۲۱ نتیجه برای سبکشناسی
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
نوشتار زنانه و تفاوت آن با زبان نویسندگان مرد از مباحث مورد توجه پژوهشگران بوده است. "سبکشناسی فمنیستی" کتابی است که "سارا میلز" در آن از گذر مسائل زبانشناختی، الگوی خاصی برای واکاوی و بررسی زبان زنانه ارائه کرده است. هدف این پژوهش ضمن روشن ساختن سه سطح الگوی زبانی میلز، یافتن مصادیق این الگو و چگونگی نمود سطوح آن در رمان"پاییز فصل آخر سال است" از "نسیم مرعشی" است. پژوهش حاضر با روش توصیفی_تحلیلی به واکاوی اثر موردنظر برای یافتن مشخصههای زنانهنویسی پرداخته و یافتهها نشان میدهد که زبان نویسنده متأثر از جنسیت وی، الگوی میلز را در موارد زیر آینگی می کند: ۱-سطح واژگان: واژههای ویژه زنان، واژگان جنس و رنگ، نفرین و دشواژه، تکیهکلام عاطفی، جزئینگری با صفات و تتابع اضافات، تردیدنماها و مشدّدها. ۲-سطح نحوی: استفاده از جملات کوتاه، ساده، توصیفی، جزئینگر، عاطفی و تعجبی، نشانه فرازبانی سه نقطه، پرسشهایی به شکل حدیث نفس و تخیّل و توهّم زنانه. ۳-سطح گفتمان: برخی عناصر داستانی، مشکلات زنان، روابط عاطفی و عشق، باورها و خرافات، لحن حمایتطلبانه، نوستالژی، خودسانسوری و مردستیزی.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
استفاده از روشهای آماری مبتنی بر پیکره ها در پژوهشهای علوم انسانی و ادبیات رو به گسترش است. این روشها در مطالعات سبک شناسی، نقد ادبی و ادبیات تطبیقی قابل استفاده هستند. یافتن الگوی تغییرات زبان در گونه های مختلف زبانی و بررسی وجود تشابه و تفاوت زبان در سیاق های مختلف زبانی از دید دانش زبان شناسی اهمیت زیادی دارد. مسئله اصلی ما در این پژوهش آن است که از جهت واژگانی و نحوی چه تفاوت هایی بین چهارگونه کاربردی(سیاق) زبان فارسی امروز وجود دارد و چگونه می توان آنها را تحلیل و تبیین کرد. برای این کار چهار پیکره از گونه های زبان ادبی، خبری، علمی و اداری ایجاد و برچسب گذاری شد. کار شمارش و آمارگیری به کمک برنامه های نرم افزاری انجام شد و نتایج کَمّی بدست آمد. در انتها این نتایج با کمک بافت موقعیتی، از دیدگاه سیاق بررسی و تحلیل شدند. یافته های این پژوهش، نشان می دهند که برخی ویژگی های زبانی در گونه های مختلف، تفاوت واضحی دارند. بعنوان مثال بسامد وقوع فعلها، ضمایر و قیدها در گونه ادبی و بسامد وقوع صفتها در گونه علمی بوضوح بیشتر از سایر گونه ها هستند. کنار هم قراردادن این ویژگی های شاخص می تواند معیاری برای تمایز گونه های زبانی باشد.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
در سبکشناسی سبکشناسی پیکرهبنیاد با استفاده از ابزارهای رایانهای به بررسی کیفی و کمی دادههای الکترونیکی (پیکره) آثار ادبی پرداخته میشود و از این رهگذر، مؤلفههای سبکی آثار شناسایی میگردد. در این پژوهش کوشش شد با مقایسۀ تعدادی از آثار سیمین دانشور و ابراهیم گلستان، سبک این دو نویسنده با رویکرد سبکشناسی پیکرهبنیاد مشخص شود. بدین منظور، آثار این نویسندگان با ابزارهای رایانهای بررسی پیکره از جمله کلیدواژگی و واژهنمایی در نرمافزار واژهنمای انتکانک بررسی شد. پس از استخراج کلیدواژههای مثبت در این آثار، هر کلیدواژه در بافت واژهنمایی بررسی شد و باتوجهبه حوزۀ معنایی آنها، دستهبندی معنایی انجام شد. بررسی و مقایسۀ کلیدواژههای مثبت نشان داد که حوزههای معنایی «رفتار اجتماعی، کار و حرفه، حالت و دستور» در آثار هر دو نویسنده مشترک است. این اشتراک از لحاظ سبکشناختی میتواند به معیارها و رفتارهای اجتماعی مشابه و همچنین زمان و مکان زندگی و رشد یکسان دو نویسنده مربوط باشد. آثار گلستان، نویسندهمحور و آثار دانشور، مخاطبمحور است. شخصیتهای داستانهای دانشور بسیار زیاد هستند (۱۴ نام با بسامد ۵۰۴) در حالی که گلستان تنها از ۳ نام با بسامد ۱۰۷ استفاده کرده است. در داستانهای گلستان هیچ اشارهای به زیرمجموعۀ دین نشده است؛ درحالیکه در داستانهای دانشور به این زیرمجموعه پرداخته شده است. دانشور در شخصیتپردازیها، با نام بردن از افراد، ارتباط بیشتری با شخصیتهای داستان برقرار میکند.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
لایه آوایی یک مقوله زبانی است که باعث ایجاد موسیقی در کلام میشود. موسیقی بیرونی و درونی در سطح آوایی سخن، قابل بررسی است. با بررسی وزن، قافیه و ردیف، موسیقی بیرونی و با تحلیل آرایههای لفظی مانند سجع، جناس و تکرار، به موسیقی درونی دست مییابیم. علاوه بر این، سطح موسیقایی کلام۱ با بررسی انواع اِبدال، اِماله، کوتاهی بلندی هجاها، نامآوا و تلفّظهای کهن، مشخّص میشود به نحوی که فرم سخن را از حالت عادی و زبان معیار خارج میکند.
