جستجو در مقالات منتشر شده


۱۹ نتیجه برای سیاوش


دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۸۳ )
چکیده

این مقاله بر آن است تا با بررسی زیبا شناسانه مرگ یکی از شخصیتهای حماسه فردوسی، گوشه ای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را به تصویر بکشد.
بنیاد اسطوره‌ای- تاریخی متون حماسی در ظاهر، آنان را به سوی تفسیر ناپذیری سوق   می‌دهد حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونه‌ای است که متن را کاملاً تاویلی می‌نماید. حماسه فردوسی بافتی پارادوکسی دارد: از سویی درآن نشانه هایی است که به نحوی اساسی اصیل و واقعی همچون مشخصه‌هایی منسجم و متناسب و نظام مند موجودیت دارند و از سوی دیگر، تاویل و تفسیر در آن متوقف نمی‌شود و کاملاً بافت زدا و معناساز و سرشار از ابهام است و پیوسته می‌کوشد فاقد بافت قطعی باقی بماند؛ غیر تاریخی  و غیرمکانی جلوه کند و برخود جاودانگی ببخشد.
گزینش مرگ سیاوش و جلوه زیبا شناسانه‌ی مرگ این قهرمان حماسی مناسبتی است در بیان ویژگی‌ شگرف‌ حماسه‌ فردوسی‌ که‌ با‌وجود‌گرایش‌به‌ساختار‌پیوسته،خصلتی‌‌ ساساختگرایانه دارد.
 

دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده

این‌مقاله درباره یکی از مهمترین و محوری‌ترین شخصیتهای شاهنامه ـ سیاوش ـ است.  داستان اندوهناک سرگذشت سیاوش بخش مهمی از شاهنامه را به خود اختصاص داده به گونه‌ای که تأثیر آن بر حوادث و داستانهای بعدی شاهنامه انکار نشدنی است. می‌توان به قطع اذعان کرد که زیباترین و گیراترین داستان شاهنامه است که فردوسی براساس اصول تراژدی و داستان نویسی آن را به رشته تحریر درآورده‌است.
در این نوشتار به بررسی نقش آیینها در داستان سیاوش پرداخته شده‌است. ردپای بسیاری از آیینهای کهن در داستان قابل تشخیص است که استاد سخن بخوبی از عهده ادای معنای آن در قالب تراژدی جذاب و ماندگار برآمده‌است؛ آیینهایی که تا به حال نیز در قالب رسوم و سنتهای نوروزی مانند حاجی فیروز و سوگ سیاوش در جامعه جریان دارد. سیاوش نه تنها شخصیتی اساطیری بلکه شخصیتی دینی است که در بسیاری از متون دینی کهن مانند اوستا و بندهشن و ... به وی اشاره شده است.
پژوهش پیش رو سعی می‌کند در حد امکان به بررسی آیینهای مرتبط با سیاوش: «حاجی فیروز»، «سوگ سیاوش» و ارتباط سیاوش با خدای شهیدشونده نباتی در تمدن بین‌النهرین (دموزی) بپردازد.
 

دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده

هزارویک‌شب داستان‏هایی از زبان یک قصه‏گوی ادیب و آگاه است که از داستان‏های ملل مختلف و ادبیات داستانی پیش از خود آگاه است؛ به‌طوری‌که گفته‏اند به‌ندرت داستانی در این کتاب وجود دارد که پیشروان، مشتقات یا نظیره‏هایی نداشته باشد. یکی از حکایت‏های این کتاب «حکایت مکر زنان» است که ساختار پیرنگی آن مشابهت‏های فراوانی با داستان «سودابه و سیاوش» در شاهنامه دارد. این پژوهش به شیوه تطبیقی و بر اساس نظریه تزوتان تودروف؛ دانشمند ساختارگرای بلغاری- فرانسوی، به مقایسه عنصر پیرنگ و عناصر آن پرداخته و به این نتیجه دست‌یافته است که پیرنگ در دو داستان، بسیار به هم نزدیک بوده و این شباهت ساختاری پیرنگ در دو داستان‌، به ریشه و پیشینۀ آنها مربوط است. گفتار حاضر بر آن است که حکایت مکر زنان از کتاب هزارویک‌شب بنا بر دلایل ریشه‌شناسی و همانندی و همگونی ساختار پیرنگی دو داستان و تحریر هزارویک‌شب در روزگاری پسینتر از پیدایش داستان سیاوش در ایران، می‌تواند گزارش و روایتی دیگر از داستان سیاوش باشد که در شاهنامه فردوسی روایت‌شده است.
 

