جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای دستور نقشگرا
دوره ۷، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۵ )
چکیده
در این مقاله با به کاربستن رویکرد نقشگرای نظاممندی هالیدی بر داده های زبانی چند حکایت از گلستان سعدی سعی شده است که به این پرسشها پاسخ داده شود: در سبک شناسی حکایات مورد نظر (که به طور اتفاقی انتخاب شدهاند) چه عناصر زبانی برجسته شدهاند و از چه فرایند تجربی در هر حکایت بیشتر استفاده شده است؟ دلیل کاربرد آن فرانقش در آن داستان چیست و آیا نوع فرانقش تجربی مضمون مطرح را برجسته سازی می کند؟ فرضیه این پژوهش نیز این بوده است که مضامین مطرح در این حکایت ارتباط نزدیک با صورت زبانی به کار گرفته شده در آنها دارد. به بیان دیگر، مضامین مورد نظر نویسنده در صورت زبانی برجسته سازی شدهاند. پس از تحلیل آماری دادهها این نتیجه حاصل شد که مضمون مورد نظر نویسنده در حکایتها با نوع فرآیند تجربی و فرانقش ارتباطی متبلور در افعال جملات از نظر بسامدی ارتباط دارد، اما تفاوت معنی دار میان فرایندهایی که مستقیماً به مضمون مرتبطند و دیگر انواع فرایندها تنها در نمونه های بزرگی که تعداد افعال در آنها بیشتر است قابل مشاهده است.
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل رشد ابزار انسجام واژگانی (تکرار، باهمآیی، هممعنایی، شمول، جزءواژگی) در گفتمان نوشتاری دانشآموزان (۹-۱۲ ساله) پایههای چهارم، پنجم و ششم در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (۲۰۰۴) میپردازد. گردآوری دادهها به شیوۀ میدانی و تحلیل با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نمونۀ آماری مورد بررسی ۴۵ دانشآموز پسر شهر تهران بودند که در سال تحصیلی ۱۳۹۳-۱۳۹۴ در یک مدرسۀ دولتی مشغول به تحصیل بودند. معیارهایی چون عدم ابتلا به اختلال ذهنی، اختلال یادگیری یا ناتوانی جسمی در انتخاب نمونهها مدنظر بود. ابزار پژوهش دو داستان مصوّر است که روایی آنها مورد تأیید متخصصان قرار گرفته است. درصد فراوانی و الگوی رشد کاربرد انواع ابزار انسجام واژگانی در روایتهای نوشتاری دانشآموزان مورد تحلیل قرار گرفت. یافتههای پژوهش نشان میدهد که فراوانی ابزار انسجام واژگانی در پایههای چهارم، پنجم و ششم به ترتیب۸۶۲، ۹۶۷ و ۱۱۱۹ است. تکرار و باهمآیی در هر سه پایۀ تحصیلی پربسامدترین و شمول و جزءواژگی کمبسامدترین ابزار هستند. درصد رخداد تکرار نسبت به سایر ابزارهای انسجام واژگانی از پایۀ چهارم تا ششم سیر نزولی و جزءواژگی و شمول از پایۀ چهارم تا ششم سیر صعودی دارد. باهمآیی در پایۀ چهارم کمترین درصد رخداد را دارد. آزمون آماری کروسکال- والیس نشان میدهد که تفاوت کاربرد هممعنایی و تکرار در پایههای مختلف معنادار نیست ولی جزءواژگی، شمول و باهم آیی در سطح≤ ۰/۰۵ p معنادار است. بنابراین، با بالارفتن پایۀ تحصیلی(سن)، ابزار انسجام واژگانی بیشتر و پیچیدهتری در گفتمان نوشتاری دانشآموزان دیده میشود.
حسین رضویان، وجیهه احسانی،
دوره ۸، شماره ۲۹ - ( ۱-۱۳۹۴ )
چکیده
همواره صاحبنظرانروشهای مختلفی را برای گروهبندی یا به تعبیری، تعیین سبک آثار، مطرح کردند.بنابراین وجوداختلافنظرها وجدالهای فراوان برسر تعیین سبک آثار دراین میان امری اجتنابناپذیر مینماید. در این جستار نویسندگان بهدنبال تأیید یا رد روشهای دیگر سبک شناسی نیستند، بلکه معیاری نو را به عنوان شاخص سبکی مطرح میسازند. دراین مقاله استعاره دستوری گذرایی به عنوان شاخصی برای تعیین سبک پیشنهاده شده است. به این منظور داستان "مدیر مدرسه" از جلال آل احمد و "اسرار درّهی جنّی" از ابراهیم گلستان به عنوان نمونه انتخاب و به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و مقایسه شده است. در این آثار استعارههای دستوری گذرایی استخراج و بهلحاظ میزان کاربرد باهم مقایسه شدهاند. طبق بررسیهای انجام شده، در کتاب اسرار درّهی جنّی ابراهیم گلستان، تعداد استعارهی دستوری در مقایسه با اثر جلال بسیار محدود است و بیشتر با استعارهی دستوری گذرایی از نوع تبدیل ذهنی به وجودی و بعد از آن تبدیل ذهنی به رابطهای روبرو هستیم. اما در کتاب مدیر مدرسهی جلال، برخلاف اسرار درّهی جنّی ابراهیم گلستان، استعارهی دستوری گذرایی بکار رفته بسیار چشمگیر است و بیشتر این استعارهها از نوع تبدیل فرآیند رابطهای به مادی و بعد از آن کلامی به مادی است. نتایج به دست آمده فرضیه مارا، مبتنی بر کاربرد استعارهی دستوری بهعنوان شاخص، سبک تأیید میکند چرا که بر اساس بررسی این دو اثر، هم در میزان استعارهدستوری بکاررفته و هم در نوع آنها، تفاوت کاملأ مشهود است.
دوره ۱۷، شماره ۶۸ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده
در این مقاله کوشش شده است با بهرهگیری از توان فرانقش تجربی، فرایندها و مشارکان بخشهایی از منظومۀ غنایی «ویس و رامین» و داستان حماسی «رستم و اسفندیار» بررسی شود. روش این پژوهش تحلیلی – آماری است. یافتههای این تحقیق عبارت است از: ۱- فریندهای مادی زیاد در کنار فرایندهای بیانی و رفتاری در داستان رستم و اسفندیار، فضایی پرشور، حماسی و سرشار از کنش و حرکت ایجاد کرده است در حالی که فرایندهای ذهنی، وجودی و رابطهای، پویایی را از منظومۀ ویس و رامین گرفته است تا برای بیان دغدغههای عاطفی و احساسات شخصی شخصیتهای داستان مناسب باشد. ۲- در « رستم و اسفندیار»، مشارکان فعال و در «ویس و رامین» مشارکان غیر فعال، بسامد بیشتری دارد. ۳- تطابق معنایی روساخت و ژرفساخت فرایندها در «ویس و رامین» نسبت به «رستم و اسفندیار» بسیار کمتر است. این پژوهش نشان میدهد که چگونه نوع ادبی غنایی و عاشقانه بر برخی از فرایندها سایه میاندازد و فرایندهایی که علیالظاهر، تصویرساز جهان آفاقی است، در ژرفساخت، دنیای درونی شاعر و ذهنیت شخصیتهای داستان را انعکاس میدهد.