اهمّیّت بررسی لایه آوایی سخن در این است که این مؤلّفههای زبانی، علاوه بر تأثیر زیباییشناسیک آواها در سخن، موجب برجستگی کلام و تشخّص سبکی میشود.
"آنسالها" نام کتابی است به قلم محمّدجعفریاحقّی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی که درآن به شرح دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود پرداخته است.
این پژوهش براساس مطالعات کتابخانهای و به شیوه توصیفی و بر مبنای سبکشناسی لایهای انجام شده است و هدف آن، تعیین میزان بسآمد لایه آوایی در اثر مورد پژوهش، با ذکر شواهد متنی و شرح آنهاست تا از رهگذر بررسی تعداد تکرار یک مقوله در متن، ویژگیهای سبکی آن مشخّص شود.
نویسنده، به دلیل اهتمام ، علاقه و اصرار در استفاده از گویش محلّی جهت انتقال پیام خود؛ از مؤلّفههای آوایی به خوبی بهره برده و البته، در این مسیر معنا را فدای لفظ نکرده است. با یک بررسی آماری میتوان ادعا نمود که سهم مقولههایآوایی مانندِ نامآوا، سجع و تکرار بیش از سایرظرفیتهای زبانی است که میتوان آن را ویژگی سبکی اثر دانست.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
این مقاله با هدف بررسی تأثیر بنیادین نامگذاری بر شکلدهی ایدئولوژی متون بهویژه قرآن کریم، انجام شده است. مسأله این پژوهش، این است که چگونه نامگذاری بهعنوان یک فرایند زبانی بنیادین در چارچوب رویکردهای هاج و کرس (۱۹۹۶)، ون لیوون (۲۰۰۸) و لسلی جفریز (۲۰۱۰)، نقش محوری در ساخت معنا، هویتبخشی و اعمال قدرت ایفا میکند. همچنین، پژوهش بهدنبال بررسی مؤلفه نامگذاری در قرآن و دستاوردهای آن در تبیین جهانبینی حاکم بر این متن است. برای ارزیابی فرضیات، این جستار با روش تحلیل گفتمان انتقادی و با هدف بررسی رویکردهای هاج، کرس، ون لیوون و جفریز دربارۀ مؤلفۀ نامدهی به کاربست عملی این نظریهها بر متن قرآن پرداخته شده تا جهانبینی نهفته در این متن و رویکرد قرآن در زمینه نامگذاری تبیین شود. نتایج بهدست آمده، نشان میدهد که فرآیند نامگذاری در رویکرد هاج و کرس، ابزاری ایدئولوژیک برای ترویج و تثبیت باورهای خاص است. در مقابل، ون لیوون نامگذاری را فرایندی هویتی و ابزاری برای تعامل و ساخت معنا در بافتهای اجتماعی میداند. جفریز نیز با تلفیق عناصر صریح (ایدئولوژی) و غیرصریح (زبان ادبی)، نامگذاری را ابزاری برای تولید و بازتولید گفتمانهای ایدئولوژیک میشمارد. بررسی نامگذاری در قرآن نشان میدهد که علاوه بر عوامل ایدئولوژیک، هویتی و زبانی، عواملی چون رابطه مضمون با نامگذاری، تقدم و تأخر محتوا بر نامگذاری و رابطه کنش، فرآیند و ساختار بر نامگذاری نیز در این فرایند مؤثر هستند.