دوره ۶، شماره ۲۰ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

قربانی یک آیین مذهبی است که در میان اقوام و ملل مختلف با اهداف گوناگون رواج دارد. بسیاری از سنت­های دینی برای دور ماندن از بلایا و یا رفع آن، کشتن یک حیوان را توصیه می­کنند. برخی از پژوهشگران کشتن شتر به دستور اسفندیار در داستان «رستم و اسفندیار» و همچنین کشته شدن سیاوش به دستور افراسیاب و سرخه به دستور رستم را نوعی آیین قربانی قلمداد می­کنند. در پژوهش حاضر که به شکل بنیادی بر پایه مطالعات کتابخانه­ای و به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام ‌شده است، سعی کردیم تا نشان دهیم که در داستان «رستم و اسفندیار» (کشتن شتر به دستور اسفندیار) و در داستان سیاوش (نحوه کشتن سیاوش و سرخه) عمل آیینی قربانی وجود ندارد. برای روشن شدن این امر، پس از تحلیل و تعریف آیین قربانی، به تحلیل داستان رستم و اسفندیار و سیاوش در شاهنامه پرداخته ‌شده است. درنهایت، هیچ نشانه­ای از آیین قربانی در این دو داستان وجود ندارد و در داستان رستم و اسفندیار کشتن شتر نوعی بلاگردانی است.

جهاندوست سبزعلیپور،
دوره ۶، شماره ۲۲ - ( ۶-۱۳۹۲ )
چکیده

اسطوره¬های سراسر دنیا شباهت¬های زیادی با هم دارند و بدان¬خاطر، همه یا اغلب اساطیر جهان را می¬توان ذیل چند الگو جمع و طبقه¬بندی کرد. آیین¬های رایج در جامعه از جملۀ حوزه¬هایی¬اند که در آنها می¬توان به دنبال اسطوره¬ها گشت، و بعد از شناختِ جنبه¬های اساطیری، آنها را با هم مقایسه کرد. آیین¬های نوروزی ایران، که شکلهای مختلفی در سراسر کشور دارند، رسوباتی از چندین اسطوره در خود نهان دارند که یکی از آنها اسطورۀ باروری و ایزد نباتی است. این اسطوره در ایران نمودهای بسیاری دارد که سیاوش یکی از آنهاست. این مقاله بر آن است که در آیین عروس¬گولی گیلانی، نشانه¬ها و عناصری وجود دارد که در اسطوره¬های باروری سایر ملل گزارش شده است، یعنی این نشانه¬ها احتمال این را که عروس¬گولی یک اسطورۀ باروری است، تقویت می¬کند و آن را شایستۀ بررسی بیشتری می-داند. در این مقاله سعی شده است ضمن معرفی اسطورۀ باروری، و آیین عروس¬گولی در ایران، دو نمونه مصری و یونانی اسطورۀ باروری و یک نمونۀ عروس¬گولی غیرگیلانی با عروس¬گولی گیلانی مقایسه شود. نشانه¬شناسی اسطورۀ باروری و عروس گولی، تطبیق و بررسی نشانه¬ها با هم، ذکر ویژگی¬های ایزد نبات در اساطیر ایرانی، و مقایسه عروس¬گولی با رپیهوین و سیاوش از قسمت¬های دیگر مقاله است.

دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده

در متون تاریخی و ادبی معتبر، که بسیاری از پیامبران سامی با شهریاران و یلان تاریخ ملّی پهلوانی ایران معاصر یا همسان پنداشته شده‌اند، نام حضرت عیسی(ع) در میان پیامبران مورد مقایسه و اختلاط دیده نمی‌شود و این با توجه به درآمیختگیِ سرگذشت و شخصیت مسیح(ع) با عناصر و بنمایه‌ای گوناگون داستانی (اساطیری، حماسی و عامیانه) - که طبعاً زمینه مناسبی را برای این معاصرت یا یکسان انگاریِ یاد شده فراهم می‌آورد - تا حدودی سزاوار تأمل و پرسش است. از بررسی روایات تاریخی- داستانی حضرت عیسی(ع) و مقایسه آن با اخبار اساطیری، حماسی و عامیانه مربوط به سیاوش و کیخسرو در منابع ایرانی، شانزده همانندیِ جزئی و کلی میان سیاوش و مسیح(ع) و بیست مشابهت توجه برانگیز دیگر بین کیخسرو و مسیح(ع) به دست می‌آید که به لحاظ نوع و شمار بسیار جالب است. در این مقاله با بررسی و توضیح لازم هر یک از این موارد، این نتیجه حاصل شده است که احتمالاً پراشتراکترین و قابل تطبیق‌ترین کسانِ روایات سامی و ایرانی، حضرت عیسی(ع) و سیاوش و کیخسرو است؛ چنانکه گویی زندگی و سیمای این سه تن در قالب الگویی واحد و براساس ویژگیها، مضامین و باورهای مشترکی پرداخته شده است.

 

دوره ۷، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده

تراژدی در شکل اصیل یونانی خود، به‌صورت نمایش روی صحنه اجرا می­شد. ارسطو از نخستین کسانی بود که درباره تراژدی در کتاب فن شعر به‌طور فنی و دقیق بحث کرد و آن را از انواع شعر دانست؛ به‌شکلی که تقلید کردارهای مردم باشد و آن­ها را از آنچه هستند، برتر نشان بدهد. همچنین ارسطو درباره ویژگی­های صحنه و بازیگران تراژدی توضیحات کاملی داد. در روم باستان، تراژدی­هایی خلق شد که صرفاً برای اجرا روی صحنه نوشته نشده بود. به همین ترتیب، در دوران قرون‌وسطی و رنسانس، «نمایشی بودن» اصلی‌ترین عنصر در بررسی آثار تراژیک شمرده نمی‌شد؛ تا جایی که در دوران معاصر، ویژگی­های تراژدی در رمان­ها و منظومه­های شعر نیز قابل بررسی است.
شاهنامه­ی فردوسی ـ اثر منظوم حماسی ـ دارای داستان­هایی است که می­توان آن‌ها را تراژدی نامید؛ داستان­هایی که قهرمانانی دارد، به فاجعه ختم می­شود، ذهن انسان را درگیر موضوع فلسفه زندگی می­کند، رقت قلب می­آورد و باعث پالایش روح می­شود.
مؤلفان این مقاله برآن‌اند تا به جست‌وجوی عناصر کلیدی تراژدی یونانی در دو داستان تراژیک شاهنامه­ی فردوسی یعنی داستان سیاوش و فرود بپردازند. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی و بهره­گیری از مطالعات تطبیقی صورت گرفته است. نتایج تحقیق نشان می­دهد این دو داستان مصداق کامل تراژدی یونانی نیستند و در این راستا مهم­ترین وجه افتراق، شکل روایی داستان­های شاهنامه است که با شکل نمایشی تراژدی یونانی هماهنگ نیست. اما به‌لحاظ ویژگی­های محتوایی، این دو داستان در بسیاری از موارد با عناصر کلیدی تراژدی، در نوع یونانی خود، همپوشانی دارند؛ از این رو می­توان این دو داستان را تراژدی دانست.
فرزاد قائمی،
دوره ۷، شماره ۲۵ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده

