جستجو در مقالات منتشر شده


۶ نتیجه برای شالوده‌شکنی


دوره ۳، شماره ۶ - ( ۸-۱۳۹۴ )
چکیده

داستان‌های عامه از بطن توده برآمده‌اند، به همین سبب آینه تمام‌نمای عادات، آداب و خُلقیات مردم عامه‌اند و با بررسی آن‌ها می‌توان فرهنگ زیستیِ مردمان را بی‌نقاب و صورتک دید. یکی از روش‌های خوانش متون و ازجمله متون عامه، کشف تقابل‌های پنهان در متن است؛ زیرا با استخراج این تقابل‌ها می‌توان به لایه‌های مستتر در پسِ ظاهرِ متن دست یافت. این تقابل‌های درون‌متنی، به اعتقاد ژاک دریدا، سلسله‌مراتبی و پله‌کانی هستند؛ یعنی همواره یک جزء برتر از جزء دیگر پنداشته می‌شود و این برتری نه «بدیهی و طبیعی»، بلکه کاملاً «فرهنگی» است؛ بنابراین با یافتن تقابل‌های درون هر متن و با تشخیص اینکه کدام جزء، ممتاز شمرده می‌شود، می‌توان به نکات مهمی درباره اندیشه‌ای که متن از آن حمایت می‌کند، دست‌یافت. در این مقاله دو داستان مشهور عامه، «شنگول و منگول» و «بلبل سرگشته»، بر اساس مشهورترین و مفصل‌ترین روایتشان از نظر تقابل‌های درون‌متنی بررسی شده‌اند. این بررسی نشان می‌دهد که داستان‌های عامه به‌عنوان متونی که پایانِ باز ندارند، بیشتر در تقابل‌های درونیِ خود صادق‌اند و با شناخت هر جزءِ تقابل، جایگاه و ویژگی جزء مقابل بهتر شناخته می‌شود. در این داستان‌ها راوی با بسیج‌کردن همه اجزای داستان، نتیجه مورد نظر خود را در اختیار مخاطب می‌نهد و با تحریک باورهای فرهنگی و فکریِ او، این نتیجه را برای مخاطب «بدیهی» و «منطقی» می‌سازد.  

دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده

قصه‌ها میراث‌ معنوی عامه مردم در حوزه‌های ادبی، فکری و فرهنگی‌اند که کارکردی توانمند و خلاق دارند. قصه‌ها را می‌توان نخستین و ارزشمندترین آفرینش‌های ذهنی و زبانی شمرد که در ژرفای خود، آموزه‌هایی برجسته‌اند. قصه‌پردازن با روایت حوادث، دغدغه‌ها و آرزوهای بشری قصه‌هایی خلق کرده‌اند که ساختار هنری و معنای چند بُعدی آنها کارکردی همه‌زمانی دارد. اقلیم یزد از این حیث جایگاه ویژه‌ای دارد. از سوی دیگر، اغلب پژوهش‌ها با رویکرد نظریه ساختارشناسی و معناشناسی قصه‌ها مبتنی بر تقابل‌های دوگانه است و چنین رویکردهایی به فروکاهی معنا از قصه‌ها منجر شده ‌است. هدف از این پژوهش، نگرش شالوده‌شکنانۀ سازه رویارویی در قصه‌های عامیانه یزدی است که با شیوه توصیفی و اسنادی و البته مبتنی بر تجزیه و تحلیل صورت می‌گیرد. در چنین بازخوانی است که مشخص می‌شود تقابل‌های دوگانه در قصه‌های عامیانه، امکان وارونه‌سازی معنایی دارند و علاوه بر آن، از طریق واسازی، تکثیر معناهای دیگری متناسب با ذهن مخاطب و زمان خوانش میسر می­شود.
فاطمه رضوی، مریم صالحی نیا،
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۵-۱۳۹۳ )
چکیده

بررسی آثار ادبی براساس رویکرد پساساختگرایی یکی از روش‌های نوین تحلیل متن است که، به منظور داشتن دیدگاهی انتقادی به دانش بدیهی انگاشته شده، به دنبال تناقض‌هایی درون متن می‌گردد تا بدین وسیله تقابل‌های دوگانه‌ای که متن را شکل می‌دهد شالوده‌شکنی کند و نشان دهد این تقابل‌ها بر بنیاد استواری قرار ندارد. بر اساس مطالعات بسیار گسترده-ای در گفتار و نوشتار زنان در سال‌ها و فرهنگ‌های مختلف، شاخصه‌هایی به‌عنوان سبک زنانه به آثار زنان نسبت داده شده است که، خارج از معنای ارزش‌گذارانه‌ای که در تقابل‌های دوگانه وجود دارد، سبک زنان را در تقابل با سبک سخنِ مردان قرار می‌دهد. این ویژگی‌ها عبارتند از: کاربرد فراوانِ صورت‌های بیانگر، صورت‌های مبهمِ زبان، کاربرد فراوان منادا، جملات معترضه و عاطفی، بسامد زیاد جملات ناتمام، گرایش به ساده‌نویسی و جزئی‌نگری، سخن گفتن از موضع ضعف و عدم اقتدارگرایی، کاربرد فرایندهایی که فعالیت ذهنی زیادی نمی‌طلبد. در این مقاله برآنیم بر اساس بررسی شالوده‌شکنانۀ سبک زنانه در خاطرات تاج-السلطنه که در شمارِ اولین روایت‌های تاریخی و داستان‌های زندگی‌نامه‌ای از زبان زنان محسوب می‌شود، و مقایسۀ آن با روایت زندگی‌نامه‌ایِ مردانه که در بافت و موقعیت یکسان توسط عزیزالسلطان نوشته شده (خاطرات ملیجک)، نشان دهیم که نسبت دادن برخی از این شاخصه‌ها به سبک زنانه اساس محکمی ندارد و با تغییر عوامل اجتماعی و فرهنگی تغییر می‌کند. شواهدی که ما را به این مهم رهنمون می‌شود عبارت‌اند از سخن گفتن از موضع قدرت، وجود صدای فعال، کاربرد پر بسامدِ فرایندهای پیچیدۀ ذهنی در خاطرات تاج-السلطنه.

دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده

یکی از بخشهای جالب توجه در تاریخ جهانگشا «ذکر خروج تارابی» است. تحلیل چگونگی پردازش روایت این بخش بخوبی روح حاکم بر این اثر را نشان می­دهد. جوینی خود در مقدمه، هدف تاریخ خود را « تخلید مآثر مغول » دانسته است؛ این اعتراف بدان معناست که مخاطب با روایتی یکسویه روبه‌رو است؛ با این همه، نویسنده با به کار گرفتن ترفند­هایی در درون متن می­کوشد خود را  در روایت تاریخ  بیطرف نشان دهد و انتظار مخاطب را از
«تاریخ» براورده سازد. البته این هدف به دو دلیل امکانپذیر نمی­شود: نخستین عامل به ذات روایت برمی گردد؛ چراکه روایت نمی­تواند خنثی باشد. عامل دیگر هدف جوینی است که روایت تاریخ را نهایتا به اثری مدحی فرو کاسته است. «ذکر خروج تارابی» از جمله بخشهایی است که در رویکردی شالوده شکن، ساختارش شکسته می­شود و  نه تنها غرض نویسنده را از روایت ناکام می­گذارد که حتی آن را به قیام علیه  خود  تحریک می­کند. این مقاله می­کوشد با بازخوانی خلاقانه این واقعه به خوانش جدیدی از متن و تصویری تازه از تارابی دست یابد؛ خوانشی که حتی می­توان آن را به کل متن تسری داد.
عیسی امن خانی،
دوره ۹، شماره ۳۴ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

مدتی است که کاربست نظریه‌های فلسفی/ادبی در ایران معمول گردیده، پژوهش‌های فراوانی بر اساس این نظریه‌ها انتشار یافته‌است؛ گسترش چنین پژوهش‌هایی دلایل متعددی مانند پیروزی تئوریک طرفداران کاربست نظریه‌ها بر سنت‌گرایان و ... دارد. هرچند که نمی‌توان نوآوری برخی از این پژوهش‌ها را انکار کرد اما چشم پوشیدن بر ضعف‌ها وکاستی‌های چنین پژوهش‌هایی نیز پسندیده نیست. مقالۀ حاضر با نقد و بررسی پژوهش‌های شالوده شکنانه (یکی از نظریه‌هایی که با اقبال پژوهشگران مواجه شده است) به برخی از این کاستی‌ها اشاره خواهد کرد. ضعف و کاستی‌های پژوهش‌های شالوده‌شکنانه را (حداقل) می‌توان در ذیل سه عنوان قرار داد: الف: لغزش در درک مفاهیم شالوده‌شکنی (به عنوان نمونه برخی از تقابل‌های این پژوهش‌ها، تقابل‌های دریدایی و شالوده‌شکنانه نیستند و یا اینکه در برخی از آنها به عناصر برون‌متنی چون طبقه، تحصیلات و ... توجه شده است حال آنکه از نظر دریدا و شالوده‌شکنان چیزی بیرون از متن وجود ندارد) ب: تقلیل و ساده‌سازی مفاهیم دریدایی مانند تقلیل مفهوم راز به عرفان پ: خلط شالوده شکنی با هرمنوتیک.
سعیده مظلومیان، بهاره جلالی فراهانی،
دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده

در نمایشنامۀ مرگ یزدگرد، بهرام بیضایی صحت روایات تاریخی دربارۀ مرگ یزدگرد را زیر سؤال می‌برد. شخصیت‌ها به بداهه‌گویی دربارۀ خرده‌روایت‌های نا/پذیرفتنی دربارۀ مرگ یزدگرد  می‌پردازند. مقالۀ حاضر از یک سو کلان‌روایت  تاریخی را بررسی می‌کند که قدرت ایزدی به یزدگرد شاه حق سلطنت بر مردم را داده است و از سوی دیگر خرده‌روایت‌هایی که منطق این سلطنت مطلقه را به چالش می‌گیرند. این پژوهش همچنین به بیان شگردهای روایی بیضایی می‌پردازد که شالودۀ کلان‌روایت فراتاریخی را می‌شکند و آن را تا حد هم‌ارزی با دیگر خرده‌روایت‌ها فرو می‌کاهد.


صفحه ۱ از ۱