جستجو در مقالات منتشر شده


۱۴ نتیجه برای ریخت‌شناسی

حسین صافی پیرلوجه، مریم سادات فیاضی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۷ )
چکیده

در این مقاله، ابتدا به‌اختصار تبارشناسی پژوهش‌های روایت‌شناختی را در آغاز قرن بیستم (یعنی پیش از شکل‌گیری رشته‌ای به‌نام روایت‌شناسی) بیان، و به‌طور مشخص ریخت‌شناسی روایت را در آلمان، روسیه و سنت آنگلو-آمریکایی معرفی می‌کنیم. سپس بخش عمده مقاله را به بررسی روایت‌شناسی ساختارگرا و تقابل‌های دوگانه، مقوله‌بندی عناصر روایی و رده‌شناسی روایت اختصاص می‌دهیم. در این بخش، مهم‌ترین آرای ژرار ژنت، استانزل، جرالد پرینس، میکی بال و سیمور چتمن به‌اجمال بازگو می‌شود. در پایان، نگاهی می‌افکنیم به تحولات غیرصورتگرای متأخر در این حوزه که بیشتر مبتنی بر مطالعات شناختی بوده‌اند. در این میان توجه خود را بر کاربردشناسی زبان‌شناختی و به‌ویژه روند احیای الگوهای زبانی توسط مطالعات شناختی متمرکز می‌کنیم؛ به‌این‌ترتیب، روش پژوهش حاضر، نظری می‌باشد.

دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده

مقامه های فارسی و عربی با وجود فراوانی و تنوع ظاهری، بنیانی همبسته دارند که حاصل ساختار روایی مشترک آن ها است. هدف اصلی این پژوهش، کشف و شناخت این ساختار روایی مشترک است. بدین منظور بر پایه «نظریه ریخت‏شناسی ولادیمیر پراپ» به ارزیابی ۱۲۴ مقامه موجود در کتاب های مقامات بدیع الزمان همدانی، مقامات حریری و مقامات حمیدی پرداختیم و دریافتیم که ساختار روایات مقامه های فارسی و عربی از نظر انواع قهرمان و عملکرد آنان همانند هستند و در ۳۱ «خویشکاری» و هفت حوزه عمل با نظریه ریخت‏شناسی ولادیمیر پراپ قابل تطبیق هستند. چنین رویکردی سبب شد، طرح ۱۲۴ مقامه را در چارچوب الگویی واحد خلاصه کنیم و به این نتیجه برسیم که ساختار روایی این مقامه ها، در واقع اشکال مختلف از یک طرح اولیه بنیادین است که در خلق و ایجاد گونه مقامه مؤثر بوده است.  

دوره ۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

در این مقاله به بررسی ریخت شناسانۀ شعر «کتیبه» اخوان ثالث پرداخته ایم. به این منظور، نخست به تعریف ریخت شناسی پرداختیم، سپس روایت اسطوره ای «کتیبه» را از منظر این نظریه، مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم و به خویشکاری­ ها، شخصیت ها و حرکت های روایت تقسیم کردیم. «کتیبه» از شعرهای روایی اخوان است که شکلی نمایشی و دراماتیک دارد. شیوۀ روایت و داستان پردازی در این شعر به گونه ای است که شاعر با توصیف های خود، فضایی می آفریند که خواننده از زاویۀ دید دلخواه او به اجزا و عناصر داستان بنگرد. از بیست و سه خویشکاری موجود در «کتیبه»، هجده خویشکاری اصلی و پنج خویشکاری، فرعی است. خویشکاری های «خبردهی»، «خبرگیری»، «فریبکاری»، «فریب خوردن» و «غیبت» فرعی و بقیۀ خویشکاری ها اصلی هستند. خویشکاری های «مصیبت» و «عمل قهرمان» در کل روایت تکرار می شوند. در نگاهی کلی می توان جنس شخصیت های «کتیبه» را به دو دستۀ انسانی و طبیعی (تخته سنگ و زنجیر) تقسیم کرد. در شعر روایی «کتیبه»، پنج شخصیت انجام دهندۀ خویشکاری ها هستند. در این شعر روایی، سه حرکت وجود دارد که این حرکت ها با تعادل حکایت ها در پیوند هستند.  