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
سبکشناسیِ زبانی از رویکردهای نوین زبانشناسانه در بررسی متون است که شیوه بیان متمایز در هر متن را تحلیل میکند و هدف و تأثیر آن را بررسی میکند. در این دانش فرض است که هر متن مختصات زبانی متمایزی دارد که از سویی به آن فردیت میبخشد و از سوی دیگر آن را به دیگر متون پیوند میدهد. از دیدگاه سبکشناسانه، متون بنا به مختصات همگرایی که دارند در دستههای قابل تشخیصی، یعنی در چارچوب گونههای متون، کنار هم مینشینند و با نوعی خطچین از یکدیگر متمایز میشوند. از آنجا که ترجمه نوشتاری نیز پدیده متن را در دستور کار خود دارد و عملا متنی را از یک زبان به زبان دیگر منتقل میکند، از دیدگاه سبکشناسی میتوان ترجمه را بازسازیِ مختصات زبانی متن مبدأ در قالب عناصر زبان مقصد بهطور نسبی دانست. بر مبنای رویکرد سبکشناسیِ لایهای که مختصات متن را در پنج لایه آوایی، واژگانی، نحوی، معنایی و کاربردی مطالعه میکند، در مقاله پیش رو بر لایه واژگانیِ متن حدیث، بهعنوان بخشی از گونه متن دینی، تمرکز میشود و پنج محور از مختصات واژگانیِ سبکساز در متن حدیث به دست داده میشود. سپس نحوه بازسازی این پنج محور در زبان فارسی بررسی میگردد و چالشها و راهکارهایی که این فرآیند پیش رو دارد مطالعه میشود. در این مطالعه، نمونههایی از احادیث کتاب بحار الانوار بهعنوان شاهد بحث تحلیل
محمدجعفر ی وسفیان کناری،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
این مقاله قصد دارد تا با به کارگیری «اصل همیاری گِرایس»، سبک ارتباطیِ گفتگوهای نمایشنامه «مِلودی شهر بارانی» (اکبر رادی، ۱۳۷۸) را تحلیل کند. «اشارتگرهای مکالمه¬ای» در روند یک ارتباط کلامی معمولاً ناشی از این ضرورت¬اند که دو سوی رابطه ناگزیرند گفته های خود را منسجم، شفاف و مرتّب ادا کنند. کشف این مسئله که آیا اِعمال الگوهای کاربردی زبان¬شناسی می¬تواند در فرآیند تحلیل روابط نمایشیِ معنادار میان شخصیت¬های درام مفید باشد یا خیر، در اولویت پژوهشی مطالعه حاضر قرار دارد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی و با مورد مطالعاتیِ منتخب از مجموعه نمایشنامه¬های معاصر ایرانی انجام می شود. «ملودی شهر بارانی» از نظر نمایشی واجد ارجاعات و اشارات صریح یا ضمنی مکررّی به گفتمان¬های اجتماعی، سیاسی و جلوه¬های فرهنگی و بومی موقعیت¬های زبانیِ رخداد اصلی است. تقابل نمایشی اشخاص ماجرا غالباً با توسعه تدریجی الگوی منسجمی از گفتگوهای معنادار پی¬ریزی شده و سپس در کلیّت نقشۀ داستانی اثر تعمیم یافته است. از این لحاظ می توان گفت که بافت¬های کلامی چندگانه و متکثّری همزمان در فضای رخداد اصلی نمایشنامه شکل می¬گیرند که فارغ از خاص¬بودگیِ هویت زمان و مکان روایی، واجد ظرفیت های زبانی مشخصی برای تحلیل اند.
دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
ترانههای تخت حوضی بخشی از ادبیات عامیانه است که معمولاً همراه با موسیقی سنتی و هنگام اجرای نمایشهای شاد خوانده میشود. این دلسرودهها با هویت اجتماعی و فرهنگی ما درآمیخته است و سادگی و بیپیرایگی آنها با زبان طبقۀ عامۀ جامعه تناسب دارد. در این پژوهش ویژگیهای سبکی ترانههای تخت حوضی در لایههای آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی بررسی میشود. هدف از پژوهش، شناساندن بهتر این ترانهها و ارزشنهادن به اصالت زبان، بیپیرایگی و مردمیبودن آنهاست؛ زیرا نوگراییهای جدید، موجودیتشان را به خطر انداخته است. براساس نتایج این پژوهش، وجه غالب در اشعار تخت حوضی، عاطفی است که نشان میدهد اساساً ترانهها بسیار احساسی و هیجانی سروده شدهاند و نخستین هدف گویندگان آنها شادیآفرینی بوده است. کاربرد واژههای حسی، عامیانه و گاه، زننده و فراهنجاریهای زبانی، مشخصۀ بارز سرودههای تخت حوضی است که با هدف طنزآفرینی، نشاطآوری و تسریع در ارتباط با مخاطب به آن توجه شده است. همچنین در این سرودهها از عناصر بلاغی اندکی که بیشتر خاستگاه اجتماعی دارند، بهره گرفته شده است و بهدلیل پیوند با لایههای بیرونی زبان، طبیعی و شفافاند.
