جستجو در مقالات منتشر شده


۶ نتیجه برای شاهنامۀ فردوسی


دوره ۳، شماره ۷ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده

مردم کردزبان از دیرباز به شاهنامة حکیم فردوسی توجه و علاقه داشتند و این امر سبب سرودن منظومه­هایی به سبک و سیاق شاهنامة فردوسی به زبان کردی شده است. منظومه­هایی که به نام شاهنامة کردی به گویش گورانی در دست است، اقتباسی کامل و مستقیم از شاهنامة فردوسی نیست؛ ولی از نظر قالب شعری، داستان­ها و شخصیت­ها و البته روح حماسی و دلاوری با شاهنامۀ فردوسی اشتراکات دارند. بررسی­ها نشان می­دهد که داستان‌های روایت‌شده در منظومه­های کردی با داستان­های نقل‌شده در مجالس نقالی و محتوای طومار نقالان همخوانی دارد.نقل داستان­های حماسی در محافل نقالی و قصه‌خوانی بر چگونگی روایت سرایندگان کرد در شاهنامه­های کردی اثر مستقیم داشته و شاهنامۀ آنان را علاوه‌بر حضور شخصیت­های تازه در عرصۀ داستان، آمیخته با مضامین اسلامی و بی‌دقتی در ویژگی­های ظاهری کلام ساخته است.

دوره ۶، شماره ۱۹ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده

در مقالۀ حاضر آیین سِدرَه­پوشی و کُستی ­بستن در کیش زرتشتی تحلیل و بررسی شده، سپس انعکاس آن در کشتی کرمانجی و شاهنامۀ فردوسی نشان داده شده ­است. در مرحلۀ اول، به تعریف لغوی و ساختاری سدره و کستی پرداخته شده و پس از آن، مراسم مربوط به این دو لباس شرح داده شده­ است. در مرحلۀ دوم، انعکاس و پیوند سدره و کستی زرتشتی با چوخِه و کُشن کرمانجی و پشمینه، کمند و ازار مذکور در شاهنامه بیان شده ­است. دستاورد مقاله مبتنی بر این است که چوخۀ کرمانجی و مراسم پوشاندن آن شباهت بسیاری به سدرۀ زرتشتی دارد، همچنان که پشمینۀ هوم در شاهنامه هم بیانگر آیین سدره‌پوشی در ایران باستان است. کشن کرمانجی از یک جهت، از نظر لغوی و کاربردی شبیه به کستی زرتشتی است، همچنان که کمند هوم و ازار برهمن و فرستادۀ او در شاهنامه چنین شباهتی دارند؛ از جهتی دیگر، کشن برگرفته از مصدر کشان به معنای کوبیدن است، همان­طور که کستی هم در شاهنامه برگرفته از مصدر کستن به همان معناست. کلمۀ کُستی در شاهنامه بیشتر همراه با دو فعل «بستن» و «گرفتن» به کار رفته، به طوری ­که وقتی به صورت «کستی ­بستن» درآمده، منظور از آن آیین کستی ­بستن زرتشتی است و وقتی به صورت «کستی ­گرفتن» درآمده است، معنای کشتی گرفتن دارد.


دوره ۸، شماره ۳۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

شاهنامه در منظر فردوسی و معاصران او صرفاً یک اثر ادبی و منظوم نبوده‌ است. این اثر درحقیقت، یک گزارش علمی و تاریخی از سلسله‌های پادشاهی و روایات تاریخ واقعی ایران بود. با شکل­گیری مدون علم باستان­شناسی، تاریخ واقعی ایران راه خود را از گزارش‌های حماسی و اساطیری جدا کرد تا اینکه امروزه تاریخ ارائه­شده در شاهنامه‌­ها و هم­تایانش غیرواقعی نامیده می‌شود و همواره این پرسش را در ذهن جوامع ایرانی باقی می‌گذارد که آیا این همه واقعیت دارد یا سراسر خیال است و وهم؟ به گواهی تاریخ، در پاسخ به این پرسش یکی از بهترین نشانه‌ها از سوی جامعه، وجود و یافتن آن چیزی بود که قابل لمس، رؤیت و درک باشد. به عبارت بهتر، کشف مکان‌ها یا بناهایی که به شاهنامه و اسطوره مربوط و منسوب می‌شوند. چه­بسا در طول این هزاره‌ها بسیار اماکن دیگر نیز بوده و هستند که اکنون ما آن‌ها را از یاد بردیم یا نمی‌شناسیم؛ مناطقی که پیش­تر و بیش­تر از آنکه تاریخی یا طبیعی باشند از باورهای اساطیری و حماسی بر آمده‌اند. در­ادامه، ضمن معرفی بیش از ۲۵ مورد از این­گونه اماکن، با بررسی منابع شفاهی و عامیانه به چگونگی اعتقادات و باورهای مردم درخصوص آن­ها می‌پردازیم و در­پایان، به نتیجه‌ای جالب و قابل توجه می‌رسیم.
 
