۱۴ نتیجه برای سوژه
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۱-۱۳۹۱ )
چکیده
چرا دولت و- در افقی دیگر- نظام سیاسی یا حکومت، مسئولیت هدایت و ادارۀ رفتار افراد «چه در مقام فرد و چه در مقام گونه» را برعهده میگیرد؟ و چگونه این «اراده به اداره کردن» را به انجام میرساند؟ ممکن است پاسخ به این پرسش بر حسب نحوۀ فهم ما از مقولاتی مانند دولت، قدرت و یا نسبت این دو با سوژه، متفاوت باشد. طرح چشمانداز «حکومتمندی» از سوی فوکو را میتوان گشایش حوزۀ جدیدی دانست که در آن، هر سه مقولۀ دولت، قدرت و سوژه، از طریق پیوندی که بین تکنیکهای استیلا و تکنیکهای خود برقرار شده است به هم مربوط میشوند. در این چشمانداز نشان داده میشود که چگونه اکراه حکومت از توسل به خشونت محض و همزمان اراده به اداره کردن افراد، بهناگزیر سوژهسازی را به یگانه پاسخ ممکن در افق معرفتی خاص پروبلماتیک حکومتمندی تبدیل میکند. پاسخی که از یکسو، در شکل بسگانه کردن تمام هنرهای حکومت کردن و از سوی دیگر بهصورت بسگانه کردن تمام نهادهای حکومت ظاهر میشود. این شکل از مفهومپردازی نحوۀ عملکرد قدرت، فقط چگونگی مبهم شدن مرزهای اجبار و رضایت طی فرایند حکومتمند شدن افراد جهت تولید سوژههای دلخواه را توضیح نمیدهد؛ بلکه در عین حال منکر مشارکت «میل در سرکوب خویش» نیز میشود.
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
از دههی هشتاد میلادی، نشانه-معناشناسی با در پیش گرفتنِ رویکردی پدیدارشناختی و با تأثر از نسل جدیدی از اندیشهها، از نظام کلاسیک که تا پیش از آن مطرح بود، فاصله گرفت. این رویکرد جدید امروزه نشانه-معناشناسی هستی محور خوانده میشود و بر اساس آن، خوانش دیگر نه یک رمزگشایی ساده، بلکه حرکتی به سمت درک و خلقِ دوبارهی معنا به مثابهی بعدِ حس شدهی هستی است. در رمان بوف کور نیز شاهد ظهور چنین تفکر نشانه-معناشناختی در بطن گفتمان هستیم. بدین معنا که دریافت شخصیت اصلی از خود و جهان پیرامونش و دیگری نه یک برداشت ساده و کلیشه ای بلکه بر پایهی حضور حسی- ادراکی و پویاست که در تعامل با پدیدهها شکل می گیرد. از این روی در پژوهش حاضر، با تکیه بر نظریات لاندوفسکی که با الهام از تفکر زیباییشناختی گرماس ، مبحث نشانه معناشناسی هستیمحور و تجربه زیسته را در ابعاد وسیعتری مطرح میکند سعی داریم کارکردهای گفتمانی حضور سوژهی بودشی و نوع ارتباط وی با خود و دیگری را به چالش بکشیم و در نهایت ببینیم تعامل با این "دیگری" چگونه و بر چه اساسی، باعث ایجاد نظامهای جدید گفتمانی همچون نظام خلسه و استعلایی میشود و سوژه در جریان این تحول هستیشناسانه به چگونه درکی از خود و جهان پیرامونش دست مییابد.