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
از اسکندرنامۀ منوچهرخان حکیم، ملقب به اسکندرنامۀ نقالی، بهمنزلۀ متنی ساده در ادبیات عامیانه یاد میشود که در برابر متون منشیانۀ عصر صفوی قرار دارد؛ اما کوششهای مؤلف برای آفرینش اثری فاخر و حماسی در تمام متن دیده میشود. مقالۀ حاضر در پی آن است تا بررسی کند که مؤلف از چه شگردهای سبکی در این زمینه بهره برده و تا چه اندازه در دستیابی به هدف خود موفق بوده است. همچنین، کدامیک از دو سوی فاخرنویسی و عامیانهنویسی بسامد بیشتری دارد؟ بر این اساس، مؤلفههای سبکی سطح لغوی در تمام متن کلیات هفتجلدی اسکندرنامۀ نقالی بررسی و مقولههای عامیانهنویسی و فاخرنویسی در آنها شناسایی شده است. گرایشهای لغوی مؤلف برای فاخرنویسی به دو حوزۀ کهنگرایی و عناصر ادبی رایج در همۀ دورههای سبکی تقسیم میشود و ساختهای گوناگون صفت و موصوف، واژههای کهن، حروف ندا و «را»، ساختهای گوناگون فعل، عربیگویی، القاب و عناوین طولانی، لغات و اصطلاحات فاخر، آن را به متون فنی و متکلف نزدیک کرده است. در حوزۀ عامیانهنویسی نیز، مواردی مانند لغات عامیانه،
نامسازیهای جعلی، املای نادرست، ناسزاگویی، متن را در حوزۀ ادبیات عامیانه قرار داده است. تلفیق شکوهمندنویسی با عامیانهنویسی، سبکی دوگانه و مشوش ساخته است؛ از سویی ادبی و از سوی دیگر عامیانه است که متن تحت تأثیر ناهنجاریها و قیاسهای متعدد، گاه از فصاحت و روانی دور میشودو درنتیجه، به متنی هزلگونه تبدیل شده است.
زهرا حیاتی، ساناز باروتی اردستانی، هدی اصغری جعفری،
دوره ۷، شماره ۲۵ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده
از آنجا که میان دو دانش سبکشناسی و نقد ادبی رابطه و همبستگی هست و تحلیلهای منتقدانه برپایه دادههای سبکی بنا میشوند، بررسی وضع موجود مطالعات سبک و نقد میتواند زمینههای نهادینهسازی و ساماندهی این شاخههای مطالعاتی را هموار کند. بررسی مقالات علمی- پژوهشی دو مجله تخصصی بهار ادب (سبکشناسی نظم و نثر) و نقد ادبی در سال ۱۳۸۹- که پایان دهه هشتاد شمسی است- دورنمایی از شاخصههای این نوع مطالعات را در این دهه بهدست میدهد. در این بررسی، از دو شاخص کمّی و کیفی استفاده شده است. شاخصهای کمّی به مواردی، مانند حوزه نظری و عملی، متون مورد مطالعه، رویکردهای سنتی و جدید، تعداد نویسندگان، جنسیت نویسندگان و مانند آنها ناظر است. شاخصهای کیفی براساس مبانی دانشهای سبکشناسی و نقد ادبی تنظیم شده است و به این پرسشها پاسخ میدهد: آیا مقالات نقد ادبی از توصیف بهسمت تحلیل و واکاوی معنا پیش رفتهاند؟ آیا بر تحلیلها تفکر انتقادی حاکم است؟ آیا مقالات سبکشناسی اثر را بهعنوان نمود فردیت بررسی کردهاند؟ آیا دادههای سبکی وجه تمایز اثر مورد بررسی را با آثار دیگر نشان دادهاند؟ و مانند آنها. نتیجه کلی این بررسیها نشان میدهد اگرچه مطالعات سبک و نقد در برخی حوزهها که از گفتمان اجتماعی یا دانشگاهی پیروی میکنند، همسو و هممسیر هستند، تفاوتهایی دارند که رابطه و همبستگی این دو شاخه مطالعاتی را پوشش نمیدهد. برای مثال، منتقدان در انتخاب متن بیشتر به داستان گرایش دارند و سبکشناسان متون شعری را ترجیح میدهند؛ در مقالات نقد، بیشتر از مقالات سبکشناسی، با نظریهها و رویکردهای جزئی و مستقل روبهروییم و گرایشهای سبکشناختی هنوز به استقلال نرسیدهاند؛ همچنین تعداد بیشتری از مقالات نقد به صبغه اصلی خود، یعنی تحلیل و واکاوی معنا نزدیک شده و از توصیف گذر کردهاند، درحالی که مقالات مرتبط با سبک که بهطور مشخص سبک را نمودی از فردیت مؤلف نشان دهند یا ویژگی سبکی را معادل تکرارِ انحراف از معیار بدانند، درحد نیمی از کل مقالات است.
