنامه عروسکی بیضایی مورد تحلیل قرار گرفته است.