جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای زال و رودابه
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۸۳ )
چکیده
این مقاله به بررسی ساختار داستانی زال و رودابه (در جلد ۱ شاهنامه فردوسی) می پردازد. به این منظور، ابتدا تعریفی از داستان و ساختار داستان ارائه می کند و سپس، ضمن بررسی عناصر این ساختار و تعیین مناسبات بین این عتاصر به جستجوی این ویژگیها در متن «زال و رودابه» می پردازد و با ارائه شواهدی به این نتیجه دست می یابد که متن مورد نظر، روایی- نمایشی است و در آن عناصر داستانی بخوبی در خدمت پیشبرد داستان به کار گرفته شده است و طرحی مبتنی بر روابط علیّ، آن را از آغاز تا پایان، استحکام و انسجام می بخشدد.
دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده
نقد تاریخگرایی نو در تقابل با تاریخگرایی سنتی شکل گرفته است. وارونه تاریخگرایی سنتی که از تأثیر یکسویه تاریخ بر ادبیات سخن میگوید، تاریخگرایی نو به تأثیر متقابل ادبیات و تاریخ بر یکدیگر باور دارد. داستان بهرام و گلاندام از منظومههای قابل توجه در ادبیات کُردی است که از آنها با عنوان «بیت» نام برده میشود. بیتها داستانهایی عامیانه با وزن هجایی هستند که به وسیلۀ بیتخوانها خوانده میشوند. میتوان گفت میان داستان بهرام و گلاندام و زال و رودابه از برخی جهات شباهتهایی وجود دارد. از همین رو قابلیت سنجش این دو داستان با یکدیگر هست. در این پژوهش با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و اسنادی و با رویکردی تحلیلی ـ تطبیقی کوشیدهایم خوانشی از دو داستان مورد نظر برپایه انگارههای تاریخگرایی نو به دست بدهیم. یافتهها نشان میدهد که هر دو داستان اگرچه ظاهراً عاشقانه هستند وکشمکشها بر سر عشق و ازدواج است؛ اما در باطن داستان، قدرت و منافع گفتمانی مسأله بنیادین است. هرگفتمانی میکوشد تا منافع سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کند.
سید محمد حسینی معصوم، حمیدرضا شعیری، مرجان اکبری،
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
گذر از نشانهشناسی روایی کلاسیک ساختارگرا با دیدگاهی متنمحور و معناهای تعینی به سمت نشانهمعناشناسی، درواقع گذر از کنش و برنامهمداری به سمت تعامل است. در نشانهشناسی کلاسیک ساختارگرا، معنا در جریان روایت صرفاً از طریق کنش و برنامۀ ازپیشتعیینشده در جهت کسب ابژۀ ارزشی توسط کنشگر شکل میگیرد. اما در نشانهمعناشناسی، معنا از طریق ایجاد رابطۀ حسی ـ ادراکی با پدیدهها شکل میگیرد و از طریق تعامل با دیگری یا همسوژه ادراک میشود. چنین معنایی صرفاً با نظامهای معنایی نشانهشناسی روایی کلاسیک یعنی نظام معنایی کنشی و مجابسازی قابلبررسی نیست. لذا اریک لاندوفسکی نظامهای معنایی تطبیق و تصادف، را بهعنوان مکمل دو نظام قبل مطرح کرد. پژوهش حاضر به شرح وتحلیل تعاملات بین شخصیتهای داستان زال و رودابه در قالب این چهار نظام معنایی میپردازد. مسئلۀ پژوهش این است که چه عکسالعملها و کنشهایی نشان از پایبندی کنشگران به نظامهای معنایی لاندوفسکی دارد. مشخص شد که در مواجهۀ کنشگران با چالشهای ایجادشده در متن روایت، برخی از شخصیتهای در ابتدا از یک نظام معنایی خاص تبعیت میکنند، اما در میانۀ روایت بهسمت استفاده از دیگر نظامها متمایل میشوند. اما برخی دیگر، همچنان پایبند به یک نظام معنایی باقی میمانند. دیگر یافتۀ جدید در بررسی کنشها و تعاملات شخصیتهای این روایت، ترسیم گذر از نظام روایی کلاسیک مبتنی بر کنش و برنامه به سمت نشانهمعناشناسی مبتنی بر تعامل است. به عبارتی دیگر، گذر از روایت کلاسیک به سمت روایت مدرن است که درنهایت همآیی بین شخصیتهای این روایت در جهت تحقق عشق پرچالش زال و رودابه را رقم میزند.