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۹ )
چکیده
هدف پژوهش حاضر آن است که انواع مؤلفههای سبکشناسی روایت را در چند حکایت بررسی کند. این پژوهش بر روی سه حکایت منظوم عرفانی از عطار با محوریت شخصیت حلاج انجام شده است. پرسشهای بنیادین پژوهش این است: الف) مؤلفههای سبکی ـ روایی مبتنی بر کدام سازوکارهای سبکشناسی روایت تبیین میشود؟ و ب) این مؤلفهها چگونه در گفتمان روایی نمود پیدا میکند؟ این پژوهش بهروش گردآوری اطلاعات کتابخانهای و به شیوۀ تحلیلی است و از متدلوژی سیمپسون در کتاب سبکشناسی بهره گرفته است. نتایج پژوهش نشان داد که با تحلیل فرایندها، میزان مشارکت شخصیتهای داستان مشخص میشود. درخصوص زاویۀ دید زمانی نیز چون هر سه حکایت حول محور شخصیت حلاج است، به زمان خاصی اشاره نمیشود. درنگ توصیفی مثال دیگری از این زاویۀ دید است و تداوم متن در حکایات طولانیتر از تداوم داستان است. البته، در حکایت دوم روایت خلاصه و فشرده بیان میشود. طبیعتاً از منظر زاویۀ دید مکانی و روانی اشاره به مکان چندان موضوعیت ندارد؛ چون تبیین جایگاه و مقام حلاج مدنظر نویسنده است. وجهیت در حکایات حلاج چند ویژگی دارد: اول، چون راوی با گفتار مستقیم احساسات و حالات حلاج و شخصیت عاشق را روایت میکند، وجهیت مثبت است. این موضوع را میتوان با الگوی فالر ـ آسپنسکی تبیین کرد. درخصوص گویش فردی، واژگان بهکاررفته عکسالعمل عاشق بعد از رویارویی با خاکستر معشوق (حلاج) و یافتن نشانی از او را بیان میکند که بسیار با بافت عارفانۀ داستان همخوانی دارد. هر سه حکایت حلاج در قالب «ساختار متنی» لباو قابل بررسی است. درخصوص بینامتنیت نیز دو حکایت «حلاج بر سر دار» و «حلاج با سر بریده در خواب» در متون دیگر نقل شدهاند.
مریم شیبانیان،
دوره ۱۱، شماره ۴۱ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
نظریۀ معناسبکشناسی یکی از متأخرترین رویکردهای نظریۀ دریافت است که تاکنون در ایران ناشناخته باقی مانده است. ژرژ مولینیه (۱۹۴۴ ـ ۲۰۱۴م) در سال ۱۹۹۳م برای اولین بار این نظریه را مطرح کرد. در این مقاله، بهمنظور شناخت جایگاه این رویکرد در نظریۀ ادبی به مطالعۀ مفهوم ادبیت، بنیادیترین مفهوم تشکیلدهندۀ آن، میپردازیم. ابتدا سیر تحولی نگرشهای گوناگون به این مفهوم را ازنظر میگذرانیم و از این رهگذر، برخی تفاوتهای اساسی این رویکرد با سایر رویکردهای معطوف به ادبیت را بیان میکنیم؛ سپس عناصر پایهای نظریۀ معناسبکشناسی را توضیح میدهیم و در ادامه میکوشیم به این سؤالات پاسخ دهیم: از دیدگاه این نظریه، چه متنی ادبی بهشمار میرود و معیارهای ادبیت متن کداماند؟ چه عاملی باعث میشود در میان متون ادبی، اثری فاخر و اثری نازل شمرده شود؟
دوره ۱۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده
