۲۹ نتیجه برای راوی
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
پژوهش حاضر کوشیده است تا با تکیه بر آراء یوری لوتمان (۱۹۲۲ تا ۱۹۹۳)، نشانه شناس فقید و بنیانگذار مکتب نشانه شناسی تارتو-مسکو نشان دهد چگونه معنا در امتداد فضای روایی رمان رود راوی اثر ابوتراب خسروی (۱۳۸۲) توزیع گردیده است. به باور لوتمان، تمامی نظامهای نشانه ای فعال در مناسبات اجتماعیِ جغرافیایی خاص، توانش معنایی خود را از تعامل با پیکره نشانه ای عظیمی میگیرندکه در حافظه جمعی مردمان دوران جریان دارد. او در کتاب خود با عنوان جهان ذهن (Lotman, ۱۹۹۰) این ملغمه نشانهای را «سپهر نشانه ای» نامیده و برای آن مشخصه هایی از قبیل مرزبندی، نواخت و مرکزیت قائل میشود. بهباور لوتمان، تراکم معنایی در گستره سپهرنشانه ای یکنواخت نبوده و با گذار از نواحی حاشیه ای به مرکز، چگالی معنایی افزایش یافته و فراساختارهای فرهنگی حاکم، عناصر بیشتری را با دلالتهای معنایی انباشته میکنند. در این پژوهش، با تمرکز بر روایت، نواخت توزیع معنا در فضای داستان مورد بررسی قرار گرفته است. مطالعه حاضر به شیوهای توصیفی-تحلیلی در پی آن است تا نشان دهد چگونه با حرکت به سمت مرکز سرزمین رونیز دارالمفتاح در داستان، عناصر زمان-مکانی و نیز کنشهای شخصیتها دارای دلالت میگردد. نتایج نشان میدهد که با گذار از نواحی حاشیه ای به مناطق مرکزی، فراساختارهای فرهنگی عناصر بیشتری را با دلالت انباشته و اینگونه بر تجمع معنایی این مناطق می افزایند.
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده
گفتمان روایی و چینش اجزای آن که جهان روایت را بازنمایی میکند، شرایط دسترسی به جهانبینی و ارزشهای نهفته در متن را فراهم میسازد؛ به همین دلیل در شناخت چندجانبهٔ متن ادبی، اهمیت فراوان دارد. گفتمان روایی، از یک نمونهٔ روایی به نمونهی روایی دیگر تغییر مییابد؛ زیرا تجارب و دریافتهایی که نویسندگان در تعامل با جهان پیرامون خود دارند، تأثیر یکسانی بر شناخت آنها ندارد. در «بیرون از گذشته میان ایوان» اثر «مهری بهرامی» جهانهای مختلف با یکدیگر همزیستی دارند و مرزی میان واقعیت و خیال وجود ندارد. ایدهٔ چندجهانی به فهم گفتمان روایی داستان کمک میکند. هدف اصلی این نوشتار آن است تا با بررسی گفتمان روایی رمان، گزینش عناصری که از طریق آن نویسنده، داستان و جهانبینی حاکم بر متن را میسازد، نشان داده شود. این پژوهش متنمحور است و با روش تحلیل محتوا انجام گرفته است. مسئلهٔ اصلی این نوشتار بررسی مؤلفههایی چون نوع روایت، انواع راوی و پیوند آن با شخصیتها، تجارب بدنمند راوی و شخصیتها و همسو با آن شکلگیری اشیاء زیباییشناختی و نمادین و موقعیتهای مکانی نهفته در روایت است. در این رمان، عملکردهای ذهن راوی و ارتباط او با سایر عناصر سازندهٔ متن، کارکرد هویتی دارند و جهانبینی متن را در راستای به تصویر کشیدن زنی که میخواهد از گذشتهٔ فرهنگی و تاریخیاش عبور کند و خویشتنی تازه از خود بیافریند، بازتاب میدهند.
