جستجو در مقالات منتشر شده


۲۸ نتیجه برای روایت‌شناس


دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

مقتل­ها از جلوه­های تاریخی بازتاب­ واقعۀ عاشورایند و در قالب روایت بیان می­شوند. کاربست نظریه­های نوین نقد ادبی در تحلیل روایت­های تاریخی، زمینۀ شناخت بهتری از بافت روایی این آثار فراهم می­سازد، به طوری­که ساختار روایی این گونه آثار را بهتر نمایان ­می­شود. هدف از این پژوهش، معرفی مقتلی مغفول و روایت­شناسی آن از منظر تودوروف است. این نوشتار می­کوشد به­شیوۀ توصیفی-تحلیلی سطح نحوی روایت را در مقتل سرالأسرار بررسی­کند. برای این منظور از رویکرد روایت­شناسی تودوروف بهره گرفته است. تحلیل روایی تودوروف از برجسته­ترین رویکردهای ساختارگرایی است که به نمودهایی از جمله نمود نحوی می­پردازد. بنابر یافته­های پژوهش،روایت با پی­رفت­ها، گزاره­هایش و....که نمود نحوی روایت را نشان می­دهند، طرح روایت را پیش‌برده‌است. به لحاظ ساختار زبانی؛مقتل مذکور بر محور صفت­ها و کنش­های شخصیت­ها شکل­گرفته­است. از دیدگاه نحوی؛ ده پی­رفت پایه دارد که یک پی­رفت فرعی را در خود جای­ داده­است. گزاره­های وصفی و فعلی در کنار یکدیگر با وجوه روایتی متعددی بروز یافته­اند. شیوۀ غالب ترکیب پی­رفت­ها زنجیره­سازی است .ترکیب پی­رفت­ها گاه از لحاظ مراحل پنج­گانۀ تودورف ساختار منسجمی دارند. با وضعیتی متعادل آغاز می­شوند. با کنش پاره­ای از شخصیت­ها، توازن از میان می­رود؛ اما تعدادی از پی­رفت­های پایه، وضعیت تعادل آغازین را ندارند یا نیرویی قادر به برقرار تعادل نیست. ویژگی محتوایی مقتل سبب شده تا برخی پی­رفت­ها با مراحل پنج­گانۀ تودوروف هم­خوانی نداشته­باشد؛ اما در بررسی کلی ساختار روایت­های مقتل مذکور، به این نتیجه می­رسیم که به­رغم تفاوت­هایی که در تعدادی از پی­رفت­های پایۀ مقتل مذکور وجوددارد؛ در نهایت با مراحل پنج­گانه در روایت­شناسی تودورف منطبق است.
 

ابوالفضل حری،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۷ )
چکیده

جستار حاضر، قصص قرآنی را از دیدگاه روایت‌شناسی بررسی می‌کند. فرضیه این پژوهش مبنی بر این است که میان قصص قرآنی و روایت‌شناسی رابطه‌ای وجود ندارد. در ادامه به پیشینه مطالعه ادبی قرآن و کتاب مقدس اشاره می‌شود. در پیکره اصلی مقاله، تبارشناسی واژگان قصص قرآنی مشاهده می‌شود. آن‌گاه، مؤلفه‌های روایت‌شناسی، یعنی سطوح داستان و متن معرفی و این مؤلفه‌ها در قصص قرآنی به کار گرفته، سپس، نمونه‌هایی از داستان‌های قرآنی در پرتو رویکرد روایت‌شناختی مطالعه می‌شوند. در پایان، بیش از ده یافته تازه درباره ارتباط میان قصص و روایت‌شناسی بازگو می‌شود و این نتیجه حاصل می‌آید که در مجموع، میان قصص قرآنی و روایت‌شناسی ارتباط مثبت وجود دارد.
حسین صافی پیرلوجه، مریم سادات فیاضی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۷ )
چکیده