رویا پوراذر، حلال سخنور،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده
با وجود این که تعریف سوژه و چگونگی شکلگیری ساختار آن همواره از دغدغههای اصلی باختین بود، او در هیچیک از آثارش، نظریهای مشخص برای سوبژکتیویته ارائه نکرده است. تحقیق حاضر می کوشد تصویر روشنی از سوژهی گفتگویی ارائه دهد که از میان آثار او در خلال بیست و پنج سال تحقیق به دست آمده است.. برای سهولت کار، مراحل پنجگانهای معرفی شدهاند که باختین در هر یک از آنها قدمی به تعریف نهاییاش نزدیکتر شده است. او در هر مرحله، با ایجاد تغییراتی در نظرات پیشین خود یا با تغییر میزان تاکیدش بر یکی از خصوصیتهای سوژه، به تعریف جدیدی دست یافته است. فقط در مرحلهی کارناوالی تصویری که از سوژه ارائه شده یک ویژگی کاملاً متفاوت با تعریف های قبل و بعد از خود دارد که نهایتاً در تعریف نهایی باختین از سوژه حذف کند. مراحل شکلگیری تعریف سوژهی باختینی به ترتیب عبارتند از: سوژهی اخلاقی، سوژهی زیباشناختی، سوژهی رمانی، سوژهی کارناوالی، و سوژهی گفتگویی. سپس به دو نظریهی معاصر خودِگفتگویی اشاره شده است که هر دو مفهوم سوبژکتیویته باختینی را مبنا قرار داده اند. نظریهی اول متعلق به هرمانز است که تحت عنوان جایگاه سوژه/ فضای سوژه در این مقاله به توضیح آن پرداختهایم. نظریهی دیگر که حاصل بسط و تغییر نظریهی هرمانیز است و بعضی از وجوه مغفول در نظریهی جایگاه سوژهی او را در خود لحاظ کرده است، در بخش خودِ گفتگویی و تجسد مورد نظر قرار گرفتهاند. در کل مقاله به خوانشهای نو و معاصر از آثار باختین نیز توجه شده است.
فرزاد کریمی، سعید حسامپور،
دوره ۸، شماره ۳۱ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
توجه به ابعاد هستی شناسانه ی متون ادبیات داستانی، تحلیلی است هم برای تبیین ویژگی های ادبی متن، و هم راهی برای شناخت بهتر انسان در جامعه ای که داستان در زمینه ی ان جامعه روی میدهد. در پژوهش های هستی شناختی انچه بررسی می شود، نوع تعامل انسان، به عنوان سوژه، با متن و با دیگران است. درحقیقت سوژه شدن، گذار از سوژه شدگی، نتایج این گذار و چگونگی انجام گرفتن چنین فرایندهایی، مبنای تحلیل هستی شناسانه از انسان، در فلسفه ی معاصر است. چنین تحلیلی بر یکی از متون ادبیات داستانی ایران از نویسنده ای که به عنوان یک داستان نویس پسامدرن شناخته می شود، می تواند موارد پیش گفته را در ادبیات و جامعه ی امروز ایران بررسی و مشخص کند. آنچه در این مقاله به ان پرداخته شده، چگونگی متنی شدن، ویژگی های این فرایند و نتایج حاصل از آن، برمبنای متن «داستان ویران»، نوشته ی ابوتراب خسروی است. بر این اساس سوژه در ادبیات پسامدرن (ایران)، سوژه ای متنی است. سوژه ی متنی، ماهیتی پیشینی ندارد، بلکه تابع موقعیت سوژه در متن است. پی آیند این وضعیت، کاسته شدن از ویژگی های ذهنیِ سوژه و افزایش خصیصه های عینی آن است.