دوره ۴، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

یکی از مهم­ترین ساکنان سرزمین ایران قوم ترک­زبان قشقایی هستند. این قوم ادبیات و فرهنگ غنی دارند که به نظر می­رسد در جریان یکسان­سازی و فرایند مدرنیتۀ جامعۀ ایران در حال اضمحلال است. قصه‌ها بخشی از ادبیات و فرهنگ شفاهی قشقایی است. تاکنون مطالعه‌ای با رویکرد ساختاری بر روی قصه‌های قشقایی صورت نگرفته، لذا در این پژوهش ده قصه برای نمونه بررسی شده است. روش بررسی بر‌اساس خویشکاری‌های پیشنهادی خدیش است که خود برگرفته از الگوی ریخت‌شناسانۀ ولادیمیر پراپ، محقق فرمالیست روسی، است. برای این کار ابتدا قصه‌ها تجزیه و تحلیل شده­اند و سپس الگوی هر قصه به همراه ترکیب حرکت‌های آن ذکر شده است. این بررسی نشان می‌دهد که قصه‌های قشقایی قابلیت بررسی ساختاری را دارند و تا حد زیادی با الگوی دیگر قصه‌های ایرانی همخوانی دارند.

دوره ۴، شماره ۱۴ - ( ۱۲-۱۳۸۵ )
چکیده

یکی از داستانهای هفت پیکر نظامی، بهرام گور و کنیزش فتنه در شکارگاه است. این داستان را نظامی از روایت بسیار ساده، کوتاه و طرح‌گونه و گذرای فردوسی گرفته، پرورده و بخش دومی بدان افزوده است. پس از نظامی این داستان را امیرخسرو دهلوی (۶۵۱- ۷۵۰) در هشت بهشت و عبدی بیک نویدی شیرازی (۹۲۱- ۹۸۸) در هفت اختر آورده‌اند که هر دو تقلید و نظیره‌ای از هفت پیکر نظامی است. امیرخسرو بخش میانی داستان را با تغییراتی اندک نسبت به روایت نظامی آورده و عبدی بیک بر دامنه تغییرات افزوده است.
با مقایسه و تحلیل این چهار روایت درمی‌یابیم که هنر نظامی در داستان‌پردازی و عناصر و بن‌مایه‌های داستانی و جنبه‌های اخلاقی و روانی بر روایتهای دیگر برتری دارد.
این مقایسه تنها از نظر ساختار روایی و داستانی است نه جنبه‌های زبانی و شگردهای بیانی و سبکی؛ تنها در پایان مقاله به عنوان نمونه، توصیف کنیز را از چهار روایت نقل می‌کنیم تا خواننده خود به این قیاس دست زند.
در آغاز مقاله نیز ضمن معرفی چهار اثر و گزارش چهار روایت می‌کوشیم به کمک نموداری، نقش مایه‌های داستانی را نشان داده و به وجوه شباهت و اختلاف روایتها بپردازیم.
 
 