در این مقاله، ابتدا به‌اختصار تبارشناسی پژوهش‌های روایت‌شناختی را در آغاز قرن بیستم (یعنی پیش از شکل‌گیری رشته‌ای به‌نام روایت‌شناسی) بیان، و به‌طور مشخص ریخت‌شناسی روایت را در آلمان، روسیه و سنت آنگلو-آمریکایی معرفی می‌کنیم. سپس بخش عمده مقاله را به بررسی روایت‌شناسی ساختارگرا و تقابل‌های دوگانه، مقوله‌بندی عناصر روایی و رده‌شناسی روایت اختصاص می‌دهیم. در این بخش، مهم‌ترین آرای ژرار ژنت، استانزل، جرالد پرینس، میکی بال و سیمور چتمن به‌اجمال بازگو می‌شود. در پایان، نگاهی می‌افکنیم به تحولات غیرصورتگرای متأخر در این حوزه که بیشتر مبتنی بر مطالعات شناختی بوده‌اند. در این میان توجه خود را بر کاربردشناسی زبان‌شناختی و به‌ویژه روند احیای الگوهای زبانی توسط مطالعات شناختی متمرکز می‌کنیم؛ به‌این‌ترتیب، روش پژوهش حاضر، نظری می‌باشد.
محمّد پارسانسب،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده

اختلاف در فهم و کاربردِ اصطلاحات رایج در حوزۀ ادبیات داستانی، از مشکلاتی است که گاه مانع از فهم درست و مشترک داستان و تحلیل دقیق آن می شود. با اینکه بسیاری از این اصطلاحات به فرهنگ ها راه یافته و بر زبان اهل تحقیق جاری است، هنوز در کاربرد آن اجماعی وجود ندارد. همین امر، تشخیص و تمایز عناصر داستانی و در نتیجه، تحلیل داستان ها را در عمل با مشکل روبه رو ساخته است. نویسنده در این گفتار، قصد دارد یکی از پرکاربردترین اصطلاحات حوزۀ روایت شناسی، یعنی بن مایه را با تأکید بر «نقش مایۀ آزاد» و «نقش مایۀ مقیّد» بازنگری کند. برای این منظور، اهمّ تعاریف موجود در فرهنگ ها را نقد می کند، درجۀ رسایی و نارسایی آن ها را نشان می دهد و تعاریف مورد نظر خود را عرضه می کند. همچنین، انواع بن مایه را در داستان های سنّتی فارسی طبقه بندی، و کارکردهای چهارگانۀ آن را در روایت تبیین خواهد کرد. بن مایه، اصطلاحی است ساختاری-معنایی که بیشتر با عناصر ساختاری داستان ارتباط می یابد نه صرفاً با جنبه های معنایی آن.
الهام حدادی،
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۱-۱۳۸۸ )
چکیده

رویکرد روایت شناختی۱ در بررسی ساختار روایت های داستانی۲، بستر و الگوی منظمی برای تحلیل مؤلفه های اصلی متن روایی، یعنی داستان۳ و متن۴ فراهم می کند. در این جستار، به تحلیل داستان دو دنیا از دیدگاه روایت شناختی پرداخته می شود و به فرض اولیه پژوهش در مورد امکان کاربرد عملی الگوی ساختاری روایت شناختی در روایت داستانی مدرن دو دنیا با بررسی مؤلفه های روایت شناسی در این داستان، پاسخ داده می شود. دلیل انتخاب داستان دو دنیا در بحث ژرف ساخت۵، زمان۶، مکان۷ و کانونی شدگی۸ در باب تضاد۹ و تناقض میان مرگ و زندگی است. نتایج به دست آمده نشان می دهد رویکرد روایت شناختی با مؤلفه های خود که شامل مؤلفه های سطح داستان می شود؛ از قبیل عناصر زمانی: نظم۱۰، تداوم۱۱ و بسامد۱۲؛ مکانی: مکان داستان و مکان متن؛ شخصیت پردازی۱۳: مستقیم و غیرمستقیم (کنش۱۴، گفتار۱۵، وضعیت ظاهری۱۶، محیط۱۷ و قیاس اسامی۱۸)؛ کانونی شدگی۱۹: درونی، بیرونی و وجوه کانونی شدگی (وجه ادراکی، وجه روان شناختی و وجه ایدئولوژیکی)؛ روایتگری۲۰: سطوح روایی (فراداستانی۲۱ و زیرداستانی۲۲)، لایه های روایی (درونی۲۳ و بیرونی۲۴)؛ بازنمایی گفتار و اندیشه۲۵: نقالی۲۶ و محاکات۲۷ (خلاصه داستانی، خلاصه کمتر داستانی محض، بازگفت غیرمستقیم محتوا، سخن غیرمستقیم آزاد) می تواند تحلیلی ساختاری از تمام وجوه روایت داستان دو دنیا عرضه کند.
ابوالقاسم قوام، سمیرا بامشکی،
دوره ۳، شماره ۹ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده

چکیده روایت شنو یکی از چهار نقش اصلی در روایت (نویسنده واقعی، خواننده واقعی، راوی و روایت شنو) است؛ از این رو آگاهی از ‏آن به شناخت ویژگی های متن روایی منجر می شود. پرسش مقاله حاضر این است که تأثیر علایق و واکنش های مخاطب در بسط ‏داستان و نحوه گسترش پیرنگ چگونه است؟ و روایت شنو چه نقش های دیگری در روایت دارد؟ روایت شنو در مثنوی بسیار ‏آشکار است؛ راوی مستقیم او را مورد خطاب قرار می دهد و مخاطبی است که اقتدار دارد و از راه نظرها و پاسخ های واقعی ‏ادراک می شود. بنابراین، نقشی تعیین کننده در روایت دارد تا جایی که سؤال ها، پاسخ ها و کنش هایش حتی می تواند مسیر پیرنگ ‏را تغییر دهد. به طور کلی، چهار نقش منحصربه فرد و مهم را می توان برای روایت شنوی مثنوی برشمرد که در این مقاله به ‏بررسی این نقش ها می پردازیم.‏
ابوالفضل حُرّی،
دوره ۴، شماره ۱۳ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده

این مقاله، کتاب ساختار داستانی حکایت‌های عرفانی را از دیدگاه رهیافت روایت‌شناختی بررسی و نقد می‌کند. ابتدا به سنت تبدیل رساله‌های دانشگاهی به کتاب اشاره می‌شود که در سالیان گذشته رشد فزاینده و البته پذیرفتنی داشته است. سپس، از سازگان کتاب که در نه فصل تنظیم شده، ذکر به میان می‌آید و آنگاه، هر فصل و به ویژه مباحث مربوط به دستور زبان روایت، به تفصیل مرور و بررسی می‌شود. از آن جمله است مباحث مربوط به روایت، پی‌رنگ، زاویه دید، شخصیت‌پردازی، زمان و الخ. البته، نقطه ضعف کتاب این است که این مباحث را از دیدگاه نظریه‌های سنتی روایت‌پردازی بحث کرده و از منابه جدید کمک نگرفته است. این مفاهیم همگی در فصل دوم کتاب بحث شده‌اند. بخشی دیگر از مقاله، مسایل مربوط به بینامتنیت را بررسی می‌کند که اساس فصل سوم کتاب است. از جمله مهم‌ترین نتایج، یکی این است که گرچه کتاب نثری روان و سلیس دارد، به مسایل فنی روایت‌شناسی و بینامتنیت کم‌تر توجه کرده و عمده دلیل این امر نیز فقدان منابع کارآمد و روزآمد است.

دوره ۵، شماره ۱۸ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

تحلیل ریخت‌شناختی به روش ولادیمیر پراپ۱ در حدود ۲۰۰ حکایت عارفانه از دو کتاب ارزشمند کشف‌المحجوب و تذکره‌الاولیا مشخص کرد که در خویشکاری۲ خاص عارفانه‌ها، که کرامت در جایگاه برجسته و نقطۀ عطف داستان واقع است، تابع معنای دامنۀ بیشتری نسبت به گونه‌های دیگر (عامیانه‌ها، عاشقانه‌ها و ...) دارد. با وجود اینکه تعداد نقش ویژه‌ها محدود است از گوناگونی بسیاری برخوردار است. تنها عامل همسانی در چنین آرایشهای کوچک‌ مقیاس با رنگهای متنوع، جایگاه نقش ویژه‌هاست؛ همچون قرار گرفتن کدهای رمز در محلهای ویژه در راستای همخوانی با نقطۀ عطف داستان. در این تحقیق، سه حوزۀ کنش۳، مشخص شد و تعداد خویشکاریها به ۱۱ رسید که بعضی با آنچه در عامیانه‌ها وجود دارد، همسان، و بعضی دیگر جدید و خاص عارفانه‌ها‌ست.
 
