۹ نتیجه برای دولتآبادی
رحمان مشتاق مهر،
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
دولت آبادی بی تردید، یکی از پُر کارترین و سخت کوش ترین نویسندگان دو دهۀ اخیر ایران است. او قبل از روی آوردن به رمان نویسی و خلق آثار بزرگی چون جای خالی سلوچ و کلیدر داستان های نسبتاً بلندی نوشته است که در همان ها هم تمایل او به نوشتن رمان دیده می شود. آنچه تا به حال دربارۀ آثارش نوشته اند، اندک است و عموماً به محتوای داستان ها و به ویژه رمان های او مربوط می شود. در این مقاله به شکل شناسی چهارده داستان او در ساحت هایی چون طرح یا پیرنگ، زاویۀ دید، راوی، شخصیت پردازی، آغاز و انجام و... پرداخته ایم. پیش از شروع بحث نیز به اختصار به زندگی و آثار او تا سال ۱۳۵۷ و سپس به آرای محقّقان درباره شکل و شکل شناسی اشاره کرده ایم.
احمد رضی، سمیه حاجتی،
دوره ۸، شماره ۳۱ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
چکیده رمان جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی از آثار برجستۀ ادبیات معاصر فارسی است که پیامدهای نظام استعمارزده زمان روایت داستان در قالب سازکارهای داستانپردازی آن آشکارا بازتاب یافته است. بُعد اجتماعی و اقتصادی استعمار و سلطهگری ـ که بار اصلی عواقب منفعتطلبی و سودجویی آن بر دوش فرودستان به حاشیه رانده شده است ـ متأثر از بافت اجتماعی برون متنی اثر مبنای روایی رمان را شکل داده است. نقد پسااستعماری از حوزۀ پژوهشهای میانرشتهای است که دورنمای کلی دیدگاههای آن به نظریهپردازی انتقادیِ مربوط به نفوذ استعمار و رهیافت استعمارزدایانه اختصاص دارد. مطالعات فرودستان از شاخههای نظری رویکرد پسااستعماری، به بازاندیشی اجتماع و متون با هدف فاعلیتبخشی به گونههای مختلف اقشار فرودست توجه دارد. این مقاله تلاش دارد روش دولتآبادی در خلق نظام پسااستعماری در گفتمان ادبی، زمینههای سلطهگری، جلوههای فرودست، واکنش شخصیّتها و پیامدهای عمدۀ استعمار پنهان را در رمان جای خالی سلوچ مورد تحلیل قرار دهد. این بررسی نشان میدهد که دولت آبادی با نگرش استعمارزدایانه و روش واسازانه به بازتاب دادن انتقادی بحرانهای ناشی از سلطۀ غیرمستقیم بیگانه در ساختارهای نوظهورِ تقلیدی و وارداتی کشاورزی و اقتصادی در قالب استعارۀ ماشین، ابزار و روشهایی نامأنوس و نفوذ مخرب آنها به عنوان علل بنیادین فروپاشی نظام روستایی پرداخته است. او با روایتی انتقادی و دیدی متفاوت امکانی برای برجسته ساختن فرودست بومی در داستان فراهم آورده است.
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۶-۱۳۹۲ )
چکیده
روزگار سپریشدۀ مردم سالخورده اثر محمود دولتآبادی، یکی از رمانهای نامدار ایرانی است که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است و در زیر لایۀ واقعگرا و تاریخی آن، ژرف ساخت دنیایی اساطیری، حضوری جدی و مداوم دارد. در این میان، اسطورۀ منجی یا سوشیانس، نقشی کانونی ایفا میکند. این مقاله به بررسی موضوع سوشیانس و مسائل و موضوعات مربوط بدان در شکلگیری رئالیسم جادویی این رمان میپردازد. نتایج نشان میدهد که نویسنده ظاهراً برای برونرفت از جامعۀ تباه و ستمزدۀ انسانی به دنبال آفرینش آرمانشهری است که در دنیای هنری و داستانی، مصداق آن را در سوشیانس میبیند و به بازآفرینی این اساطیر میپردازد: سوشیانس در قالب سه سامون و سام؛ دجّال در قالب خلیفۀ چالنگ؛ گُواگ پَد، مادر سوشیانس در قالب دختر بلوچ/ مادر سامون. همچنین اشاراتی نیز به دنیای اهریمنی و انتظار منجی، دورههای سهگانۀ آفرینش، هفت جاوید و رستاخیز، همسنگِ روایتهای مزدیسنایی آنها در این رمان دیده میشود.