دوره ۱۰، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده
وقتی متن در یک بستر آشنا درک شود و برای خواننده کلیتی منسجم داشته باشد، یک «پاره کلامی» یا «گفتمان» خوانده میشود. قرائت یک گفتمان هم در گرو دانش زبانی و هم دانش غیرزبانی است. زندگینامه خودنوشت نیز در مقام یک روایت، جهان متنیِ خود را دارد. واقعیت آن، حاصل شیوه رمزگذاری زبانی، یعنی همان نسبیت زبانی و جبر زبانی از سوی نگارندهاش است که فعالانه جهان و خویشتن را برمیسازد. از این رو، از رهگذر تحلیل دامنه زبان بهکار رفته در یک متن زندگینامۀ خودنوشت، به لحاظ معانی صریح و زنجیرهای از معانی ضمنی، میتوان شناختی از جهانبینی مؤلف بهدست آورد. به بیان دیگر، سوژه زندگینامه خودنوشت، محصول لحظه به لحظه، و از یک تجربه به تجربه دیگر است که در گسترهای از زبان، در موقعیتهای چندگانه برخاسته از گفتار ایستا قرار میگیرد. اجرای همین خویشتن چندپاره به یک هنجار پست مدرن تبدیل شده است. حال باید پرسید، ارتباط میان زبان با واقعیت زندگینامه خودنوشت چیست و چه جنبههایی از هویت فرهنگی خویشتن را بازنمایی میکند؟ با توجه به این مسئله، هدف از این مقاله، پاسخ به این پرسش است که در قرائت ما از سوژه پستمدرن در کانون زندگینامه خودنوشت، با درنظر گرفتن زبان بهمنزله واسطه بیان و نیز با توجه به فرازبان در مقام زبانی که برای توضیح درخصوص زبانِ چنین متنی بهمنظور بازنمود خویشتن بهکار میرود، چگونه «من» چندگانه و مبهم و هم چنین «دیگران» برآمده از این متون، در زبان تحقق مییابند و در گقتمانهای گوناگون شرکت میجویند.
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده
یاددهی/ یادگیری مهارت بینافرهنگی امروزه بخش مهمی از آموزش فرانسه بهعنوان زبان خارجی است. مهارت بینافرهنگی بهعنوان یک مهارت زیستی، توانایی اندیشیدن به فرهنگ خارجی و فرهنگ خودی با یک نگاه تازه و برخورد گشوده با موقعیتهای تفاوت فرهنگی را شامل میشود. تدریس این مهارت
بهسبب ماهیت ذهنیاش با انتقال دانش از مدرس به زبانآموز امکانپذیر نیست و لازم است که زبانآموز خود در موقعیت تبادل فرهنگی قرار بگیرد تا بتواند این مهارت را درونیسازی کند. در مورد زبانآموزان ایرانی که فرانسه را در کشوری غیر فرانسهزبان میآموزند، فراهم کردن این موقعیتها در کلاس درس یکی از مهمترین چالشهای مدرسان است.
با توجه به این مسئله که نگارش، بهویژه انواع خلاق و ذهنی آن، به رشد شخصیتی کمک میکند، در این مقاله ما سعی کردیم با طراحی یک سناریوی آموزشی بر اساس رویکرد بینافرهنگی کولتا، در قالب یک کارگاه نگارش خلاق، موقعیت مناسبی برای شکلگیری هویت بینافرهنگی دانشجویان فرانسه فراهم کنیم.
نوشتههای دانشجویان ازنظر کارکردهای شناختی، عاطفی و تخیلی نمره گزاری شدند. مقایسۀ بهعملآمده به کمک آزمون T مستقل بین گروه آزمایش و گروه کنترل نشان داد که اگرچه هر دو گروه موفق به ایفای نقش واسطۀ بینافرهنگی در سطح مطلوبی شده بودند، اما اعضای گروه آزمایشی، متنهای نسبتاً طولانیتر و خلاقانهتری نوشته بودند.