 
قدرت قاسمی پور،
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۵-۱۳۹۳ )
چکیده

در این مقاله به یکی از انواع و اقسام شگردها و تمهیداتی پرداخته می‌شود که در داستان‌های کوتاه و رمان‌های پسامدرنیستی متجلی می‌شود؛ یعنی آمیختگیِ بین داستان و گفتمان یا سخن روایی. بنا بر تعریف روایت‌شناسانِ ساختارگرا، «داستان» عبارت است توالی و پی‌آیندیِ رخ‌دادها در نظمی زمانی که شخصیت‌ها یا موجوداتی متحملِ آن رخ‌داها می‌شوند. گفتمان یا سخن روایی نیز عبارت است از واسطه یا رسانه‌ای بیانی که برای نقل و بیان داستانی برگزیده می‌شود. در بین داستان‌های پسامدرنیستی گه‌گاه روایت‌هایی دیده می‌شود که در ژرف‌ساختِ آن‌ها چندان داستانِ پرماجرایی موجود نیست و نویسنده قصد نقل و بیان داستانی خاص را ندارد و نمی‌خواهد هم که امری داستانی را بازنمایی یا مُحاکات کند. همچنین در چنین روایت‌هایی ژرف‌ساخت و روساختِ داستان چنان در هم تنیده می‌شوند که امکان خلاصه کردن داستان یا انتقال آن به رسانه یا وسطۀ بیانی دیگری نیست؛ به عبارتی موجودیّت و هستیِ داستان در همان روساخت یا گفتمان آن است و «داستان» به سطح گفتمان روایی برکشیده می‌شود و امکان جدا کردن آن از گفتمان روایی نیست؛ از این رو ماجرای داستان را همانا سیاق‌های کلام و تمهیداتِ روساختی بر عهده می‌گیرند. چنین شیوه‌ای از روایت-پردازی در بین برخی داستان‌های پسامدرنیستیِ ایرانی معهود و یافتنی است. در این مقاله ضمن تشریح و تبیینِ آمیختگی داستان و سخن، داستان‌های پسامدرنیستی ایرانی که واجد چنین ویژگی‌ای هستند، بررسی شده‌اند.

دوره ۷، شماره ۲۶ - ( ۱۲-۱۳۸۸ )
چکیده

در پی ‌رواج نظریات ساختارگرایانه، روایت به عنوان ساختار تلقی شد و هر یک از نظریه‌پردازان تلاش کردند اجزای تشکیل‌دهنده ساختار روایی را دریابند و الگوی پایه‌ای برای آن ارائه کنند؛ از جمله این نظریه‌پردازان تزوتان تودوروف است.
روایت‌‌شناسی مقامات حمیدی بر اساس الگویی که تودوروف مطرح می‌کند، نشان می‌دهد مقامه‌ها از ساختار روایی واحدی پیروی کرده‌است. ساختار روایی هر مقامه بر مبنای سه پی‌‌رفت پایه استوار است که با نظم یکسانی در پی هم قرار می‌گیرد. علاوه بر سه پی‌رفت در ۶۰٪ مقامه‌ها دو پی‌رفت فرعی دیگر به دلایلی مثل مقدمه‌چینی برای مطرح شدن بعدی، بیان علت رخدادی و یا به عنوان جفت متقابل پی‌رفت پایه حضور دارد. شیوه غالب پی‌رفتها زنجیره‌سازی و در یک مورد درونه‌گیری است. نظر به اینکه در تمام مقامه‌ها راوی به سفر می‌رود در موقعیت مناظره/ موعظه قرار می‌گیرد و سرانجام مطالبی را می‌آموزد. عناصر دستور پایه مقامات سفر- مناظره/ موعظه- آموختن است که در حدیث نبوی اطلبوا العلم ولو بالصین ریشه دارد.
 