نظریه «اسطوره و آیین» یا نظریه «آیین­گرایی اسطوره» که حیات اسطوره را وابسته به آیین می‌داند و یکی از رویکردهای اصلیحوزه «نقد اسطوره­شناختی» است، در شکل‌های جدید خود، بین اسطوره و آیین پارادیمی مشترک پیدا می‌کند. در این جستار برمبنای این نظریه، تبلور آیین سیاوشان را در اسطوره سیاوش در شاهنامة فردوسی بررسی می­کنیم. سیاوش از ایزدان پیشازردشتی ایرانی مرتبط با اساطیر باروری و فرهنگ کشاوزی است که آیین پرستش او در آیین سیاوشان باقی مانده است. محوریت این آیین که در اسطوره همچنان حفظ شده، نقش بنیادین «مرگ مقدس» است که قابل تحلیل با آیین قربانی کردن شاه مقدس در جشنواره­های تحویل سال و مراسم سوگ نمایشی مربوط به آن است. برپایه نظر انسان­شناسان در تحلیل آیین دیونیسیا، اشعار مربوط به مرگ مقدس ایزد دیونیسوس در شکل­گیری تراژدی مؤثر بوده است. همین ارتباط بین سیاوشان و اسطوره سیاوش نیز موجود است که در این جستار از دیدگاه انسان­شناسانه نقد اسطوره­ای بررسی شده و درنهایت، پیوند این پارادایم با چرخه زمان اساطیری (از طریق الگوی مرگ و ولادت دوباره) به‌عنوان نظم­دهنده و ایجاد تجربه فناناپذیری برای بدنه مخاطبان اسطوره- آیین، به‌عنوان کارکرد اصلی آیین- روایت شناخته شده است.
وحید رویانی، منصور حاتمی نژاد،
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۵-۱۳۹۳ )
چکیده

پیر بوردیو شیوه نوینی برای تحلیل متن در جامعه شناسی ادبیات دارد. به نظر اوهر فرد در طول زندگی خود با میدان¬های متفاوت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی درگیر است و حرکت¬هایی که در درون این میدان¬ها رخ می¬دهد، آگاهانه و ناآگاهانه بر زندگی او تأثیر می¬گذارند.یکی از این میدان¬ها، میدان ادبی است. بر اساس اصول بوردیو اثر ادبی هرچند متأثر از میدان¬های گوناگونی است که نویسنده و خواننده به عنوان تولیدکنندگان معنا با آن درگیرند، اما یک متن زمانی ارزش ادبی می¬یابد که بیشترین وابستگی را به میدان تولید ادبی داشته باشد و چون درونی¬ترین مسأله در میدان ادبی فرم آن است، به میزانی که یک اثر فرم مدارتر باشد و با سایر میدان¬ها ارتباط کمتری داشته باشد از ارزش بیشتری برخوردار است.حماسه آرش کمانگیر سیاوش کسرایی نخستین و معروفترین بازآفرینی¬ این اسطوره در میدان ادبی ایران است، تحلیل این منظومه به شیوه بوردیو نشان می¬دهد چون این منظومه از اصل بی¬غرضی تبعیت نمی¬کند، در بسیاری بخش¬ها به سمت سایر میدان¬ها لغزیده و از ارزش ادبی آن کاسته شده است. در این بخش¬ها کلمات و مضامینی وارد شده که بیش از آنکه توانایی ایجاد یک فضای جدید را داشته باشند همچون عنصری زاید در شعر ظاهر شده و اثر را از ناب بودن محروم کرده¬اند، کلماتی چون خلق و توده و مضامینی چون ستایش کار و زندگی در کنار حذف عناصر متافیزیکی و قوم پرستانه نشان¬دهنده تأثیر میدان مارکسیستی در این اثر می¬باشد.