قدمت مطالعات سبکشناسی و سبکپژوهی از کتاب تاریخ تطور نثر فارسیِ ملکالشعرای بهار فراتر نمیرود. رویکرد نظری سبکشناختی وی نیز تا بهحال بهدرستی کشف و استخراج نشده است. از این رو، هدف از پژوهش حاضر کشف و شناخت متغیرها و مؤلفههای نظریۀ سبکشناختی ملکالشعرای بهار و مقولهسازی و فرضیهسازی آن با روش و تکنیک تحلیل محتوای کیفی ـ عمقی است. بدین منظور، آثار ملکالشعرای بهار در زمینۀ سبکشناسی براساس نمونهگیری هدفمند و معیارِ اشباع نظری بررسی شد. از محتوای این آثار با حذف و اضافه و اصلاح و تلخیص، تعداد ۴۰۹ کد اولیه بهدست آمد. درنهایت، طی سه مرحله کدگذاری، مدلی از کدها استخراج شده است که بیانگر دو بلوک «بافت و محیط زمینهای» و «سبکشناسی» است و همچنین، فرضیۀ اصلیِ چگونگی تأثیر «بافت و محیط زمینهای» را بر «سبک» نشان میدهد. مطابق با نظر بهار، «بافت و محیط زمینهای» تأثیر بسزایی بر «سبک» و «سبکشناسی» در ایران گذاشته است که این ارتباط و تأثیر و تأثر، در پژوهشهای سبکشناختی بهدقت تبیین نشده است. از این رو، متغیرها و مفاهیم رویکرد نظری سبکشناختی ملکالشعرای بهار و همچنین، روابط این متغیرها با یکدیگر کشف میشود و سرانجام به مدلسازی میانجامد و این فرض را تقویت میکند که او در این حیطه صاحبنظر بوده است.
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
نویسندگان معمولاً برای اثرگذاری بهتر بر ذهن خواننده، مناسبترین سبک را برمیگزینند. سبک نقش مهمی را در انتقال محتوی ایفا میکند، زیرا میل و اشتیاق افراد به خواندن یک مطلب، بستگی زیادی به سبک نوشتاری آن دارد. سبک، آینۀ تمامنمای نویسنده است و لذا تغییر آن، نشاندهنده تأثیر عوامل بیرونی و درونی بر صاحب سبک است. سبکشناسی دانشی است که به توصیف ویژگیهای شکلی یک اثر و آنگاه رابطه این ویژگیها با تفسیر اثر میپردازد و یکی از شاخههای آن، سبکشناسی آماری است. این رویکرد، کمّیّت و شمارش پدیدههای لغوی در متن را موردتوجه قرار داده و بر پایه نتیجه این آمارگیری، حکم صادر میکند؛ بهعبارت دیگر، از کمّیّت برای رسیدن به کیفیت، استفاده میکند. این مقاله به سبکشناسی آماری در نامههای نهجالبلاغه پرداخته است. نامههای ۲۳، ۳۰ و ۷۳ بهعنوان نمونه انتخاب شده و تفاوتهای سبک آنها طبق دو نظریه سبکشناسی آماری، یعنی معادله بوزیمان و نظریه جانسون و با بهرهگیری از روش توصیفی ـ تحلیلی و آماری، پردازش شده است. نتیجه اجرای این دو نظریه بر نمونههای انتخابی بدینصورت است که طبق معادله بوزیمان، سبک نامه ۳۰ ادبیتر از دو نامه دیگر بوده و سبک نامههای ۲۳ و ۷۳ تقریباً مشابه است. همچنین طبق نظریه جانسون، غنای واژگانی نامه ۷۳، بیش از دو نامه دیگر بوده و نامههای ۲۳ و ۳۰ تقریباً از غنای واژگانی یکسانی برخوردار هستند. نتایج تحقیق حاکی از تأثیر بارز شرایط اجتماعی بر چگونگی انتخاب کلمات توسط امام علی (ع) است.
