جستجو در مقالات منتشر شده
۲ نتیجه برای سنتگرایی
سعید پورعظیمی، مصطفی قهرمانی،
دوره ۵، شماره ۲۰ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
چکیده از آن¬جا که امثال، برخاسته از تجربه¬های حیات قومی¬اند با مطالعه¬ی آن¬ها می¬توان ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هر قوم را بازشناخت. ساختار سیاسی ایران تا دوره¬ی مشروطیت، با استبداد شناخته می¬شود که در آن، پادشاه پیوسته در رأس قدرت بود و مردم همگی رمه¬ی او به شمار می¬رفتند. حاکمیت استبداد، رواج اندیشه¬ی جبرباوری، فقدان زمینه¬های عقلانی و فلسفی در جامعه، سرسپردگی و نفی فردیت از جمله عواملی هستند که در طول تاریخ ایران سبب شکل¬گیری سخنان و امثالی شده¬اند که بنیان هرگونه تعقل، حرکت اجتماعی و پیشرفت را سست کرده¬اند. امثال و حکم به عنوان نمایان¬ترین تجلی¬گاه اندیشه و مهمترین دستورالعمل زندگی عامه¬ی مردم، بخش درخوری از فرهنگ و زبان ایرانیان را تشکیل می¬دهد و ازین¬رو برای شناخت و تحلیل فرهنگ ایرانی بسیار کارآمد است. در این مقاله به بررسی چند مورد اساسی از پیش¬زمینه¬هایی پرداخته¬ایم که پذیرش و پرورش استبداد را در میان مردم موجب شده و در امثال و حکم نمود یافته¬اند. نتیجه آن¬که استبدادپذیری پیش و بیش از آن¬که ناشی از اعمال قدرت باشد، دارای زمینه¬هایی فرهنگی است و قرون متمادی ذهن و زبان مردم را شکل داده است.
مهدی ظریفیان، محمد جعفر یاحقی، محمدعلی همایون کاتوزیان،
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
با وقوع انقلاب مشروطه بحث در ضرورت تحول فرهنگی و نوسازی ادبی و کیفیت آن رونق گرفت. یکی از محورهای مهم این بحث تعیین نسبت ادبیات کهن ایران با وضع جدید بود. نوگرایان این عصر، سنت ادبی را فاقد زایندگی میدیدند و به جای تلاش برای بازخوانی، به حذف آن کمر بستند. در مقابل، سنتگرایان با تقدیس سنت، نگاهی پرستشگرایانه را پی گرفتند که هرگونه نقد بر سنت کلاسیک را تقبیح میکرد. در این مقاله، پس از ارائه گزارشی تاریخی، سرفصلهای نقد جریان نوگرا بر سنت کلاسیک فهرست شده است. این سرفصلها عبارتاند از: زبانِ تاریخگذشته، نخبهگرایی، نگاه محدود و منطقهای، ناتوانی در قبال مقتضیات و نیازهای جهان جدید، توجیه کردن قدرت استبدادی، بیتوجهی به کارکرد اجتماعی ادبیات و ماهیت غیرانقلابی و سازشکارانه. سپس این نگاه تخریبگرانه از منظر نظریه جامعه کوتاهمدت تحلیل شده است. این تحلیل نشان میدهد که نقد بیرحمانه تجددگرایان، مصداق بیتوجهی به ضرورت انباشت سرمایه است. ضمن اینکه از فقدان مقوله نقد و نقش حیاتی آن در توسعه و پیشرفت فرهنگی حکایت دارد. همچنین این نقادان به ماهیت استبدادی حکومت که هیچ بدیلی برای آن متصور نبود توجهی نداشتند؛ همانطور که از نقش کلیدی نهاد قدرت در حیات اقتصادی جامعه فرهنگی غافل بودند.