منیژه عبداللهی،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده
نوشتار حاضر کوششی است برای تحلیل و واکاوی داستانهایی که نویسنده از درگیری در طرح پیگیر داستان طفره رفته و به نقش گزارشدهنده صرف بسنده کرده است. شایعترین روش برای دستیابی به چنین طرحی، بازنویسی واقعهای است که در کتاب یا دفترچه خاطرات ثبت شده و نویسنده وانمود میکند به طور تصادفی به دست او رسیده و به عنوان ناشری امین آن را بیکم و کاست منتشر کرده است. در اندک مواردی نویسنده سهم بیشتری برای خود در نظر گرفته و در مقام مترجمی دقیق متن اصلی را-که عموماً مربوط به دورانی قدیم است- به زبان امروز برگردانده است.
در مواردی دیگر نویسنده نقش فعالتری برای خود قائل میشود. در مجلس نقلِ راوی، شاهد و ناظر بر حادثهای خاص، مینشیند و گاه با پرسشهایی او را به توضیح و تفصیل بیشتر وامیدارد، سپس شنیدههای خود را به طور کامل و با امانتی ستودنی- که مرتب به رخ خواننده کشیده میشود- ثبت میکند و به ظاهر و بیواسطه اظهارنظر شخصی به خواننده انتقال میدهد.
از همین رهگذر نویسنده گاه به نقل داستان یا ماجرایی میپردازد که حول محور شیئی خاص صورت گرفته که وجود آن شیء همچون طلسم با رویکردی تابومانند، زندگی قهرمان داستان را دگرگون کرده است. در مواردی این شیء تأثیرگذار به اتاق، خانه یا محوطهای که ورود به آن برای قهرمان ممنوع بوده است، تحویل و تبدیل میشود. در اینجا نیز نویسنده به جز نقل مو به موی حوادث، نقش دیگری بر عهده نمیگیرد.
استفاده از تکنیکهای یادشده برای تقلیل نقش نویسنده موجب پیامدهایی خاص در داستان میشود؛ از آن جمله است: مستندسازی و بیان داستان در لحظه؛ بهرهمندی از نقش تقدیر و تحمیل امر مقدّری که محتوم بودن آن کاملاً قطعی است، زیرا درگذشته اتفاق افتاده و از این رو امکان هیچ دخل و تصرفی در آن وجود ندارد؛ بهرهمندی از پدیده فرافکنی، به طوریکه نویسنده را قادر میسازد بدون درگیری مستقیم در روایت، سرّ دلبران را در حدیث دیگران بازگوید.
فردوس آقاگلزاده،
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
هدف این مقاله، مطالعه و بررسی زبان شناختی دیدگاه در روایت «روز اول قبر» (۱۳۴۴) نوشته صادق چوبک بر اساس مدل پیشنهادی سیمپسون۱ ۱۹۹۳م. است. راوی از نوع سوم شخصِ بازتابگر است که افکار، عقاید و احساساتِ شخصیت اول داستان را شرح می دهد. در این داستان از کلام نقل قول آزاد برای بیان حالات و عقاید شخصیت ها استفاده شده است. بر اساس محور دوم تقسیم بندی سیمپسون، وجهیت۲ غالب در متن مثبت است که نشان دهنده دیدگاه قاطع راوی در مورد واقعیت مرگ است. ابزار زبا ن شناختی به کار رفته در این وجه عبارت اند از: فعل ها و واژه های مبنی بر وجهیت مثبت مثل فعل های آرزویی و دعایی، استفاده از کلمات احساسی اعم از قیود و صفات ارزیابی کننده، افعال گزارشی و نیز جملات بیان کننده عقیده و جملات تعمیم دهنده. تفکر غالب در زبان متن روایی، نمودار محتوم بودن مرگ، نیستی و زوال، زندگی و مرگ زجرآور، حسرت از دست رفتن زندگی و امید به بخشش گناهان و ترس از عقوبت است. با این حال، در پاره ای موارد از وجهیت منفی برای بیان تردید و ابهام پیرمرد درباره دنیای پس از مرگ و نیز بیان ابهام راوی درباره برخی احساسات منسوب به شخصیت ها استفاده شده است.
