جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای روایتگری

نصرالله امامی،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

در این مقاله سعی برآن است که تا به مدد نظریه روایت‌شناسی ساختارگرا به تحلیل و بررسی دو عنصر مهم روایتگری و توصیف در روایت‌های داستانی پرداخته شود. در هر روایت داستانی مکتوبی، روایتگری جنبه اساسی و اولیه آن است که به بازنمایی کنش‌ها، رخدادها و اعمال شخصیت‌ها می‌پردازد. توصیف نیز عنصر ثانوی هر روایت داستانی است که بازنمایی اشیاء، مکان‌ها و جنبه‌های ایستای داستان و شخصیت‌ها از طریق آن صورت می‌گیرد. اگر چه توصیف بدون روایتگری نیز می‌تواند وجود داشته‌باشد، به خودی خود نمی‌تواند سازنده روایت داستانی شود؛ از دیگر سوی هر چند روایتگری عنصر اساسی هر داستان روایی است، هرگز بی‌نیاز از توصیف نیست. روایتگری جنبه پویای متن است که هم دارای زمان داستان است و هم زمان سخن؛ در حالی که توصیف فقط دارای زمان متن است. توصیفات در متون روایی می‌توانند دارای کارکرد تزیینی، توضیحی و نمادین باشند و در عین حال فضای داستان را مشخص کنند. برای ملموس و عملی کردن این بحث‌های انتزاعی، شواهد و مثال‌هایی از هفت ‌پیکر نظامی ‌برگزیده‌ایم که در آن انواع توصیفها موجود است.
حسین صافی پیرلوجه،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۷ )
چکیده

این مقاله به معرفیِ مواد اولیه و اصول حاکم بر «طرح خام» داستان پرداخته است. منظور از «طرح خام داستان»، استنباطی است که خواننده از زنجیره رویدادهای رواییِ نسبتاً کوچک در ذهن خود می¬پروراند. اصول موضعیِ حاکم بر این زنجیره های کوتاه، به خواننده کمک می کند تا بخش های مختلف داستان را «وضعیت»۲، «رویداد»۳ یا «کنش»۴ بداند و همچنین رفتار شخصیت های داستانی را در توالی های هر چه بزرگ تر به یکدیگر پیوند دهد و ساختار منسجمی از کنش ها را در ذهن خود طراحی کند. «وضعیت»، «رویداد» و «کنش» از مفاهیم بنیادینی است که در پیشینه روایت شناسی بارها تکرار شده است. با این حال، دیدگاه های جدید به¬ویژه در علوم شناختی، زبان شناسی و فلسفه نکات تازه ای را به این مفاهیم سنتی افزوده و درک ما را از ماهیت و ابعاد داستان دگرگون کرده است. بعضی از این یافته ها چندان هم تازه نیستند و اگرچه پیشینه شان به سال ها پیش از شکل گیریِ علوم شناختی و حتی روایت شناسیِ ساختارگرا می رسد، تا یکی¬دو دهه اخیر از چشم نظریه پردازان روایت پنهان مانده و بازیابی نشده بودند. در نظر روایت¬پژوهان، داستان پردازی و درک داستان در دستگاه قواعدی صورت می¬گیرد که با تعبیر بیشتر رویدادها به «کنش»های عامدانه و هدفمند، زنجیره هایی از آن ها می بافد و به این ترتیب، ساختاری از کنش ها را پی می¬ریزد. اما زبان شناسان در چارچوب معناشناسیِ فعل، تمایز جزئی تری را از رویدادها معرفی کرده اند که کنش ها فقط بخشی از آن¬اند. در این مجال، با بعضی پیامدهایی که معناشناسیِ فعل برای نظریه روایت دارد آشنا خواهیم شد و به ویژه کارآییِ آن را در گونه¬شناسیِ داستان بررسی خواهیم کرد.

دوره ۲، شماره ۷ - ( ۳-۱۳۸۴ )
چکیده

کانون سازی، انتخاب کانون دیدی است که از طریق آن، افراد و وقایع داستانی مورد مشاهده قرار می گیرد. اما چه نیازی به افزودن اصطلاح فنی دیگری است وقتی زاویه دید همان مسائل را عنوان می کند؟ باید گفت که در مطالعات مربوط به زاویه دید، بیشتر، راوی مرکز توجه است ولی در مطالعات کانون سازی هر کدام از شخصیتها را همپای راوی مدرک و بینندهای خاص از داستان به حساب میآوریم که ادراک او دریچه ای تقریباً همسنگ دریچه راوی به دنیای داستانی و قضایای آن میگشاید. پس صرف لحاظ کردن مطالعات کانون سازی در کنار مطالعات روایتگری، چند صدایی بودن روایت را نیز توجیه میکند.  علاوه بر آن در لحظاتی که قطعاً نمیتوانیم ادراکی را به راوی منتسب بدانیم اما لفظ، لفظ آشنای راوی است، کانون سازی توضیح میدهد که ادراک عامل دیگری از طریق کلام راوی گزارش شدهاست