نفیسه مرادی،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
یکی از درونمایههای اصلی ادبیات داستانی جنوب ایران، پرداختن به مسئلۀ غرب است. نخستین حضور غربیها در ایران به قرن شانزدهم میلادی و فعالیتهای بازرگانی پرتغالیها در هرمز برمیگردد؛ اما مسئلۀ حضور غربیها در ایران همزمان با برجسته شدن مفهوم وطن در دوران مشروطه مورد توجه قرار گرفت. مواجهههای گوناگون تودۀ مردم و روشنفکران با این مسئله در ادوار مختلف تاریخی ـ اعم از شیفتگی به غرب بهعنوان نماد پیشرفت و تمدن، ستیز با غرب بهمثابه منشأ فساد و انحطاط اخلاقی، و نقد و تحلیل آن بهعنوان هویتی مستقل و برساخته در دوران مدرن ـ به دو دستۀ کلی تقسیم میشود: ۱. مواجهه با سوژۀ غرب و شناخت و بررسی پدیدهای ناشناخته که برای بازاندیشی دربارۀ ارتباط با آن و بازتعریفِ هویت ایرانی نیازمند شناخت آن هستیم. ۲. مواجهه با غرب بهعنوان سوژه که جایگاه غرب را در مقام کنشگری و سوژۀ قدرت تبیین میکند و وضعیت ابژۀ قدرت (شرق که اینجا مقصود از آن ایران است) را بهعنوان سوی دیگر دوتاییِ غالب ـ مغلوب مورد بررسی قرار میدهد. این پژوهش با بررسی این دو نوع مواجهه در سه اثر داستانیِ مکتب جنوب: داستان کوتاه «آقاجولو» (ناصر تقوایی، ۱۳۴۴)، داستان بلند جزیره (پرویز مسجدی، ۱۳۵۸) و داستان کوتاه «سیاسنبو» (محمدرضا صفدری، ۱۳۶۸) نشان میدهد که آنجا که غرب بهمثابه سوژۀ قدرت مطرح شده است، تنها پیامد آن تشدید و تثبیت گفتمان غربستیز و تأکید بر ذاتی بودنِ دوتاییِ غرب ـ شرق بوده؛ در حالی که مواجهه با سوژۀ غرب و بررسی و تحلیل آن میتواند مسیری را بهسوی گفتمان پسااستعماری باز کند و گفتوگو میان شرق و غرب و درنهایت شکستنِ دوتاییِ تقابلیِ غرب ـ شرق را در پی داشته باشد.
دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۴- )
چکیده
لئوناردو داوینچی (۱۵۱۹-۱۴۵۲)، نقاش دوره رنسانس پیشرفته ایتالیا و کمالالدین بهزاد (۱۵۳۵-۱۴۶۰)، نگارگر عصر طلایی هنر ایران، دو نماد شرقی و غربی هستند که در حافظه هنر جهان ثبت شدهاند. سرگذشت زندگی آن دو تقریباً مشابه یکدیگر است. آنها در کودکی دوران سختی را گذراندهاند و در جوانی و بزرگسالی در زمره نوابغ دنیای هنر بودند و سبک هنریشان علاوه بر اینکه هنر زمانه خود را متحول کرده، بر آیندگان نیز تأثیرگذار بوده است.
هدف: یافتن ایدهها، اندیشهها و رفتارهای هنری مشابه از دو هنرمند مطرح در دوران زندگی و هم عصر، اما با دو سبک متفاوت هنری، فرهنگی و اجتماعی است.
روش: در این مقاله سعی شده است آثار و ایدههای مشترک دو هنرمند همعصر و برجسته را به صورت تطبیقی و تحلیلی با استفاده از روش کتابخانهای و آثار هنری بررسی کنیم.
یافتهها: وجوه اشتراک و تواردهای مشاهده شده به قرار زیر است:
۱- اعمال حالتگرایی نمایشی (دراماتیک)؛
۲- اعمال حالتگرایی عاطفی به ویژه در چهرهپردازی (اکسپرسیون)؛
۳- برقراری ارتباط عاطفی بین پیکرهها؛
۴- ارتباط پیکرهها با پس زمینه معماری و طبیعی؛
۵- توجه به صور خارقالعاده؛
۶- کارگردانی تضادها؛
۷- توجه هوشمندانه به مضامین جنگی (بیش از روایتگری(
۸- به کارگیری زیر ساخت منحنی در ترکیببندی.