دوره ۵، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۳ )
چکیده

اهداف: توسعه مبتنی بر ریخت‌شناسی شهری با توجه به چالش‌های اجتماعی همچون مهاجرت و تغییر بافت انسانی شهرها و ایجاد سکونت‌گاه‌های حاشیه‌ای غیررسمی، ناامن و ناایمن، تأثیر بسزایی بر آسیب‌پذیری اجتماعی جوامع شهری دارد. این امر در کشور ما که امواج توسعه را با بازه زمانی قابل‌توجهی نسبت به کشورهای توسعه‌یافته، تجربه می‌کند، مسائل پیچیده‌تری را ایجاد می‌کند. از‌این‌رو، درونی‌سازی یا بومی‌سازی عاملیت توسعه براساس مشخصه‌های منحصربه‌فرد تمدنی- فرهنگی یکی از دغدغه‌ها و چالش‌های پیش روی برنامه‌ریزان شهری در سیاست‌گذاری‌های در ایران است. هدف از مطالعه حاضر، استخراج و واکاوی آن دسته از عوامل ریخت‌شناسی شهری در مطالعات بومی است که بر آسیب‌پذیری‌ اجتماعی مؤثر ارزیابی شده‌اند تا بتوان به تعریف روشنی از ابعاد، مؤلفه‌ها و عناصر هر یک از آن‌ها رسید.
 روش‌ها: این پژوهش، بر اساس هدف، کاربردی- توسعه‌ای است و با رویکرد کمی، به روش فراتحلیل، به استخراج معیارها و مؤلفه‌های تأثیرگذار ریخت‌شناسی شهری بر آسیب‌پذیری‌ اجتماعی پرداخته شده است تا بتوان از این فرآیند، به خط مشی دقیق‌تر به برنامه‌ریزی شهری نائل شد.
 یافته‌ها: تحلیل یافته‌ها می‌رساند که ریخت‌شناسی شهری متأثر از چهار‌گانه اقتصاد شهری، مدیریت حمل‌ونقل و آماد شهری، سیاست‌های کلان توسعه افقی و عمودی شهر و پارادایم شهرنشینی است و آسیب اجتماعی ناشی از ریخت‌ شهری متأثر از مدیریت کاربری اراضی، هندسه معابر،‌ نوع بافت از حیث فرسودگی، هندسه توده پر و خالی و ایجاد لامکان‌ها، شفافیت و خوانایی بافت شهری، سرزندگی، حضورپذیری و نورپردازی معابر در شب، میزان تحقق عدالت فضایی برای همه اقشار جامعه و ایمنی در فضای شهری به هنگام مخاطرات طبیعی مانند سیل و زلزله است.
نتیجه‌گیری: عمده‌ترین رویکردها به مطالعات ابعاد و مؤلفه‌های ریخت‌شناسی شهری عبارت‌ از رویکردهای کالبدی- فیزیکی، بومی- اقلیمی، ادراک محیط و علوم رفتاری، تاریخی و جغرافیایی، اقتصادی- سیاسی، علوم اجتماعی، علوم انسانی و زمینه‌ای- فرهنگی است. ابعاد ریخت‌شناسی شهری در دو بعد بافت و توده و حرکت میان ساختمان‌ها یعنی معابر دسته‌بندی می‌شود. ذیل بعد بافت و توده می‌توان شاخصه‌هایی اعم از گونه‌های ساختمانی، بلوک‌ها و چیدمان توده‌ها و ذیل بعد حرکت میان ساختمان‌ها می‌توان شاخصه‌های هندسه و ساختار معابر و پراکنش دسترسی‌ها را بازشناسی کرد.


دوره ۵، شماره ۱۸ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

در چند دهه اخیر، که روایت‌شناسی به عنوان علم مطرح شده است، روایت‌شناسان تلاش کرده‌اند به الگوهای روایتی مشخصی دست یابند تا بتوانند تمام ساختارهای روایتی، چه قصه‌های قدیمی و چه رمانهای امروزی را با این الگوها تجزیه و تحلیل کنند. در این زمینه نیز تلاشهای فراوانی توسط محققان انجام شده است، اما کار ولادیمیر پراپ تا زمان خود از دیگران پرثمرتر بوده و نظریه او به رغم کاستی‌هایش، تحول عظیمی در علم روایت‌شناسی به وجودآورده است. پراپ در کتاب ریخت‌شناسی قصه‌های پریان به توصیف قصه‌ها براساس اجزای سازنده آنها و روابط متقابل این اجزا پرداخته است. پراپ پس از تجزیه و تحلیل صد قصه از قصه‌های روسی به سی و یک خویشکاری۱ دست یافته است. او معتقد است می‌توان قصه‌های عامیانه و حتی رمانسها را نیز با این الگو تجزیه و تحلیل کرد. این مقاله می‌کوشد تا الگویی را که پراپ از تجزیه و تحلیل قصه‌های پریان به دست آورده است بر روی قصه سمک عیار نشان دهد و با نتایج تجزیه و تحلیل پراپ مقایسه کند؛ به عبارت دیگر، این مقاله سعی در ریخت‌شناسی قصه سمک‌عیار دارد.اگرچه کار پراپ درباره قصه پریان است، نظریه‌های او چنان ظرفیت زیادی دارد که شامل قصه‌های ایرانی از جمله قصه سمک‌عیار هم می‌شود. بسیاری از کارکردها و کنشهای بررسی شده در قصه سمک‌عیار، کم و بیش با روایت‌شناسی پراپ یکسان است و این مقاله بر مبنای نظریه او است.
 