 

دوره ۸، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

تحقیق حاضر، با تمرکز بر روایت ­شناسی، به بررسی تطبیقی رمان­های سن ­عقل از ژان پل سارتر و ناقوس از آیریس مرداک می­ پردازد. تمرکز اصلی این تحقیق بر روی راوی نامعتبر است، مفهومی محبوب در دنیای کنونی که بشریت در آن از سوء­تفاهم ­ها رنج برده و طعم ناکامی زبان در انجام رسالت خود در گردآوری انسانها در کنار یکدیگر را چشیده­ است. در روایت ­شناسی، بی­ اعتباری بعنوان یک ویژگی گفتمان روایی در نظر گرفته شده ­است. وین بوث تئوری مفهوم «راوی نامعتبر» را پایه­ ریزی کرده و چارچوب نظری مطالعۀ حاضر متشکل از مفاهیم نویسندۀ واقعی، نویسندۀ ضمنی و راوی نامعتبر وی به منظور انجام تحلیلی تطبیقی از رمان­ های منتخب است. در گذشته، مطالعات انجام شده بر روی راوی نامعتبر بر راویان هومودایجتیک متمرکز بوده ­اند. در اینجا، تکنیک­ های روایی دیگری مانند زاویۀ دید روایت در بررسی هدف حضور راویان نامعتبر در رمان ­های منتخب در نظر گرفته شده­ اند. به­ عبارت­ دیگر، زاویۀ دید و حضور چند صدایی در روایت نامعتبر از اهمیت زیادی برخوردار هستند. این تکنیک­ های روایی و راویان نامعتبر در زمینۀ سیاسی و فرهنگی آثار مورد بررسی قرار می گیرند تا به واکاوی نقش آنها در ایجاد این نوع از راویان و ذهنیت و عینیت روایت­ هایشان پرداخته شود. بر­ این­ مبنا، تحقیق از تاریخ ­گرایی­ نوین، به خصوص نظریۀ استفان گرین ­بلت، بعنوان رویکردی دیگر برای مطالعۀ حضور و کارکرد راویان نامعتبر استفاده می­ کند تا حضور راویان نامعتبر را در این آثار آشکار سازد.
 
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده

در این مقاله تلاش شده است تا با تأکید بر تأویل به‌عنوان ویژگی‌ای بنیادین در زبان عرفان، یکی از پرکاربردترین الگوهای روایی در حکایات عرفانی معرفی شود. این الگو نیز، همسو با بسیاری از حکایات تعلیمی حاصل خطا و مجازات است، با این تفاوت که خطای آشکار رخ داده از سوی یک کنشگر، با تبدیل شدن به کنشی قانونی، به مجازات مورد انتظار نمی‌رسد بلکه در لایه‌ای دیگر با تعریف خطایی نو مجازاتی نو نیز رخ می‌دهد. در این الگوی روایی، تأکید بر خطای دوم، محصول حرکتی تأویلی و باطن‌گرایانه است به همین دلیل خطای نخست نیز دیگر خطا محسوب نمی‌شود. از این رو می‌توان گفت این الگو توصیفی روایی از کارکرد تأویل در متون عرفانی ارائه می‌دهد. با این نگاه، برجسته شدن برخی خطاها در حکایات عرفانی و چشم‌پوشی از برخی دیگر، می‌تواند نقش قوانین حاکم بر سنت عرفانی در شکل‌گیری این حکایات را نیز آشکار کند. این روش و الگوی برآمده از آن اگرچه بر ویژگی‌های ساختاری و روایی متون عرفانی مبتنی است، پیوندی آشکار با عناصر زبانی و فکری سنت عرفانی دارد. این مقاله تلاشی است محدود در جهت سبک‌شناسی روایت در حکایات کهن.

دوره ۸، شماره ۳۴ - ( ۳-۱۳۹۱ )
چکیده

     این مقاله تحلیلی است از کارکرد فعل در عناصر داستان و روایت. سعی بر این است که علاوه بر نشان دادن اهمیت فعل در نحو و دستور روایت، نسبت آن را با عناصر داستانی مشخص کند. پرداختن به مفاهیم بنیادی این بخش از روایت شناسی بویژه طبقه بندیهای تازه در زمینه فعلهای روایت از اهداف این پژوهش است. در این بررسی، برخی عناصر ساختاری داستان همچون پیرنگ، لحن، شخصیت با محوریت فعل، مورد ارزیابی قرار گرفت و با سنجش آرای صاحبنظران این عرصه، تلاش می‌شود که به دلیل انواع مختلف فعلهای زبان فارسی، نوعی تازه از رده بندی (ژانر) گونه‌های داستانی با مخاطبان این مباحث در میان گذاشته شود. شگردهای زمان سازی فعل و نقش دوگانه آن نیز، هم در ساحت نحوی و هم در ساحت روایتی، مورد توجه بوده است. کوشش شده است با عرضه مثالهای داستانی، چگونگی برخورد نویسندگان با نمونه‌های خاصی از افعال نشان داده، و مزایا و محدودیتهای هر کدام در رابطه با نوع شخصیتهای داستان و لحنهای حاکم بر روایت تبیین شود.  