نتیجه: تحولات اساسی مشابهی به طور همزمان در دو جای دور از هم در هنر ایران و ایتالیا اتفاق افتاده است. با اینکه دو هنرمند در دو محیط فرهنگی و جغرافیایی و حتی سبک
کاملاً متفاوت در هنر تجسمی فعالیت داشتهاند از نظر ایدهپردازی و اندیشههای پرداختن به موضوعات هنری دارای مشابهتهایی هستند که از مقایسه آثار آنها میتوان به رفتارهای خلاق تخصصی مشابه آنها در زمینه متجسم کردن ایدهها و به تصویر کشیدن موضوعات و روایتگری سوژههای مذهبی و جنگی پیبرد.
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
داستان قلعۀ حیوانات اورول داستانی با تم سیاسی- اجتماعی است که در آن میتوان شاهد همآیی کنشی شخصیتهای اصلی داستان در مسیر شکلگیری یک هدف مشخص (جامعۀ مستقل حیوانات) بود که این همآیی کنشی در ادامه منجر به ظهور یک انقلاب و ایجاد یک جامعۀ مستقل حیوانی در سایۀ یک سلسله پارادایم الزامآور در مزرعه میشود. اما در ادامۀ روایت، هر کدام از شخصیتهای کنشهای نشانهگونۀ خاصی نسبت به جامعۀ مستقل حیوانات را از خود بروز میدهند که همین امر انتظار یکسانی سبک زندگی و نیز چگونگی رویکرد آن در این داستان را به چالش میکشد. به همین سبب پژوهش حاضر که با استفاده از روش تحلیلی- تطبیقی نوشته شده است، در پی این است که بر مبنای الگوی سبک زندگی اریک لاندوفسکی؛ نشانهشناس اجتماعی فرانسه، مسئلۀ چگونگی سبک زندگی در داستان قلعۀ حیوانات را تحلیل و بررسی کند تا ضمن مشخص کردن یکپارچه یا متفاوت بودن گفتمان سبک زندگی در این داستان؛ چگونگی رویکرد آن را نیز که میتواند شامل مواردی چون: ایستایی، پویایی، تکرارمحوری و نیز فرایندی بودن یا نبودن باشد؛ تببین کند. یافتههای این پژوهش بیان کنندۀ این امر است که طبق پیشبینی پژوهشگران در این مقاله، گفتمان سبک زندگی در این داستان به شکل متفاوت نمود یافته است که در این بین سبکهای زندگی آفتابپرست و مرجعنشینی و سبک زندگی خرس، به ترتیب دارای بیشترین و کمترین بسامد هستند و نیز در بیشتر موارد رویکرد سبک زندگی در این داستان، رویکردی ایستا و غیرفرایندی است
دوره ۱۴، شماره ۵۸ - ( ۱۲-۱۳۹۶ )
چکیده
در این مقاله رمان تاریخ سری بهادران فرس قدیم، نوشته سیروس شمیسا از منظر شیوه های کسب آگاهی، رسیدن به خودآگاهی، شرایط متنی پیدایش چنین موقعیتی و تأثیر آن بر ذهن و زیست انسان در وضعیت پست مدرن تحلیل شده است. مبانی نظری این تحقیق بیشتر منابع فلسفی است و قصد این بوده است تا وضعیت انسان بهعنوان " انسان"، نه به عنوان شخصیت داستانی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد؛ بدین ترتیب مشخص شده است که انسان در شرایط خودآگاهی پسامدرن، سوژه ای است که تکامل و تمامیت وی ناممکن است؛ شرایطی که ویژگیهای "ابژکتیو" (عینی) انسان را تقویت می کند و از آن به "مرگ سوژه" تعبیر می شود.