مرتضی حیدری،
دوره ۱۳، شماره ۵۱ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
بسامدها متغیرهایی تعیینکننده در دانش سبکشناسی هستند و بهکارگیری روشهای تحلیل آماری در ارزیابی بسامدها نتایج سبکشناختی سنجیدهتری را بههمراه خواهد داشت. آمار توصیفی نمیتواند کمیّتهای پرنوسان و دارای رفتار نامنظم را بهروشنی تبیین کند. از همین روی روشهای آمار استنباطی در نتیجهگیری از متغیرهای کمّی نامتوالی بسیار سودمند خواهد بود. سبکشناسی مرتبط با تحلیلهای رایانهای را سبکسنجی مینامند که در حوزۀ زبان فارسی چندان رایج نبوده است. در این مقاله، نویسنده بستهتر شدن زاویۀ خیال در چهار گونۀ ساختمان تشبیه را بهترتیب از ۱ تا ۴ درجهبندی کرده و سپس رابطۀ میان فشردهتر شدن زاویۀ خیال با بسامد تشبیهات حروفی را در دیوان دوازده تن از شاعران شاخص سبک خراسانی در گذر زمان ارزیابی کرده است. از آنجا که بسامد گونههای تشبیهات حروفی از لحاظ ساختمان و فشرده شدن زاویۀ خیال در ساختمان ایندست تشبیهات رفتار سبکی مشخصی را نشان نمیدهد، با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون در نرمافزار رایانهای SPSS به تحلیل استنباطی آمارها پرداخته شده است. با توجه به نتایج کمّی برآمده از این نرمافزار که گویای ضریب همبستگی ۳۷۴/. و سطح معناداری ۶۲۶/. است و مقایسه این اعداد با شاخصهای تعریفشده برای ضریب همبستگی (۱+ و ۱-) و سطح قراردادی معناداری، رابطه مثبت و مستقیم میان متغیرها (نازکتر شدن خیال و فشردگی زاویه تشبیه با بسامد تشبیهات حروفی) تأیید میشود. به زبان سبکشناسی، یعنی فشردهتر شدن زاویه تشبیه در سبک خراسانی بهمعنای افزایش بسامد تشبیهات حروفی دارای ساختمان بستهتر بوده و این رخداد سبکی از هنجارهای مسلط بر سبک دوره پیروی کرده است.
دوره ۱۳، شماره ۵۴ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده
این جستار بر آن است تا به بررسی تکرار و انواع آن در غزلهای فخرالدین ابراهیم عراقی بپردازد. فرضیه این پژوهش این است که تکرار یکی از ویژگیهای سبکی غزلهای فخرالدین ابراهیم عراقی است. نگارندگان مقاله پیش رو به منظور اثبات فرضیه خود، با بهرهگیری از شیوه استقرایی، انواع تکرار را در غزلیات عراقی استخراج کرده، به بحث، بررسی و طبقهبندی دادههای استقرا پرداختهاند. نتیجه پژوهش بیانگر این است که انواع تکرار در غزلهای فخرالدین ابراهیم عراقی عبارت است از: تکرار آوایی یعنی تکرار در سطح واج و هجا که عامترین نوع تکرار به شمار میرود و بخشی از آن در وزن عروضی نمود مییابد. تکرار واژگانی یعنی تکرار واژه، پیواژ، گروه یا جمله که موجب تقویت موسیقی بیرونی (ردیف و قافیه) و موسیقی درونی (انواع صنایع بدیعی) شعر میشود. تکرار نحوی یعنی تکرار ساخت دستوری که چون در بیشتر مواقع با موازنه و ترصیع همراه است، موسیقی درونی شعر را غنیتر میکند و هر قرینه دستوری، مضمون یا تصویرِ قرینه (قراین) دیگر خویش را برجستهتر میسازد. تکرار معنایی یعنی تکرار کلماتی که در محور جانشینی میتواند بهجای یکدیگر بهکار رود. عراقی از این شیوه برای برجستهتر کردن اندیشه یا تصویر مرکزی غزلیات خویش بهره میبرد و گاه نیز به یاری این ترفند، بار القایی و تصویری بعضی واژگان را دو چندان میکند.
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
پژوهش حاضر در چارچوب نظریۀ لسلی جفریز و بر مبنای مؤلفههای سبکشناسی انتقادی، رمان اوسنۀ بابا سبحان را مورد بررسی و تحلیل سبکی ـ گفتمانی قرار داده است. در رابطه با این امر، تلاش شد تا به پرسشهای ذیل پاسخ داده شود: ۱. ایدئولوژیهای نویسنده چگونه در نحوۀ انتخاب و آرایش عناصر زبانی رمان که از آن به سبک تعبیر میشود، بازنمایی شدهاند؟ ۲. کشف ایدئولوژیها و عقاید نهفته در سبک رمان با استفاده از چه ابزارهای گفتمانی امکانپذیر شده است؟ در پیوند با این پرسشها، هدف اصلی مقاله، آشکار کردن مقاصد پنهان گفتههای نویسنده است. بدین منظور واژگان و ساختار جملههای رمان که زمینۀ ورود به فضای گفتمانی و شناختی سبک را فراهم میکنند، بررسی و تحلیل شدهاند. نگارندگان در این جستار با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، پس از استخراج و دستهبندی آرای لسلی جفریز در کتاب سبکشناسی انتقادی (۲۰۱۰)، رمان مورد مطالعه را براساس مؤلفههای مطرح در کتاب مزبور، مورد تتبع قرار دادهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که راهبردهای «منفیسازی» و «اطلاعات و نظرات مهم» بیشترین بسامد، و «نام بردن»، «ترادف» و «معانی ضمنی و حقایق مسلّم» کمترین بسامد را در این گفتمان به خود اختصاص دادهاند. تحلیل این یافتهها حاکی از آن است که نویسنده در گفتمان خود، با توجه به شرایط جامعه و نظام ارباب و رعیتی در ایران، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی روستانشینان و واقعیتهای زندگی آنان را با رویکردی انتقادی به تصویر کشیده است. وی ضمنا انتقادهایی را نیز متوجه صاحبان قدرت در ایرانِ سالهای پیش از اصلاحات ارضی کرده است.
