جستجو در مقالات منتشر شده
۶ نتیجه برای سفر قهرمان
محمود رضا قربان صباغ، مریم سلطان بیاد،
دوره ۴، شماره ۱۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
چکیده: مکتب ادبیات تطبیقی فرانسه با تأکید بر تفاوت های زبانی و ملی بیشتردر تلاش بوده است تا تأثیر ادبیات یک کشور را بر ادبیات کشور دیگر در بستری تاریخی مورد بررسی قرار دهد. از سوی دیگر، مکتب امریکایی ، با تغییر نگرش به سؤالات اصلی این حوزه کوشیده است دامنه مطالعات را از حوزه ادبیات صرف به دیگر حوزه های فکری بکشاند و مجال بیشتری را برای پژوهش های سنجشی فراهم آورد. مطالعه حاضر در صدد است تا ضمن بررسی محدودیت های مکتب فرانسه نشان دهد چگونه با تلفیق معیارهای نقد کهن الگویی و قابلیت های مکتب ادبیات تطبیقی آمریکایی می توان دو حوزۀ نقد و ادبیات تطبیقی را (اگر بتوان آنها را دو حوزۀ متفاوت نامید) وارد تعاملی کارآمد و سازنده کرد. این نوع بررسی های بین رشته ای می تواند از کاستی های احتمالی پژوهش های تک ساحتی بکاهد و قابلیت های اَشکال مختلف کهن الگو را در این نوع مطالعات نشان دهد. به منظور ارائه مدلی عملی ، مقاله سپس با تمرکز بر کهن الگوی سایه به بررسی تطبیقی بخشی از دو حماسۀ بیوولف و گیلگمش می پردازد. در پایان نیز کهن الگوی سفر قهرمان به عنوان نمونه ای از کهن الگوهای ساختاری به اختصار مورد بحث و نقد قرار می گیرد.
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۴-۱۳۹۹ )
چکیده
شباهت ساختار اسطوره و قصه به پیدایی نظریههای منجر شده است که بر مبنای آنها میتوان عناصر تکرارشونده میان اساطیر و قصهها را کشف و تحلیل کرد. این پژوهش به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس چارچوب نظری تحلیل روانشناختی ـ کهنالگویی کارول. اس. پیرسون و هیو.کیمار در نظریه «بیداری قهرمان درون» و در بستر نظریه «سفر قهرمان» جوزف کمپبل تلاش کرده است روند سفر «قهرمان درون» در قصۀ «بهرام و گلاندام» را واکاود. پژوهشگران تلاش میکنند تا ضمن بررسی روند سفر قهرمان درون، چگونگی تجلی کهنالگوها را در مراحل سفر تحلیل کنند تا نشان دهند قهرمان قصههای عامه نیز همچون شخصیتهای هشیوار با تجلی این کهنالگوها میتوانند در فرایند تفرّد گام نهند و سفر قهرمانی را پیش گیرند. از تحلیل ساختار اسطورهای این قصه چنین برمیآید که قصه با بهره از سه مرحلۀ «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت»، زمینه را برای ظهور کهنالگوها فراهم میسازد. قهرمان نیز سفر خود را با ترک خانه و کهنالگوی «جستوجوگر»آغاز میکند و در روند سفر بنا بر موقعیتهای داستانی، کهنالگوی درون قهرمان با دگردیسی مواجه میشود و سایر کهنالگوها پدیدار میشوند. تغییر کهنالگوی درون قهرمان سبب نمودهایی در کنشهای بیرونی شخصیت میشود. بارزترین کهنالگوهای بهرام، «عاشق»، «جستوجوگر» و «جنگجو» است که درنهایت، با تشکیل خانواده که بهنوعی «بازگشت» به محیط خانه است کهنالگوی «حاکم» بیدار میشود. نتایج این تحقیق نشان میدهد قصۀ «بهرام و گلاندام» ساختاری اسطورهای دارد و بهدلیل رویکرد روانشناختی خود بر پایۀ نظریات کهنالگویی قابل تحلیل و انطباق است.
دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده
اسطورهشناسی همواره با امکانات و قابلیتهای جدیدی همراه بوده است که تبیین، درک و انرژی معنوی آثار ادبی را نزد خواننده، دوچندان میکند. جوزف کمپبل از شاگردان مکتب یونگ، با گردآوری و بررسی اسطورهها و قصههای عامۀ جهان، تلاش کرده است تا با طرح «خویشکاری» به الگویی ساختاری و مشترک، برای زیباییشناسی و درک درست و منطقی از آنها دست یابد. یکی از این خویشکاریها «سفر قهرمان» است که کمپبل تلاش میکند تا نشان دهد بیشتر قهرمانان موجود در داستانهای عامه، برای خودشناسی، کمال معنوی و کسب مواهب روحی و مادی، نیازمند به گذراندن مراحل آن هستند. پرسش مقاله این است که آیا «شهر خاموشان» ـ از قصههای عامۀ استان لرستان ـ ظرفیت پذیرش الگوی «سفر قهرمانِ» جوزف کمپبل را دارد؟ با استفاده از روش تحلیلی ـ توصیفی میتوان گفت که قصۀ «شهر خاموشان» قابلیت بازنمایی مراحل سهگانه «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت» الگوی کمپبل را دارد. با توجه به الگو «سفر قهرمان» میتوان نتیجه گرفت که روایت این قصه، خودآگاهی، اصالت، فردیت و دستیابی به کمال حقیقی قهرمان را به نمایش میگذارد. قهرمان قصه با پشت سرگذاشتن مراحل مادی و معنوی، وجودی هماهنگ و خدایگون مییابد که با آن میتواند در جهان مادی تصرفی مفید داشته باشد. در این قصه، رد پای اساطیر، ادیان و بینشهای مربوط به خلقت آدم و جهان آفرینش را میتوان مشاهده کرد.
عاتکه رسمی، سکینه رسمی،
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده
منظومه مهر و ماه، داستان غنایی جمالی دهلوی، مربوط به قرن دهم است که کهنالگوی سفر قهرمان با بیشتر مراحلش در آن نمود مییابد. ماه، شاهزاده بدخشان که بهصورت غیرمعمول تولد یافته است، با دیدن رؤیای مهر، شاهزاده مینا، سفر میآغازد و با گذر از آزمونهای پرخطر به معشوق میرسد و فنا را نیز تجربه میکند. این سفر که از شرق به غرب (غرب نماد فناست) صورت میگیرد، سیر و سلوکی است عرفانی که با کهنالگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل قابل تطبیق است. در این منظومه، مانند بیشتر داستانهایی که کهنالگوی سفر قهرمان در آنها دیده میشود، یاریگران و نیروهای ماورای طبیعی قهرمان را در گذر از آزمونهای سخت یاری میدهند و تولد دوباره و فنای وی را میسر میکنند. این سفر، همچون اغلب سفرهای قهرمان اسطورهای، در یک رفتوبازگشت حرکت دایرهواری نمود مییابد.
دوره ۱۳، شماره ۶۱ - ( ۱۲-۱۴۰۴ )
چکیده
Copyright: © ۲۰۲۵ by the authors. Submitted for possible open access publication under the terms and conditions of the Creative Commons Attribution (CC BY -NC) license https://creativecommons.org/licenses/by/۴,۰/).