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
مطالعه و تحلیل علمی جلوههای گوناگون ادبیات عامه موجب درک شایستهتر ماهیت، عناصر سازنده درونی و عوامل تأثیرگذار در پردازش فرهنگ شفاهی میگردد. قصهگویی یکی از کهنترین اشکال ادبیات شفاهی است. در روزگاران کهن، قصهگوها تاریخ، سنت، مذهب، آداب، قهرمانیها و غرور قومی را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکردند. اصولا قصه زمانی شکل میگیرد و عینیت مییابد که از زبان راوی نقل شود. قصهگو یا راوی خواه ناخواه خویشتنِ خویش را در قصه میبیند و برای جلب نظر شنونده یا خواننده، از ذوق و هنر خویش برای تبیین هرچه بیشتر قصه کمک میگیرد. این عوامل موجب ایجاد تغییراتی در ساختار و محتوای قصه میشود. پژوهش حاضر به نقش قصهگو در شکلگیری قصه میپردازد و درپی یافتن دلایلی است که سبب میشود قصهگو در روند قصه تغییراتی پدید آورد. نکتهای که توجه نگارنده را هنگام ضبط و گردآوری قصههای آمره طی دو دهه به خود جلب کرده، وجود روایات متعدد یا متفاوت از قصهای واحد بهسبب تعدد قصهگویان و تصرف آنان در قصه است.
رحمان مشتاق مهر،
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
دولت آبادی بی تردید، یکی از پُر کارترین و سخت کوش ترین نویسندگان دو دهۀ اخیر ایران است. او قبل از روی آوردن به رمان نویسی و خلق آثار بزرگی چون جای خالی سلوچ و کلیدر داستان های نسبتاً بلندی نوشته است که در همان ها هم تمایل او به نوشتن رمان دیده می شود. آنچه تا به حال دربارۀ آثارش نوشته اند، اندک است و عموماً به محتوای داستان ها و به ویژه رمان های او مربوط می شود. در این مقاله به شکل شناسی چهارده داستان او در ساحت هایی چون طرح یا پیرنگ، زاویۀ دید، راوی، شخصیت پردازی، آغاز و انجام و... پرداخته ایم. پیش از شروع بحث نیز به اختصار به زندگی و آثار او تا سال ۱۳۵۷ و سپس به آرای محقّقان درباره شکل و شکل شناسی اشاره کرده ایم.
سید کاظم موسوی، فاطمه همایون،
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
چکیده: نیست انگاری راوی در بخش اول "بوف کور" و وجوه تشابه آن با نیست انگاری نیچه، موضوعی است که پیش از این از سوی نگارندگان این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. در عین حال که پیروی راوی از نیچه در این اثر هدایت قابل انکار نیست، این نیست انگاری با آن چه که نیچه آن را "نیست انگاری فعال" معرفی می کند و در عملِ "زرتشت" متجلی می شود، تفاوت زیادی دارد. وجوه تمایز راوی از زرتشت را می توان در بخش دوم بوف کور - که در واقع بخش عملی نیست انگاری این کتاب است – مورد مطالعه و بررسی قرار داد. این مقاله به معرفی وجوه تمایز و افتراق "زرتشت" و "راوی" بوف کور می پردازد و "نیست انگاری منفعل" را به خصوص در بخش دوم این کتاب بررسی خواهد کرد و یادآور می شود که اگر چه راوی استدلال نیچه را در ذهن خود مرور کرده، آن را می پذیرد و در بخش اول کتاب، نابودی "دختر اثیری" را در ذهن خود می پروراند، نفوذ عمیق این دختر - که در واقع جلوه ای از دنیای ماوراست – در کنار انفعال راوی مانع از آن می شود که او بتواند در عمل، تأثیر حضور "لکاته" را – که نماد اجتماعی دختر اثیری است- از زندگی خویش بزداید.