دوره ۷، شماره ۲۸ - ( ۸-۱۳۹۸ )
چکیده

باورها و سنت‌های ایرانی و از پی آن نقش و جایگاه معصومان و قهرمانان کهن این سرزمین، در آیین‌‌ها، اسطوره‌ها و نمادهای شیعیان ایران، به­ویژه در فرهنگ و شعائر و هنرهای عاشورایی، نمودها و جلوه‌‌های زیادی دارند و در بسیاری از سنت‌های دینی، بن‌مایه‌های این پندارها را می‌توان مشاهده کرد. در این میان، نسخ تعزیه، به­دلیل حشر و نشری که با عامۀ مردم داشته‌اند، از این باورمندی سرشارترند. در این مقاله کوشش شده است تأثیر داستانِ سیاوش بر روایت نسخۀ تعزیه امام حسین(ع) نشان داده شود. از این رو، ضمن روایت خلاصۀ دو داستان و ویژگی‌هایشان،‌ همانندی‌ها و پیوندهای آن­ها در زمینۀ تولد رازناک از مادری آسمانی، جنبۀ ازلی بودن، کنش‌ها و واکنش‌های طبیعت در برابر این قهرمانان، پیشگویی و آگاهی ایشان از سرنوشتشان، حضور فرازمینی‌ها در روایت دو داستان، مرکب و ادوات ویژه، پاک­نهادی و شهادت­طلبی، تکرار­شوندگی در بستر تاریخ،‌ نیایش و شفاعت و نمادها و اشارات مشترک، واکاوی می­شود. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش است که چگونه می‌توان در کنار روایت یک واقعۀ تاریخی، سرگذشت رازآلود قهرمانان اساطیری را با پیشوایان مذهبی در آمیخت؛ به­گونه‌ای که آن شخصیت را برای مردم باورپذیرتر و حتی در­خور ستایش بیشتر سازد.
 

دوره ۷، شماره ۲۹ - ( ۱۲-۱۳۸۹ )
چکیده

در این مقاله چهار داستان سیاوش و سودابه از ادبیات ایرانی، کوناله و تیشیرک شیتا از ادبیات ختنی، یوسف و زلیخا از ادبیات سامی و فدر و هیپولیت از ادبیات غربی برای تحلیل انتخاب، و مطابق الگوی تحلیل روایی تودوروف بررسی شده است. در هر چهار داستان به قضیه‌ها و گزاره‌های اصلی و فرعی یکسانی می‌توان رسید؛ یعنی تمام حوادث پیرامون سه شخصیت پیش می‌آید و در هر چهار داستان، زن شاه به پسر دل می‌بندد ولی پسر به شاه، وفادار می‌‌ماند و از عشق زن سر باز می‌زند و مورد اتهام قرار می‌گیرد و سرانجام، واقعیت آشکار می‌شود. گزاره‌های این داستانها از نهاد، کشش و صفت یکسانی پدید آمده، و در هر چهار داستان عینا تکرار شده است؛ هم‌چنین با توچه به دیدگاه تودوروف، وجوه پنجگانه اخباری، الزامی، تمنایی، شرطی و پیش بین در این چهار داستان بررسی شده است و این امر بر مشابهت ساختار روایی داستانها تأکید بیشتری می‌کند.
 

دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده

این پژوهش بر آن است تا با ادغام نظریات ساختارگرایانۀ کلود لوی-استراوس و نورتروپ فرای، قالبی نقادانه برای بررسی صوری و محتوایی دو داستان گذر سیاوش از آتش و سرگوین و شوالیه سبز، برای رسیدن به همسانی‎های مشترک آنها فراهم سازد. مراد از همسانیها، همان کهن الگوها و اسطورکهایی است که در پیرنگ روایی رمانس دو داستان در تقابل دوگانی طبیعت و فرهنگ بیان شده است. برپایۀ این تقابل دوگانی اساسی دو قهرمان از آزمون‎های کهن الگویی «ور باطنی» و «ور ظاهری»، برای اثبات حقانیت خود می‎گذرند؛ هم‌چنین دو داستان بازگوکنندۀ دو کهن الگوی اساسی مرگ و حیات دوباره و مادر بد گوهر نیز هست.