 

دوره ۵، شماره ۱۸ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

تحلیل ریخت‌شناختی به روش ولادیمیر پراپ۱ در حدود ۲۰۰ حکایت عارفانه از دو کتاب ارزشمند کشف‌المحجوب و تذکره‌الاولیا مشخص کرد که در خویشکاری۲ خاص عارفانه‌ها، که کرامت در جایگاه برجسته و نقطۀ عطف داستان واقع است، تابع معنای دامنۀ بیشتری نسبت به گونه‌های دیگر (عامیانه‌ها، عاشقانه‌ها و ...) دارد. با وجود اینکه تعداد نقش ویژه‌ها محدود است از گوناگونی بسیاری برخوردار است. تنها عامل همسانی در چنین آرایشهای کوچک‌ مقیاس با رنگهای متنوع، جایگاه نقش ویژه‌هاست؛ همچون قرار گرفتن کدهای رمز در محلهای ویژه در راستای همخوانی با نقطۀ عطف داستان. در این تحقیق، سه حوزۀ کنش۳، مشخص شد و تعداد خویشکاریها به ۱۱ رسید که بعضی با آنچه در عامیانه‌ها وجود دارد، همسان، و بعضی دیگر جدید و خاص عارفانه‌ها‌ست.
 
 

دوره ۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

در تحقیقات قبلی، ویژگی‌های ریخت‌شناسی سوسک قارچ‌خوار Xylographus bostrichoides (Dufour) (Coleoptera: Tenebrionoidea: Ciidae) به طور دقیق بررسی نشده است. این سوسک با قارچ‌های درختی در ارتباط است و از روی گونه‌ Fomes sp. (Polyporales: Fomitopsidaceae) جمع‌آوری شد. حلقه ماقبل تناسلی و صفحات بادامی شکل بند انتهای شکم (اسکلریت پشتی)، ویژگی‌های خوبی برای شناسایی گونه‌ها هستند. همچنین ناحیه frontoclypeal، اولین استرنیت شکم و بندهای انتهای شکم (ساختار ژنیتالیا) از ویژگی‌های مهم برای جداسازی نر و ماده هستند. در این تحقیق، لاروها و حشرات بالغ X. bostrichoides (Dufour, ۱۸۴۳)، در حال تغذیه از بازیدیوم خشک قارچ Fomes sp. موجود در کلکسیون، جمع‌آوری شد. این قارچ‌ها جهت مقاصد آموزشی برای مدت طولانی در آزمایشگاه نگهداری می‌شد. علائم و آثار خسارت (تغذیه) سوسک بر روی قارچ نیز شرح داده شد.

دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده

در ریخت­شناسی افسانه­های سحرآمیز، پراپ دو نوع وضعیت آغازین را تشخیص می­دهد که یکی را کمبود می­نامد و دیگری را شرارت و هر دو را وضعیت­هایی خودبه­خودی و اصیل می‌داند. در این مقاله، فرض بر این است که نخست این الگوها معنا دارند و دوم کمبود همواره در شرارت منشأ دارد و در اندیشۀ ایرانی وضعیتی مستقل و قائم­به­ذات نیست. برای کشف معنای این الگوها، افسانه­های سحرآمیز به­صورت تطبیقی با داستان­های اسطوره­ای و حماسۀ ملی ایران، مطالعه شده­اند. روش تحلیل، ساختارگرایانه و درزمانی است. نتیجۀ پژوهش از این قرار است: اسطوره­های آفرینش دو الگو دارند که هر دو مبتنی بر تنازع و تزاحم دو نیروی متضاد است که یکی آفریننده است و دیگری ویرانگر. در اولی، نیروی آفریننده به گوهر یا عنصری نیاز دارد که کیهان مادی از آن ساخته می­شود یا وجود کیهان مادی به آن بازبسته است. این الگو در افسانه­های سحرآمیز به­صورت وضعیت کمبود نمایان می­شود. در الگوی دوم، نیروی آفریننده، کیهان را در وضعیت ایدئال می­آفریند؛ اما این کیهان مورد هجوم نیروهای ویرانگر قرار می­گیرد و از صورت ایدئال خارج می­شود. این الگو در افسانه­های سحرآمیز
به­صورت وضعیت شرارت نمایان می­شود.
 