دوره ۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
در این پژوهش با رویکردی تطبیقی، دو متن کلاسیک فارسی (داستان های بیدپای و کلیله و دمنه) با توجه به شیوه روایت آن ها بررسی شده است. فرضیه مقاله، وجود تفاوت هایی در شیوه های روایتگری این دو اثر است به اعتبار وجود سبک گفتاری در یکی و سبک کتبی و منشیانه در دیگری. حضور راوی در آغاز حکایت ها، راوی درون متنی و برون متنی، نقش راوی در برجسته کردن واژگان، لحن راوی، شیوه نتیجه گیری راوی (گوینده و نویسنده) در پایان حکایت ها، نگرش راوی به شخصیت های داستان، حضور آشکار راوی در پایان داستان و چگونگی پایانبندی روایت، مواردی هستند که در دو کتاب مقایسه شدهاند و در نهایت فرضیه پژوهش (تفاوت دو روایت در شیوه روایتگری) اثبات شده است.
نرگس السادات سنگی،
دوره ۳، شماره ۹ - ( ۳-۱۳۸۹ )
چکیده
نقدی بر مقاله «ژرف ساخت اسطوره ای رمان رود راوی»
دوره ۵، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
این پژوهش برآن است تا شیوۀ قصه گویی را در داستان سمک عیار، با سه داستان عامۀ دارابنامۀ بیغمی، ابومسلم نامه و اسکندرنامۀ نقالی بررسی و مقایسه کند. برای این کار با استفاده از الگوی چتمن، میزان مشارکت راوی در داستان سمک عیار و همچنین برخی از ویژگی های سبکی خاص در این اثر (زبان و فضای عامیانه و طنز و مطایبه) تحلیل و با آثار دیگر مقایسه می شود. نتایج نشان می دهد مشارکت و حضور راوی هنگام وصف مکان، خلاصه های زمانی و وصف اشخاص در سمک عیار و داراب نامه پررنگ تر از دو اثر دیگر است. همچنین شیوۀ مشارکت قصه گو در داستان سمک عیار گزارههای قالبی آغازین، گزاره های قالبی بین متنی و میان متنی متفاوت تر از داراب نامه، ابومسلم نامه و اسکندرنامۀ نقالی است. البته از این نظر میتوان شیوۀ داراب نامه را حدفاصل شیوۀ سمک عیار و ابومسلم نامه و اسکندرنامه قرار داد.
دوره ۵، شماره ۱۴ - ( ۳-۱۳۹۶ )
چکیده
از روایتهای دوگانۀ شکوهمندی که با نام صحیح دارابنامه پرداخته شدهاند، یکی پرداختۀ حماسهپرداز توانمند ادب فارسی، ابوطاهر طرسوسی بوده و نزدیک به پنج دهه است که پژوهندگان دومین پارۀ آن را به شخصی موسوم به محمد بیغمی نسبت دادهاند. در این جستار برای نخستینبار، مجلدات نویافتۀ دیگری از این روایت که دنبالۀ منطقی دارابنامۀ منسوب به بیغمی بوده، بررسی شده است. در پارۀ نخست، مشخصات نسخ نویافته تشریح و سپس چکیدهای از طرح کلی روایتها ارائه شده است. در بخش پایانی، به مهمترین برآیندهای دو نسخه اشاره و بنابر نصّ صریح روایت، بیغمی بهعنوان مترجم و گردآورندۀ این حماسه از تازی به پارسی دانسته شده است.