محسن صادقی،
دوره ۹، شماره ۳۵ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده

در برخی حکایات و افسانه­های عاشقانه، جُفت­جو در ابتدا به شکل جانور ظاهر می­شود و پس از ازدواج، سیمای انسانی خود را باز می­یابد. روایت­­های موسوم به حیوان – داماد در غرب از کیوید و پسیکه اثر آپولیس و در ایران از ازدواج ضحاک با خواهران جمشید تأثیر پذیرفته است. مطابق با اصلِ جابجایی اسطوره، بن­مایۀ حیوان - داماد در دورۀ اسلامی با شرایط و خصوصیاتِ مذهبی روزگار انطباق یافته و با تجلّی در یکی از حکایت­های صوفیانه، جایی برای یادآوری در ذهن آیندگان پیدا کرده است. این حکایت، در هزار حکایت صوفیانهآمده و موضوع محوری آن، ازدواج گرگ با دختر انسان است.
   در این مقاله، نخست سازه­های این حکایت، با ماجرایِ ازدواج ضحّاک با خواهران جمشید در شاهنامۀ فردوسی و برخی افسانه­های ایرانیِ حیوان- داماد مورد سنجش و تطبیق قرار می­گیرد. آن­گاه، جنبۀ نمادین گرگ بررسی می­شود. این حیوان، در اساطیر ایرانی، موجودی پرگزند و یکی از مظاهر شرّ و پلیدی است؛ ولی برعکس، نیای توتمی برخی همسایگان و دشمنان ایران قدیم به شمار می­رود. بر پایۀ یافته­های این پژوهش، ازدواج دختر انسان با گرگ­نما­ در حکایتِ صوفیانه، با سنّت برون­همسری پیوند دارد.

دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده

تراژدی نوعی ادب نمایشی از یونان باستان است که به شکل نمایش، بر روی صحنه اجرا می‌شود. ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی از نخستین کسانی بود که در کتاب فن شعر، دربارۀ تراژدی، به طور کامل بحث کرده و به معرّفی و توضیح آن پرداخته است. وی عناصر و اجزایی را برای تدوین تراژدی معرّفی نموده که در کیفیّت، جذابیّت و برتری تراژدی نقش مهمّی را ایفا می‌نمایند.
در ادبیّات فارسی آثاری وجود دارد که بازتابی از تراژدی‌های یونان باستان و دیدگاه ارسطو در این‌باره است؛ از جملۀ شاخص‌ترین این آثار، شاهنامۀ فردوسی است با داستان‌هایی که همسویی و شباهت زیادی به تراژدی‌های یونان باستان دارد پژوهش حاضر با هدف نشان دادن این شباهت در زمینۀ تراژدی و با روش توصیفی تحلیلی به مقایسۀ داستان سیاوش از شاهنامه و تراژدی هیپولیت اثر اوریپید، به عنوان مطالعۀ موردی پرداخته است و این همسویی را نشان داده است.


دوره ۲۰، شماره ۸۰ - ( ۲-۱۴۰۲ )
چکیده

شاهنامۀ فردوسی بسیاری از روایتهای اسطوره‌ای ایرانی را در خود جمع کرده است؛ اما داستانهایی هست که بنا به دلایلی فردوسی بدانها نپرداخته است. از مهمترین اسطوره‌های ایرانیِ غایب در شاهنامه، اسطورۀ آرش است. برخی پژوهشگران معتقدند فردوسی آگاهانه به این اسطوره اشاره نکرده است. برخی دیگر بر این باورند که این اسطوره در منابعی نبوده که مبنای شاهنامۀ فردوسی بوده است. این تحقیق می‌کوشد به این مسئله از دیدی تازه، یعنی «تحلیل پارادایمی» پاسخ دهد. نویسندگان این مقاله بر این باورند که در صورتی که بپذیریم داستان آرش در منابع فردوسی بوده است، می­توان تصور کرد آنچه فردوسی را بر آن داشته است از پرداختن به این داستان صرف نظر کند، تضاد بنیادینی است که بین پارادایم حاکم بر شاهنامه و پارادایم حاکم بر داستان آرش از دید مرگ و زندگی وجود دارد. در پارادایم شاهنامه، کنش طبیعی و بدیهیِ قهرمانان، برتری زندگی بر مرگ در هر احوال و اوضاعی است؛ اما داستان آرش در ستایش مرگ خودخواسته و شهادت است. انتخابِ مرگِ خودخواسته یا شهادت مسئله‌ای است که اساساً از پارادایم شاهنامه خارج است و وجود داستانی همچون داستان آرش با محوریت برتری مرگ بر زندگی با پارادایم شاهنامه کاملاً ناهمخوان است و حذف آن را می­توان تصمیمی برای تثبیت پارادایم حاکم و حفظ انسجام فکری متن تلقی کرد.

صفحه ۱ از ۱