دوره ۹، شماره ۳۷ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

باورهای دینی با اسطوره شکل می­گیرند و قهرمانان و امامان معصوم همواره از اسطوره­ها و بن­مایه­های تکرارشوندۀ مقدس و هویت­بخشِ فرهنگ ایرانی به­شمار می­آیند که در ناخودآگاه، باور و سنن عامۀ مردم جای دارند. آن­ها با آرمان مشترک، سرنوشت و رسالت مشابه بر
شکل­گیری متون مختلف ادبی و هنری ازجمله شاهنامۀ فردوسی و نمایش تعزیه اثرگذار
بوده­اند. رمزگشایی معنایی از نمادهای اسطوره­ای و تکرارشونده و میزان تأثیرپذیری قهرمانان از یکدیگر، در
دو متن قبل و بعد از اسلام، درخوانشی بینانشانه­ای، با رویکرد بیش­متنیت ژنتی، یکی در داستان «سیاوشِ» شاهنامه (پیش­متن) و دیگری تعزیۀ امام ­حسین(ع)، به­منزلۀ بیش­متن و نیز چگونگی برگرفتگی یا گشتار روایت متنی به روایت نمایشی، هدف تحقیق است. بعد از بیان مبانی نظری، تطبیق نمادهای اسطوره­ای مربوط به قهرمانان دو متن و درنتیجه، اشتراکات و افتراقات در جدول­هایی ارائه شده است. این پژوهش درپی پاسخ به این پرسش است که وجود چه عناصر و نمادهای مشترک یا منحصربه­فردی در تفکر و اعمال قهرمان ایرانی، گاه در شخصیتی زمینی ـ اسطوره­ای و گاه مذهبی ـ تاریخی و آسـمانی تجلی می­یابد که سبب احیا، تکرار و بازتولید هرسالۀ بزرگداشت سوگشان، با نمادهای آئینی مشابه می­شود؟ روش پژوهش توصیفی ـ تطبیقی و تحلیل محتوای متن از نوع کیفی و استفاده از اسناد کتابخانه­ای است. درنتیجه، در همان­گونه­گی­ها می­توان به نمادهای هالۀ نور، اسب همه­چیز­فهم، عدد سه مقدس، سپیدی جامه، حضور فرازمینی­ها و... و در تراگونه­گی­ها به نماد ایزد نباتی، گذر از آتش، عنصر پَرسیاوشان، ذوالفقار و زره سحرانگیز و... اشاره کرد.


دوره ۱۱، شماره ۵۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

در فرهنگ عامه، متناسب با باورها، اندیشه‌‌ها و آرزوها، بسیاری از داستان‌‌های اسطوره‌‌ای ـ حماسی بازنویسی شده یا اینکه الگوی ساختن قصه‌‌های جدید قرار گرفته‌‌اند که با بررسی آن‌‌ها، می‌‌توان به نحوۀ دریافت و زاویه‌‌های دید عامه دربارۀ آن‌‌‌‌ها پی برد. هدف در این پژوهش نیز بررسی تطبیقی شخصیت‌‌ها، کنش‌‌ها و بن‌‌مایه‌‌های اسطوره‌‌ای ـ حماسی قصۀ کره اسب سیاه در فرهنگ بختیاری با داستان سیاوش در شاهنامه با روش اسنادی است. مقایسۀ پایگاه اجتماعی خانوادۀ شخصیت‌‌ها، ویژگی‌‌های جسمانی‌‌ها آنان، مقایسۀ کنش‌‌های شخصیت‌‌های نامادری، ویژگی ‌‌اسب‌‌ها و پناهنده شدن به پادشاهِ سرزمین دیگر، ازجمله موضوع‌‌های بررسی‌شده در این مقاله هستند. نتایج پژوهش، نشان‌‌دهندۀ شباهت بسیار بین قصۀ کره اسب سیاه با داستان سیاوش است؛ چنان‌‌که در هر دو قصه، قهرمانان، پادشاه‌‌زاده هستند؛ کیستی مادرانشان در پردۀ ابهام است؛ از نظر ویژگی‌‌های جسمانی، بسیار زیبا و اسب‌‌هایشان از نظر رنگ، صاحب فهم بودن و داشتن توانایی پریدن، شبیه به هم هستند؛ نامادری‌‌شان، به دنبال کام‌‌جویی از آنان‌‌اند؛ هر دو شخصیت سرانجام به سرزمین دیگری پناهنده می‌‌شوند؛ در آنجا ازدواج می‌‌کنند و شهر و قصری را برای خود بنا می‌‌نهند. البته در این دو داستان تفاوت‌‌هایی نیز وجود دارد؛ چنان‌‌که در داستان سیاوش، مبنا و انگیزۀ رفتار شخصیت‌‌ها بیشتر سیاسی است، اما در قصۀ کره اسب سیاه، بیشتر به آموزش مسائل خانوادگی توجه شده است. بر این‌ اساس، درمجموع می‌‌توان گفت که قصۀ کره اسب سیاه در فرهنگ بختیاری، بازنویسی خلاقانه یا الگوبرداری از داستان سیاوش است.
 

دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده

تراژدی نوعی ادب نمایشی از یونان باستان است که به شکل نمایش، بر روی صحنه اجرا می‌شود. ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی از نخستین کسانی بود که در کتاب فن شعر، دربارۀ تراژدی، به طور کامل بحث کرده و به معرّفی و توضیح آن پرداخته است. وی عناصر و اجزایی را برای تدوین تراژدی معرّفی نموده که در کیفیّت، جذابیّت و برتری تراژدی نقش مهمّی را ایفا می‌نمایند.
در ادبیّات فارسی آثاری وجود دارد که بازتابی از تراژدی‌های یونان باستان و دیدگاه ارسطو در این‌باره است؛ از جملۀ شاخص‌ترین این آثار، شاهنامۀ فردوسی است با داستان‌هایی که همسویی و شباهت زیادی به تراژدی‌های یونان باستان دارد پژوهش حاضر با هدف نشان دادن این شباهت در زمینۀ تراژدی و با روش توصیفی تحلیلی به مقایسۀ داستان سیاوش از شاهنامه و تراژدی هیپولیت اثر اوریپید، به عنوان مطالعۀ موردی پرداخته است و این همسویی را نشان داده است.


دوره ۱۲، شماره ۴۸ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده
در نظام گفتمانی شَوِشی، گفتمان بیشتر تابع شرایط عاطفی و احساسی است که شَوِش­گران از آن پیروی می­کنند. به این معنا که این نظام گفتمانی مبتنی بر کنش کنشگران نبوده و معنای متن با توجه به رابطه شوِشگران با عناصر پیرامون متن شکل می­گیرد. دو نظام گفتمانی حسی-ادراکی و تنشی-عاطفی، به عنوان دو زیرمجموعه از نظام گفتمانی شوِشی محسوب می­شوند. در این دو نظام، احساس و ادراک و تنشهای عاطفیِ شوشگران، بیشترین سهم را در خلق معنای متن داشته و به این ترتیب اثر ادبی را از حیطه یک گفتمان صرفاً کنشی و ساختاری فراتر برده و روابط درونی آن را به چالش می­کشند. نظام گفتمانی حسی-ادارکی بیانگر حضور فعال حواس پنجگانه انسان در شکل­گیری معنا است و نظام تنشی-عاطفی نیز به بررسی تنشهای روحی و عاطفی شوِشگران پرداخته، تا نقش آنها را در ایجاد شرایط متفاوت معنایی، تبیین کند. در این پژوهش با بررسی داستان سیاوش در شاهنامه، به تبیین این نکته پرداخته خواهد شد که شخصیتهای این داستان از مرز یک کنشگر عبور کرده و بسیاری از اعمال و رفتار آنها در حیطه گفتمان شوِشی جای می­گیرد. به این نحو که احساسات بیرونی آنها در قالب گفتمان حسی-ادراکی و از طریق حواس پنجگانه نمود می­یابد و تنش­ها و احساسات درونی آنها نیز از طریق گفتمان تنشی-عاطفی مشخص می­شود. به این ترتیب گفتمان شوِشی باعث عبور از ساختارگرایی محض می­شود؛ به گونه‌ای که تحلیل از حد یک طبقه­بندی صوری و خوانشی ابژکتیو فراتر می‌رود وبه این ترتیب معنا با توجه به نظامهای گفتمانی موجود در متن پدید می­آید که لزوماً کنشی نیستند، لذا با نظامی حسی – ادراکی، زنده، سیّال و پویا مواجه خواهیم بود.
 

دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۲۷ )
چکیده

الهدف والغایه من هذه المقاله هو عرض دراسه مقارنه بین اسطوره «سیاوش» و «أُدونیس»، والأسطورتان خصبتان مثمرتان. الارتباط المعنوی ساطع جلّی فی الاسطورتین حیث نشاهد الإئتلاف بین القوی الطبیعیه الخصبه المزهره ومراسیم ومواسم العزاء ظاهره للعیان. وهذا یدلُّ دلالهً واضحه علی أنَّ هناک صلات واقتران وروابط بین فلاحی الهلال الخصیب وایران طالت الآداب والسُنن والعادات واتقالید والثقافات الموروثه. وقد أحرزت هذه المقاله علی سجایا وخصال مشترکه فی الحضارات والثقافات بین ایران وشعوب غربی آسیا تستحق الإلتفات والعنایه وغایه الاهتمام. وعدّت هذا الوقع نتیجه الإنفعال والتأثر بین هاتین المنطقتین، تلک العلاقات العاطفیه الجیاشه التی سیطرت علی المنطقه من جبال زاگرس الی سواحل البحر الأبیض المتوسط وخلّدت الحب والعطف والحنان.

دوره ۱۸، شماره ۷۲ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده

آنچه در جستار پیش رو در پرتو اهتمام شاهنامه ­پژوهان بیان خواهد شد، پیشنهاد ضبط و معنی بیتی از داستان فرود سیاوش بر اساس نسخه سن ژوزف است که هنگام تصحیح و شرح شاهنامه­ در دسترس پژوهشگران نبوده است. کوشش نگارنده بر آن است تا ضمن مرور نظر مصححان و شارحان درباره بیت مورد بحث به استناد متن نسخه­ های خطی و چاپی موجود، ضبط پیشنهادی بیت را عرضه کند و به کمک شواهد درون­ متنی از شاهنامه، شواهد برون­ متنی از متون معاصر و نزدیک به شاهنامه و نیز توالی ابیات در بافت داستان فرود، پیشنهاد خود را درباره معنا و مفهوم بیت به یاری ضبط و شواهد به دست آمده ارائه نماید.

دوره ۱۹، شماره ۷۷ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده

طبق برخی نظریه‌های مردم‌شناختی، مادرتباری به دورانی در هزاره‌های پیشین اطلاق می‌شود که زنان در جامعه، جایگاهی برتر از مردان داشتند؛ تبار فرزندان به واسطه مادر تعیین می‌شد و بدون حضور زنان، زندگی اعضای قبیله به خطر می‌افتاد. در برخی از داستانهای شاهنامه می‌توان نشانه‌هایی منطبق با آنچه عصر مادرتباری نامیده می‌شود، مشاهده کرد. در این جستار تلاش شده است این داستانها با رویکرد ریخت‌شناسی طبقه‌بندی، و یک الگوی مشترک برای آنها ارائه شود؛ به این منظور پس از معرفی ویژگیهای عصر مادرتباری از دید مردم‌شناسان، تعدادی از روایتهای اسطوره‌ای که در فرهنگهای گوناگون ساختار روایی همسانی، و چهارچوب آنها با رویدادهای تحت تأثیر دوران مادرتباری همانندیهایی دارد، مختصر معرفی شده است. در بخش اصلی پژوهش با بررسی چهار داستان از شاهنامه یعنی کیکاووس و سودابه، سیاوش و سودابه، بیژن و منیژه و اسفندیار و کتایون از دیدگاه ریخت‌شناسی، الگویی مشترک را در آنها نشان داده‌‌ایم. حضور مؤثر الهۀ عشق در این داستانها موجب مرگ یا گرفتاری شخصیت اصلی داستان به‌عنوان ایزد نباتی می‌شود و در ادامه بازگشت یا به تعبیری رستاخیزی برای ایزد نباتی اتفاق می‌افتد. به نظر می‌رسد تمام این حوادث، روایتی تمثیلی از اسطورۀ تغییر فصول به‌عنوان یک اسطورۀ مادرتباری است.



صفحه ۱ از ۱