سید مظهر ابراهیمی، سید احمد پارسا،
دوره ۹، شماره ۳۵ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده

عنوان این مقاله «ریخت­شناسی قصّه­های پریان در زبان کردی» است. تعیین ساختار این قصّه­ها، تعیین میزان تفاوت­ها و اشتراکات ساختاری آن‌ها با پژوهش ولادیمیر پراپ و کمک به شناخت بهتر قصّه­ها در دیگر زبان­های ایرانی، از اهداف آن است . روش پژوهش، توصیفی است و داده­ها به شیوۀ کتابخانه­ای گردآوری شده و بر اساس الگوی ولادیمیر پراپ در ریخت­شناسی قصّه­های پریان، تجزیه ‌و تحلیل شده است. پس از بررسی ساختاری ۱۵۵ قصّه، سی­ و یک خویشکاری، هفت حوزۀ عملیات، نٌه گونه وضعیّت آغازین و هجده نوع ترکیب حرکتی تعیین شد. نتیجه، نشان می­دهد که الگوی پراپ، بر قصّه­های پریان در زبان کردی کاملاً منطبق است و ساختار نهایی آن‌ها محدود به همان سی­ و یک خویشکاری پیشنهادی وی می­باشد. آنچه قصّه­های پریان در زبان کردی را از نمونه­های مشابه تحت بررسی پراپ متفاوت می­سازد، شیوه­های مختلف شکل­گیری برخی از خویشکاری­هاست که البته این اختلافات، ساختار جدید و متفاوتی را به وجود نمی­آورد.
 
شکوه فورجانی زاده، محبوبه خراسانی، مرتضی رشیدی،
دوره ۱۲، شماره ۴۶ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

ساختارگرایی یکی از مهم­ترین حوزه‌های نظریۀ ادبی مدرن محسوب می‌شود که در شکل‌گیری موضوعات جدید، تبیین مشابهت و همسانی، و قابلیت تحلیل متون ادب فارسی از الگوهای استاندارد جهانی سهمی اثرگذار داشته است. اقبال به نظریه­های غربی و کاربرد الگوهای ریخت­شناسی امروزه چنان مورد توجه قرار گرفته که بسیاری از مقالات و تحقیقات ادبی با هدف روشن کردن زوایای پنهان متون و ارائۀ دستاوردهای نوین برپایۀ این نظریه­ها تحلیل شده است و کمتر نقدی را می­توان یافت که از کارکردهای ساختاری و ریخت­شناسی بی­بهره باشد. این مقاله با واکاوی مقالات علمی ـ پژوهشی، به مطالعه رشد کیفی و کمّی پژوهش­های ریخت­شناسی در دهه­های مختلف و بررسی ژانر ادبی آن‌ها پرداخته است و با سنجش میزان انطباق اصولی استفاده از این نظریه با شیوۀ علمی و استاندارد الگوی پراپ، آسیب­های کاربرد این نظریه بر متون را همراه با شواهد، انتخاب نادرست نظریه، ساده­سازی عناصر داستان، بی­توجهی به هدف و بستر نظریه، تکرار روش، نارسایی و ضعف مقدمه و نتیجه­گیری بی­ارتباط معرفی کرده است.  
 


دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱۲-۱۴۰۰ )
چکیده

بسترهای کشت سلول نقشی کلیدی در حوزه مهندسی بافت و زیست‌مواد دارند. ازاین‌رو ارائه بستری زیست‌سازگار با ویژگی­های فیزیکوشیمیایی مشابه با ماتریس خارج سلولی جهت دستیابی به اتصال، زنده‌مانی، رشد و ریخت‌شناسی مناسب انواع سلول­ها، توجه بسیاری از دانشمندان را به خود جلب کرده است. توسعه بسترهایی دارای انواع توپوگرافی سطح که به‌عنوان فاکتور زیست‌الهام در اتصال هدایت‌شده سلول نقش بازی می­کنند، از مهم‌ترین رویکردهای اتخاذ شده در این حوزه به شمار می‌آیند. در تحقیق حاضر، با به‌کارگیری روشی جدید به طراحی، سنتز و مشخصه‌یابی بستری با آرایه‌های هم‌راستای سطحی در ابعاد چند صد نانومتری پرداخته شد. درنهایت نیز رفتار سلول­های فیبروبلاست انسانی لاین HU۰۲ کشت داده شده روی این بستر از نظر اتصال، رشد، زنده‌مانی و ریخت‌شناسی مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج نشان می­دهند که تیمار پلاسمای ۱۰۰ و ۲۰۰ ثانیه‌ای تحت کشش جانبی بستر باعث شکل‌گیری آرایه‌های هم‌راستا با ابعاد ۱۹±۳۰۵ نانومتر و ۱۴۱±۵۷۱ نانومتر بر سطح این بسترها می­شود. با افزایش زمان تیمار پلاسما، طول موج، دامنه ساختار و درجه آب‌دوستی سطح بسترهای موردمطالعه افزایش می‌یابد که منجر به بهبود ۱۷ و ۴۶ درصدی کیفیت اتصال سلول می­شود. همچنین آرایه‌های میکرونی شکل‌گرفته روی سطح بسترها ضمن کمک به افزایش کیفیت اتصال، رشد و زنده‌مانی سلول‌ها با اثر هدایت اتصال باعث جهت­گیری سلول‌ها در راستای طولی آرایه‌ها می­شود. در نتیجه بستر پلی‌دی‌متیل‌سیلوکسان این پژوهش کاملاً زیست‌سازگار بوده و از نظر مشخصه‌های شیمیایی، مکانیکی و فیزیکی قابلیت مطلوبی را برای کاربردهای کشت سلولی نشان می­دهد. همچنین باعث بهبود کیفیت اتصال و هم‌راستا کردن سلول‌های فیبروبلاست انسانی می‌شود.

دوره ۱۹، شماره ۷۷ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده

طبق برخی نظریه‌های مردم‌شناختی، مادرتباری به دورانی در هزاره‌های پیشین اطلاق می‌شود که زنان در جامعه، جایگاهی برتر از مردان داشتند؛ تبار فرزندان به واسطه مادر تعیین می‌شد و بدون حضور زنان، زندگی اعضای قبیله به خطر می‌افتاد. در برخی از داستانهای شاهنامه می‌توان نشانه‌هایی منطبق با آنچه عصر مادرتباری نامیده می‌شود، مشاهده کرد. در این جستار تلاش شده است این داستانها با رویکرد ریخت‌شناسی طبقه‌بندی، و یک الگوی مشترک برای آنها ارائه شود؛ به این منظور پس از معرفی ویژگیهای عصر مادرتباری از دید مردم‌شناسان، تعدادی از روایتهای اسطوره‌ای که در فرهنگهای گوناگون ساختار روایی همسانی، و چهارچوب آنها با رویدادهای تحت تأثیر دوران مادرتباری همانندیهایی دارد، مختصر معرفی شده است. در بخش اصلی پژوهش با بررسی چهار داستان از شاهنامه یعنی کیکاووس و سودابه، سیاوش و سودابه، بیژن و منیژه و اسفندیار و کتایون از دیدگاه ریخت‌شناسی، الگویی مشترک را در آنها نشان داده‌‌ایم. حضور مؤثر الهۀ عشق در این داستانها موجب مرگ یا گرفتاری شخصیت اصلی داستان به‌عنوان ایزد نباتی می‌شود و در ادامه بازگشت یا به تعبیری رستاخیزی برای ایزد نباتی اتفاق می‌افتد. به نظر می‌رسد تمام این حوادث، روایتی تمثیلی از اسطورۀ تغییر فصول به‌عنوان یک اسطورۀ مادرتباری است.



صفحه ۱ از ۱