دوره ۱۵، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده
در این پژوهش تجارب عرفانی بایزید بسطامی در روایت تذکرهالاولیای عطار با رویکرد نشانهمعناشناختی تحلیل شد تا سازوکار و چگونگی شکلگیری معنا در متن مورد نظر تبیین شود. بایزید در این گفتمان قبل از تولد مورد عنایت و انتخاب حق قرار دارد. سپس در سیر تکوینی، کنشگری است که طی ریاضتها، عبادتها، سفرهای آفاقی و همۀ کنشهایی که در هستیشناسی عارفان اسلامی ـ و عطار بهعنوان راوی متن ـ کنش ارزشی محسوب میشود، به مقصود نمیرسد. نتیجۀ این کنشها، شوش است؛ ناکامی و نقصان، شکستها و تنشهای عاطفی، نیاز شدید در مقابل بینیازی و استغنای مطلق حق، سرانجام او را به انحلال فردیت، عبور از مرزهای خود و یگانگی با هستی و خداوند میرساند. هرچه خواست قویتر و شدیدتر است، ناکامی حاصل از نتوانستن شدیدتر و تنش عاطفی معناسازتر است. معنایی که سرشار از عاطفه، ادراک و حضور است. احساس و ادراک گفتهپرداز، گاه با پدیدهای بیرونی و گاه با رویارویی با عالم درون، به ظهور معنا منجر میشود. برخی از تجارب بیرونی حاصل انطباق، انعکاس و برخی تجارب درونی حاصل انجذاب، همحضوری و یگانگی است. ذکر بایزید و معراج او، آینۀ تمامنمای همۀ آن چیزی است که عرفانپژوهان، آن را تجربۀ عرفانی مینامند. رخدادی غیرمنتظره، انفعالی که طغیان معنا و پرشوری زبان را به همراه دارد. روش پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی است. رویکرد نظری پژوهش بر مبانی نظری دانش نشانهمعناشناختی در تحلیل تجربیات عرفانی استوار است. گستره پژوهش شامل بازخوانی و تأمل در تجارب عرفانی بایزید بسطامی در روایت تذکرهالاولیای عطار است که میکوشد در گفتمانی عاطفی، میان نظام کنشی، تنشی و شوشی، شکلگیری معنا را، واکاوی کند.
قدسیه رضوانیان، جعفر رضاپور،
دوره ۱۶، شماره ۶۲ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
اگر زبان را نه آینۀ منعکسکنندۀ مبارزهها، بلکه موضوع مبارزهها و ابزار مبارزه تلقی کنیم، دیگر به جای آن باید از دال گفتمان استفاده کرد که مفاهیم قدرت و زبان را در یک درهمتنیدگی مداوم و تفکیکناپذیر مفهومی، قابل فهم میسازد. درهمین راستا این مقاله بر آن است تا با روشی گفتمانی و با اتخاذ دیدی انتقادی متن تاریخ بیهقی را بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین متون کلاسیک ادبیات فارسی بفهمد و بخواند. به عبارت دیگر با قرار دادن این متن در بافت گفتمانیاش و رابطۀ دیالکتیکش با قدرت و فهمیدن این متن بهعنوان میدان مبارزۀ قدرتها و گفتمانهای متضاد و متخاصم جامعه بتوان به فهمی نو از آن دست پیدا کرد. برای رسیدن به این هدف از روش تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف برای انجام تحلیلهای خرد متنی، و از نظریۀ گفتمان لاکلاو و موف برای انجام تحلیلهای کلان گفتمانی عصر بیهقی، بهطور همزمان و ترکیبی بهره میگیرد تا بتوان به نوعی تحلیل گفتمانی خرد و کلان رضایتبخش از متن و عصر تاریخ بیهقی دست پیدا کرد. متن تاریخ بیهقی چنان که نشان داده میشود، نه منعکسکنندۀ راستین مبارزات بلکه خود بخشی از فرایند مبارزه است. این متن تحت تأثیر زنجیرۀ گفتمانهای حاکم است و علیه گفتمانهای پیرامونی بهکار گرفته میشود. تاریخ بیهقی، تحت تأثیر گفتمان که ذهن دوقطبی متن را به یک بازنمایی جهتدار از جریان امور و واقعیتها میکشاند، گفتمانهای حاکم را برجسته مسسازد و گفتمانهای پیرامونی را به حاشیه میراند.