دوره ۱۰، شماره ۴۳ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
محمود دولت آبادی با کاربرد شگردهای متنوع ادبی و با بهره گیری از ظرفیتهای فرهنگ عامه ازجمله ضربالمثل و کنایه بر غنای آثار داستانی خود بهویژه در رمانهای کلیدر، جای خالی سلوچ و روزگار سپریشدۀ مردم سالخورده افزوده و این رمانها را در نگاه مخاطب، جذّابتر کرده است. در پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی، طبقهبندی درونمایهای و محتوایی از ضربالمثلها و کنایات بهکار رفته در رمانهای مذکور بهدست داده شده و نقش این گونههای ادبی عامیانه در بازنمایی اندیشههای محمود دولتآبادی کاویده شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که ضربالمثلها و کنایهها در این رمانها دارای درونمایههای «اجتماعی و فرهنگی»، «سیاسی» و «اخلاقی و تعلیمی» هستند و با زمینههای زیباییشناسی متن درآمیختهاند. همچنین، این گونههای ادبی عامیانه، دارای درونمایههای دینی و ایدئولوژیک است و این گونهها، در سبک زندگی مردم عادی جامعه بازتاب دارد و در رمانهای برگزیده محمود دولتآبادی به گستردگی دیده میشود
دوره ۱۱، شماره ۶ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده
گفتمانهای جنسیتی همواره برای تثبیتِ مفصلبندیهای خود سعی در مشروعیتبخشی به ابعاد خودی و مشروعیتزدایی از عناصر دیگری دارند؛ مشروعیتبخشی، از نظر نشانهشناسی ـ گفتمانی، فرایندی است که از طریق مفصلبندی گفتمانی، قدرت را هژمونیک میکند. هدف نگارندگان در این مقاله بررسی و شناسایی نحوه عملکرد سازوکارهای مشروعیتبخشی گفتمانهای جنسیتی در ادبیات داستانی معاصر فارسی است. از همین رو، آنها خوانشی واسازانه را با تکیه بر نظریه گفتمان لاکلا و موف (۲۰۰۱) و دریدا (۱۹۸۳) از روششناسی ونلیوون (۲۰۰۷) ارائه میکنند و از سایر ابزارهای زبانشناختی نیز بهره میبرند. آنگاه برای تحلیل و نشان دادن عملکرد سازوکارهای یادشده بهسراغ رمان سلوک دولتآبادی میروند و با گزینش هدفمند، بخشهایی از آن را بررسی میکنند. در پایان، آنها به پرسش این پژوهش درباره نحوه عملکرد سازوکارهای مشروعیتبخشیِ گفتمانهای جنسیتـی پاسخ میدهند و چهار ساختارِ ساده، مرکب، پیچیـده، و زنجیـرهای را در آن سازوکارها معرفی میکنند. افزون بر آن، نشان میدهند گفتمانهای جنسیتی با تلاش برای کسب مشروعیت و حصولِ آن، از ادامه مسیر باز نمیمانند، بلکه برای حفظ و تثبیت آن نیز گام فرامینهند و همواره به صورت صریح یا ضمنی ــ بازبافتسازی ــ از دیگری مشروعیت میزدایند
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
مرجعیتبخشی در روایت فرایندی است که راوی از طریق مفصلبندیهای گفتمانی، مشروعیتِ خود و روایتش را در داستان برمیسازد. هدف نگارندگان در این مقاله، بررسی فرایندهای زبانی ایجاد، حفظ و تثبیت مرجعیت فردی دو راوی زن و مرد در روایت است. ازهمینرو، آنها خوانشی واسازانه را با تکیه بر نظریه گفتمان لاکلا و موف (۲۰۰۱) و دریدا (۱۹۸۳) از مرجعیت فردی در روششناسی ونلیوون (۲۰۰۷) ارائه کردند. آنگاه برای شناسایی ابزارهای زبانیِ فرایندهای ایجاد، حفظ و تثبیتِ مرجعیت فردی بهسراغ سه کتاب پیرزاد و سلوک دولتآبادی رفتند و با گزینش هدفمند مواردِ وقوعِ مرجعیت فردی، آنها را بررسی کردند. در پایان، پی برده شد پیرزاد و دولتآبادی با استفاده از مواضع گفتمانی خود و دیگری، ایجاد گرهگاههای گفتمانی و بلورینه شدن حول آنها سعی در مرجعیتبخشی به ابعاد خود و همزمان، با طرد معانیِ نشانهها از روایتِ دیگری سعی در مرجعیتزدایی دارند. همچنین، در سطح کلانتر آشکار شد خودِ بازنماییشده دو راوی با یکدیگر تفاوت داشت؛ پیرزاد مایی گفتمانی را تشکیل داد و دولتآّبادی راوی همهچیزدان بود؛ این درحالی بود که هیچ کدام از این دو راوی از پارادوکس گریزی نداشتند.