دوره ۵، شماره ۱۸ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده
در این پژوهش، ساختار داستانهای طوطینامه از جهات مختلف بررسی شده است. طوطینامه از داستانهای منثور غنایی و تمثیلی است که به روش هزار و یک شب بیان شده است. در داستانهای طوطینامه اغلب ویژگیهای قصهها را میتوان یافت؛ ویژگیهایی چون تأکید بر حوادث، وجود امور خارقالعاده، محکم نبودن روابط علت و معلولی میان رویدادها، مطلقگرایی، ختم شدن به نتایج اخلاقی، تغییر ناپذیری شخصیتها، کیفیت روایت و فرضی بودن زمان و مکان. لحن و بیان تمام داستانها، جدی است و از طنز و مطایبه در بیان آنها اثری دیده نمیشود. مجموعاً ۱۰۰ داستان در طوطینامه وجود دارد. در داستانهای این اثر از ۵۲۱ شخصیت استفاده شده است که ۵/۶۷ درصد عام و ۵/۳۲ درصد خاص هستند. بیشترین شخصیتها حیوانات (۵/۲۲ درصد) و صاحبان مشاغل (۱۹ درصد) است. راویان و گویندگان داستانهای طوطینامه عبارتند از: طوطی که ۵۷ درصد داستانها را نقل میکند. حیواناتی نظیر شارک، مار، شغال و... ۱۱ درصد داستانها، خجسته ۸ درصد داستانها، انسانهای دیگر نظیر راهب، وزیر، پادشاه، و... ۱۸ درصد از داستانها از نقل میکنند و راوی ۶ درصد از داستانها نامعلوم است. از مجموع ۱۰۰ داستان ۶۹ درصد دارای کنش و ۳۱ درصد فاقد کنش خاصی است. همچنین ۵۴ درصد داستانها نتایج و توصیههای اخلاقی دارد و ۴۶ درصد فاقد این امر است. در ۳۵ داستان به حوادث خارقالعاده اشاره شده، ۱۵ درصد داستانها دارای زمان و ۸۵ درصد فاقد زمان است و سرانجام اینکه از مجموع ۱۰۰ داستان، ۵۰ درصد مکاندار و ۵۰ درصد فاقد جایگاه مکانی مشخص است. برای ملموستر و عینیتر شدن پژوهش، نتایج با جدول و نمودار نشان داده شده است.
دوره ۵، شماره ۱۹ - ( ۳-۱۳۸۷ )
چکیده
این مقاله به بررسی ۱ـ کانون مشاهده و ۲ـ کانون روایت در نظریههای روایتشناختی در رمان «سختتر شدن اوضاع» میپردازد. در رویکردهای روایتشناختی به ایجاد تمایز میان دو جنبه مختلف زاویه دید تمایلی نیست. تمایز بین دو مفهوم ۱ـ روایت و ۲ـ کانون مشاهده قبل از ژرار ژنه، روایتشناس مشهور فرانسوی، مورد توجه قرار گرفته بود، اما این ژرار ژنه بود که این تمایز را به صورتی نظاممند مورد بررسی قرار داد. ژنه برای عبارت زاویه دید این دو عبارت متمایز را به کار برد که اولی به عمل انتقال کلامی داستان توسط گوینده (راوی در ادبیات داستانی) و دومی به کانونی مربوط میشود که از طریق آن روایت از نظر مکانی ـ زمانی، روانشناختی و ایدئولوژیکی مشاهده میشود. ژنه معتقد است که در هر اثر روایی دو جنبه متمایز زاویه دید ممکن است از طریق یک فرد واحد و یا همزمان از طریق چندین راوی و مشاهدهگر نمود یابد. در اثری روایی مانند «سختتر شدن اوضاع»۱ اثر هنری جیمز۲، که یکی از آثار برجسته در حوزه ادبیات روایی است، میتوان جنبههای مختلف زاویه دید و کانون مشاهده را بررسی کرد. بنابراین در این پژوهش دو جنبه متمایز زاویه دید که ذکر آنها رفت، مورد بررسی قرار میگیرد و به اهمیّت هر یک از این جنبهها در برخی از آثار برتر ادبیات داستانی اشاره میشود.