دوره ۹، شماره ۳ - ( ۸-۱۴۰۰ )
چکیده

از جمله مباحث جدید روایت­شناسی، «راوی غیر قابل اعتماد» است؛ یعنی کسی که به دلایلی چون: دانش محدود و کم اطلاعی، اختلال در حافظه و فراموشی، روان­پریشی، عدم توجّه به نشانه­های دستوری در نقل رویدادها، تناقض بارز در گفتار و رفتار، ترس و تردید و نیز تعصّب، رویدادهایی را که نقل می­کند موثّق و معتبر نیستند. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی- تحلیلی به تطبیق رمان­های «کوابیس بیروت» از غاده السمّان نویسنده سوری و «شازده احتجاب» اثر هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بر اساس مؤلفه­های راوی غیر قابل اعتماد پرداخته است. نتایج، نشان از آن دارد که راویان هر دو رمان، روانی پریشان و آشفته دارند و این روان­پریشی در رمان کوابیس بیروت نمود بیشتری دارد و عنوان کابوس­ها بر روی این رمان، خود دلیل روشنی بر وضعیت نامطلوب روحی روانی راوی آن است. هر دو راوی، پیرامون رویدادها اطلاعاتی اندک دارند؛ لذا در نقل آن­ها مرتّب از کلمه «شاید» استفاده می­کنند و حتّی زمانی هم که واژه «حتماً» را به کار می­برند، سیاق جملات، نشان از عدم قطعیّت آنان دارد. هر دو راوی مدام در حالتی از ترس و تردید هستند و آن را به خواننده هم منتقل می­کنند. اختلال در حافظه، تکرارهای بی­مورد و نیز تناقض در گفتار و رفتار راویان، روایت آنان را از درجه اعتبار ساقط کرده است، البته بی­اعتباری راوی شازده احتجاب با چاشنی دیگری به نام تعصّب او نسبت به خاندان قاجار، رنگین­تر بوده به گونه­ای که مانع ارائه بی­طرفانه برخی گزارش­ها شده است.


ابوالفضل توکلی شاندیز، سید حسن اسلامی اردکانی، سیداحمد فاضلی،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

امروزه روایت یکی از مفاهیم بسیار رایج، نه تنها در ادبیات، بلکه همچنین در عرصه‌های غیرادبی از جمله روان‌شناسی، علوم اجتماعی و فلسفه است، تا بدان‌جا که از مفهوم «گشتار روایی» سخن به میان آمده است. این مقاله می‌کوشد رویکردهای مهمی که برای پرداختن به روایت مطرح است را بررسی نماید، چرا که این کار نه تنها برای مطالعات ادبی و روایت واجد اهمیت است، بلکه در عین حال می‌تواند ارتباط عمیق ادبیات با سایر رشته‌ها را به‌خوبی نشان دهد. روشن است که به این منظور نه تنها باید به منابع ادبی مراجعه کرد، بلکه لازم است برخی از مهم‌ترین آرای مربوط به روایت را به‌ویژه در فلسفه و روان‌شناسی هم از نظر دور نداشت. به این ترتیب است که می‌توان از روایت به‌عنوان مبنایی برای مطالعات میان‌رشته‌ای سخن به میان آورد. به این منظور با استفاده از روش مطالعه کتابخانه‌ای دو دسته رویکرد اساسی به تعریف روایت، یعنی رویکرد تعریف‌محور و رویکرد تبیینی (کارکردمحور) مطالعه می‌گردند؛ در بخش رویکرد تعریف‌محور با مقایسه تعاریف روایت، عناصر رایج آنها استخراج و موارد تزاحم آن‌ها بررسی می‌گردد. در قسمت بعد با بهره‌گیری از رویکرد تبیینی، ماهیت روایت و نسبت آن با فرهنگ (بعد اجتماعی) و فهم و زندگی (بعد فردی) مورد بررسی قرار خواهد گرفت که برای این منظور هم آرای روایت‌شناسان و هم نظرات فیلسوفان مهم در این زمینه مورد بررسی قرار می‌گیرد. نتیجه این‌که روایت پدیده‌ای است فراگیر که نه تنها در زمینۀ ادبیات اهمیت دارد، بلکه نقش بسیار مهمی در فرهنگ، فهم، هویت و اخلاق نیز ایفا می‌کند.