دوره ۱۶، شماره ۶۳ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده
فرضیه این پژوهش این بوده است که داستانِ داش آکل برخلافِ باور رایج، کاملاً رئالیستی نیست و از نیمه دوم، شخصیتپردازیِ مدرنیستی در آن مشهود است. شخصیت در داستانهای مدرنیستی محوریت دارد و ذهنِ شخصیت، ملاک و محکِ وقایع داستانی است. در این پژوهش ابتدا ویژگیهای لازم برای اینکه هر شخصیتِ داستانی مدرن بهشمار میرود، مشخص، و چارچوبی دقیق برای تحلیلِ شخصیت مدرنیستی تعیین شده است که براساس آن میتوان شخصیتِ مدرنیستی را از شخصیتِ پیشامدرن جدا کرد. در داستان مدرنیستی شخصیتِ داستان به سوژهای مدرن تبدیل میشود. ویژگیهای سوژه براساسِ آرای متفکران برجسته و تأثیرگذار مدرنیسم تحت سه عنوان معرفی شدد: ۱) آگاهی ۲) آزادی/ اختیار ۳) فردیت؛ سپس ویژگیهای مورد بررسی قرار گرفت که برای مدرنیستی بودن ضروری نیست ولی در داستانهای مدرنیستی معمولاً دیده میشود. وجود این ویژگی در «داش آکل» فرضیه پژوهش را تأیید میکند. دستاورد دیگر این پژوهش، تحلیلِ داستانِ «داشآکل» و موشکافی آن و بررسی رابطههای بینامتنیِ آن است که نشان میدهد این داستان، یکی از داستانهای کلیدی در مرحله گذار از داستان رئالیستی به داستان مدرنیستی در ادبیات فارسی است و نمیتوان آن را داستانی کاملاً رئالیستی بهشمار میآورد.
دوره ۱۹، شماره ۷۸ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده
در این پژوهش با روش تحلیلی –کاربردی، کوشش شده است بر مبنای رویکرد نشانه-معناشناسی گفتمانیِ مکتب پاریس، جایگاه ماهیتی سوژه در ۴۱ قصّه از مجموعۀ قصّههای ایرانی سیدابوالقاسم اِنجوی شیرازی در ارتباط با مؤلفههای معنایی گوناگون در روایت مورد تحلیل قرار گیرد تا روشن شود که سوژه در روایت این قصّهها چه تعریفی دارد و نیز روشن شود که سوژه به عنوان مؤلفهای ماهیتبخش به دیگر مؤلفههای معنایی در قصّهها خود دارای چه ماهیتی است. با توجه به این مطالب در پژوهش این فرضیه مطرح است که سوژه در این قصّهها از دیدگاه نشانه-معناشناسی گفتمانی، میتواند تعریفی متفاوت با شخصیت داشته باشد که مؤلفههایی چون کمبود، کنش و تحول معنایی این تفاوت را رقم میزند. از سوی دیگر همانگونه که سوژه با حضور خود به روایت و مؤلفههای معنایی در آن موجودیت و ماهیت میبخشد خود نیز در جریان این ماهیتبخشی در ارتباطی متقابل با دیگر مؤلفههای معنایی در روایت در عین یگانگی نمودی (یکی بودن) ماهیتهای چندگانهای را به دست میآورد. یافتههای این پژوهش بیان میکند که در ۴۱ قصّۀ بررسی شده در این مقاله در مجموع ۱۷۱ شخصیت وجود دارد که بین آنها ۱۲۱ شخصیت به سبب داشتن فرایندی کنشی برای تحول معنایی و برطرف کردن کمبود، دارای ویژگیهای سوژه از دیدگاه نشانه-معناشناسی گفتمانی هستند که این سوژهها در مجموع میتوانند ۱۵ گونۀ ماهیت قابل تحلیل را به دست آورند که همین امر سوژه را در این قصّهها، مؤلفهای معنایی با ماهیت «سیّال» یا «درگذر» تعریف میکند.