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( ۶-۱۳۸۸ )
چکیده
با توجه به اینکه ارتباط خاطرات در لایههای پیشگفتاری ذهن با تداعی۱ برقرار میشود، یکی از شیوههایی که در نمایش ذهنیّات شخصیتها مورد استفاده نویسندگان قرار میگیرد، استفاده از تداعی است تا به وسیله آن بتوانند بین جهان عینی و جهان ذهنی شخصیتها ارتباط برقرار، و سیلان مداوم ذهن از خاطره و ذهنیتی به خاطره و ذهنیتی دیگر و از تصویری به تصویر دیگر را ترسیم و توجیه کنند. مسئله اساسی این مقاله بررسی تداعی و ویژگیهای آن در لایههای پیشگفتاری ذهن و کیفیت آن در داستانهای جریان سیالذهن۲ و تطابق آن با ساز و کارهای ذهن است. به این منظور ابتدا تداعی و قوانین حاکم بر آن بیان، و اهمیت تداعی در روایت این گونه رمانها و تفاوت آن با «بازیابی» تبیین شده است. در ادامه، نحوه ارائه ذهنیّات در شیوههای مختلف روایت با ذکر نمونههایی از این رمانها مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این بررسی در رمانهای موفق جریان سیال ذهن نشان میدهد که در میان شیوههای مختلف روایت، شیوه تکگویی درونی بیش از سایر شیوهها تداعیها را در خود شکل میدهد و با تداعیهای فراوان گسترش مییابد. علاوه بر این، استفاده از بازیابی خاطرات و ذهنیات در تکگویی درونی به دلیل تناقض با ماهیت لایههای پیشگفتاری ذهن، ضعف شیوه به شمار میرود.
دوره ۸، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
تحقیق حاضر، با تمرکز بر روایت شناسی، به بررسی تطبیقی رمانهای سن عقل از ژان پل سارتر و ناقوس از آیریس مرداک می پردازد. تمرکز اصلی این تحقیق بر روی راوی نامعتبر است، مفهومی محبوب در دنیای کنونی که بشریت در آن از سوءتفاهم ها رنج برده و طعم ناکامی زبان در انجام رسالت خود در گردآوری انسانها در کنار یکدیگر را چشیده است. در روایت شناسی، بی اعتباری بعنوان یک ویژگی گفتمان روایی در نظر گرفته شده است. وین بوث تئوری مفهوم «راوی نامعتبر» را پایه ریزی کرده و چارچوب نظری مطالعۀ حاضر متشکل از مفاهیم نویسندۀ واقعی، نویسندۀ ضمنی و راوی نامعتبر وی به منظور انجام تحلیلی تطبیقی از رمان های منتخب است. در گذشته، مطالعات انجام شده بر روی راوی نامعتبر بر راویان هومودایجتیک متمرکز بوده اند. در اینجا، تکنیک های روایی دیگری مانند زاویۀ دید روایت در بررسی هدف حضور راویان نامعتبر در رمان های منتخب در نظر گرفته شده اند. به عبارت دیگر، زاویۀ دید و حضور چند صدایی در روایت نامعتبر از اهمیت زیادی برخوردار هستند. این تکنیک های روایی و راویان نامعتبر در زمینۀ سیاسی و فرهنگی آثار مورد بررسی قرار می گیرند تا به واکاوی نقش آنها در ایجاد این نوع از راویان و ذهنیت و عینیت روایت هایشان پرداخته شود. بر این مبنا، تحقیق از تاریخ گرایی نوین، به خصوص نظریۀ استفان گرین بلت، بعنوان رویکردی دیگر برای مطالعۀ حضور و کارکرد راویان نامعتبر استفاده می کند تا حضور راویان نامعتبر را در این آثار آشکار سازد.