|
افسانههای عامه همچون هر پدیدۀ دیگری، از روان و اندیشۀ سازندگان آن نشئت گرفته است؛ بنابراین در جایجای افسانهها میتوان نمودهای مختلف ناخودآگاه جمعی اقوام و ملل مختلف را مشاهده کرد. بدینترتیب الگوهای تکرارشونده در افسانهها، به مبنایی برای تحلیل و کشف لایههای پنهان متن، تبدیل میشوند. یکی از این الگوهای تکراری، سفر است. جوزف کمپبل با ارائۀ کهنالگوی سفر قهرمان، اذعان میدارد که قهرمان داستان برای رسیدن به تعالی ابتدا از مکان نخستین خود جدا شده و در ادامۀ راه از سه مرحله عبور میکند که به ترتیب «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت» نام دارند. افسانۀ «میمون باهوش» یکی از افسانههای عربی است و هدف از این پژوهش بررسی این داستان براساس کهنالگوی سفر قهرمان است. بنابراین با روش تحقیق استنادی ابتدا به تعریف کهنالگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل پرداخته شد. سپس داستان با روش توصیفی ـ تحلیلی از این منظر مورد بررسی قرار گرفت و با این پرسش که چگونه میتوان با توجه به این دیدگاه لایههای پیدا و پنهان مفهومی و معنایی افسانه را کاوید و به درک بهتری از نمادها و رمزها و تصویرهای داستان رسید. مشخص شد که در مرحلۀ عزیمت، قهرمان داستان با زیرمجموعههایی همچون: دعوت به آغاز سفر، امدادهای غیبی و عبور از نخستین آستان، مواجه میشود و از آنها عبور میکند. مرحلۀ بعد این افسانه، زیرمجموعههایی همچون: جادۀ آزمونها، ملاقات با خدابانو و برکت نهایی را دربر میگیرد و درنهایت مرحلۀ سوم، با زیرمجموعۀ دستیابی به آزادی در زندگی قابل ردگیری است. همچنین اقتضای داستان موجب نادیدهگیری و حذف برخی زیرمجموعهها شده است. سرانجام باید گفت در این داستان قهرمان در سفر خویش، هفت مرحلۀ تشنگی و جستوجوگری، ظاهر شدن راهنما، خطر (عقاب)، ورود به دنیای جدید، کسب آگاهی، بازگشت و تحول و بهرهمندی را پشت سر میگذارد.
فاطمه فرهودی پور،
دوره ۱۸، شماره ۶۹ - ( ۳-۱۴۰۴ )
چکیده
این مقاله تلاشی برای توصیف، بررسی و تحلیل چهرۀ زنان در نوع ادبی تمثیل رؤیا از منظر اسطورهشناسی و با تمرکز بر سیر تحول آن از دوران باستان تا دوران معاصر است. با استفاده از روش تحلیل تطبیقی، بیش از پانزده روایت تمثیلهای رؤیا از فرهنگها و دورههای زمانی مختلف (همچون: اسطورۀ ایشتر و گیلگمش؛ روایتهای زردشتی چون معراج کرتیر و ارداویرافنامه؛ رساله الغفران، کمدی الهی و از متنهای معاصری چون نمایشنامۀ کفن سیاه عشقی، «زن بدوی» سپهری، و فیلمهایی چون چه رؤیاهایی که میآیند و پویانمایی هرکول و...) بررسی و مقایسه شده است و با توجه به متنهای پیکرۀ پژوهش، دریافتیم: در روایتهای تمثیل رؤیا، زنان اغلب در قالب چهرههایی چون راهنما ـ قدیس، مادر، هدف سفر، شرور و، در مواردی نادر، زن سالک ظاهر میشوند. در این سیر تاریخی، چهرۀ زنان دستخوش تحول شده است و در روایتهای دوران معاصر زنان راهنما بار دیگر با چهرههایی خردمند و ستوده دیده میشوند. تحلیل تمثیلهای رؤیا نشاندهندۀ تحول در نقش زنان در طول تاریخ و تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی بر آن است؛ چهرۀ زن از خدای ماده، زنان راهنما و درمانگر دوران اساطیر به زنان معذب به عذاب دوزخ نزول میکنند و در روایتهای عارفانه فارسی عموماً چهرۀ زن راهنما، با چهرۀ پیری روحانی جایگزین میشود. در تمثیل رؤیاهای معاصر اندک اندک ردپایی از بازگشت راهنمای زن به روایتها دیده میشود. مسیر سفر قهرمانانۀ زنان با سفر قهرمانانۀ مردان نیز تفاوت دارد و الگوی «مارپیچ» موریان مورداک در توصیف سفر قهرمان زنان نسبت به الگوی جوزف کمبل در «سفر قهرمان» مناسبتر به نظر میرسد؛ الگویی که در آن بر اهمیت خودآگاهی و همآوایی زنان با آگاهی درونیشان تأکید میکند.