 

دوره ۵، شماره ۱۳ - ( ۲-۱۳۹۶ )
چکیده

هفت­ لشکر ازجمله نمونه­های طومار جامع نقالان در عهد قاجار است که نقالی گمنام در سال ۱۲۹۲ق آن را­ کتابت کرده ­است. هفت­ لشکر در اصل نام یکی از نبرد- روایت­های مشهور نقالی است که از روی شهرت و رواج به یکی از طومارهای جامع نقالان نیز گفته شده است.
جنبه روایی متن عامل پیوستگی ادبیات و نمایش است. تقلید حالات و حرکات اشخاص به­وسیله راوی، متن را به ­سمت داستان ­گویی نمایشی رهنمون می ­سازد. در این میان دخل و تصرف­ های ذهنی- ساختاری نقال در متن طومار، علاوه­بر تبیین جایگاه روایت­گری او، شگردهای روایتی خاصی را درجهت افزایش توان نمایشی اثر فراهم ساخته است.
در مقاله حاضر ویژگی­های روایی طومار جامع نقالان بر اساس نظریه ژراژ ژنت و تأثیر آن در جهت­دهی به ظرفیت نمایشی اثر، بررسی شده­ است. براین اساس، ساختمان روایت­در­روایت در کنار شیوه­ های روایتی چون نظم و وجه یا حالت به­شکل گذشته­نگر و آینده ­نگر، شکل­دهی کانون روایت و رابطه کانون با راوی دانای کل ازجمله ویژگی‌های روایی اثر مورد بحث است که جهت­ دهی نمایشی متن را نیز فراهم ساخته است. 

دوره ۱۲، شماره ۵۹ - ( ۹-۱۴۰۳ )
چکیده

پژوهش حاضر بر آن است تا با تمرکز بر وجوه عامیانه در نگارۀ بهزاد و داستان گنبد فیروزۀ نظامی، به تبیین معناشناختی عناصر معماری در روایتگری منقوش و منظوم ایرانی بپردازد. برای رسیدن به این هدف، نخست با ارائۀ تعاریف اجمالی و کاربردی از مفاهیم کلیدی مورد نظر ـ مشتمل بر عناصر معماری، روایت، وجوه عامیانه، معناشناسی ـ حدود نظری و محتوایی پژوهش تعیین می‌شود. سپس با تکیه بر نقاط اشتراک، دو اثر محوری ـ نگارۀ کمال‌الدین بهزاد و داستان گنبد فیروزۀ نظامی ـ مورد بررسی و بازخوانی قرار خواهد گرفت. در ادامه، نقشۀ راه پژوهش براساس پرسش کلیدی بحث مبنی بر چگونگی یافتن نقش و جایگاه عناصر معماری ـ مشخصاً گنبد و رنگ ـ در فرایند روایتگری ترسیم و برای پاسخ‌ دادن به آن، فرایندی سه‌مرحله‌ای، براساس آرای نشانه‏معناشناختی شعیری و کوتس، تدوین و اجرایی می‌شود. در مرحلۀ اول، ادبیات و معماری به‌مثابۀ دو دستگاه روایتگر تعریف می‌شوند. سپس، هم‌زمان با خوانش نگاره و داستان، وجوه عامیانۀ هر اثر استخراج می‌شود و مورد بررسی قرار می‌گیرد. در گام سوم، یافته‌های پژوهش به صورت موازی بررسی و ارزیابی می‌شود. نتایج پژوهش شاخص‏های دوازده‌گانۀ معماری روایی و شاخص‌های هشت‌گانۀ ادبیات عامه را به دست داده است. همچنین، با توجه به محتوای روایی و نمادین، فضا، تداعی، تداعی تخیل، ساختن حال یا خلق اکنون، بهره‌مندی از تنش، در سه ساحت زمینه، استفاده و شیوۀ روایت، می‏توان وجوه مرتبط با ادبیات عامه را در گسترۀ مورد بررسی پژوهش دریافت و تحلیل کرد.
 

صفحه ۱ از ۱