دوره ۹، شماره ۳ - ( ۸-۱۴۰۰ )
چکیده
از جمله مباحث جدید روایتشناسی، «راوی غیر قابل اعتماد» است؛ یعنی کسی که به دلایلی چون: دانش محدود و کم اطلاعی، اختلال در حافظه و فراموشی، روانپریشی، عدم توجّه به نشانههای دستوری در نقل رویدادها، تناقض بارز در گفتار و رفتار، ترس و تردید و نیز تعصّب، رویدادهایی را که نقل میکند موثّق و معتبر نیستند. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی- تحلیلی به تطبیق رمانهای «کوابیس بیروت» از غاده السمّان نویسنده سوری و «شازده احتجاب» اثر هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بر اساس مؤلفههای راوی غیر قابل اعتماد پرداخته است. نتایج، نشان از آن دارد که راویان هر دو رمان، روانی پریشان و آشفته دارند و این روانپریشی در رمان کوابیس بیروت نمود بیشتری دارد و عنوان کابوسها بر روی این رمان، خود دلیل روشنی بر وضعیت نامطلوب روحی روانی راوی آن است. هر دو راوی، پیرامون رویدادها اطلاعاتی اندک دارند؛ لذا در نقل آنها مرتّب از کلمه «شاید» استفاده میکنند و حتّی زمانی هم که واژه «حتماً» را به کار میبرند، سیاق جملات، نشان از عدم قطعیّت آنان دارد. هر دو راوی مدام در حالتی از ترس و تردید هستند و آن را به خواننده هم منتقل میکنند. اختلال در حافظه، تکرارهای بیمورد و نیز تناقض در گفتار و رفتار راویان، روایت آنان را از درجه اعتبار ساقط کرده است، البته بیاعتباری راوی شازده احتجاب با چاشنی دیگری به نام تعصّب او نسبت به خاندان قاجار، رنگینتر بوده به گونهای که مانع ارائه بیطرفانه برخی گزارشها شده است.
قهرمان شیری، حمید ابوالحسنی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
بوف کور از همان زمان نگاشته شدن تاکنون با بازخوردهای متفاوت و خوانشهای گوناگونی، همچون شرح، بازخوانی، نقد، بررسی، تحلیل، تفسیر و تأویل، مواجه شده است. در ارزیابی و تحلیل شماری از منتقدان از این رمان کوتاه، سه فرضیه کلیدی خودنمایی میکند که هر کدام از آنها نیازمند بازکاوی است: برخی از منتقدان داستان را با واقعیت یا تاریخ یکسان فرض کردهاند؛ برخی دیگر داستان بوف کور را شرح احوال و قصه زندگی نویسنده (هدایت) دانستهاند؛ گروه سوم نیز راوی داستان را همان نویسنده بیرونی داستان پنداشتهاند. در این نوشتار، با تکیه بر منابع پایهای شناخت نوع ادبی داستان و تمرکز بر اصول بنیادین این گونه ادبی و عوامل درونمتنی آن، مفروضات سهگانه فوق با ارائه شواهد مختلفی از آثار منتقدان مذکور نقد و بررسی میشود.
دوره ۱۰، شماره ۴۲ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده
با اینکه کنش روایتگری از دیرباز مورد توجه بوده است از اواخر قرن بیستم، مباحث دقیقی درباره آن مطرح شد. یکی از این مباحث، کانونیشدگی است که به جایگاه راوی در روایت و رابطۀ بین «دیدن» و «گفتن» در روایت کردن میپردازد. از برجستهترین نظریهپردازان در این زمینه ژرار ژنت فرانسوی است. از سویی، بخشهایی از قرآن، بیان روایتهای داستانی آن هم با اسلوبی هنری و منحصر به فرد است که ظرفیت گسترده روایی- ادبی برای پژوهشهای روایتشناسی دارد؛ لذا در این پژوهش، روایت یوسف در قرآن بر اساس نظریۀ کانونیشدگی ژنت تحلیل و بررسی شده است. نتیجه اینکه اگرچه این روایت با اهداف تعلیمی و هدایتی در قرآن آمده است، تمامی عوامل مدنظر ژنت مانند تنوع در شیوههای کانونیسازی، تنوع در بیان و بازنمایی کنشها و استفاده از کانونیسازهای مختلف در روایت و غیره را دارد.
دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده
هدف از این مقاله، ارائه قرائتی نقادانه از پنجمین رمان نویسنده معاصر انگلیسی ایان مکیوئین، با عنوان سگهای سیاه ۱۹۹۲، است. فرض بنیادین مقاله حاضر این است که منتقدان ادبی غالباً نگرشهای نادرستی را به مکیوئین و آثارش انتساب دادهاند، به گونهای که تأملات تفکر برانگیز وی در خصوص مسائل فرهنگی غالباً مورد بیتوجهی قرار گرفته است. این بیتوجهی ریشه در دیدگاهی کلیشهای دارد که بر حسب آن گویا بنمایه همه آثار مکیوئین خشونت است و داستانهایش در مجموع معرف شخصیتهایی تنفرانگیز و جامعهستیز هستند. بر این اساس، چنین تلقی شده است که خواندن داستانهای مکیوئین موجب تشویق و نگرانیِ خواننده است. در مخالفت با این تلقیِ نادرست و با این استدلال که هدف مکیوئین از نگارش داستانهایش کالبدشکافی و نقد فرهنگ معاصر است، در مقاله حاضر رمان سگهای سیاه به منزله متنی مورد قرائت قرار گرفته است که دیدگاهی ادبی در خصوص مباحث فرهنگی ارائه میدهد. به اعتقاد نگارنده، ساختار روایتیِ این رمان، واجد اهمیتی بنیانی در درک معانیِ مستتر در آن است. به همین سبب، با استناد به مفاهیم و اصطلاحات روایتشناسانهای که ژرار ژنت و شلامیت ریمونکنان در نظریههای خویش مطرح کردهاند، پیچیدگی گفتمانهای روایتیِ رمان مکیوئین و مشابهتهای مضمونیای که به اجزای آن وحدت میبخشند مورد بررسی قرار گرفته است. بر پایه این قرائت، در پایان مقاله نتیجه گرفته شده است که دیدگاههای این رماننویس توانا در مباحث فرهنگی جاری، وی را به منتقد سرسخت زمانه ما تبدیل کرده است.
فواد مولودی،
دوره ۱۱، شماره ۴۳ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده
روایتگری با استفاده از راوی سوم شخص محدود یکی از شیوههای رایج روایتگری در آثار گلشیری است ( در شازده احتجاب، بخشهایی از کریستین و کید، بخشهایی از برۀ گمشدۀ راعی، و برخی از داستانهای مجموعۀ دست تاریک دست روشن). گلشیری در این آثار ثابت کرده است که متخصصِ این شیوۀ روایتگری است و بالفعلکردنِ امکانات موجود این زمینه در زبان فارسی، یکی از بارزترین وجوه امتیازات او در داستان فارسی دهۀ چهل و پنجاه است. در مقالۀ حاضر، بنا بر شواهد و تحلیلهایی که خواهد آمد نشان دادهایم که گلشیری در روایتگری آینههای دردار، گامی فراتر نهاده و راوی محدودی را در داستان فارسی به اجرا گذاشته است که تا آن زمان در داستان فارسی سابقه نداشته است: این راوی محدود نه فقط سطح اصلی داستان بلکه سطوح زیرین آن را نیز روایت کرده و به طرزی پیچیده این سطوح را به هم پیوند داده است. مضاف بر این تمام نشانههای حضور «مؤلف مستتر» در رمان نیز به واسطۀ این راوی بر خواننده عرضه شده است. اما طرح این مباحث فقط برای پاسخ به پرسشی اساسی بوده است: در بطن این همه تلاش برای برقراری پیوند و نزدیکی میان این سطوح و شخصیتهایی موجود در هر سطح (این شخصیتها عمدتاً نویسندهاند) چرا گلشیری با راوی محدودش خط و مرزی، هر چند کمرنگ و کمپیدا ، میان آنها کشیده و این همه تلاش کرده است تا بگوید که به هم نزدیکند اما یکی نیستند؟ در پایان مقاله، این پرسش را مرتبط با نظریۀ گلشیری دربارۀ انگارۀ استقلال زیباییشناختی داستان پاسخ دادهایم.