سیده فاطمه حسینی، محمود فتوحی رودمعجنی،
دوره ۱۷، شماره ۶۵ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
این پژوهش با استناد به اشعار دو دستنویس ۱۰۵۹ ق و ۱۰۸۳ ق دیوان صائب تبریزی، بیان میدارد که سبک شعری صائب پس از بازگشت از هند، تحولاتی را از سر گذرانده است، به گونهای که دو طرز متفاوت در اشعار او قابل شناسایی است. این پژوهش با سبکشناسی بلاغی اشعار دو دستنویس، سیر تحول سبک صائب را ترسیم میکند و نشان میدهد که شاخصههای بلاغی شعر صائب در این دو طرز، تغییر یافته و از بیان استعاری بهسوی نازکخیالی و بیان تمثیلی گراییده است. سپس به شاخصههایی میپردازد که فردیت سبک صائب را نمایان میکند و درنهایت، عوامل مؤثر در تغییر طرز شعر صائب را بررسی میکند و بر این نکته تأکید دارد که تحول سبکی شعر صائب همسو با تغییر نگرش هستیشناختی او پدید آمده است.
دوره ۱۸، شماره ۷۲ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
مسألۀ اصلی این تحقیق، شناساندن ژرفساختهای فکری، فرهنگی و سیاسی کتاب آثارالوزرا، نوشتۀ «سیفالدین حاجیبن نظام عقیلی» به عنوان یکی از نمونههای وزارتنامهنویسی فارسی دورۀ تیموری از طریق تحلیل لایههای سبکی این متن است. دستاورد این تحقیق، که به روش تحقیق ترکیبی (تحلیلی-توصیفی- استدلالی) انجام شد، بدین ترتیب است: در لایۀ زبانی، وجود رمزگان اخلاقی پربسامد، کمبود شاخص و بهرهمندی بیشتر از واژگان حسی، متن را از هدف اصلی وزارتنامهنویسی دور کرده است. در لایۀ نحوی، بهرهمندی بیشتر از وجهیت اخباری، جملات ساده و جملات کوتاه بر قطعیت، صراحت و سرعت روایت در متن افزوده است. در لایۀ بلاغی، نویسنده، استفادۀ معناداری از ابزارهای بلاغی نکرده است. در لایۀ کاربردشناسی، کنش بیانی/اظهاری در مرتبۀ نخست و کنش ترغیبی در مرتبۀ بعدی قراز میگیرد و نشان میدهد که نویسنده چگونه از این دو کنش برای رسمیت دادن به ارزشهای حاکم بر دیدگاههای ارزشی (اخلاقی/آرمانی) خود استفاده کرده است. منظور اصلی عقیلی از پردازش این متن، بیش از تدوین متن تاریخی/سیاسی با مختصات وزارتنامهای، تألیف اثری تعلیمی و اخلاقگرا با رویکرد ترغیب نسبت به محسنات اخلاقی از طریق تأکید بر ناپایداری جهان و انعکاس رفتار انسان در سرنوشت او با تکیه بر مفاهیم عدل و معاداندیشی بوده است.
دوره ۱۸، شماره ۷۲ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
این نوشته بر پایه طرحی به تدوین آمده است که نقشه راه را برای دستیابی به سبک شناسی معرفی می کند. مبدأ این نقشه، درک انسان است. این مسیر با حرکت از درک به کمک حواس به نقطه بعدی ای میرسد که تعبیر نامیده می شود. مطالعه تعبیر بر پایه مختصات علم در همین مسیر ادامه می یابد تا به نقطه بعدی، یعنی نقد برسد. مقایسه نقدها و تشخیص وجوه اشتراک و افتراق مطالعاتی که در هیئت نقد صورت می پذیرد، این مسیر را به پایان می برد و به نقطه مقصد این نقشه راه می رساند که سبکشناسی نامیده شده است. این نوشته، گزارشی است از این نقشه راه.