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
پژوهش حاضر در چارچوب نظریۀ لسلی جفریز و بر مبنای مؤلفههای سبکشناسی انتقادی، رمان اوسنۀ بابا سبحان را مورد بررسی و تحلیل سبکی ـ گفتمانی قرار داده است. در رابطه با این امر، تلاش شد تا به پرسشهای ذیل پاسخ داده شود: ۱. ایدئولوژیهای نویسنده چگونه در نحوۀ انتخاب و آرایش عناصر زبانی رمان که از آن به سبک تعبیر میشود، بازنمایی شدهاند؟ ۲. کشف ایدئولوژیها و عقاید نهفته در سبک رمان با استفاده از چه ابزارهای گفتمانی امکانپذیر شده است؟ در پیوند با این پرسشها، هدف اصلی مقاله، آشکار کردن مقاصد پنهان گفتههای نویسنده است. بدین منظور واژگان و ساختار جملههای رمان که زمینۀ ورود به فضای گفتمانی و شناختی سبک را فراهم میکنند، بررسی و تحلیل شدهاند. نگارندگان در این جستار با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، پس از استخراج و دستهبندی آرای لسلی جفریز در کتاب سبکشناسی انتقادی (۲۰۱۰)، رمان مورد مطالعه را براساس مؤلفههای مطرح در کتاب مزبور، مورد تتبع قرار دادهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که راهبردهای «منفیسازی» و «اطلاعات و نظرات مهم» بیشترین بسامد، و «نام بردن»، «ترادف» و «معانی ضمنی و حقایق مسلّم» کمترین بسامد را در این گفتمان به خود اختصاص دادهاند. تحلیل این یافتهها حاکی از آن است که نویسنده در گفتمان خود، با توجه به شرایط جامعه و نظام ارباب و رعیتی در ایران، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی روستانشینان و واقعیتهای زندگی آنان را با رویکردی انتقادی به تصویر کشیده است. وی ضمنا انتقادهایی را نیز متوجه صاحبان قدرت در ایرانِ سالهای پیش از اصلاحات ارضی کرده است.
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
نظریۀ معنامحور یکی از رویکردهای نوین تحلیل شخصیتپردازی در روایتشناسی است. جستار حاضر بر آن است تا بر اساس این نظریه به تحلیل شخصیت «گلمحمّد» در رمان کلیدر بپردازد و با بهرهگیری از شیوه توصیفی ـ تحلیلی به این پرسشها پاسخ دهد که ۱. مطابق مؤلفههای نظریۀ معنامحور، گلمحمد چه صفات و ویژگیهایی دارد؛ ۲. این صفات در کدام قرینههای متنی بازنمایی شدهاند. نتیجه پژوهش بیانگر آن است که مطابق اصول تعمیمپذیری، تکرار، تشابه، تضاد و استلزام، گلمحمد صفات و ویژگیهای متناقضی دارد که این صفات و ویژگیها در قراین متنیای چون توصیف مستقیم، ظاهر بیرونی شخصیت، کنش، گفتار، قیاس موقعیّت بازنمایی شده است.
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
داستانهای کوتاه محمود دولتآبادی در بردارنده نسبت و رابطه گروههای اجتماعی با نهاد دولت است. این مقاله با تحلیل کنشها و واکنشهای گروههای اجتماعی که در ذیل ملّت شبه ملّت قرارگرفتهاند با نهاد دولت در پی تبیین این رابطه دوسویه در داستانهای کوتاه دولت آبادی است. نتایج تحقیق نشان میدهد که میان نهاد دولت و جامعه، نوعی بیگانگی و گسست وجود دارد که به تقابل و تضاد این دو نهاد منتج شدهاست. از طرفی منعکس ساختن تقابل دولت- ملت در آثار مورد نظر از چشمانداز کارکرد ایدئولوژیک هنر و ادبیات به معنای تعمیق فزاینده گسست یاد شده که در تحلیل نهایی به منظور مشروعیتزدایی از گفتمان غالب سیاسی عصر (پهلوی) صورت گرفتهاست.