دوره ۱۰، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

در طول تاریخ، شخصیت نمرود به عنوان نمادی از ظلم شناخته می‌شود. وجود روایات متعدد، بستری را برای بازنویسی‌های متفاوت از داستان وی در متون مختلف تاریخی و ادبی فراهم کرد. نسخه‌های بسیاری از این داستان در دست است که از آن جمله می‌توان به تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار از مفسر نامی قرن ۵۲۰ ه.ق، ابوالفضل الرشیدالدین میبدی اشاره کرد. وی شخصیت نمرود را بر پایۀ سوره‌هایی از قرآن و به صورت داستان‌های پراکنده به تصویر کشیده است. نمود دیگری از این روایت را نیز می‌توان در اثر حماسی ویکتور هوگو، شاعر و ادیب فرانسوی مشاهده کرد. هوگو در کتاب افسانۀ قرون، با بهره‌گیری از اساطیر و کتاب‌های مذهبی مختلف به نگارش داستان نمرود در قالب حماسی پرداخته است. هدف پژوهش حاضر بررسی سیر تحول شخصیت نمرود در دو ژانر حماسی و تفسیری بر پایۀ دانش مضمون‌شناسی از نوع بازنمایی ادبی شخصیت‌های مشهور و افسانه‌ای است. روش‌شناسی این جستار نیز بر پایۀ دانش روایت‌شناسی و به ویژه تطور یک شخصیت واحد در بافت متفاوت هر دو داستان است. در نتایج به دست آمده خواهیم دید که تفاوت در نوع نگاه نویسنده به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و هدف او برای بازتاب افکارش در جامعه، چگونه سبب پرورش داستان در بافت فرهنگی متفاوت و ایجاد تحولات جهت‌یافته در قسمت‌هایی از آن می‌شود. این روش‌ها برای پاسخگویی به چگونگی سیر تحول شخصیت نمرود در مسیر بازنویسی داستان است.                                                                                                       
واژگان کلیدی: ابوالفضل رشیدالدین میبدی، روایت شناسی، مضمون‌شناسی، نمرود، ویکتور هوگو.                                             

دوره ۱۰، شماره ۴۲ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده

با اینکه کنش روایتگری از دیرباز مورد توجه بوده است از اواخر قرن بیستم، مباحث دقیقی درباره آن مطرح شد. یکی از این مباحث، کانونی‌شدگی است که به جایگاه راوی در روایت و رابطۀ بین «دیدن» و «گفتن» در روایت کردن می‌پردازد. از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان در این زمینه ژرار ژنت فرانسوی است. از سویی، بخشهایی از قرآن، بیان روایتهای داستانی آن هم با اسلوبی هنری و منحصر به فرد است که ظرفیت گسترده روایی- ادبی برای پژوهشهای روایت‌شناسی دارد؛ لذا در این پژوهش، روایت یوسف در قرآن بر اساس نظریۀ کانونی‌شدگی ژنت تحلیل و بررسی شده است. نتیجه اینکه اگرچه این روایت با اهداف تعلیمی و هدایتی در قرآن آمده است، تمامی عوامل مدنظر ژنت مانند تنوع در شیوه‌های کانونی‌سازی، تنوع در بیان و بازنمایی کنشها و استفاده از کانونی‌سازهای مختلف در روایت و غیره را دارد.

دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

هدف از این مقاله، ارائه قرائتی نقادانه از پنجمین رمان نویسنده معاصر انگلیسی ایان مکیوئین، با عنوان سگهای سیاه ۱۹۹۲، است. فرض بنیادین مقاله حاضر این است که منتقدان ادبی غالباً نگرشهای نادرستی را به مکیوئین و آثارش انتساب داده‌اند، به گونه‌ای که تأملات تفکر برانگیز وی در خصوص مسائل فرهنگی غالباً مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. این بی‌توجهی ریشه در دیدگاهی کلیشه‌ای دارد که بر حسب آن گویا بن‌مایه همه آثار مکیوئین خشونت است و داستانهایش در مجموع معرف شخصیتهایی تنفرانگیز و جامعه‌ستیز هستند. بر این اساس، چنین تلقی شده است که خواندن داستانهای مکیوئین موجب تشویق و نگرانیِ خواننده است. در مخالفت با این تلقیِ نادرست و با این استدلال که هدف مکیوئین از نگارش داستانهایش کالبدشکافی و نقد فرهنگ معاصر است، در مقاله حاضر رمان سگهای سیاه به منزله متنی مورد قرائت قرار گرفته است که دیدگاهی ادبی در خصوص مباحث فرهنگی ارائه می‌دهد. به اعتقاد نگارنده، ساختار روایتیِ این رمان، واجد اهمیتی بنیانی در درک معانیِ مستتر در آن است. به همین سبب، با استناد به مفاهیم و اصطلاحات روایت‌شناسانه‌ای که ژرار ژنت و شلامیت ریمون‌کنان در نظریه‌های خویش مطرح کرده‌اند، پیچیدگی گفتمانهای روایتیِ رمان مکیوئین و مشابهتهای مضمونی‌ای که به اجزای آن وحدت می‌بخشند مورد بررسی قرار گرفته است. بر پایه این قرائت، در پایان مقاله نتیجه گرفته‌ شده است که دیدگاههای این رمان‌نویس توانا در مباحث فرهنگی جاری، وی را به منتقد سرسخت زمانه ما تبدیل کرده است.
علیرضا محمدی کله سر،
دوره ۱۱، شماره ۴۲ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده

بهره‌­گیری غیرروشمند از نظریه­‌های ادبی یکی از مهم­ترین آسیب­های پژوهش­های ادبی در زبان فارسی است. این ضعف بیش از آنکه به فهم درست نظریه مرتبط باشد، برآمده از اشکالات روش­شناختی مربوط به استفاده از نظریه ادبی است. در این نوشتار، به معرفی و تحلیل اصلی­ترین اشکالات کاربرد این نظریه‌­ها و عوامل و پیامدهای آن با تأکید بر مقالات علمی ـ پژوهشی منتشرشده در حوزه روایت­شناسی ساختارگرا پرداخته شده است. نتایج این بررسی نشان می­دهد که سهل­انگاری در کاربرد نظریه­ها، موجب راهیابی خطاهایی روش­شناختی در اغلب این مقالات شده است. مواردی همچون نگاه آموزشی و سطحی به نظریه­ها، بی­توجهی به مبانی نظریه­ها و برخورد تقلیل­گرایانه با آن‌ها از مهم­ترین این ایرادها هستند. در پایان با تحلیل و بررسی آماری بیش از نود مقاله علمی ـ پژوهشی منتشرشده بین سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۶ نشان داده شده است که به‌دلیل اشکالات یادشده، این مقالات نه از نتایج مقالات پیشین تأثیر پذیرفته­‌اند و نه چندان نقشی در شکل­‌گیری مقالات بعد از خود داشته­‌اند.
 

دوره ۱۱، شماره ۴۵ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده

در این مقاله با رویکردی مبتنی بر فرانقد -که معطوف به نقد و ارزیابیِ نقدها و نظریههای ادبی است- بوطیقای ساختارگرای شعر بررسی و ارزیابی شده است. منظور از «بوطیقای ساختارگرای شعر» نگرشها، تحلیلها و نقدهای ساختاریِ شعر است و نه روایت. در این مقاله ابتدا گسترۀ روایتشناسیِ ساختارگرا و دستاوردهای غنی و متکثر آن، اشارهوار تبیین و این نتیجه حاصل شده است که توفیقِ بوطیقای ساختارگرا در ساحتِ تحلیل و بررسیِ سازه‌های عام و دستور زبان «روایت» است. در بخش دوم مقاله جهتگیریها و نگرشهای مربوط به تحلیل ساختارگرایانۀ شعر ارزیابی و بررسی و این نتیجه حاصل شده است که این تحلیلها یا مبتنی بر رهیافتِ صورتگرایی روسی هستند یا با جرح و تعدیلهایی همان دستاوردهای اصحاب نقد نو. بنابراین بوطیقای ساختارگرای شعر، در قیاس با روایتشناسیِ ساختارگرا، نه چندان توفیقی داشته است و نه دستاوردی.     
 

صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